۱۵.۶.۸۸

حزب كمونيست چيست 8

با درود،
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری و شیطانی و امثال اینها جیز‌هایی‌ موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیت‌های تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی‌ من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی‌ است و آن آسمان ای. ولی‌ در کلّ خاصیت هر دو یکی‌ است. فقط در این فصل جند خطی‌ از نویسنده راجع به خدا باوری حذف شده.

dl660k
.
فصل 8


چگونه حزب کمونيست چين فرقه‌اي شيطاني است


مقدمه


فروپاشي بلوك سوسياليست به سركردگي اتحاد جماهير شوروي در اوايل دهه‌ي‌1990 بيانگر شكست كمونيست پس از گذشت چيزي نزديك به يك قرن بود. با اين وجود، حزب كمونيست چين (ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)) بطور غير قابل پيش‌بيني جان سالم بدر برد و هنوز نيز حكومت كشور چين را، با جمعيتي حدود يك پنجم جمعيت جهان، به‌دست دارد. در اينجا يك سؤال اجتناب ناپذير پيش مي‌آيد: آيا ح‌ک‌چ واقعاً كمونيست است؟

در چين امروز هيچ‌كسي، حتي خود اعضاي حزب، به كمونيسم اعتقادي ندارد. پس از گذشت پنجاه سال سوسياليسم، امروز ح‌ک‌چ سياست مالكيت خصوصي را اتخاذ كرده و حتي بازار بورس به‌راه انداخته است. چين در پي جذب سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي به‌منظور پايه‌گذاري تجارتي جديد است و اين در حاليست كه همچنان به استثمار كارگران و كشاورزان ادامه مي‌دهد. اين كاملاً با ايده‌هاي كمونيسم در تضاد است. علي‌رغم مصالحه با سرمايه‌داري، ح‌ک‌چ همچنان به حكومت خودكامه‌ي خود بر مردم چين ادامه مي‌دهد. قانون اساسي كشور با وجود اين‌كه در سال 2004 مورد تجديد نظر قرار گرفت هنوز نيز موكداً اظهار مي‌دارد كه ”مردم چين از هر قوم و نژادي كه باشند تحت رهبري ح‌ک‌چ و رهنمون‌هاي ايدئولوژي‌هاي ماركسيسم - لنينيسم و مائو زدانگ و تئوري دنگ شيائو‌‌پينگ و تفكرات ”نمودهاي سه‌گانه“... به ديكتاتوري دمكراتيك مردمي و راه سوسياليست متعلق هستند.“

”پلنگ خود مرد، ولي پوست آن هنوز باقيست.“ ‍[1] امروز از ح‌ک‌چ نيز تنها پوستش باقي مانده است. ح‌ک‌چ امروز پوست را به ارث برده و از آن براي حفظ حكومتش استفاده مي‌كند.

ماهيت اين پوست به ارث برده شده توسط ح‌ک‌چ امروز چيست؟ ماهيت سازمان‌دهي اين حزب چيست؟



الف- خصوصيات فرقه‌اي ح‌ک‌چ

حزب كمونيست اساساً فرقه‌اي شيطاني و مضر براي بشريت است.

گرچه حزب كمونيست هرگز خود را يك آيين معرفي نكرده ولي خصوصيات آن با ويژگي آييني كاملاً تطبيق دارد (جدول شماره 1). حزب کمونيست از همان ابتداي شكل‌گيري و پايه‌گذاري، ماركسيسم را به‌عنوان حقيقت مطلق در نظر گرفت و با ايمان راسخ، ماركس را به‌عنوان خداوند مذهب خود مورد پرستش قرار داد و مردم را به انجام يك مبارزه‌ي طولاني و مادام‌العمر به منظور دستيابي به هدف غايي يعني ”ساختن بهشت كمونيست بر روي زمين“ تشويق كرد.

آن‌چه حزب كمونيست انجام ‌داده است ثابت مي‌کند که فرقه‌اي شيطاني است. اعتقادات و آموزه‌هاي حزب كمونيست بر پايه‌ي ‌مبارزات طبقاتي، ‌انقلاب‌هاي خشن و ديكتاتوري طبقه‌ي كارگر بنا گرديده و به انقلاب كمونيستي پر از خون، ‌جنايت و خشونت منجر گرديده است. ”رعب و وحشت سرخ“ تحت لواي كمونيسم حدود يك قرن است كه ادامه دارد و در طول اين مدت مصايب عديده‌اي را براي كشورهاي مختلف به‌وجود آورده و جان‌هاي بسياري را ستانده است. مكتب كمونيسم، مكتبي كه جهنمي را در روي زمين به‌وجود آورده چيزي به‌جز يك فرقه‌ي ‌شيطاني و خبيث نيست.

.
خصوصيات فرقه‌اي حزب کمونيست را مي‌توان در شش عنوان خلاصه کرد:

1- ملغمه‌اي از مكاتب سر هم شده و نابود كردن دگرانديشان

حزب كمونيست ماركسيسم را به‌عنوان اعتقادات و آموزه‌هاي آييني خود در نظر گرفته و آن‌را ”حقيقتي شكست‌ناپذير“ مي‌داند. اعتقادات و آموزه‌هاي كمونيستي فاقد هرگونه شفقت و بردباري است. در عوض پر از نخوت و كينه است.‌ ماركسيسم محصول دوره‌هاي اوليه سرمايه‌داري بود، يعني زماني‌كه توليد اندك و علم توسعه نيافته بود. در آن زمان فهم صحيحي از تمامي ارتباطات موجود بين انسان و جامعه و يا انسان و طبيعت وجود نداشت. متأسفانه‌ چنين ايدئولوژي ارتدادي به يك جنبش كمونيستي بين‌المللي تبديل شد و مدت يك قرن لطمات زيادي به انسان‌ها وارد كرد تا در آخر به‌ عنوان يك مكتب كاملاً غلط طرد شد.

از زمان لنين تا كنون همواره رهبران حزب در حال اصلاح اصول اين فرقه بوده‌اند. از تئوري لنين مبني بر انقلاب‌هاي خشن و تئوري مائو زدانگ مبني بر انقلاب‌هاي متعدد تحت ديكتاتوري طبقه‌ي كارگر تا ”نمودهاي سه‌گانه“ جيانگ زمين، همواره تاريخ حزب كمونيست مملو از دروغ و تئوري‌هاي ارتدادي بوده است. گرچه اين تئوري‌ها همواره مصيبت‌آفرين بوده و خود يكديگر را نقض مي‌كنند، حزب كمونيست همواره بر بي‌عيب بودن آن به‌عنوان يك امر جهاني تأكيد داشته و مردم را مجبور به مطالعه‌ي‌ اصول مكتبي آن مي‌كند.

از ميان برداشتن دگرانديشان يكي از موثرترين ابزارهاي اين فرقه‌ي شيطاني در گسترش مكتبش بوده است. از آنجايي‌كه مكتب و رفتار اين فرقه‌ي شيطاني بسيار مسخره و احمقانه است، حزب کمونيست مي‌بايست كه آن‌را به زور و با توسل به خشونت و كشتار دگرانديشان به مردم بقبولاند. پس از آن‌كه حزب كمونيست چين عنان قدرت را در چين به‌دست گرفت اصلاحات ارضي را به‌منظور از ميان برداشتن طبقه‌ي زمين‌‌داران آغاز كرد. متعاقب آن اصلاحات سوسياليستي در صنعت و تجارت جهت از بين بردن سرمايه‌داران، جنبش پاك‌سازي ارتجاعيون جهت حذف اديان قومي و مقامات اداري كه صاحب پست‌هاي مهم قبل از قدرت گرفتن كمونيست بودند،‌ جنبش ضد جناح راست براي ساكت كردن روشن‌فكران و انقلاب بزرگ فرهنگي جهت ريشه‌كن كردن فرهنگ سنتي چين آغاز گرديد. ح‌ک‌چ توانست تا چين را تحت لواي فرقه‌ي شيطاني خود متحد گرداند و به موقعيتي دست يابد كه به‌خواست او همگان ”كتاب سرخ“ را مطالعه كنند، در وفاداري به حزب از همديگر پيشي گيرند و صبح از حزب طلب درس جديد كرده و عصر همان‌ درس را پس دهند. در زماني پس از مائو و دنگ شيائوپينگ، ح‌ک‌چ ادعا کرد که فالون گونگ كه يك روش تزكيه‌ي سنتي مبتني بر اصول ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ است در جذب توده‌ها رقيب اوست و به اين ترتيب قصد داشت تا آن‌را ريشه‌کن کند. به‌همين دليل آزار و شكنجه‌ي قتل‌عام گونه‌ي فالون گونگ را آغاز كرد كه هم اكنون نيز ادامه دارد.


2- ترويج رهبر پرستي و ديدگاه‌هاي برتري ‌جويانه

از ماركس گرفته تا جيانگ زمين، رهبران حزب كمونيست همواره به‌گونه‌اي تصوير شده‌اند كه مورد پرستش قرار گيرند. قدرت مطلق رهبران حزب كمونيست هر گونه چالشي را ممنوع مي‌داند. مائو زدانگ تحت عنوان ”خورشيد سرخ“ و ”منجي بزرگ“ ناميده شد. حزب با حرارت از نوشته‌هاي او تمجيد مي‌كرد و يك جمله‌ي او را معادل ده هزار جمله‌ي معمولي مي‌دانست. دنگ شيائوپينگ به‌عنوان يك عضو معمولي حزب، ناگهان به حاكم بدون قيد و شرط سياست چين تبديل شد. تئوري ”نمودهاي سه‌گانه‌ي“ جيانگ زمين يك نوشته كوتاه تشكيل شده از تنها 40 حرف آن‌هم با در نظر گرفتن علامات نقطه‌گذاري است ولي اين نوشته در چهارمين اجلاس عمومي ح‌ک‌چ به‌عنوان ”پاسخي خلاقانه به سؤالاتي مثل سوسياليسم چيست، چگونه سوسياليسم را بسازيم، درحال ساخت چه نوع حزبي هستيم و چگونه حزب را تشكيل دهيم“ مطرح گرديد. حزب همچنين با آب و تاب بسيار در مورد تفكر ”نمودهاي سه‌گانه“ جيانگ زمين صحبت كرد، گرچه در اين مورد، با گفتن اينکه آن دنباله و شكل بهبود يافته‌ي‌ ماركسيسم- لنينيسم و افكار مائو زدانگ و دنگ شيائو پينگ است، در واقع آن‌را دست مي‌اندازد.

كشتار بي‌حساب مردم بي‌گناه توسط استالين، ”انقلاب فرهنگي بزرگ“ مصيبت بار مائو زدانگ،‌ كشتار ميدان تيان‌آن‌من به دستور دنگ شيائوپينگ و شكنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون گونگ به دستور جيانگ زمين همگي نتايج وحشتناك ديكتاتوري منحط حزب كمونيست هستند.

از يك طرف ح‌ک‌چ در قانون اساسي خود چنين عنوان كرده كه ”در جمهوري خلق چين قدرت مطلق متعلق به مردم است. نهادهايي كه مردم از طريق آنها كشور را اداره مي‌كنند عبارتند از كنگره‌ي ملي مردمي و كنگره‌هاي مردمي محلي در رده‌هاي مختلف.“ ”هيچ نهاد يا شخصي حق ندارد كه بالاتر از قانون و اساس‌نامه قرار گيرد.“ [2] از طرف ديگر منشور ح‌ک‌چ بر اين نكته تأكيد دارد كه ح‌ک‌چ هسته‌ي ‌مركزي رهبري آرمان سوسياليستي چين است و بر كشور و مردم مقدم است. رئيس كميته‌ي ‌دائم كنگره‌ي ‌مردمي ملي طي سخنراني مهم كشوري خود، ادعا كرد كه كنگره‌ي‌ مردمي ملي به‌عنوان عالي‌ترين نهاد قدرت حاكم بايد هوادار و وفادار به رهبري ح‌ک‌چ باشد. بر اساس اصل ”مركزيت دمكراتيك“ ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، تمامي رده‌هاي حزب بايد تحت فرمان و پيروي از كميته‌ي‌ مركزي حزب باشند. بر اساس هسته‌ي‌ مركزي حزب، آنچه كنگره‌ي‌ مردمي ملي بر آن اصرار مي‌ورزد ديكتاتوري دبير كل آن است كه به نوبه‌ي خود به‌عنوان يك قانون مدون از آن حمايت مي‌گردد.


3- شستشوي مغزي شديد، كنترل اذهان، سازمان‌دهي بسيار سخت‌گير و عدم امكان ترك حزب پس از گرويدن

سازمان‌دهي ح‌ک‌چ فوق‌العاده خشن و سخت‌گير است: براي ورود به آن، 2 نفر از اعضاي حزب بايد به‌عنوان معرف، شخص را تأييد كنند و در هنگام ورود به حزب بايد سوگند ياد كند كه تا آخر عمر به آن وفادار باقي مي‌ماند. اعضاي حزب بايد حق عضويت بپردازند، در فعاليت‌هاي سازماني شركت كنند و در مطالعات سياسي گروهي فعاليت كنند. سازمان‌‌هاي حزب به تمامي رده‌هاي دولتي نفوذ كرده است. در هر روستا، شهر و منطقه سازمان‌هاي ابتدايي ح‌ک‌چ وجود دارد. ح‌ک‌چ نه تنها اعضاء و امور مربوط به حزب را بلكه افراد غير عضو را نيز كنترل مي‌كند چرا كه كل رژيم بايد ”از رهبري حزب پيروي كند.“ در سال‌هايي كه مبارزات طبقاتي جريان داشت،‌ ”کشيش‌هاي“ مذهب ح‌ک‌چ كه همان دبيران حزب در رده‌هاي مختلف بودند اغلب مواقع خود نيز نمي‌دانستند كه چه كار ديگري به‌جز تنبيه و منضبط کردن مردم انجام مي‌دهند.

”انتقاد و خودانتقادي“ از جمله كارهايي است كه در جلسات حزب انجام مي‌شود و به‌عنوان يك ابزار متداول و هميشگي در خدمت كنترل افكار اعضاي حزب است. ح‌ک‌چ در تمام مدت حكومتش همواره جنبش‌هاي سياسي بسياري به‌راه انداخته‌ تا از طريق آنها ”اعضاي حزب را يك‌دست كرده“، ”فضاي حزب را يك‌سو نگه داشته“، ”خيانت‌كاران را دستگير كرده“، ”عوامل ضد بلشويكي [3] را پاك‌سازي كرده“ و ”حزب را نظم بخشيده“ و در عين حال با استفاده از جنبش‌ها به عنوان امتحان، حس تعلق به حزب را در اعضاء اندازه‌گيري كند. اين كار يعني استفاده از خشونت و رعب به منظور آزمايش ميزان فداكاري افراد نسبت به حزب و حصول اطمينان از همراهي هميشگي و مستمر اعضاء‌ با حزب.

ملحق شدن به ح‌ک‌چ شبيه امضاي‌ يك قرارداد غير قابل برگشت براي فروختن جسم و روح است. از آنجايي‌كه قوانين حزب همواره بر قوانين كشور مقدم هستند، حزب مي‌تواند هر يك از اعضاء‌ را كه بخواهد به‌ خواست خود اخراج كند حال آن‌كه اعضاء‌ اجازه‌ي‌ ترك حزب را ندارند مگر آن‌كه خود را براي يك تنبيه شديد آماده كنند. ترك كردن حزب به‌عنوان يك نوع عدم وفاداري تلقي شده و مستحق عواقب مخوفي است. در طول انقلاب بزرگ فرهنگي يعني زماني‌كه فرقه‌ي‌ ح‌ک‌چ قدرت مطلق را به‌دست آورد، معروف بود كه اگر حزب بخواهد كه تو بميري، ديگر نمي‌تواني زندگي كني، اگر حزب بخواهد زنده بماني، نمي‌تواني بميري. اگر كسي خودكشي مي‌كرد به او اََنگ ”وحشت از مجازات مردم در مقابل جرم“ زده شده و اعضاي خانواده‌اش مورد تعقيب قرار گرفته و مجازات مي‌شدند.

روند تصميم‌گيري در درون حزب مثل اين بود كه در يك جعبه‌ي‌ سياه انجام مي‌گيرد چرا كه درگيري‌هاي درون حزبي مي‌بايست كاملاً سري باقي مي‌ماندند. تمامي اسناد مربوط به حزب محرمانه هستند. ح‌ک‌چ از ترس افشا شدن جرايمش دائماً در حال مقابله با دگرانديشان بود و آنها را به افشا كردن مسائل محرمانه‌ي وطن محكوم مي‌كرد.


4- ترغيب مردم به خشونت، كشتار و ايثار براي حزب

مائو زدانگ گفت: ”انقلاب يك مهماني شام، نوشتن يك مقاله، نقاشي يك تابلو يا قلاب‌دوزي نيست، از اين‌رو نمي‌تواند بسيار شسته‌رُفته،‌ لذت بخش،‌ آرام، معتدل، محبت آميز، محترمانه و سخاوتمند باشد. انقلاب يك قيام است،‌ يك عمل خشن كه توسط آن طبقه‌اي طبقه‌ي ديگر را سرنگون مي‌سازد.“ [4]

دنگ شيائوپينگ پيشنهاد كرد: ”كشتار 200 هزار نفر در مقابل 20 سال ثبات.“

جيانگ زمين دستور داد: ”آنها (تمرين‌کنندگان فالون گونگ) را جسماً نابود كرده، آبروي‌شان را ريخته و از لحاظ اقتصادي ورشكسته‌شان كنيد.“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) مروج خشونت است و با جنبش‌هاي سياسي سابقش تعداد بي‌شماري از مردم را كشته. او به مردم آموخته كه ”با دشمن خود به سردي زمستان رفتار كنيد.“ اعتقادش بر اين است كه رنگ قرمز پرچم سرخ ”از خون کساني که براي عقيده‌ي خود کشته مي‌شوند رنگ گرفته است.“ حزب رنگ سرخ را مي‌پرستد چرا كه به خون و كشتار معتاد شده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با قهرمان‌پردازي سعي در تشويق مردم به فدا كردن جان‌‌شان در راه حزب دارد. روزي‌كه جانگ سايد (Zhang Side) در پاي كوره‌ي‌ توليد ترياك مرد، مائو زدانگ مرگ او را ”به عظمت و قدرت كوه تاي (Tai)‌“ تشبيه كرد. [5] در خلال آن سال‌هاي پر هيجان و عنان گسيخته، ”واژه‌هاي شجاعانه‌اي“ مثل ”نه از سختي بترسيد و نه از مرگ“ و ”تلخي ايثار روح شجاعت را قدرت مي‌بخشد“،‌ ”ما قادريم خورشيد و ماه را در آسمان‌هاي جديدي به‌درخشش واداريم“، عامل حياتی برای جاه‌طلبی‌هايشان در دوره‌ای بود که به‌شدت کمبود مايحتاج مادی وجود داشت.

در پايان دهه‌ي‌1970،‌ ويت‌كنگ (Vietcong) نيروهايي را اعزام كرد و رژيم خمرهاي سرخ را كه تحت حمايت ح‌ک‌چ بودند واژگون كرد. گرچه ح‌ک‌چ از اين عمل بسيار ناخشنود گشت ولي حق اعزام نيرو براي حمايت از خمرهاي سرخ را نداشت چرا كه چين و كامبوج مرز مشتركي ندارند. در عوض ح‌ک‌چ جنگي را در مرزهاي خود با ويتنام به‌راه انداخت تا تحت نام ”دفاع از خود“، ويت‌كُنگ را تنبيه كند. ده‌ها هزار سرباز چيني زندگي خود را بر سر درگيري‌هاي اين احزاب كمونيستي از دست دادند. مرگ آنها به‌واقع ربطي به دفاع از ميهن يا اقتدار آن نداشت. با اين همه چند سال بعد، ح‌ک‌چ با بي‌شرمي تمام فداكاري بي‌فايده‌ي جان‌هاي تعداد بي‌شماري جوان ساده‌لوح و بي تجربه را ”روح قهرمان پروري انقلابي“ ناميده و آن‌را گرامي داشت و با بي‌احترامي سرود ”رفتار زيباي با خون رنگ‌گرفته“ را به عاريت گرفت. در سال 1981 در حمله‌ي باز‌پس‌گيري كوه فاكا (Faka) در استان گوانگ‌شي (Guangxi) 154 فداکار چيني کشته شدند، اما ح‌ک‌چ پس از آنكه چين و ويتنام بر سر حدود مرزهايشان به توافق رسيدند آن را با بي‌خيالي تمام به ويتنام باز گرداند.

زماني‌كه شيوع گسترده‌ي بيماري سارس (SARS) در ابتداي سال 2003 جان مردم را تهديد مي‌كرد، ح‌ک‌چ فوراً به بسياري از پرستاران زن جوان چيني پذيرش داد. اين پرستاران خيلي سريع به بيمارستان‌هاي مختلف اعزام شدند تا از بيماران سارس پرستاري كنند. ح‌ک‌چ اين پرستاران جوان را به خطرناك‌ترين جبهه‌ي ممكن اعزام كرد تا از اين طريق وجهه‌ي خوبي براي خود به‌دست آورد، وجهه‌اي كه بر پايه‌ي شعار ”نه از سختي بترسيد نه از مرگ“ است. با اين وجود ح‌ک‌چ در پاسخ به اين سؤال كه در آن زمان بقيه‌ي 65 ميليون عضو حزب كجا بودند و چه وجهه‌اي براي حزب به ارمغان آوردند توضيحي ندارد.


5- انكار اعتقاد به خداوند و سركوبي فطرت انسان

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) الحاد را ترويج داده و دين را ”افيون روحاني“ مي‌داند كه مي‌تواند مردم را مسموم كند. ح‌ک‌چ با استفاده از قدرتش تمامي اديان را در چين سركوب كرد و سپس قدرت مطلق را در كشور به فرقه‌ي ح‌ک‌چ سپرد.

هم‌زمان با تخريب اديان، ح‌ک‌چ نابودي فرهنگ سنتي را نيز آغاز كرد. حزب ادعا مي‌كرد كه سنت، پايبندي و اصول اخلاقي از مظاهر فئودال‌پروري، خرافات و ارتجاع هستند و آنها را به نام انقلاب ريشه‌كن كرد. در خلال انقلاب بزرگ فرهنگي پديده‌هاي زشت بسياري فرهنگ سنتي چين را به انحراف كشاند كه از آن جمله‌اند: زوج‌هاي متأهل يکديگر را متهم كردن، كتك زدن معلمان توسط شاگردان، رو در رو قرار گرفتن پدر و پسر، كشتار بي‌حساب افراد بي‌گناه توسط گارد سرخ و تخريب و ضرب و شتم و غارت توسط شورشيان و اراذل و اوباش. اينها همه عواقب طبيعي سركوبي فطرت انسان توسط ح‌ک‌چ بود.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) پس از پيروزي، مليت‌هاي اقليت مقيم چين را مجبور كرد تا به رهبري ح‌ک‌چ اعلام وفاداري كرده و از فرهنگ غني و پر آوازه‌ي خود كه طي سال‌ها ساخته بودند صرف‌نظر كنند.

در چهارم ژوئن سال 1989 واحد معروف به ”ارتش آزادي بخش مردمي“ دانشجويان بسياري را در پكن قلع و قمع كرد. اين امر باعث شد كه چيني‌ها به‌طور كامل اميدشان را نسبت به آينده‌ي سياسي چين از دست بدهند. از آن زمان به بعد همه‌ي مردم توجه‌شان را به ثروت‌اندوزي و كسب درآمد بيشتر معطوف كرده‌اند. از سال 1999 تا حال، ح‌ک‌چ به‌طور پيوسته تمرين‌کنندگان فالون گونگ را مورد آزار و شكنجه قرار داده و اصول آنها مبني بر ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ را نفي كرده و اين امر باعث نزول تصاعدي ارزش‌ها و معيارهاي اخلاقي در چين گرديده است.

از ابتداي قرن بيست و يكم موج جديدي از زمين‌خواري [6] و تصرف منابع مالي و پولي [توسط مقامات فاسد ح‌ک‌چ با تباني عوامل ذينفع]، بسياري از مردم را فقير و بي‌خانمان كرده است. تعداد كساني كه براي عدالت‌خواهي به سيستم قضايي دولت مراجعه كرده به سرعت رو به افزايش است و مناقشات اجتماعي شدت يافته است. اعتراضات وسيع رو به فزوني گذاشته و پليس و نيروهاي مسلح به‌شدت آنها را سركوب كرده‌اند. باطن فاشيستي ”جمهوري خلق چين“ هويدا گشته و جامعه وجدان اجتماعي خود را از دست داده است.

در گذشته يك جنگجو همسايه خود را مورد آزار و اذيت و تعرض قرار نمي‌داد يا همان‌طور که ضرب المثلي مي‌گويد، روباه دور از خانه‌ي خود شكار مي‌كند. امروزه وقتي كسي قصد كلاه‌برداري داشته باشد ترجيح مي‌دهد كه بستگان يا دوستان خود را هدف قرار دهد كه آن‌را ”آشنا کُشي“ مي‌نامند.

در گذشته، ملت چين عفت و پاك‌دامني را از همه چيز ديگر عزيزتر مي‌دانست، حال آن‌كه امروزه مردم فقرا را تمسخر كرده و به روسپي‌ها كاري ندارند. تاريخ نابود‌سازي فطرت انسان و اخلاقيات در چين به‌خوبي در شعر زير باز‌گو گرديده:

”در دهه‌ي 50 مردم به يكديگر كمك مي‌كردند،

در دهه‌ي 60 مردم با يكديگر کشمکش داشتند،

در دهه‌ي 70 سر يكديگر كلاه مي‌گذاشتند،

در دهه‌ي‌ 80 فقط به فكر خودشان بودند،

در دهه‌ي 90 از هر كسي كه در سر راه‌شان قرار مي‌گرفت سوء استفاده مي‌كردند.“


6- به‌دست آوردن قدرت توسط نيروي نظامي، انحصاري كردن اقتصاد و جاه‌طلبي‌هاي اقتصادي و سياسي عنان‌گسيخته

هدف اصلي تأسيس ح‌ک‌چ به‌دست آوردن قدرت از طريق نيروي نظامي و سپس ايجاد يك نظام مالكيت دولتي بود كه از طريق آن دولت بتواند اقتصاد كشور را با برنامه‌ريزي به انحصار خود درآورد. جاه طلبي‌هاي لجام گسيخته‌ي ح‌ک‌چ گامي فراتر از مال‌اندوزي‌هاي معمول فرقه‌هاي شيطاني گذاشته است.

در كشوري كه مالكيت عمومي سوسياليستي آن توسط حزب كمونيست كنترل مي‌شود، نهادهاي حزب كه از قدرت بالايي برخوردارند مثل كميته‌هاي حزب و شعبه‌هاي آنها در رده‌هاي مختلف با اعمال نفوذ زير‌ساخت‌هاي اقتصاد و دولت را به سمت خود كشيده و بر آن تأثير مي‌گذارند. نهادهاي حزبي مالك بر ابزارهاي دولت نظارت كرده و بودجه‌ي اختصاصي را از بودجه‌هاي مربوط به رده‌هاي مختلف دولت به‌سمت خود مي‌كشند. ح‌ک‌چ درست مثل يك خون‌آشام ثروت هنگفتي را از ملت اين كشور ربوده است.



ب- زيان‌هاي حاصل از فرقه‌ي پليد ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)

زماني‌كه از وقايعي مثل آئوم ‌شين‌ري ‌كيو (Aum Shinri Kyo) (يا حقيقت محض) كه در آن مردم زيادي توسط گاز اعصاب سارين (Sarin) كشته مي‌شوند و يا عابدان معبد سولار (Solar) از طريق خودكشي به بهشت عروج مي‌كنند و يا خود كشي جمعي 900 نفر از پيروان جيم‌جونز (Jim jones) در ”معبد مردم“ سخن گفته مي‌شود هر شنونده‌اي از خشم به لرزه مي‌افتد. حال آن‌كه ح‌ک‌چ فرقه‌اي شيطاني‌ است كه جناياتي هزارها بار بدتر از اين نيز انجام مي‌دهد و زندگي‌هاي بي‌شماري را مي‌گيرد. اين‌‌ها همه به‌اين علت است كه ح‌ک‌چ از ويژگي خاصي برخوردار است كه ديگر فرقه‌ها فاقد آن هستند.




فرقه‌ي شيطاني يك مذهب حکومتي گرديد


در اكثر كشورها مردم مي‌توانند بدون آن‌كه از مذهب خاصي پيروي كنند و يا مجبور به مطالعه و يادگيري ادبيات آن باشند و يا به موعظه‌ها و اصولش گوش فرا دهند از زندگي عادي و خوشي بهره‌مند باشند. اين در حالي‌ است كه در كشور چين امكان ندارد كه كسي زندگي كند و در معرض تبليغات و توضيح اصول فرقه‌ي ح‌ک‌چ قرار نگيرد، چرا كه ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، اين فرقه‌‌ي پليد را از زمان به‌دست گيري قدرت به يك آيين و مذهب حکومتي تبديل كرده است.


ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) آموزش‌ها و موعظه‌هاي سياسي خود را از سطح كودكستان‌ها و مدارس ابتدايي شروع مي‌كند. بدون قبولي در امتحانات سياسي امكان ورود به تحصيلات عالي و دانشگاهي وجود ندارد. هيچ ‌يك از سؤالات امتحانات سياسي اجازه‌ي استقلال در تفكر را به شخص نمي‌دهند. آزمون دهنده‌ها براي قبولي در امتحان بايد جواب‌هاي استاندارد از پيش تعيين شده توسط حزب را حفظ كرده و عيناً در پاسخ به سؤالات منعكس كنند. مردم بخت برگشته‌ي چين مجبورند كه موعظه‌هاي ح‌ک‌چ را بارها تكرار كنند حتي زماني‌كه بسيار جوانند و از اين طريق مرتباً مورد شستشوي مغزي قرار مي‌گيرند. زماني‌كه يك كارمند به پست بالاتري در دولت چين ارتقاء مي‌يابد صرف‌نظر از اين‌كه عضو حزب باشد يا نه بايد در كلاس‌هاي حزب شركت كند. قبل از آن‌كه درس‌هاي تعيين شده توسط مدرسه‌ي حزب را بگذراند امكان ارتقاء به پست بالاتري را ندارد.

در كشور چين كه حزب كمونيست دين ملي آن است، گروه‌هاي مختلف با عقايد متفاوت اجازه‌ي حيات ندارند. حتي ”احزاب دمكراتيك“ كه صرفاً توسط خود ح‌ک‌چ به‌عنوان يك ژست سياسي تشكيل شده‌اند و ”کليساي سه- خود“ ( يعني خودگردان، خود پشتياني‌کننده و خود ترويج) تغيير شکل داده شده، بايد به‌طور رسمي تبعيت خود را از رهبري ح‌ک‌چ اعلام كنند. بر اساس منطق فرقه‌اي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، وفاداري به حزب بر پايبندي به هر اعتقاد ديگري ارجح است.


افراط در نظارت‌هاي اجتماعي

اين فرقه‌ي شيطاني تبديل به يك آيين ملي گشت تنها به اين دليل كه ح‌ک‌چ كنترل اجتماعي بسيار شديدي را اعمال مي‌كند و آزادي‌هاي فردي را از مردم مي‌گيرد. اين چنين نظارتي بي‌سابقه است چرا كه ح‌ک‌چ مردم را از دارايي‌هاي شخصي خود كه يكي از پايه‌هاي آزادي فردي است محروم كرده است. قبل از دهه‌ي 1980 مردم مناطق شهري مي‌توانستند تنها در شركت‌هاي تجاري تحت كنترل حزب كار كرده و امرار معاش كنند. كشاورزان در مناطق روستايي نيز مي‌بايست بر روي زمين‌هاي متعلق به كمون‌هاي حزب كار مي‌كردند. هيچ‌كس از كنترل ح‌ک‌چ مخفي نمي‌ماند. در يك كشور سوسياليستي مثل چين، نهادهاي حزب كمونيست در همه جا حاضرند، از دولت مركزي گرفته تا پايين‌ترين رده‌هاي جامعه مثل روستاها و محله‌ها. ح‌ک‌چ از طريق كميته‌هاي حزب و شعبه‌هاي آن در رده‌هاي مختلف، كنترل همه جانبه‌اي بر كل جامعه اعمال مي‌كند. چنين نظارت شديدي آزادي شخصي را به‌شدت از بين مي‌برد،‌ آزادي‌هايي مثل آزادي جابجايي (‌نظام ثبت نام محل سكونت)‌،‌ آزادي بيان (500 هزار هوادار جناح راست توسط ح‌ک‌چ مورد آزار و شكنجه قرار گرفتند چرا كه به آزادي بيان معتقد بودند)، آزادي افكار ( لين جائو (Lin Zhao) و جانگ جي‌شين (Zhang Zhixin) [7] بواسطه‌ي شك خود نسبت به ح‌ک‌چ اعدام شدند) و آزادي به‌دست آوردن اطلاعات (خواندن كتاب‌هاي ممنوعه يا گوش كردن به راديوهاي ”دشمنان“ غير قانوني است و استفاده از اينترنت نيز مورد كنترل قرار مي‌گيرد.)

ممكن‌ است بگوييد كه در حال حاضر مالكيت شخصي در چين آزاد است ولي بايد بدانيم كه اين سياست اصلاحي تنها زماني تصويب شد كه مردم ديگر چيزي براي خوردن نداشتند و اقتصاد ملي نيز رو به فرو‌پاشي بود. ح‌ک‌چ مجبور بود تا يك قدم عقب‌نشيني كند و‌گرنه نمي‌توانست خود را از نابودي نجات دهد. با اين وجود حتي پس از اصلاحات نيز ح‌ک‌چ هرگز از فشارهاي كنترلي خود بر مردم كم نكرده است. آزار و شكنجه‌ي وسيع و مستمر تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ تنها مي‌توانست در كشوري كه به‌دست حزب كمونيست اداره مي‌شود اتفاق بيفتد. اگر همانطور كه ح‌ک‌چ آرزو دارد به يك غول اقتصادي تبديل شود،‌ يقيناً شدت نظارت و كنترل خود بر مردم چين را افزايش خواهد داد.


حمايت از خشونت و تنفر از زندگي

تقريباً تمامي فرقه‌هاي شيطاني با توسل به خشونت به كنترل پيروان خود پرداخته و در مقابل فشارهاي خارجي مقاومت مي‌كنند. حتي جمع كل تعداد كشته شده‌ها توسط كل فرقه‌هاي شيطاني در سرتاسر جهان نمي‌تواند با تعداد مردم كشته شده به‌دست ح‌ک‌چ رقابت كند. ح‌ک‌چ به انسان صرفاً به‌عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف خود مي‌نگرد. كشتار نيز يكي از همين هدف‌ها است. از اين رو ح‌ک‌چ در آزار و اذيت مردم تفاوتي بين آنها قائل نيست. هر كسي، اعم از هواداران، اعضاء و رهبران ح‌ک‌چ مي‌تواند هدف شكنجه‌ و آزار حزب قرار گيرد.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) از خمرهاي سرخ كامبوج حمايت مي‌كرد. خمرهاي سرخ، خود نمونه‌ي بارز وحشي‌گري و رذالت احزاب كمونيست بودند كه براي زندگي انسان‌ها ارزشي قائل نبودند. حزب كمونيست كامبوج به فرماندهي پل ‌پات كه تحت راهنمايي و كمك‌هاي مائو زدانگ مدت سه سال و 8 ماه حكومت كامبوج را به ‌دست داشت، در طول اين مدت 2 ميليون نفر يعني معادل يك چهارم جمعيت كامبوج را كشت تا ”نظام مالكيت شخصي را در اين كشور بر‌چيند.“ از اين تعداد‌ کشته‌شده حدود 200 هزار نفر تبعه‌ي چين بودند.


به منظور بزرگداشت خاطره‌ي جنايات و جرائم انجام شده توسط خمرهاي سرخ و يادبود قربانيان آنان، كشور كامبوج موزه‌اي را ساخته كه در آن اسناد مربوط به ديكتاتوري خمرهاي سرخ به نمايش گذاشته شده‌اند. محل موزه زندان سابق خمرهاي سرخ است. ساختمان آن كه در ابتدا دبيرستان بوده توسط پل پات به زندان اس-21 (S-21) تغيير كاربري يافت كه از آن اختصاصاً براي نگهداري زندانيان سياسي استفاده مي‌گرديد. بسياري از روشن‌فكران در آنجا زنداني بوده و زير شكنجه كشته شده‌اند. در كنار ابزارهاي مختلف شكنجه که به نمايش گذاشته شده است، در ساختمان زندان عكس‌هاي سياه و سفيد قربانيان كه قبل از مرگ آنان گرفته شده نيز به چشم مي‌خورد. شكنجه‌هاي مخوف زيادي در آنجا مستند گرديده است از جمله بريدن گلو، سوراخ كردن سر و مغز، كشيدن اطفال بر روي زمين و كشتن آنها و غيره. تمامي اين روش‌هاي شكنجه بنا به گزارشات موثق توسط متخصصان و افراد حرفه‌اي اعزامي از طرف ح‌ک‌چ براي حمايت از خمرهاي سرخ به ايشان آموزش داده شده است. حزب حتي عكاساني را آموزش داد تا جهت تكميل پرونده و يا صرفاً سرگرمي از زندانيان قبل از اعدام ايشان عكس بگيرند. در زندان اس-21 ماشيني وجود دارد كه براي سوراخ كردن سر انسان طراحي شده تا توسط آن مغز زندانيان خارج گرديده و از آنها براي پخت غذاهاي مقوي براي رهبران حزب كمونيست كامبوج استفاده گردد. زندانيان سياسي در جلوي ماشين مذكور به صندلي بسته مي‌شدند بدن قرباني از وحشت به لرزه مي‌افتاد و در همين حال مته‌ي ماشين از پشت سر با سرعت زياد وارد سر مي‌شد و به سرعت مغز قرباني را زنده زنده از سر او بيرون مي‌كشيد.



پ- ماهيت فرقه‌ي حزب كمونيست

آن چيست كه حزب كمونيست را اين‌گونه شيطاني و خبيث ساخته است؟ زماني‌كه هيولاي حزب كمونيست براي اولين بار در جهان بوجود آمد مأموريتي وحشتناك را به‌عهده داشت. در بيانيه‌ي كمونيست مسير آن بسيار روشن و واضح بيان گرديده است.

کمونيست‌ها كسر شأن خود مي‌دانند كه اهداف و عقايدشان را مخفي كنند. آنها به‌طور واضح و علني اظهار مي‌دارند كه هدف آنها تنها با برچيدن و نابود كردن تمامي شرايط اجتماعي موجود حاصل مي‌شود. بگذاريد تا طبقات حاكم در اثر انقلاب كمونيستي به لرزه درآيند. طبقه‌ي كارگر چيزي براي از دست دادن ندارد مگر زنجيرهايي را که به دست و پا دارد. آنها برنده‌ي جهان خواهند شد.

مأموريت اين هيولا به‌وضوح مبارزه با جوامع انساني، نابود كردن دنياي قديم، ”براندازي مالكيت خصوصي“، ”نابودي شخصيت، استقلال و آزادي طبقه‌ي بورژوا (سرمايه‌دار)“، پايان بخشيدن به استثمار، كم اهميت كردن خانواده و برقراري حكومت طبقه‌ي كارگر بر جهان بود.

اين حزب سياسي كه علناً تمايل خود به ”ضرب و شتم، تخريب و دزدي“ را اعلام كرد، نه تنها شيطاني بودن نقطه نظرات خود را انكار مي‌كند بلكه كاملاً حق را به جانب خود داده و در بيانيه‌ي حزب كمونيست بيان داشته كه: ”انقلاب كمونيستي تندروگرايانه‌ترين نوع قطع رابطه با مفاهيم سنتي است؛ بنابراين جاي تعجب نيست اگر پيشرفت آن‌را در گرو گسستن بندهاي عقايد سنتي بدانيم.“

افكار سنتي از كجا مي‌آيند؟ بر اساس قوانين طبيعي الحادي، افكار سنتي به‌طور طبيعي برگرفته از قوانين طبيعت و جامعه هستند. آنها نتيجه‌ي حركت منظم اجرام جهان هستي هستند. به عقيده‌ي كساني كه به خداوند اعتقاد دارند سنت‌هاي بشري و ارزش‌هاي اخلاقي بر اساس لطف خداوند به انسان مرحمت گرديده‌اند. بدون توجه به منشاء آنها، پايه‌اي‌ترين معيارهاي اخلاقي انسان، رفتارها و معيارهاي قضاوت خوب از بد بطور نسبي ثابت هستند. آنها همواره به‌عنوان ملاكي براي سنجش رفتار انسان‌ها و حفظ قوانين اجتماعي براي هزاران سال بوده‌اند. اگر بشر معيارهاي خود براي اخلاقيات و تشخيص خوب از بد را از دست بدهد آيا به درجه‌ي حيوانات تنزل نمي‌كند؟ زماني‌كه بيانيه‌ي كمونيست بيان مي‌كند كه اساساً از عقايد سنتي خواهد گسست با اين‌كار خود پايه‌هاي وجود جامعه‌ي بشري را تهديد كرده است. مسلم بود که حزب كمونيست به فرقه‌اي شيطاني مبدل مي‌شد كه ويراني را براي بشريت به‌همراه داشته باشد.

بيانيه‌ي كمونيست كه اصول روشن‌گرايانه‌ي حزب كمونيست را ارائه داده بيانيه‌اي تندرو و افراطي است كه در آن ذره‌اي شفقت و بردباري وجود ندارد، ماركس و انگلس تصور مي‌كردند كه آنها به قانون توسعه و ترقي اجتماع از طريق ماترياليسم ديالكتيك پي برده بودند. با اين وجود حقايق نشان مي‌دهد كه آنها در واقع همه چيز را زير سؤال برده و همه چيز را انكار ‌كردند. آنها با لجاجت اوهام كمونيسم را به مردم القا كرده و در استفاده و تبليغ خشونت و تخريب ساختارهاي اجتماعي و پايه‌هاي فرهنگي موجود از هيچ تلاشي فرو گذار نكردند. آن‌چه بيانيه‌ي كمونيست به حزب كمونيست نو پا هديه كرد تفكري شرور و بي‌رحم بود كه با قوانين الهي عناد ورزيده و فطرت انسان را ريشه‌كن مي‌كند و ظاهري مغرور، پر از كينه و كاملاً بي‌قيد و بند دارد.



ت- تئوري روز جزاي حزب كمونيست - ترس از عاقبت كار حزب

ماركس و انگلس روح شروري را به بدن حزب كمونيست دميدند. لنين حزب كمونيست را در شوروي پايه نهاد و با توسل به خشونت و وحشي‌گري افراد بي‌سر و پا و اراذل و اوباش، دولت انتقالي و موقت تشكيل شده پس از انقلاب فوريه [8] را سرنگون كرد، انقلاب سرمايه‌داري در شوروي را عقيم كرد، حکومت را به‌دست گرفت و جاي پايي براي فرقه‌ي كمونيستي به‌دست آورد. با اين وجود موفقيت لنين نتوانست باعث برنده شدن حزب كارگر در تمام دنيا شود. درست برعكس، همانطور كه در اولين پاراگراف بيانيه‌ي كمونيست ذكر شده، ”تمام قدرت اروپاي قديم به ‌درون اتحادي مقدس وارد شد تا اين روح خبيث را خارج كند...“ پس از اينکه حزب كمونيست پديد آمد، بلافاصله با بحراني روبه‌رو شد كه حياتش را تهديد مي‌كرد و ترس نابودي را هر لحظه به دلش مي‌انداخت.

پس از انقلاب اكتبر [9]، كمونيست‌هاي شوروي يا بولشويك‌ها نه تنها براي مردم صلح و نان به ارمغان نياوردند بلكه كشتار بي حد و حساب را موجب شدند. جبهه‌ي اصلي در حال باختن جنگ بود و انقلاب اقتصادي جامعه را وخيم‌تر مي‌كرد. از اين رو مردم شروع به شورش كردند. جنگ‌هاي داخلي خيلي زود به همه جاي كشور كشيده شد و كشاورزان از تدارك و توليد غذا براي شهرها سر باز زدند. شورش تمام عياري در بين قزاق‌ها (Cossaks) در حاشيه‌ي رودخانه‌ي دُن (Don) بر پا شد كه نبردشان با ارتش سرخ منجر به خونريزي بسيار شد. طبيعت وحشي و درند‌ه‌ي كشتارهاي انجام گرفته در اين نبرد را مي‌توان در نوشته‌ها و ادبيات مكتوب مثل تيكي‌دُن (Tikhii don)‌ نوشته‌ي شُلُخوف (Sholokhov) و ديگر آثار او مثل مجموعه داستان‌هاي رودخانه‌ي دُن يافت. نيروهاي تحت فرماندهي درياسالار اسبق ارتش سفيد الكساندر وايلي ويچ کل‌چاک (Aleksandr Vailiyevich Kolchak)‌ و ژنرال آنتون دنيكين (Anton Denikin) يك‌بار تا نزديكي سرنگوني حزب كمونيست شوروي پيش رفتند. حزب كمونيست حتي به‌عنوان يک قدرت سياسي تازه‌ متولد شده نيز مورد مخالفت تمامي مردم بود و شايد دليل آن اين باشد كه فرقه‌ي كمونيست آن‌قدر شيطاني بود كه هرگز نتوانست قلب مردم را به‌دست بياورد.

تجربه‌ي حزب کمونيست چين نيز درست چيزي شبيه حزب کمونيست شوروي است. از زمان ”واقعه‌ي ماري (Mari)“ و كشتار دوازدهم آوريل [10] تا 5 بار سركوبي انجام گرفته در مناطق تحت كنترل ح‌ک‌چ و نهايتاً‌ اجبار به ”لشکركشي“ 25 هزار كيلومتري، همواره ح‌ک‌چ با بحران نابود شدن دست و پنجه نرم كرده است.

حزب كمونيست با تصميم به نابود‌سازي دنياي قديمي به هر نحو ممكن به عرصه‌ي وجود پا گذاشت. چيزي نگذشت كه با مشكلي جدي مواجه شد و آن اين‌ بود كه چگونه از خطر نابودي جان سالم بدر برد. حزب كمونيست همواره با ترس خطر اضمحلال و نابودي به حيات خود ادامه داده است. بزرگ‌ترين نقطه‌ي تمركز و نگراني فرقه‌ي كمونيست نجات از نابودي ‌است. متعاقب آشفتگي به‌وجود آمده در بين متحدين كمونيست، بحران ح‌ک‌چ به ورطه‌ي خطرناك‌تري كشيده شده است. از سال 1989، همان‌طور که اضمحلال و فرو پاشي آن نزديک‌تر شده است، همواره ترس از روز جزا در ح‌ک‌چ رو به فزوني گذاشته است.



ث- سلاح باارزش نجات فرقه‌ي كمونيست - درگيري‌هاي وحشيانه

حزب كمونيست همواره بر عناصري مثل نظم آهنين، وفاداري مطلق و اصول سازماني تأكيد داشته است. كساني كه به ح‌ک‌چ ‌مي‌پيوندند بايد سوگندنامه‌ي زير را ياد كنند:

”من مايلم كه به ح‌ک‌چ ملحق شوم تا از قانون اساسي حزب حمايت كرده، از مقررات حزب پيروي كرده، وظايف خود را به‌عنوان يك ‌عضو انجام داده، تصميمات حزب را جامه‌ي عمل پوشانده، از دستورات و نظم حزب قوياً پيروي كرده، اسرار حزب را در دل نگه داشته، به حزب وفادار بوده، با كوشش و جديت كار كرده، تمام زندگي خود را وقف كمونيسم كرده، براي ايثار همه چيز خود در راه حزب و مردم فداكاري كرده و هرگز به حزب خيانت نكنم“ (به قانون اساسي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، بخش يك، بند 6 مراجعه شود).

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) نام اين‌گونه روحيه‌ي فداكاري فرقه‌گونه را ”حس سرشت حزبي“ ناميده است. چنين حسي مستلزم اين است كه يک عضو ح‌ک‌چ در هر زمان آماده باشد تا تمامي عقايد شخصي خود را به‌كنار گذاشته و به‌طور مطلق از خواست حزب و رهبر آن پيروي كند. اگر حزب بخواهد كه مهربان باشد، بايد مهربان باشد، اگر حزب بخواهد كه خبيث باشد بايد خبيث باشد. در غير اين‌صورت از شرايط لازم براي عضويت حزب برخوردار نبوده و از خود، ”حس سرشت حزبي“ قوي‌اي نشان نداده ‌است.

مائو زدانگ گفت: ”فلسفه‌ي ماركسيست، فلسفه‌ي مبارزه است.“ براي حمايت و حفظ ”حس سرشت حزبي“، ح‌ک‌چ از مكانيزم مبارزات دوره‌اي در درون خود حزب استفاده مي‌كند. از طريق به‌راه‌اندازي مبارزات وحشيانه‌ي مداوم و مكرر در درون و بيرون از حزب، ح‌ک‌چ موفق به از بين بردن دگرانديشان و ايجاد رعب و وحشت گرديده است. در عين حال ح‌ک‌چ به‌طور مستمر در حال پاك‌سازي اعضاي حزب بوده، قوانين فرقه‌گونه‌ي خود را سخت‌تر كرده و استعداد و ذوق اعضا را در جهت ”سرشت حزبي“ پرورش داده تا ظرفيت مبارزاتي حزب را افزايش دهد. اين است اسلحه‌ي ارزشمندي كه ح‌ک‌چ از آن براي ادامه‌ي حياتش استفاده مي‌كند.

در ميان رهبران ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)،‌ مائو زدانگ در به‌كار گيري اين سلاح كه همان مبارزات وحشيانه‌ي درون حزبي بود از همه استادتر بوده است. روش وحشيانه‌ي اين مبارزات و تعدد آنها در اوايل دهه‌ي 1930 در مناطق تحت حاكميت كمونيست‌هاي چين به‌نام ”منطقه‌ي شوروي“ ( Soviet Area) آغاز شد.

در سال 1930، مائو زدانگ وحشت انقلاب تمام عياري را در ”منطقه شوروي“ در استان جيانگ‌زي به‌راه انداخت كه به‌نام پاك‌سازي عوامل ضد‌بلشويكي معروف است. هزاران نفر از سربازان ارتش سرخ، اعضاي حزب و ليگ و غير‌نظاميان در پايگاه‌هاي كمونيستي به‌طور وحشيانه‌اي كشته شدند. اين واقعه اساساً ‌توسط کنترل مستبدانه‌ي مائو سبب ‌شد. پس از آن‌كه مائو منطقه‌ي شوروي را در جيانگ‌زي پايه نهاد، خيلي زود مورد حمله‌ي ارتش سرخ محلي و نهادهاي حزبيِ تحت فرمانده‌ي لي ‌ونلين (Li Wenlin)‌ در جنوب غربي جيانگ‌زي قرار گرفت. مائو تحمل هيچ‌گونه مخالفت‌ منظم نزديك به خود را نداشت. از اين رو از جدي‌ترين روش‌ها براي سركوبي اعضاي حزب كه به نارضايتي‌شان مشكوك بود استفاده كرد. براي ايجاد فضاي خشك و سخت لازم براي انجام پاك‌سازي، مائو بدون ترديد از نيروهاي تحت فرماند‌هي مستقيم خود شروع كرد. از اواخر نوامبر تا اواسط دسامبر، جبهه‌ي اول ارتش سرخ مورد ”بررسي و يك‌سو سازي بسيار سريع“ قرار گرفت. ارگان‌هاي پاك‌سازي كننده‌ي ضد انقلابيون در تمامي رده‌هاي ارتش اعم از لشكر، هنگ، گردان، گروهان و جوخه تشكيل گرديدند و اعضاي حزب را كه از خانواده‌‌هاي ملاك و يا كشاورزان ثروت‌مند بودند و يا آناني را كه از وضع حاكم ناراضي بودند دستگير و از دم تيغ گذراندند. در چيزي كمتر از يك ماه از ميان 40 هزار سرباز ارتش سرخ، 4400 نفر تحت نام عوامل ضد‌بلشويك اعدام شدند كه در ميان آنان 10 نفر سروان وجود داشت.

در مرحله‌ي بعد مائو شروع به كشتار ناراضي‌هاي منطقه‌ي ‌شوروي كرد. در ماه دسامبر سال 1930، او به لي‌ شائو‌جيو (Li Shaojiu) دبير كل دپارتمان سياسي جبهه‌ي اول ارتش سرخ و رئيس كميته‌ي پاك‌سازي فرمان داد كه به عنوان نماينده‌ي كميته‌ي جبهه‌ي عمومي به شهر فوتيان (Futian)‌ واقع در استان جيانگ‌زي كه در آن دولت كمونيست مستقر بود برود. لي‌ شائو‌جيو اعضاي كميته‌ي عمل استاني و هشت نفر از رهبران ارشد ارتش سرخ بيستم از جمله دوآن ليانگ‌بي (Duan Liangbi)‌ و لي‌ باي‌فانگ (Li Baifang) را دستگير كرد. او از روش‌هاي شكنجه‌ي بسيار بي‌رحمانه‌اي مثل كتك‌زدن و سوزاندن بدن استفاده كرد. كساني كه تحت شكنجه قرار گرفته بودند در كل بدن‌شان جراحات ديده مي‌شد، انگشت‌هايشان شكسته بود،‌ تمام بدن‌شان سوخته بود و قادر به حركت نبودند. بر اساس مدارك مستند صداي فرياد قربانيان آن‌قدر بلند بود كه به آسمان مي‌رفت و از فاصله‌ي خيلي دور شنيده مي‌شد. شكنجه‌هاي بي‌رحمانه‌ي انجام شده كاملاً غير انساني بودند.

در تاريخ هشتم دسامبر، همسران لي بايفانگ، ما مينگ (Ma Ming)‌ و جو ميان (Zhou Mian) به ملاقات ايشان رفتند ولي آنها نيز به عنوان ضد‌بلشويك دستگير شده و مورد شكنجه قرار گرفتند. آنها به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، بدن و آلت تناسلي‌شان سوزانده شد و سينه‌هايشان با چاقو بريده شد. تحت شكنجه‌هاي شديد، دوآن ليانگ‌بي اعتراف كرد كه لي ونلين، جين وانبانگ (Jin Wanbang)، ليو دي (Liu Di)، جو ميان، ما مينگ و ديگران همگي از رهبران نيروهاي ضد‌بلشويكي بوده و بسياري از افراد ضد‌بلشويك در دانشكده‌هاي ارتش سرخ وجود داشتند.

از هفتم دسامبر تا عصر دوازدهم دسامبر، تنها در طول 5 روز، لي شائوجيو و افرادش، بيش از 120 نفر مظنون به عضويت در گروه‌هاي ضد بلشويكي و ده‌ها ضد انقلاب مهم را طي اقدام پاك‌سازي ضد‌بلشويكي در فوتيان دستگير کردند؛ بيش از 40 نفر اعدام گرديدند. نهايتاً عمليات بي‌رحمانه‌ي لي شائوجيو ”واقعه‌ي فوتيان“ [11] را در دوازدهم دسامبر سال 1930 آفريد كه كل منطقه‌ي شوروي را حيرت‌زده كرد.

از منطقه‌ي شوروي گرفته تا يان‌آن (Yan'an) مائو با تكيه بر تئوري خود و اعمال مبارزاتي كم‌كم رهبري خود بر حزب را به‌دست آورد. پس از آن‌كه ح‌ک‌چ در سال 1949 به‌قدرت رسيد، مائو به توسل خود به ايجاد اين‌گونه درگيري‌هاي درون حزبي ادامه داد. براي مثال در اجلاس هشتم كميته‌ي مركزي ح‌ک‌چ كه در سال 1959 در لوشان (Lushan) برگزار شد، مائو زدانگ ناگهان پنگ دهوآي (Peng Dehuai) را مورد حمله‌ي لفظي قرار داد و او را از مقامش خلع كرد. [12] از تمامي رهبران اصلي كه در اجلاس شركت داشتند خواسته شد كه موضع خود را مشخص كنند. به چند نفري كه جرأت اظهار نظر مخالف را به خود دادند انگ جبهه‌ي ضد حزبي پنگ دهواي زده شد. در خلال انقلاب فرهنگي، کادرهاي قديمي كميته‌ي مركزي ح‌ک‌چ يکي بعد از ديگري تنبيه گرديدند ولي همه‌ي آنها بدون استثنا بدون هيچ مخالفتي تسليم مي‌شدند. چه كسي جرأت اين را داشت كه كلمه‌اي بر ضد مائو زدانگ بر زبان آورد؟ ح‌ک‌چ همواره بر نظم خشك و آهنين، ‌وفاداري به حزب و اصول سازمان‌دهي تأكيد مي‌كرد و اطاعت بي‌چون و چراي تمامي افراد از رهبر را انتظار داشت. اين چنين خصوصيت حزبي حاصل مبارزات سياسي مستمر بود.

در زمان انقلاب فرهنگي، لي ليسان (Li Lisan) كه زماني رهبر ح‌ک‌چ بود تا نهايت ظرفيت و طاقتش مورد آزار قرار گرفت. در سن 68 سالگي بطور متوسط 7 بار در ماه مورد بازجويي قرار مي‌گرفت. همسر او لي‌ شا (Li Sha) تحت عنوان جاسوس ”تجديد نظر طلب شوروي“ قبلاً راهي زندان شده بود و كسي از محل او خبر نداشت. لي در نهايت نااميدي و يأس چاره‌اي نديد به‌جز آن‌كه با مصرف تعداد زيادي قرص خواب آور خود‌كشي كند. قبل از مرگش نامه‌اي به مائو زدانگ نوشت و در آن عقيده‌ي واقعي‌‌‌اش نسبت به ”حس سرشت حزبي“ را كه بر اساس آن يك عضو ح‌ک‌چ هرگز نبايد جرأت ترك حزب را به خود راه دهد حتي اگر تا مرز مرگ پيش رود اين ‌‌گونه بيان كرد:


آقاي رئيس

من در اين لحظه در حال قدم گذاشتن به راه خيانت به حزب به‌علت خود‌كشي هستم و قصد دفاع از جرم خود را نيز ندارم. تنها يك چيز، آن ‌اين‌كه من و تمامي اعضاي خانواده‌ام هرگز با هيچ دشمني هم‌دست نبوده‌ايم. تنها در مورد اين موضوع از دولت مركزي خواهشمندم كه بررسي كامل به‌عمل آورد و بر اساس حقيقت نتيجه‌گيري كند...

لي ‌ليسان

22 ژوئن 1967“ [13]


زماني‌كه فلسفه‌ي مبارزه‌اي مائو زدانگ در حال كشيدن چين به ورطه‌ي مصيبت و تباهي بود، اين گونه مبارزات سياسي و درگيري‌هاي درون حزبي كه هر هفت يا هشت سال يك‌بار ايجاد مي‌شد نجات ح‌ک‌چ را تضمين مي‌كرد. هر بار كه درگيري صورت مي‌گرفت، اقليتي در حدود 5 درصد مورد آزار و شكنجه قرار مي‌گرفتند و 95 درصد بقيه به اطاعت بي قيد و شرط از خط اصلي حزب وادار مي‌گرديدند كه از اين طريق حزب به انسجام سازماني خود قدرت مي‌بخشيد و ظرفيت تخريبي خود را بالا مي‌برد. اين درگيري‌ها از طرف ديگر باعث نابودي آن عده‌اي مي‌شد كه عقيده‌شان نسبت به حزب متزلزل بود و حاضر به كنار گذاشتن وجدان خود نبودند و هر نيرويي را كه جرأت مقاومت از خود نشان مي‌داد نابود مي‌كرد. از طريق چنين مكانيزمي آن‌دسته از اعضاي ح‌ک‌چ كه علاقه‌ي بيشتري به نزاع و درگيري داشتند و در استفاده از روش‌هاي شرورانه و گانگستري ماهرتر بودند كنترل را به‌دست مي‌گرفتند. رهبران فرقه‌ي ح‌ک‌چ همگي‌ افراد نترسي هستند كه بار سنگيني از تجربه‌ي مبارزاتي را بدوش كشيده و سرشار از روح حزب هستند. چنين مبارزات وحشيانه‌اي در عين حال افراد شركت كننده در خود را شستشوي مغزي داده و به آنان درس خونريزي مي‌آموزد. هم‌زمان با اين قضيه به‌طور مستمر به حزب انرژي داده و ميل به مبارزه در آن را تقويت كرده، حيات آن‌را ضمانت كرده و از تبديل شدن آن به يك گروه ملايم كه دست از مبارزه بردارد جلوگيري مي‌كند.

چنين سرشت حزبي‌ِ مورد نياز ح‌ک‌چ دقيقاً از سرشت فرقه‌اي اين حزب نشأت مي‌گيرد. براي رسيدن به چنين هدفي ح‌ک‌چ مصمم است كه رشته‌هاي اصول سنتي را پاره كند و از تمام وسايل ممكن بدون هيچ ترديدي براي جنگ با هر نيرويي كه بر سر راهش قرار بگيرد استفاده ‌كند. از اين ‌رو نياز است كه تمامي اعضايش را به‌گونه‌اي برده‌وار تربيت کند كه همچون ابزاري بدون قلب، فاقد رحم و عدالت و بي‌اعتقاد باشند. اين خاصيت ح‌ک‌چ نشأت گرفته از تنفر آن نسبت به جامعه‌ي بشري، سنت‌ها، ارزيابي‌هاي واهي از خود و نخوت و كينه‌ي بي‌انتهايي است كه نسبت به زندگي انسان‌ها دارد. ح‌ک‌چ به‌منظور دست‌يابي به آرمان بزرگ خود، به هر قيمتي از خشونت جهت تخريب جهان و نابودي ناراضي‌ها بهره مي‌گيرد. واضح است كه چنين فرقه‌ي شيطاني مورد مخالفت افراد با وجدان است، بنابراين آن بايد وجدان انسان‌ها، افكار خير‌خواهانه را از بين ببرد تا مردم را وادار کند که به آموزه‌هاي شيطاني‌اش ايمان بياورند. از اين رو براي اطمينان از بقايش، ح‌ک‌چ اول از همه بايد وجدان انسان‌ها، افکار خيرخواهانه و معيارهاي اخلاقي را از بين ببرد تا بتواند مردم را به ابزار و برده‌هاي رام تبديل كند. بر اساس منطق ح‌ک‌چ ،‌ زندگي و علايق حزب بر همه چيز تفوق دارد؛ حتي به علايق جمعي اعضاي حزب، بنابراين هريك از اعضا بايد آماده باشند تا سليقه‌ي شخصي خود را فداي حزب كنند.

با نگاه به تاريخچه‌ي ح‌ک‌چ درمي‌يابيم كه كساني كه افكار روشن‌فكرانه‌ي سنتي داشته‌اند مثل چن ‌دوشيو (Chen Duxiu) و چو چيوباي (Qu Qiubai) و يا كساني كه به علايق مردم اهميت مي‌داده‌اند مثل هو ‌يائوبانگ (Hu Yaobang) و جائو زيانگ (Zhao Ziyang)،‌ يا افرادي که عزم كرده‌اند تا در مقام خود پاك باشند و به مردم خدمت واقعي كنند مثل جو رونگجي(Zhu Rongji) بدون در نظر گرفتن اين‌كه چقدر براي حزب خدمت كرده‌اند و اين‌كه چقدر خواسته‌هاي شخصي‌شان را زير پا گذاشته‌اند، به طور اجتناب ناپذيري پاك‌سازي شده‌، كنار گذاشته شده و يا به انجام علايق حزب و قوانين آن مجبور گرديده‌اند.

حس سرشت حزبي و استعداد و ذوق حزبي كه در نتيجه‌ي سال‌ها مبارزه با خون اعضاء عجين شده باعث گرديده كه در لحظات مهم و حياتي دست به مصالحه و مصامحه بزنند چرا كه در ضمير ناخودآگاه‌شان چنين حك شده كه ادامه‌ي حيات حزب بزرگ‌ترين علاقه است. آنها اينکه خود را فدا كنند و شاهد ارتكاب جنايت نيروهاي شيطاني درون حزب باشند را به اينكه با توسل به وجدان و آگاهي و افكار خيرخواهانه با آن مبارزه كنند ترجيح مي‌دهند. اين دقيقاً حاصل مكانيزم مبارزه‌اي ح‌ک‌چ است: اين مكانيزم مردم خوب را به ابزاري تبديل كرده و از آنها استفاده مي‌كند و از سرشت و طبيعت حزب براي محدود كردن و يا حتي نابود كردن وجدان انسان‌ها تا حد ممكن استفاده مي‌كند. ده‌ها ”مبارزه و درگيري خطي“ ح‌ک‌چ به خلع بيش از 10 نفر از رهبران بلند پايه‌ي حزب يا جانشينان منصوب شده‌ي آنان منجر گرديده است؛ هيچ‌يك از رهبران بلندپايه سرانجام خوبي نداشته‌اند. گرچه مائو زدانگ مدت 43 سال بر چين پادشاهي كرد،‌ تنها مدت كوتاهي پس از مرگش، همسر و پسر خواهرش روانه‌ي زندان شدند كه به‌عنوان پيروزي مائويسم مورد تشويق تمامي اعضاي حزب قرار گرفت. آيا اين يك كمدي يا شوخي است؟

پس از آن‌كه ح‌ک‌چ قدرت سياسي را به‌دست گرفت،‌ مبارزات سياسي غير قابل اجتنابي در گرفت، از درگيري‌هاي درون حزبي گرفته تا دعواهاي برون حزبي. در زمان مائو زدانگ اوضاع بدين منوال بود و هنوز نيز در دوران ”باز و اصلاحات“ پس از مائو اوضاع به‌همين گونه است. در دهه‌ي 1980 زماني‌كه مردم داشتند ذره‌اي آزاد‌انديشي و آزادي تفكر را تجربه مي‌كردند، حزب كمونيست مبارزه‌ي ”مخالفت با آزادي سرمايه‌داري“ را به راه انداخت و ”چهار اصل بنيادين“ را به منظور حفظ قدرت مطلق خود ارائه كرد [14]. در سال 1989 دانشجوياني كه با راه‌پيمايي آرام خواستار دمكراسي بودند به‌طور وحشيانه‌اي قلع و قمع شدند چرا كه ح‌ک‌چ هيچگونه ميل به دمكراسي را مجاز نمي‌داند. دهه‌ي 1990 شاهد گسترش شديد تعداد تمرين‌کنندگان فالون گونگ بود كه به ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ اعتقاد داشتند ولي آن‌چه نصيب‌شان شد نسل‌كشي بود كه در سال 1999 انجام گرفت چرا كه ح‌ک‌چ طاقت فطرت انساني و افكار درست‌كارانه و خيرخواهانه را ندارد. ح‌ک‌چ بايد از خشونت استفاده كند تا وجدان مردم را نابود كند و قدرت خود را تضمين كند. از زمان ورود به قرن بيست و يكم، اينترنت جهان را به هم پيوند داده حال آن‌كه حزب با صرف هزينه‌هاي هنگفت سيستم‌هاي سانسوري و ره‌گيري را به‌كار گرفته تا بتواند آزادي‌خواهان را در هنگام كار با اينترنت شناسايي كند چرا كه ح‌ک‌چ از اينكه مردم به اطلاعات آزاد دسترسي داشته باشند به‌شدت مي‌ترسد.



ج- انحطاط و تباهي فرقه‌ي شيطاني حزب كمونيست چين

فرقه‌ي شيطاني ح‌ک‌چ اساساً در مبارزه با فطرت بشري و قوانين آسماني است. ح‌ک‌چ به‌واسطه‌ي تكبر، خود بزرگ بيني، خودخواهي و اعمال ظالمانه و بي حد و مرزش معروف است. به طور مداوم بلايا و مصيبت‌هايي را براي كشور و مردم به‌بار مي‌آورد با اين‌حال هرگز به اشتباهاتش اعتراف نمي‌كند و هرگز چهره‌ي واقعي‌اش را به مردم نمي‌نماياند. ح‌ک‌چ هيچ‌گاه در عوض كردن شعارها و عناوينش به خود شك راه نداده، شعارها و عنوان‌هايي كه براي حزب ابزارهاي حفظ كنترل حكومتش محسوب مي‌شوند. بدون توجه به اخلاقيات، عدالت و زندگي بشر هر كاري مي‌كند تا قدرت خود را حفظ كند.

نهادي كردن و سوسياليستي نمودن اين فرقه‌ي شيطاني به سقوط آن منتهي مي‌شود. در نتيجه‌ي تمركز قدرت، افكار عمومي ساكت گرديده و تمامي مكانيزم‌هاي نظارتي ممكن نابود گرديده‌اند و هيچ نيرويي براي توقف ح‌ک‌چ در راهي كه به سمت فساد و فروپاشي مي‌رود باقي نمانده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) امروز، تبديل به بزرگترين ”حزب از لحاظ ميزان اختلاس و فساد“ در جهان گرديده است. بر اساس آمار رسمي در چين، از ميان 20 ميليون مقامات، افسرها و اعضاي حزب و دولت در طول 20 سال گذشته، 8 ميليون نفر به‌علت فساد گناه‌كار شناخته شده و بر اساس قوانين دولتي و يا حزبي مجازات شده‌اند. اگر مقامات شناسايي نشده را نيز به حساب آوريم تعداد مقامات حزبي و دولتي فاسد به چيزي بالغ بر دو سوم تعداد كل بالغ مي‌شود كه تنها بخش كوچكي از آنها مورد بررسي قرار گرفته و افشا گرديده است.

امن کردن منافع مادي با توسل به فساد و اخاذي تبديل به عظيم‌ترين نيروي انسجام بخش و متحد كننده‌ي ح‌ک‌چ امروز گرديده است. مقامات فاسد مي‌دانند كه بدون وجود حزب شانسي براي مال‌اندوزي و كسب منافع شخصي ندارند و اگر حزب سقوط كند آنها نه تنها موقعيت و قدرت‌شان را از دست مي‌دهند بلكه اعمالشان مورد بررسي قرار مي‌گيرد. در كتاب ”خشم آسماني“ كه رماني بيان‌گر معاملات پشت پرده‌ي مقامات ح‌ک‌چ است، آقاي چن فنگ (Chen Fang) نويسنده‌ي اين رمان بزرگ‌ترين راز حزب را از زبان هائو شيانگ‌شو (Hao Xiangshou)، قائم مقام رئيس دفتر شهري ح‌ک‌چ بيان مي‌كند. او گفته است: ”فساد قدرت سياسي ما را ثبات بخشيده است.“

مردم چين اين را به‌خوبي تشخيص مي‌دهند، ”اگر ما با فساد بجنگيم، حزب سقوط مي‌كند، اگر با فساد نجنگيم، ملت نابود مي‌شود.“ ح‌ک‌چ نيز با مبارزه با فساد در مورد سرنوشت خود ريسك نمي‌كند. تنها كاري را كه انجام مي‌دهد كشتن چند نفر شخص فاسد به منظور حفظ وجهه‌ي خود است. اين كار به حياتش به قيمت از بين بردن چند نفر فاسد براي چند سالي ادامه مي‌بخشد. امروزه تنها هدف ح‌ک‌چ و فرقه‌ي شيطاني‌اش حفظ قدرت و به تعويق انداختن نابودي‌اش است.

در چين امروز آداب و اصول اخلاقي به كل از بين رفته‌اند. محصولات مستهجن، زنان روسپي، مواد مخدر، تباني بين صاحب‌منصبان و خلاف‌كاران، سنديكاهاي خلاف‌هاي سازمان‌دهي شده، قمار، رشوه‌خواري و فساد در انواع مختلف شيوع دارد. ح‌ک‌چ چنين فساد‌هاي اخلاقي را ناديده مي‌گيرد. و بسيارند مقامات بلند پايه‌اي كه رؤساي بخش‌هاي مهم بوده و از كساني كه از حزب در هراس‌اند در مقابل حمايت صوري اخاذي مي‌كنند. كاي ‌شائوچينگ (Cai Shaoqing)، متخصصي كه مشغول بررسي مافيا و سازمان‌هاي خلاف‌كار در دانشگاه نانجينگ (Nanjing) است تخمين زده كه تعداد اعضاي جرايم سازمان‌دهي شده در چين حداقل يك ميليون نفر است. هر يك از مقامات اين سنديكاها كه دستگير مي‌شوند به وجود چندين كمونيست پشت پرده‌ي فاسد كه مقامات دولتي، قضات و يا پليس هستند اعتراف مي‌كنند.

حزب كمونيست از اين در هراس است كه ممكن است مردم چين وجدان و اصول اخلاقي خود را باز يابند، از اين‌رو به مردم اجازه نمي‌دهد تا به هيچ دين و آئيني اعتقاد داشته باشند و يا اين‌كه آزادانه بينديشند. او از تمام منابع و امكاناتش براي آزار و شكنجه‌ي افراد خوبي كه معتقد به آيين و دين هستند استفاده مي‌كند. كساني مثل گروه‌هاي مسيحي زيرزميني و مخفي كه به مسيح و خداوند اعتقاد دارند و يا مثل تمرين‌کنندگان فالون گونگ كه به دنبال درست‌كار، با شفقت و بردبار بودن هستند. ح‌ک‌چ از اين در هراس است كه دمكراسي ممكن ‌است پاياني بر حكومت تك حزبي‌اش باشد، از اين‌رو جرأت اين‌كه به مردم آزادي سياسي بدهد را ندارد. او بي‌درنگ آزادي‌خواهان و فعالان حقوق مدني را به زندان مي‌اندازد و به مردم نوعي آزادي انحرافي مي‌دهد. تا زماني‌كه به سياست كاري نداشته باشيد و با رهبري ح‌ک‌چ مخالفت نكنيد مي‌توانيد هرگونه كه بخواهيد عمل كنيد حتي اگر اعمال شرورانه و غير اخلاقي انجام دهيد. در نتيجه‌ي اين سياست، ح‌ک‌چ با سرعت زيادي در حال اضمحلال است و معيارهاي اخلاق در چين نيز بطور نگران‌كننده‌اي رو به نزول هستند.

”بستن راه‌ها به بهشت و بازكردن دروازه‌ي جهنم“ بهترين تعبيري است كه مي‌تواند آن‌چه را كه فرقه‌ي پليد ح‌ک‌چ بر سر جامعه‌ي چين امروز آورده بيان كند.



چ- تأمل در مورد حكومت شيطاني حزب كمونيست چين

حزب كمونيست چيست؟

اين سؤال ظاهراً ساده جواب ساده‌اي ندارد. حزب كمونيست با تظاهر به مردم‌مداري و در قالب يك حزب سياسي در واقع ميليون‌ها نفر را فريب داده است. علاوه بر اين به‌عنوان يك حزب سياسي نيز قابل قبول نيست، بلكه تنها فرقه‌اي شيطاني مضري است كه توسط يک روح شياطيني تسخير شده است. حزب كمونيست موجودي زنده است كه در اين دنيا در قالب ارگان‌هاي حزبي ظهور كرده است. آنچه در واقع حزب كمونيست را كنترل مي‌كند روح خبيث شيطان است كه از همان ابتدا به داخل آن رسوخ كرد و همان روح شيطان است كه سرشت شيطاني حزب كمونيست را تعيين مي‌كند.

رهبران حزب كمونيست در حالي‌كه مانند مرشدان و معلمان يك فرقه عمل مي‌كنند عملاً به اهداف شيطاني حزب كمك مي‌كنند. زماني‌كه خواست و هدف‌شان با حزب در يك سو باشد و بتوانند از آن استفاده كنند بعنوان رهبر انتخاب مي‌گردند. ولي زماني‌كه ديگر نتوانند از عهده‌ي برآوردن نيازهاي حزب برآيند، با بي‌رحمي تمام سرنگون مي‌شوند. مكانيزم مبارزاتي حزب به‌خوبي مي‌داند كه تنها حقه‌بازترين، پليدترين و بي‌رحم‌ترين افراد هستند كه مي‌توانند سِمت مرشد فرقه‌ي حزب كمونيست را خوب ايفا كنند. بيش از ده نفر از رهبران حزب تاكنون وجهه و حرمت خود را از دست داده‌اند كه خود حقيقت اين مشاجرات را ثابت مي‌كند. در حقيقت، رهبران ارشد حزب بر روي يك طناب بسيار نازك راه‌ مي‌روند. آنها دو راه در پيش رو دارند، يكي اين‌كه حزب را رها كرده و مانند گورباچف (Gorbachev) نام نيكي از خود در تاريخ بگذارند و يا اين‌كه مانند بسياري از دبيركل‌هاي حزب قرباني آن گردند.

مردم هدف برده‌داري و سركوب رژيم هستند. براساس قوانين حزب مردم حق رد كردن و نيز نپذيرفتن حزب را ندارند در عوض مجبورند كه رهبري حزب را پذيرفته و به وظيفه‌ي خود در حفظ و حراست از آن عمل كنند. آن‌ها هم‌چنين بطور مرتب توسط فرقه‌ي حزبي خود به زور و تهديد مورد شستشوي مغزي قرار مي‌گيرند. ح‌ک‌چ همه‌ي افراد ملت را مجبور مي‌كند كه به فرقه‌اش ايمان آورده و از آن حمايت كنند. چنين چيزي در دنياي امروز كمتر به چشم مي‌خورد و بايد به مهارت غيرقابل رقابت ح‌ک‌چ در سركوب كردن مردم اعتراف كرد.

اعضاي حزب توده‌هاي فيزيكي هستند كه بدنه‌ي حزب را پر كرده‌اند. بسياري از آنها صادق و مهربان هستند و مي‌توانند در زندگي اجتماعي خود بسيار موفق باشند. اين‌ها كساني هستند كه حزب كمونيست مي‌خواهد، چرا كه با استخدام كردن‌شان از آبرو و خوشنامي‌شان جهت خدمت به حزب استفاده مي‌كند. بسياري از افراد ديگر تنها به‌دليل تمايل شخصي‌شان به جاه و مقام و بدست آوردن جايگاه اجتماعي بالاتر تلاش مي‌كنند كه به حزب ملحق شوند و به حيات شيطاني آن كمك كنند. افراد ديگري هم هستند كه علت ملحق شدن‌شان به حزب انجام كارهايي در زندگي شخصي‌شان است، چرا كه مي‌دانند بدون ملحق شدن به حزب اجازه و امتياز انجام چنين كاري به آنها داده نمي‌شود. برخي ديگر تنها به‌خاطر بدست آوردن يك آپارتمان و تنها وجهه‌اي بهتر به حزب مي‌پيوندند. از اين‌رو در ميان ده‌ها ميليون نفر اعضاي حزب، هم افراد خوب و هم بد مي‌توان يافت. مهم نيست كه انگيزه براي اين‌كار چه باشد ولي زماني‌كه به حزب بپيونديد بايد در مقابل پرچم حزب خواسته يا ناخواسته سوگند وفاداري ياد كنيد كه به اين معني است كه شما بطور داوطلبانه زندگي خود را وقف حزب كرده‌ايد، متعاقب آن بايد با شركت در جلسات مطالعاتي سياسي هفته‌اي مورد شستشوي مغزي قرار گيريد. بسياري از افراد عضو حزب از خود تفكري ندارند و به‌راحتي تحت كنترل روح خبيث بدنه‌ي ميزبان ح‌ک‌چ هستند و در نتيجه‌ي آن به‌طور كامل تحت تأثير افكار آن مي‌باشند. اين افراد در بدن حزب درست مثل سلول‌هاي بدن انسان عمل كرده و بدون توقف درست مثل برده‌اي كه به خدمت در آمده باشد در جهت حيات حزب تلاش مي‌كنند. نگران‌كننده‌تر اين‌كه زماني‌كه ”سرشت حزبي“ به شخص تحميل شود ترك كردن آن بسيار سخت مي‌نمايد. هر زمان كه بخواهيد به بُعد انساني خود بازگرديد مورد پاك‌سازي و شكنجه قرار مي‌گيريد. كسي نمي‌تواند به دلخواه خود حزب را ترك كند چرا كه براساس سياست حزبيِ ورود آزادانه و خروج ممنوع، شخص بعنوان خيانت‌كار طبقه‌بندي مي‌گردد. به‌همين علت است كه مردم اغلب شخصيت دوگانه‌اي را از خود بروز مي‌دهند: در زندگي سياسي‌شان سرشت حزب كمونيستي و در زندگي روزمره‌شان سرشت انساني.

كادري‌هاي حزب متشكل از گروهي است كه حق توزيع قدرت بين اعضاي حزب را در اختيار دارد. گرچه ممکن است در مواقع مشخصي، حق انتخاب بين خوب و بد در اختيار آنان باشد و تصميمات خود را بگيرند، ولي در زمان‌هاي خاص و رخدادهاي بخصوص، به‌صورت يك كل، مجبورند که از خواست حزب پيروي كنند. حكم ايشان جمله‌اي را به آنها ديكته مي‌كند: ”كل حزب مطيع كميته‌ي مركزي است“. كادري‌هاي حزب متشكل از رهبران حزب در رده‌هاي مختلف هستند كه ستون و تكيه‌گاه اصلي حزب محسوب مي‌شوند. آنها نيز صرفاً بعنوان ابزاري براي حزب به‌حساب مي‌آيند. آنها نيز در خلال جنبش‌هاي گذشته فريب داده شده، از ايشان سوء استفاده شده و قرباني گرديده‌اند. معيار زيربنايي ح‌ک‌چ براساس آزمايش اعضاء براي حصول اطمينان از اين نكته است كه آيا از مرشد واقعي بخوبي پيروي مي‌كنند و در خدمت خود به حزب پايدار و صادق هستند يا خير.


چرا مردم نا‌‌آگاه باقي مي‌مانند؟

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) همواره در طول بيش از 50 سال حكومتش بر كشور چين شرورانه و رذيلانه عمل كرده است. ولي علت چيست كه مردم چين تصور صحيح و واقع‌گرايانه‌‌اي از سرشت و فطرت شيطاني ح‌ک‌چ ندارند؟ آيا علت آن كم هوشي آنان است؟ خير. چين داراي يكي از عاقل‌ترين ملت‌ها در جهان است كه با فرهنگ سنتي غني و منحصر به فرد و ميراث فرهنگي 5000 ساله‌ي خود سرافراز است. با تمام اين‌ها ملت چين در حال حاضر تحت حكومت ح‌ک‌چ زندگي مي‌كند كه کاملاً از ابراز نارضايتي ترس و وحشت دارند. جواب اين سؤال كنترل افكاريست كه توسط ح‌ک‌چ اعمال مي‌گردد.

اگر مردم چين آزادي بيان داشتند و مي‌توانستند آزادانه در مورد نقاط مثبت و منفي ح‌ک‌چ اظهار نظر كنند، مي‌ديديم كه چين مدت‌هاي پيش به ماهيت شرور حزب پي‌برده بود و خود را از سلطه‌ي اين فرقه‌ي شيطاني نجات مي‌داد. متأسفانه مردم چين در طول نيم قرن گذشته و تحت حكومت ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، آزادي بيان و تفكر را از دست داده‌اند. هدف از آزار و شكنجه‌ي راست‌گرايان روشن‌فكر در سال 1957 سركوب آزادي‌ بيان و كنترل افكار مردم بود. جامعه‌ي چين آن‌قدر از آزادي‌هاي پايه‌اي تهي است كه جواناني را كه آثار ماركس و انگلس را در زمان انقلاب فرهنگي با دل و جان مطالعه كرده بودند برچسب ”باند ضد حزب“ زده و مورد شكنجه و آزار قرار دادند. صحبت و بحث در مورد كارهاي درست و نادرست ح‌ک‌چ حتي نبايد به ذهن خطور كند چه برسد به آن‌كه انجام گيرد.

بسياري از چيني‌ها جرأت اين‌را كه حزب كمونيست را فرقه‌اي شيطاني بنامند ندارند. با اين وجود ثابت كردن اين گفته براي كساني كه در چين زندگي كرده‌اند سخت نيست چرا كه مدارك اثبات آن در زندگي شخصي خودشان و يا زندگي خويشاوندان و دوستان‌شان به وفور يافت مي‌شود.

چيني‌ها نه تنها از آزادي تفكر محروم شده‌اند بلكه تحت القاي آموزش‌هاي فرهنگ حزب نيز قرار گرفته‌اند. هر‌ آن‌چه كه مردم مي‌شنوند قدرداني و مدح حزب است و از اين‌رو اذهان از هر‌ آنچه به‌جز عقايدي كه حزب كمونيست را تقويت مي‌كند خالي گرديده است. براي مثال كشتار ميدان تيان‌آن‌من را در نظر مي‌گيريم. زماني‌كه تيراندازي در چهارم ژوئن سال 1989 شروع شد بسياري از مردم از روي غريزه به‌سمت گياهان اطراف خيابان دويده و در آنها پنهان شدند. چند لحظه بعد علي‌رغم خطر موجود شجاعانه از آنها خارج شده و با هم سرود ” انترناسيونال“ را خواندند. اين چيني‌ها به‌راستي شجاع، بي‌گناه و قابل تقدير بودند، ولي چرا ”سرود انترناسيونال“ را كه سرود حزب كمونيست است درست در جايي‌كه با كشتار حزب كمونيست مواجه شده بودند بر زبان جاري كردند؟ دليل آن ساده است. مردمي كه تحت آموزش فرهنگ حزب قرار گرفته‌اند تمام آن‌چه از وفاداري و ايمان مي‌دانند كمونيسم است. كساني‌كه در ميدان تيان‌آن‌من بودند چيزي بجز سرود انترناسيونال و چند سرود ديگر كه همگي در مدح حزب كمونيست هستند نمي‌دانستند كه بخوانند.


راه‌ رهايي چيست؟

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در مسير انحطاط و نابودي قرار گرفته است. با كمال تأسف سعي مي‌كند كه سرنوشت ناگوار خود را با سرنوشت ملت چين گره بزند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ظاهراً در حال مرگ است و كنترل آن بر ‌روي افكار بسيار سست گرديده است. با پيشرفت مخابرات و اينترنت، كنترل اطلاعات و سركوب آزادي بيان براي حزب كاملاً مشكل گرديده است. از آنجا كه مقامات فاسد مرتباً در حال اخاذي و سركوب مردم هستند، عموم مردم از خواب و رؤياي ساخته شده توسط حزب بيدار شده‌اند و بسياري به انجام نافرماني‌هاي مدني مبادرت مي‌ورزند. ح‌ک‌چ با آزار و شكنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ نه تنها به افزايش اثر كنترل ايدئولوژيكي خود دست نيافته بلكه با افشا كردن سرشت بي‌رحم و وحشي خود پايگاه خود در ميان مردم را نيز تضعيف كرده‌ است. اين فرصت با ارزشي براي مردم بوده تا در مورد ح‌ک‌چ تجديد نظر كنند و راه را براي مردم چين هموار ساخته تا خود را از قيد و بندهاي ايدئولوژيكي رها كرده و خود را بطور كامل از اسارت روح شيطاني كمونيست برهانند.

مردم چين كه بيش از 50 سال تحت حاكميت شيطاني ح‌ک‌چ زندگي كرده‌اند به يك انقلاب خشن نيازي ندارند، تنها نياز است كه روح از دست رفته‌ي خود را بازيابند. اين‌كار به كمك خودشان كاملاً عملي است و اولين قدم به سمت اين هدف آگاهي از ذات خبيث ح‌ک‌چ است.

روزي فرا خواهد رسيد كه مردم، سازمان‌هاي حزب را كه به دستگاه دولت چسبيده‌اند دور بيندازند تا نظام اجتماعي بطور مستقل و آزادانه و تنها با تكيه بر نيروي جامعه عمل كند. با از بين رفتن سازمان ديكتاتوري حزبي، راندمان و كارآمدي دولت افزايش و بهبود مي‌يابد. به آن روز زمان زيادي باقي نمانده است. در واقع از اوايل دهه‌ي 1980 اصلاح‌طلبان در درون خود حزب شروع به تبليغ در مورد نظريه‌اي كردند كه به ”جداسازي حزب از دولت“ اعتقاد دارد كه با هدف خارج كردن حزب از دولت ارائه شده است. مسلم گرديده كه تلاش‌ها براي اصلاحات از درون ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، ناكافي و غير موفق بوده چرا كه”رهبري مطلق حزب“ هنوز از نظر ايدئولوژيکي بطور كامل رد نگرديده است.

فرهنگ حزب فضاي لازم براي نجات فرقه‌ي شيطاني كمونيست است. پاك كردن آنچه ح‌ک‌چ در اذهان مردم بجاي گذاشته به‌مراتب سخت‌تر از بيرون كردن حزب از ادارات دولتي است ولي به‌هر حال اين پاك‌سازي تنها راه ريشه‌كن كردن شيطان كمونيسم است. اين كار تنها با تلاش خود مردم چين عملي است. با هدايت اذهان به راه درست و بازگرداندن ذات انسان‌ها به حالت اصلي خود، جامعه اصول اخلاق خود را بازيافته و به حركت خود به سمت جامعه‌اي غير كمونيستي و شرافتمند موفق مي‌شود. درمان اين بيماري شيطاني در شناساندن ذات خبيث و مضر حزب به مردم، ريشه‌كني آن از اذهان و پاك‌سازي آن است تا ديگر جايي براي مخفي شدن نداشته باشد. حزب كمونيست تأكيد زيادي بر كنترل ايدئولوژيكي دارد چرا كه خود چيزي به‌جز يك ايدئولوژي محض نيست. اين ايدئولوژي زماني‌كه همه‌ي مردم چين اصول باطل كمونيست را از ذهن‌شان بيرون بريزند و فعالانه به پاك‌سازي و دور ريختن فرهنگ حزبي اقدام كنند و زندگي و اذهان‌شان را از اين فرقه‌ي شيطاني كمونيستي پاك كنند به‌خودي خود نابود مي‌گردد. اگر مردم خود را نجات دهند، ح‌ک‌چ انسجام خود را از دست داده و از هم مي‌پاشد.

كشورهايي كه تحت حاكميت كمونيست هستند همگي درگير فقر، خفقان و شكنجه‌اند. تعداد کمي از اين كشورها باقي مانده است شامل چين، كره شمالي، ويتنام و كوبا. روزگار آنان نيز به سرآمده است.

به كمك عقل و درايت مردم چين كه ميراث عظمت و شكوه تاريخي ملت چين است، چين‌ رها از تسخير شيطاني كمونيسم چيني موفق و با آينده‌اي طلايي خواهد بود.


نتيجه‌گيري

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ديگر خود نيز به كمونيسم اعتقادي ندارد. روح آن مرده و تنها سايه‌اي از آن باقي مانده است. حزب تنها ”پوست“ كمونيسم را به ارث برده ولي هنوز نيز مظهر فرقه‌اي شيطاني است: فرقه‌اي بر پايه‌ي نخوت، كينه و خودخواهي و تمايل به نابودگري بي‌حد و حصر. ح‌ک‌چ ميراث‌دار انكار قوانين الهي است و عدم پايبندي آن به سرشت و فطرت انساني دست نخورده باقي مانده است.

امروزه ح‌ک‌چ به حكومت خود بر چين با استفاده از روش‌هاي مبارزاتي كه طي سال‌ها در آنها تبحر پيدا كرده ادامه داده است و با استفاده از سيستم سازماني همبسته‌ي خود همراه با شکل ”تسخير حزبي“ حکومت و همچنين تبليغات شيطاني خود كه به شكل يك آئين‌ ملي در آمده ادامه مي‌دهد. شش خصوصيت حزب كمونيست كه قبلاً در موردشان گفته شد ح‌ک‌چ امروز را به‌خوبي در تعريف داده شده براي يك ”فرقه‌ي شيطاني“ مي‌گنجاند. فرقه‌اي كه هيچ كار خير از آن بر نمي‌آيد. فرقه‌اي كه فقط پليدي است.

همان‌طور كه اين فرقه‌ي شيطاني كمونيستي به مرگ خود نزديك مي‌شود، سرعت گسترش فساد و تباهي نيز در آن بطور تصاعدي بالا مي‌رود. آن‌چه از همه مشكل آفرين‌تر به نظر مي‌رسد اين است كه حزب با سرسختي تمام هر آنچه كه از دستش بر‌مي‌آيد انجام مي‌دهد تا ملت چين را نيز با خود به ورطه‌ي فساد و تباهي بكشد.

چيزي كه مردم چين به آن نياز دارند كمك به يكديگر، تفكر و دورانداختن ح‌ک‌چ است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر