فصل 2
چگونگي پيدايش حزب کمونيست چين
مقدمه
بر اساس كتابي بهنام ”توضيحات ساده و تحليل كلمات پيچيده“ (Shuowen jiezi) نوشتهي سو شن (Xu shen) (در سال 147 بعد از ميلاد در زمان سلسلهي هان (Han) شرقي)، كلمهي دانگ (Dang) در زبان چين باستان به معني ”حزب“ يا ”دسته“ است كه از دو جزء تشكيل شده به ترتيب به معاني ”ترويج يا طرفداري“ و ”تاريك يا سياه“ هستند. با قرار دادن اين دو كلمه در كنار يكديگر عبارتي به معني ”ترويج تاريكي“ را خواهيم داشت. ”حزب“ يا ”عضو حزب“ (كه ميتوان آنرا به ”دسته“ و ”عضو دسته“ نيز ترجمه كرد) داراي بار معنايي منفي و ناخوشايند است. كنفسيوس گفته است: ”يك انسان باشخصيت مغرور است نه خشن، معاشرتي است نه متعصب“. پاورقيهاي كتاب گزيدههاي ادبي (Lunyu) ميگويد: ”كساني كه به يكديگر كمك ميكنند تا خطاها و جرائم يكديگر را مخفي نگه دارند در واقع ”دسته“ يا ”حزب“ تشكيل دادهاند“. در تاريخ چين به باندها و دستهجات سياسي پنگ دانگ (Peng dang) گفته ميشود كه در فرهنگ كهن چين بهمعني ”گروه اراذل و اوباش“ است و معني ضمني آن عبارت است از گروهي از اراذل كه بنا به مقاصد خودخواهانه بهدور هم جمع شدهاند.
چه اتفاقي افتاد كه حزب كمونيست پديدار شد، رشد كرد و نهايتاً قدرت را در چين معاصر بهدست گرفت؟ حزب كمونيست چين (حکچ(حزب کمونیست چین)) بهطور مداوم سعي كرده تا اين مطلب را به ذهن مردم چين القا كند كه تاريخ، حزب كمونيست را برگزيده است، که مردم، حزب كمونيست را برگزيدهاند و اينکه ”بدون حزب كمونيست، چين نويني وجود نخواهد داشت.“
آيا مردم چين حزب كمونيست را برگزيدهاند؟ يا اين خود كمونيستها نبودند كه دستهاي را تشكيل دادند و مردم را مجبور به پذيرفتن آن كردند؟ بايد جواب اين سوالات را در تاريخ جستجو كنيم.
از دوران پيشين سلسلهي چينگ (Qing) (1911-1644) تا سالهاي اخير دورهي جمهوري (1949-1911) چين شوكها و ضربههاي خارجي بسيار و تلاشهاي اصلاحطلبانهي داخلي وسيعي را تجربه كرده است. جامعهي چين با اغتشاشها و آشوبهاي زيادي دست و پنجه نرم كرده است. بسياري از روشنفكران و ايدهآلگرايان سعي در نجات كشور و مردم آن نمودهاند. با اين وجود درست در ميان بحرانهاي ملي و هرج و مرجها، دچار اضطراب فراوان شده و كمكم نااميد شده و نهايتاً به يا س كامل رسيده و تلاش را رها كردهاند. آنها درست مثل كساني كه در موقع بيماري به هر دكتري كه در دسترس باشد پناه ميبرند، شروع به جستجو براي يافتن راه حل در خارج از كشور كردند. وقتي در پيروي از سبك فرانسوي و انگليسي ناموفق شدند به سبك روسي روي آوردند و با اميد به قدرت گرفتن و سرپايي سريع چين، به قويترين و افراطيترين نسخهي تجويزي ممكن متوسل شدند.
جنبش چهارم ماه ميِ سال 1919 انعكاس كاملِ اين نااميدي است. بعضي از مردم به حمايت از آنارشيسم يا هرج و مرج طلبي روي آوردند، بعضي ديگر نفي تعاليم كنفسيوس را پيشنهاد كردند و عدهاي ديگر نيز توسل به فرهنگ خارجي را مناسب دانستند. خلاصه اينكه فرهنگ كهن و سنتي چين و تعاليم راه ميانهي مربوط به كنفسيوس را منكر شدند. آنها كه مشتاقانه بهدنبال يك ميانبُر ميگشتند، خواستار نابودي هر آنچه سنتي محسوب ميشود گشتند. از طرفي اعضاي تندرو در ميان اين گروهها راه مشخصي براي خدمت به كشور سراغ نداشتند و از طرف ديگر شديداً به ايدهآلها و آرزوهاي خود معتقد بودند. آنها احساس ميكردند كه دنيا نوميد كننده است و معتقد بودند كه تنها آنها هستند كه به ديدگاه صحيح تأمين كنندهي پيشرفت آيندهي چين رسيدهاند. آنها بهشدت مستعد انقلاب و خشونت بودند.
تجربيات مختلف به تئوريها، اصول و روشهاي گوناگون در ميان گروههاي مختلف انجاميد. نهايتاً يكي از گروههاي مردمي نمايندگان حزب كمونيست كشور اتحاد جماهير شوروي را ملاقات كرد. نظريهي ”استفاده از انقلابي خشن براي تصاحب قدرت سياسي“ كه از تئوري ماركسيسم – لنينيسم برگرفته شده بود به مزاج فكر نگران و آشفتهشان خوش آمد و با تمايلشان به نجات كشور و مردم آن همخواني داشت. آنها به سرعت يك جبههي متحد را با هم تشكيل دادند و متعاقب آن كمونيسم را كه يك مفهوم کاملاً خارجي بود به چين معرفي كردند. جمعاً 13 نماينده در اولين كنگرهي حكچ شركت كردند. بعدها بعضي از آنها مردند، بعضي فرار كردند و بعضي ديگر فرصت طلب شده، به حكچ خيانت كردند و به خدمت نيروهاي اشغالگر ژاپني درآمدند و در جرگهي خائنين به چين قرار گرفتند و يا اينكه حكچ را ترك كرده و به كومينتانگ (Kuomintang) (حزب مليگرا كه از اين بهبعد در اين متن KMT خوانده ميشود) گرويدند. تا سال 1949 كه حكچ در چين به قدرت رسيد، تنها مائو زدانگ (که مائو تسهتونگ هم تلفظ ميشود) و دانگ بيوو (Dong Biwu) از 13 عضو اصلي و اوليهي حزب باقي مانده بودند. بهخوبي مشخص نيست كه آيا پايهگذاران اوليهي حكچ خود ميدانستند كه ”الههاي“ را كه از اتحاد جماهير شوروي به كشور معرفي كرده بودند درحقيقت يک روح شيطاني بود و دارويي كه براي تقويت ملت و كشور خود درپي آن بودند چيزي بهجز يك زهر كشنده نبود يا خير.
حزب كمونيست تماماً روسي (بُلشويك) (كه بعدها بهنام حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي معروف شد) كه خود تازه انقلابش را به ثمر رسانده بود بهشدت علاقهمند به صدور آن به چين بود. در سال 1920 اتحاد جماهير شوروي، ”ادارهي خاور دور“ خود را تأسيس كرد كه شاخهاي از ”ادارهي سوم كمونيست بينالملل“ يا ”سازمان جهاني احزاب کمونيست(Comintern)“ بود. وظيفهي اين اداره پايهگذاري احزاب كمونيست در چين و كشورهاي ديگر بود. سوميلستكي (Sumiltsky) رئيس اين اداره و گريگوري ويتينسكي (Grigori Voitinsky) قائم مقام او بود. آنها به همراه چن دوشيائو(Chen Duxiao) و ديگران شروع به آمادهسازي وسايل و شرايط لازم براي تأسيس حکچ(حزب کمونیست چین) کردند. پيشنويسي كه آنها به ادارهي خاور دور در ماه ژوئن سال 1921 مبني بر تأسيس شاخهي چين سازمان جهاني احزاب کمونيست تسليم كردند نشانگر اين بود كه حکچ(حزب کمونیست چین) شاخهاي تحت فرمان سازمان جهاني احزاب کمونيست بود. در 23 جولاي سال 1921، حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از كمكهاي نيكولسكي (Nikolsky) و مارينگ (Maring) از ادارهي خاور دور، شكلگيري و شروع بهكار خود را رسماً اعلام كرد.
متعاقب آن، جنبش كمونيستي بهعنوان يك آزمايش در چين معرفي شد و حكچ خود را مافوق بقيه قرار داده و هر چيزي سر راه خود را تسخير كرد و از اين طريق مصيبت بيپاياني را براي چين به ارمغان آورد.
الف- حكچ با جمعآوري مداوم تمامي شرارتهاي ممكن رشد كرد
قبولاندن چنين ذات پليد و خبيث خارجي بهنام حزب كمونيست كه اساساً با سنتهاي مردم چين در تضاد است به كشور چين كه از تمدني با تاريخ 5000 ساله برخوردار است كار آساني نيست. حکچ(حزب کمونیست چین) عامهي مردم و روشنفكراني را كه به ”آرمانشهر كمونيست“ دل بسته و قصد خدمت به مردم و كشورشان را داشتند فريب داد. سپس تئوري كمونيسم را که قبلاً يكبار توسط لنين تحريف شده بود مجدداً تحريف كرد تا براي خود پايگاه ايدئولوژيكي براي نابود سازي تمامي اصول و اخلاقيات سنتي بسازد. بعلاوه، اين تئوري تحريف شدهي حکچ(حزب کمونیست چین)، براي تخريب هرآنچه به ضرر حكومت حکچ(حزب کمونیست چین) بود و همچنين بهمنظور نابود كردن همهي طبقات اجتماعي و مردمي كه تهديدي براي كنترل او محسوب ميشدند استفاده شد. حکچ(حزب کمونیست چین) به يكجا از اثر نابود كنندهي ايمان و اعتقاد ناشي از انقلاب صنعتي بهعلاوه الحاد افراطي كمونيسم بهره گرفت. حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثدار تئوري انكار مالكيت شخصي كمونيسم و واردكننده تئوري لنين مبني بر راهاندازي انقلاب خشن بود. در عين حال، حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثدار و تقويتكنندهي بدترين جنبهها و بخشهاي نظام سلطنتي امپراطوري چين بود.
تاريخ حکچ(حزب کمونیست چین) بهواقع روند جمعآوري تمامي جنبههاي شرارت، از داخلي گرفته تا خارجي است. حکچ(حزب کمونیست چین) تمامي ويژگيهايي را كه خود به اصطلاح ”خصوصيتهاي چيني“ ميناميد از لحاظ شرارت به حد اعلا رساند كه اين خصلتها عبارتند از: شيطنت، نيرنگ، تحريك، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسي، دزدي، نزاع، نابودسازي و كنترل. حکچ(حزب کمونیست چین) در پاسخ به بحرانهاي مكرر خود از اين خصوصيات بهره گرفته و آنها را منسجم و قويتر كرده و در حد مورد نياز از اين ويژگيهاي گوناگون جهت نجات از مخمصههاي مختلف استفاده كرده است.
اولين ويژگي به ارث رسيده: شيطنت- بكارگيري شكل شيطاني ماركسيسم- لنينيسم
ماركسيسم در ابتدا كمونيستهاي چين را با بيانيهاي به شرح زير جذب خود ساخت، ”انقلابي خشن بپا كرده تا ابزار كهنهي كشور را نابود كرده و ديكتاتوري طبقهي كارگر را پايهگذاري كند.“ اين عبارت دقيقاً همان ريشه و كنه شيطاني ماركسيسم- لنينيسم است.
ماديگرايي ماركسيسم بر مفاهيم اقتصادي ناچيز نيروهاي توليد، ارتباطات توليدي و ارزش افزوده مبتني است. در طول مراحل ابتدايي و توسعه نيافتهي سرمايهداري، ماركس پيشبيني كوته بينانهاي را مبني بر مرگ سرمايهداري و پيروزي طبقهي كارگر كه بعدها در دنياي حقيقي و در طول تاريخ، خلافش ثابت شد ارائه داد. انقلاب خشن ماركسيست- لنينيست و ديكتاتوري طبقهي كارگر، سياست زور تسلط طبقهي كارگر را ترويج ميدهد. بيانيهي كمونيست پايههاي فلسفي و تاريخ حزب كمونيست را به مبارزه و درگيري ارتباط ميداد. طبقهي كارگر بهمنظور كسب قدرت، خود را از بند ارتباطات اجتماعي و مباني اخلاقي سنتي رها ساخت. مكاتب كمونيسم در ابتداي ظهورشان در تضاد كامل با تمامي مباني سنتي بودند.
سرشت انسانهاي تمام دنيا بهطور طبيعي از خشونت گريزان است. خشونت مردم را ظالم و وحشي ميكند. از اينرو در همه جا و همهي زمانها انسانيت قوياً منطق تئوري حزب كمونيست مبني بر خشونت را رد ميكند، تئورياي كه هيچ پيشينهي قبلي در هيچيك از نظامهاي فكري، فلسفي يا سنتي قبل از اين ندارد. حزب كمونيستِ سراسر وحشت معلوم نيست از كجا بروي زمين افتاده است.
ايدئولوژي شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین) بر پايهي اين منطق ساخته شده كه انسان قادر است طبيعت را تسخير كرده و دنيا را تغيير دهد. حکچ(حزب کمونیست چین) بسياري از افرادي را که ايدهآلهاي ”از بردگي رها کردن تمام بشريت“ و ”اتحاد جهاني“ داشتند به خود جذب کرد. حزب کمونيست بسياري از مردم از جمله كساني كه نگران شرايط نامطلوب انسانها بودند و ميخواستند در جامعه تأثيرگذار باشند را طعمهي نيرنگ خود كرد. چنين كساني فراموش كرده بودند كه خداوندي در آن بالا است. اين افراد، تحت تأثير عقايد به ظاهر زيبا ولي در باطن گمراهكننده مثل ”ساخت بهشت بر روي زمين“ در دل خود نسبت به سنتهاي كهن تخم تنفر را كاشته و به زندگي ديگران به ديدهي حقارت نگريستند كه بهنوبهي خود باعث زوال خودشان گرديد. آنها تمام اين كارها را براي جلب نظر و خوشخدمتي به حکچ(حزب کمونیست چین) و كسب مقام انجام دادند.
حزب كمونيست رؤياي ”بهشت كمونيستي“ را بهعنوان يك حقيقت به خورد مردم داد و اشتياق مردم در به پا داشتن جنگ و نزاع براي رسيدن به آن را برانگيخت: ”جهان بهتری متولد ميشود“ [1] با اتخاذ چنين ايدهي مسخرهاي حکچ(حزب کمونیست چین) سعي در بريدن رابطهي بين انسان و آسمان داشت و ميكوشيد تا خط زندگي ارتباط دهندهي مردم چين به نياكان و سنتهاي مليشان را قطع كند. حکچ(حزب کمونیست چین) با گردآوري و تحريك مردم به نثار جانشان در راه كمونيسم، توانايي خود در آسيبرساني به مردم را تقويت كرد.
دومين ويژگي به ارث رسيده: فريب- شيطان بايد فريب دهد تا وانمود کند که درستكار است
شيطان بايد دروغ بگويد. حکچ(حزب کمونیست چین) براي بهرهكشي از طبقهي كارگر به اين طبقه القابي دروغين مثل ”پيشرفتهترين طبقه“، ”طبقهي از خود گذشته“، ”طبقهي پيشكسوت“ و ”جلوداران نهضت انقلاب كارگري“ داد. زمانيكه حزب کمونيست به كشاورزان نياز داشت به آنان قول ”زمين از آن رعيت است“ را ميداد. مائو با گفتن جملاتي مثل ”بدون كشاورزان فقير انقلابي وجود نخواهد داشت، انكار نقش آنان، انكار انقلاب است“ [2] رعايا را مورد تشويق قرار ميداد. زماني هم كه به طبقهي سرمايهدار نياز داشت آنان را ”سالكان حامي انقلاب طبقهي كارگر“ ميناميد و به آنان قول جمهوري دمكراتيك ميداد. زمانيكه حزب کمونيست ميرفت که در جنگ با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT به لحظات پاياني خود برسد فرياد برآورد كه ”چيني با يك چيني ديگر نزاع نميكند“ و قول تسليم خود به رهبري "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را داد. به محض اينكه جنگ ضد ژاپن (1945-1937) به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) با تمام قدرت با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جنگيد و حكومتش را سرنگون ساخت. به همين ترتيب به محض اينكه حکچ(حزب کمونیست چین) به قدرت رسيد طبقهي سرمايهدار را نيز از بين برد و در آخر نيز زارعين و كارگران را به طبقهاي فقير و بينوا تبديل كرد.
فرضيهي ”جبههي متحد“ نيز از جمله دروغهايي است كه حکچ(حزب کمونیست چین) ميگويد. حکچ(حزب کمونیست چین) به منظور پيروزي در جنگ داخلي در مقابل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، تاكتيكهاي معمول خود مبني بر كشتار اعضاي خانوادههاي زمينداران و كشاورزان ثروتمند را بطور موقت كنار گذاشت و ”سياست موقت اتحاد“ با دشمنان طبقاتي مثل زمينداران و كشاورزان ثروتمند را اتخاذ كرد. در تاريخ 20 جولاي سال 1947، مائو زدانگ اعلام كرد كه ”بجز تعداد اندكي از عوامل ارتجاعي، ما بايد نرمش بيشتري نسبت به طبقهي زمينداران اتخاذ كنيم... تا عوامل و موجبات دشمن كاهش يابند.“ با اين حال پس از آنكه حزب به قدرت رسيد هيچ يك از زمينداران و زارعان ثروتمند نتوانستند از نسلكشي حزب جان سالم بدر برند.
يكي نبودن حرف و عمل در مورد حزب کمونيست امري كاملاً عادي بهحساب ميآيد. زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) به استفاده از احزاب دمكراتيك نياز داشت، اين احزاب را به ”تلاش براي برقراري همزيستي بلند مدت، نظارت دو جانبه بر يكديگر، صادقانه رفتار كردن با همديگر و سهيم دانستن خود در افتخار يا شرمندگي ديگري“ ترغيب ميكرد. هر كسي كه با مفاهيم، سخنان، اعمال و يا سازماندهي حزب مخالفت ميكرد و يا امتناع ميورزيد نابود ميشد. ماركس، لنين و رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) همگي علناً ميگفتند كه حزب كمونيست هرگز قدرت سياسياش را با هيچ گروه و يا اشخاصي سهيم نخواهد شد. كمونيسم از همان ابتدا ژن ديكتاتوري را در درون خود داشت. حکچ(حزب کمونیست چین) هم خودكامه و به نوعي منحصر بهفرد است. اين حزب چه قبل از بدستگيري قدرت و چه پس از دستيابي به حاكميت، هرگز حاضر به همزيستي صادقانه با احزاب يا گروههاي سياسي ديگر نشده است. حتي در طول دوران به اصطلاح ”نرمش سياسي“ نيز همزيستي حزب كمونيست با ديگران بسيار مقطعي بود.
تاريخ به ما ميآموزد كه هيچگاه به قولهايي كه حکچ(حزب کمونیست چین) داده اعتماد نكنيم و هرگز به تحقق تعهداتش اميدوار نباشيم. باور كردن هرآنچه كه حزب در هر زمينهاي بگويد نهايتاً ميتواند به قيمت زندگي شخص تمام شود.
سومين ويژگي به ارث رسيده: تحريك و آشوبانگيزي- برانگيختن ماهرانهي تنفر و تحريک به مبارزه در بين تودهها
نيرنگ در خدمت ايجاد تنفر است. مبارزه نيز به ميزان تنفر بستگي دارد. جايي که تنفر نباشد، ميتواند بهوجود آورده شود. نظام طايفهاي وطنپرست چين با ريشههاي عميق اجتماعي خود در مناطق غير شهري كشور چين بعنوان يكي از موانع بزرگ پايهگذاري قدرت حزب كمونيست به شمار ميرفت. جامعهي روستايي اساساً جامعهاي هماهنگ و موزون بود و رابطهي بين ملاكين و رعاياشان صرفاً رابطهاي خصمانه نبود. مالكين زمين ابزار و وسايل زندگي را براي زارعين مهيا كرده و در مقابل رعايا نيز از ملاكين حمايت ميكردند.
اين رابطهي نسبتاً دو جانبه توسط حکچ(حزب کمونیست چین) تحريف و منحرف گرديد و بعنوان رابطهي استثماري مطرح گرديد. هماهنگي و توازن به دشمني، تنفر و درگيري و مبارزه تبديل گرديد. آنچه منطقي بود بيمنطق، آنچه نظم داشت، هرج و مرج و آنچه براساس جمهوري بود به ديكتاتوري تبديل گشت. حزب كمونيست، مصادره، سرقت، جنايت براي پول و كشتار ملاكين، كشاورزان ثروتمند، خانوادهها و طايفهشان را در جامعه تشويق و حمايت كرد. بسياري از كشاورزان مايل نبودند كه اموال ديگران را صاحب شوند. بعضي از آنان اموالي را كه طي روز از ملاكين برده بودند شب هنگام باز ميگرداندند، اما حکچ(حزب کمونیست چین) آنان را افرادي برخوردار از ”وجدان طبقاتي پايين“ عنوان ميكرد.
حکچ(حزب کمونیست چین) براي تحريك مبارزات طبقاتي، تئاتر چين را به ابزاري تبليغاتي تبديل كرد. يكي از داستانهاي معروف مربوط به ظلم طبقاتي بنام ”دختر سپيد موي“ [3] اساساً داستان زني جاودانه بود كه هيچ ربطي به درگيريهاي طبقاتي نداشت. با اين وجود به كمك قلم نويسندگان ستيزهجوي حزب اين داستان ادبي به يك نمايشنامه، اپرا و رقص بالهي مدرن جهت تحريك حس تنفر طبقاتي در مردم تبديل شد. زمانيكه در طول جنگ جهاني دوم، ژاپن چين را مورد غارت و تجاوز قرار داد، حکچ(حزب کمونیست چین) با نيروهاي ژاپني نجنگيد. در عوض، دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را به اين اتهام كه "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT با عدم جنگ با ژاپن به كشور خيانت كرده مورد حمله قرار داد. حزب حتي در بحرانيترين لحظات خطر آفرين براي كشور نيز دست از تحريك مردم عليه دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT برنداشت.
تحريك تودهها در جهت مبارزه با يكديگر نيز از ديگر حقههاي قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) است. حکچ(حزب کمونیست چین) فرمول 95:5 مبني بر انتصاب طبقات را ايجاد كرد: 95 درصد از جمعيت كشور به طبقات مختلفي تقسيم ميگردند كه ميتوانند طبقات پيروز باشند و 5 درصد بقيه نيز تحت عنوان طبقهي دشمنان گروهبندي ميگردند. مردمي كه به طبقات 95 درصدي متعلق بودند خطري آنها را تهديد نميكرد ولي با 5 درصد بقيه مبارزه ميشد. مردم از روي ترس و براي حفظ جانشان سعي ميكردند كاري كنند كه در طبقات 95 درصدي جاي گيرند. اين امر به موارد بسياري که در آنها مردم به يکديگر صدمه زده و به نوعي نمک به زخم همديگر ميپاشيدند انجاميد. حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از تجربياتش در استفاده از تحريك در جنبشهاي سياسي مختلف اين تكنيك را به حد اعلاي خود رساند.
چهارمين ويژگي به ارث رسيده: آزاد گذاشتن اوباش جامعه- اراذل و انگلهاي اجتماع سران و صاحب منصبان حکچ(حزب کمونیست چین) را شکل ميدهند
آزاد گذاشتن اوباش جامعه به شيطنت ميانجامد و شيطان نيز اوباش جامعه را بهکار ميگيرد. انقلابهاي كمونيستي اغلب با استفاده از قشر ناآرام اراذل و اوباش و انگلهاي جامعه انجام گرفتهاند. ”كمون پاريس“ در انقلاب فرانسه اعمال بسياري همچون جنايت، به آتش كشيدن و خشونت اجتماعي را با استفاده از اوباش جامعه به انجام رساند حتي ماركس نيز به ”طبقهي اوباش“ به ديدهي حقارت مينگريست [4] ماركس در بيانيهي كمونيست گفته: ”طبقهي اوباش، اين ”قشر خطرناك“، قشر فاسد بيرون افتادهي لجنزار جامعهي كهنه، ممکن است اينجا و آنجا با فرصتطلبي توسط انقلاب كارگري به درون جنبش رخنه كند؛ نوع زندگي اين قشر آنرا براي آلتي رشوهخوار براي دسيسهي ارتجاعيون، مستعد ميسازد.“ از طرف ديگر ماركس و انگلس رعايا را بعلت به اصطلاح جهل و نادانيشان، براي درنظر گرفتن آنها بهعنوان يك طبقهي اجتماعي، فاقد صلاحيت ميدانستند.
حکچ(حزب کمونیست چین) جنبهي منفي و تاريك تئوري ماركس را بسط داد. مائو زدانگ گفت: ”اوباش و سرباران جامعه كساني هستند كه همواره از جامعه طرد شدهاند ولي در جريان انقلاب در مناطق روستايي نشان دادهاند كه شجاعترين، كاملترين و سختترين قشر جامعه بودهاند.“ [2] طبقهي کارگر اوباش، ذات خشن حکچ(حزب کمونیست چین) را تقويت كرده و قدرت سياسي او را زودتر از آنچه تصور ميرفت در مناطق روستايي پايهگذاري كردند. لغت ”انقلاب“ در ادبيات چيني به معني ”گرفتن جان“ است كه در نظر مردم خوب، مفهومي ترسناك است. با اين وجود حزب توانست تصويري مثبت از اين كلمهي ترسناك بوجود آورد. به همين ترتيب حکچ(حزب کمونیست چین) در زمان انقلاب فرهنگي اقدام به تغيير اصطلاح ”طبقهي کارگر اوباش“ كرده و از آنجا كه اصطلاح ”اوباش“ حس منفي را تداعي ميكرد، تنها به كلمهي ”طبقهي كارگر“ بسنده كرد.
رفتار ديگر اين گروه اوباش جامعه، ايفاي نقشهاي رذيلانه و قلدري است. زمانيكه مقامات حزب به خاطر خودكامگيشان مورد انتقاد قرار ميگيرند، ذات قلدر خود را بروز داده و با بيشرمي محض اعلام ميدارند كه، ”بله، حق با شماست، اين دقيقاً هماني است كه ما انجام ميدهيم. تجربيات بدست آمده از دهههاي گذشته در چين اقتضا ميكند كه ما چنين واكنش ديكتاتوري دمكراتيكي را اتخاذ كنيم. ما آنرا ”ديكتاتوري دمكراتيك مردمي“ ميناميم.“
پنجمين ويژگي به ارث رسيده: جاسوسي- نفوذ، كاشتن بذر نفاق، متلاشي كردن و جايگزيني
علاوه بر تقلب، انگيزش خشونت و بهرهگيري از اوباش جامعه، از روشهاي جاسوسي و كاشتن بذر نفاق و اختلاف نيز استفاده گرديد. حکچ(حزب کمونیست چین) متخصص نفوذ و رسوخ به گروههاي مختلف بود. چندين دهه قبل از اين، 3 نفر از برجستهترين عوامل مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بنامهاي چيان جوانگفي (Qian Zhuangfei)، لي كنونگ (Li Kenong) و هو بيفنگ (Hu Beifeng) در حقيقت براي چن گنگ (Chen Geng) كه رئيس شاخهي دوم بخش جاسوسي كميتهي مركزي حکچ(حزب کمونیست چین) بود كار ميكردند. زمانيكه چيان جوانگفي بعنوان منشي قابل اعتماد و رازدار زيردست شو انزنگ (Xu Enzeng) مدير ادارهي بازرسي كميتهي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT مشغول به خدمت بود، اطلاعات سري طرحهاي استراتژيک عمليات جنگي اول و دوم "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جهت محاصره نيروهاي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان جيانگزي را از طريق پست داخلي بخش سازماندهي كميتهي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT براي لي كنونگ ميفرستاد كه او هم متعاقباً آنها را براي جو انلاي (Zhou Enlai) (که چو انلاي نيز تلفظ ميشود) ارسال ميكرد. [5] در آوريل سال 1930 يك سازمان دو جانبه در منطقهي شمال شرق چين با بودجهي شاخهي بازرسي مركزي"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT تأسيس گرديد. به ظاهر اين سازمان به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT تعلق داشت و چيان جوانگفي رياست آنرا بهعهده داشت ولي در پشت پرده تحت نظارت حکچ(حزب کمونیست چین) و به رياست چن گنگ اداره ميشد.
لي كنونگ نيز بعنوان رمز نويس به مقر فرماندهي ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ملحق شد. لي كسي بود كه پيام رمزي فوري مبني بر دستگيري و شورش گو شونجنگ (Gu Shunzhang) [6] كه يكي از روساي ادارهي امنيت حکچ(حزب کمونیست چین) بود را رمز گشايي كرد. چيان جوانگفي بلافاصله پيام رمز گشايي شده را به جو انلاي مخابره كرد و به اين ترتيب از دستگير شدن تعداد زيادي از جاسوسان جلوگيري كرد.
يانگ دنگيينگ (Yang Dengying) يك نمايندهي ويژهي هوادار كمونيست ادارهي بازرسي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT واقع در شانگهاي بود. حکچ(حزب کمونیست چین) به او دستور دستگيري و اعدام آندسته از اعضاء را كه از لحاظ حزب غير قابل اطمينان محسوب ميشدند ابلاغ كرد. يكبار يكي از افسران ارشد حکچ(حزب کمونیست چین) از استان هنان (Henan) يكي از اعضاي ارشد حزب را آزرد. طرفداران آن عضو حزب با توطئه براي او پاپوش درست كرده و باعث شدند چندين سال در زندان "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT محبوس شود.
در زمان جنگ آزاديخواهي [7]، حکچ(حزب کمونیست چین) موفق گرديد كه يكي از عمّال سري چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) (که جيانگ جيشي نيز ناميده ميشود) [8] كه مورد اعتماد كامل او بود را به خدمت خود اجير كند. لييو پي (Liu Pei)، كه يك ژنرال نظامي و قائم مقام وزير دفاع بود مسئول اعزام ارتش"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT گرديد. لييو در حقيقت يكي از عمّال مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بود. قبل از آنكه ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از مأموريت بعدياش مطلع گردد، اطلاعات مربوط به اين اعزام به يانآن (Yan’an)، ستاد فرماندهي حکچ(حزب کمونیست چین) رسيده بود. متعاقب آن حکچ(حزب کمونیست چین) عمليات دفاعي را طرحريزي كرد. شيانگ زيانگهوي(Xiong Xianghui)، يكي از منشييان و زيردستان قابل اطمينان هو زونگنان (Hu Zongnan) [9] طرح هو مبني بر حمله به يانآن را براي جو انلاي فاش كرد. بنابراين زمانيكه هو زونگنان و نيروهايش به يانآن رسيدند، آن محل كاملاً خالي بود. جو انلاي در جايي گفت: ”رئيس مائو از فرمان نظامي صادر شده توسط چيانگ كايشك حتي قبل از آنكه آن فرمان به فرماندهي ارتش چيانگ ابلاغ گردد اطلاع داشت.“
ششمين ويژگي به ارث رسيده: دزدي- غارت و چپاول از طريق نيرنگ يا خشونت ”دستوري جديد“ ميشود
هر آنچه كه حکچ(حزب کمونیست چین) دارد حاصل دزدي و چپاول است. زمانيكه حزب، ارتش سرخ را جهت پايهگذاري حکومت خود از طريق قدرت نظامي تأسيس كرد، آنها جهت خريد تسليحات، غذا و لباس احتياج به پول داشتند. حکچ(حزب کمونیست چین) با كشتار و سركوبي زورگويان محلي و سرقت از بانكها، درست مثل راهزنها چنين بودجهاي را تأمين كرد. در مأموريتي به رهبري لي شياننيان (Li Xiannian) [10] كه يكي از رهبران ارشد حکچ(حزب کمونیست چین) بود، ارتش سرخ اعضاي ثروتمندترين خانوادههاي استان هوبي (Hubei) غربي را ربود. آنها تنها به ربودن يك شخص اكتفا نكردند بلكه از هر خانوادهي ثروتمند در طايفه يك شخص را ربودند. افراد ربوده شده را زنده نگه ميداشتند تا بتوانند از خانوادههايشان جهت حمايت مالي از ارتش اخاذي كنند. اين اخاذي تا زماني ادامه مييافت كه يا ارتش راضي ميشد و يا اينكه تمامي اموال آن خانواده گرفته شده و ديگر چيزي باقي نميماند و سپس شخص ربوده شده را که اغلب ديگر توان زنده ماندن نداشت به خانواده باز ميگرداندند. برخي از آنان آنقدر در وحشت نگه داشته ميشدند و تحت شكنجه قرار ميگرفتند كه قبل از باز گردانده شدن فوت ميكردند.
حکچ(حزب کمونیست چین) از طريق ”سرکوب زورگويان محلي و مصادرهي اموال آنها“، حقهها و خشونت مورد استفاده در چپاول و غارت خود را به تمام جامعه گسترش داد و ”دستور جديد“ خود را جايگزين سنت كهن گرداند. حزب كمونيست كار زشت و ناپسندي نيست كه انجام نداده باشد، چه كوچك و چه بزرگ و در عملكرد او ذرهاي خير ديده نميشود. حزب با دادن امتيازهاي كوچك مردم را تحريك به خبرچيني و انتقاد از يكديگر ميكرد. در نتيجه شفقت و درستكاري بطور كامل ناپديد شد و نزاع و قتل جاي آنرا گرفت. اصطلاح ”آرمانشهر كمونيست“ در واقع شكل مؤدبانهي همان ”غارت خشن“ است.
هفتمين ويژگي به ارث رسيده: نزاع- نابود سازي نظام ملي، مقام و مرتبههاي سنتي
فريب، تحريك، آزادسازي اوباش جامعه و جاسوسي همگي به منظور دزدي و نزاع صورت ميگيرند. فلسفهي كمونيست مروج جنگ و نزاع است. انقلاب كمونيستي مطلقاً فقط يك پديدهي بدون سازماندهي مبني بر ضرب و شتم، تخريب و سرقت نبود. مائو گفت: ”هدف اصلي حملهي رعايا زورگويان محلي، اشراف شيطاني و ملاكين بيتوجه به قوانين هستند اما در سر راه، آنها هر نوع ايده و رسم پيشکسوتي و سرقبيلهاي را در هم شكسته و با مقامات فاسد در شهرها و عقايد و رسوم بد در مناطق روستايي نيز مبارزه ميكنند.“ [2] مائو بهوضوح فرمان تخريب كل نظام سنتي و رسوم مناطق غير شهري را صادر كرد.
جنگهاي كمونيستها شامل نيروهاي مسلح و مبارزات مسلحانه نيز ميگردد. ”يك انقلاب يك مهماني شام، نوشتن يك انشاء، نقاشي كردن يك تابلو و يا قلاببافي نيست؛ نميتواند خيلي منظم، سرگرمكننده و آرام، معتدل، مهربان، محترم، با قيد و بند و سخاوتمند باشد. انقلاب يك قيام است، يك عمل خشن كه توسط آن يك طبقه، طبقهي ديگر را سرنگون ميكند.“ [2] زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) بر آن شد تا قدرت كشور را بدست گيرد وارد جنگ شد و از آن بخوبي استفاده كرد. چند دهه بعد، حكچ از همان خصوصيات جنگيدن جهت ”آموزش“ نسل بعد در طول ”انقلاب بزرگ فرهنگي“ بهره گرفت.
هشتمين ويژگي به ارث رسيده: نابود سازي- پايهگذاري ايدئولوژي جامع نسلكشي
كمونيسم اعمال زيادي را با نهايت شقاوت به انجام رسانيده است. حکچ(حزب کمونیست چین) به روشنفكران نويد ”بهشت بر روي زمين“ را داد. بعدها به آنان انگ ”راستگرايي“ زده و آنان را در نهمين گروه طبقهبندي اجتماعي [11] كه بدنامترين آن بود در كنار ملاكين و جاسوسان قرار داد. ملاكين و سرمايهداران را از اموال خود محروم كرده، طبقهي زمين داران و كشاورزان ثروتمند را نابود كرده، سلسله مراتب شأن و مقام افراد و قوانين مناطق غيرشهري را نابود كرده، اقتدار و قدرت را از مقامات محلي گرفته، از ميان ثروتمندان آدم ربايي و از آنها اخاذي كرده، اسيران جنگي را شستشوي مغزي داده، در مورد سرمايهداران و صاحبين صنايع ”اصلاحات“ انجام داده، بهدرون "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT نفوذ كرده و آنرا متلاشي ساخته، از كمونيسم بينالملل منفك شده و به آن خيانت كرده، پس از بهقدرت رسيدن در سال 1949 تمامي ناراضيان را توسط جنبشهاي سياسي مكرر پاكسازي كرده و اعضاي خود را با زورگويي و ارعاب تهديد کرده است. هر آنچه حزب انجام داده درخلاف جهت آزادي عمل بوده است.
تمامي رخدادهاي مذكور فوق براساس تئوري نسلكشي حکچ(حزب کمونیست چین) بوده است. تمامي جنبشهاي سياسي گذشتهي آن، مبارزاتي رعبانگيز با قصد نسلكشي بودهاند. حکچ(حزب کمونیست چین) نظام تئوريكي نسلكشي خود را از همان ابتدا و همزمان با طرحريزي تئوريهاي طبقه، انقلاب، مبارزه، خشونت، ديكتاتوري، جنبشها و احزاب سياسي ساخته و پرداخته بود. اين تئوري بخوبي تمامي آنچه را كه حزب در طي تجربيات كشتار و نسلكشيهايي كه در گذشته انجام داده آموخته در بر ميگيرد.
تجلي اصلي نسلكشيهاي انجام گرفته توسط حکچ(حزب کمونیست چین) نابودي وجدان و استقلال در تفكر است. در اين راه ”حكومت ترس“ است كه پايه و اساس علايق حزب را ميسازد. حزب نه تنها شما را در صورت مخالفت با او از بين ميبرد بلكه حتي در بعضي موارد اگر موافق آن باشيد نيز نابودتان ميكند. حزب هر آنكه را كه لازم بداند از بين ميبرد. نتيجتاً همگان در سايهي رعب و وحشت زندگي كرده و از حکچ(حزب کمونیست چین) ميهراسند.
نهمين ويژگي به ارث رسيده: كنترل- استفاده از سرشت حزب براي كنترل تمامي اعضاي آن و بدنبال آن كنترل بقيهي جامعه
تمامي اين ويژگيهاي به ارث رسيده در خدمت دستيابي به يك هدف واحد هستند: كنترل عامهي مردم از طريق استفاده از رعب و وحشت. حکچ(حزب کمونیست چین) از طريق اعمال شيطاني خود ثابت كرد كه دشمن ذاتي تمامي نيروهاي موجود در جامعه است. حکچ(حزب کمونیست چین) از همان آغاز، جنگ با بحرانهاي گوناگون را شروع كرد كه در ميان آنها بحران ادامهي حيات براي او از بيشترين اهميت برخوردار بود. حکچ(حزب کمونیست چین) براي ادامهي حياتش در يك ترس دائم بهسر ميبرد. هدف غايي او حفظ حيات و قدرتش بوده- چيزي كه بيشترين نفع را برايش دارد. حکچ(حزب کمونیست چین) براي تقويت قدرت رو به زوال خود به اقدامات شيطانيتر و با برنامهتري روي آورده است. نفع حزب، با منافع تكتك اعضاي حزب متفاوت بوده و در عين حال مجموع همهي آنها نيز نيست. در عوض ميتوان گفت كه منافع حزب بعنوان يك ماهيت جمعي بر تمامي احساسات و منافع اشخاص و اعضا ارجحيت دارد.
”سرشت حزبي“ همواره پليدترين خصوصيت اين روح شيطاني بوده است. سرشت حزبي چنان فطرت انسانها را اشباع كرده كه چينيها كاملاً انسانيت خود را از دست دادهاند. براي مثال، جو انلاي (Zhou Enlai) و سان بينگون(Sun Bingwen) روزي رفيق بودند. زمانيكه سان بينگون درگذشت، جو انلاي دختر او، سان ويشي (Sun Weishi) را به فرزندخواندگي پذيرفت. در زمان انقلاب فرهنگي، سان ويشي مورد توبيخ و مجازات قرار گرفت و بعد در زندان در اثر ميخ بلندي كه در سرش فرو كرده بودند درگذشت. حكم بازداشت او توسط پدرخواندهاش يعني جو انلاي صادر گرديده بود.
يكي از رهبران اوايل دوران بهقدرت رسيدن حکچ(حزب کمونیست چین) رن بيشي (Ren Bishi) نام داشت كه در زمان جنگ عليه ژاپن مسئول فروش ترياك بود. در آن زمان ترياك سمبل تهاجم بيگانگان بود چرا كه بريتانيا با واردات ترياك به چين، اقتصاد چين را تضعيف و مردمش را معتاد ميكرد. عليرغم انزجار ملي كه در مقابل ترياك وجود داشت، رن اين جرأت را به خود داده بود تا در سطح بسيار وسيعي گياه ترياك را كشت كند چرا كه از ”سرشت حس حزبي“ برخوردار بود. بخاطر ماهيت غيرقانوني و حساس تجارت ترياك، حکچ(حزب کمونیست چین) از كلمهي رمز ”صابون“ بجاي ترياك استفاده ميكرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از درآمد حاصل از فروش و قاچاق ترياك به كشورهاي هم مرز خود بودجهي لازم براي ادامهي حياتش را تأمين ميكرد. در مراسم يكصدمين سالگرد تولد رن، يكي از رهبران نسل جديد چين تلاشها و زحمات رن براي حزب را بشدت مورد ستايش قرار داد و از سرشت حزبي يا حس حزبي او بسيار تمجيد نمود و اظهار داشت كه ”رن از شخصيت بسيار والايي برخوردار بوده و يك عضو نمونهي حزب بود. او اعتقادي راسخ به كمونيسم و وفاداري پايان ناپذيري نسبت به آرمان حزب از خود نشان داد.“
يكي از نمونههاي مرام و معرفت حزب جانگ سايد (Zhang Side) بود. حزب ادعا ميكرد كه او در اثر انفجار كوره كشته شده ولي ديگران اذعان داشتند كه پاي كورهي ترياكسازي كشته شده است. از آنجاييكه او شخص آرامي بود و در گردان گارد ويژهي مركزي خدمت كرده بود و هرگز تقاضاي ارتقاء شغلي و مقامي ننموده بود گفته شد كه: ”مرگ او از كوه تايشان (Taishan) نيز سنگينتر بود“، [12] بدين معني كه زندگي او از اهميت بسيار بالايي برخوردار بود.
يكي ديگر از افراد نمونه از لحاظ ”سرشت حزبي“ لي فنگ (Lei Feng) بود. او معروف بود به، ”پيچي از ماشين انقلاب كه هرگز زنگ نميزند“. لي و جانگ براي مدت طولاني به مردم چين آموزش وفاداري به حزب را ميدادند. مائو زدانگ گفت: ”قدرت نمونهها بي حد و حصر است.“ بسياري از قهرمانان حزب، الگوي ”اراده آهنين و اصل روح حزب“ ميشدند.
حکچ(حزب کمونیست چین) به محض بدستگيري قدرت، مبارزهاي همه جانبه را جهت كنترل افكار آغاز كرد تا بتواند با استفاده از نسل جديد، ”ابزار“ و ”پيچهاي“ جديدي براي ماشين انقلاب خود بسازد. حزب يك سري ”افكار مناسب“ و ”رفتارهاي پسنديده“ را بعنوان الگوي فكري و رفتاري معرفي كرد. اين دستورالعملها در ابتدا در درون حزب مورد استفاده واقع ميشد ولي چندي نگذشت كه به تمامي جامعه انتشار يافت. اين افکار و اعمال با پوششي تحت عنوان ملت، موجب شستشوي مغزي كامل مردم گرديد تا آنها را با مكانيزم شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین) همراه سازد.
ب- بنيان ننگين حکچ(حزب کمونیست چین)
حکچ(حزب کمونیست چین) ادعا دارد كه تاريخي پر از افتخار آفريده، تاريخي كه پيروزي در پس پيروزي داشته است. اين صرفاً تلاشي در جهت زيباسازي و افتخار آفريني وجههي حکچ(حزب کمونیست چین) در نظر مردم است. در حقيقت، حکچ(حزب کمونیست چین) هيچ افتخاري ندارد كه به آن ببالد. حزب تنها با استفاده از 9 ويژگي شيطاني به ارث رسيدهي خود توانست قدرت خود را ايجاد و حفظ نمايد.
چگونگي پيدايش حزب کمونيست چين
مقدمه
بر اساس كتابي بهنام ”توضيحات ساده و تحليل كلمات پيچيده“ (Shuowen jiezi) نوشتهي سو شن (Xu shen) (در سال 147 بعد از ميلاد در زمان سلسلهي هان (Han) شرقي)، كلمهي دانگ (Dang) در زبان چين باستان به معني ”حزب“ يا ”دسته“ است كه از دو جزء تشكيل شده به ترتيب به معاني ”ترويج يا طرفداري“ و ”تاريك يا سياه“ هستند. با قرار دادن اين دو كلمه در كنار يكديگر عبارتي به معني ”ترويج تاريكي“ را خواهيم داشت. ”حزب“ يا ”عضو حزب“ (كه ميتوان آنرا به ”دسته“ و ”عضو دسته“ نيز ترجمه كرد) داراي بار معنايي منفي و ناخوشايند است. كنفسيوس گفته است: ”يك انسان باشخصيت مغرور است نه خشن، معاشرتي است نه متعصب“. پاورقيهاي كتاب گزيدههاي ادبي (Lunyu) ميگويد: ”كساني كه به يكديگر كمك ميكنند تا خطاها و جرائم يكديگر را مخفي نگه دارند در واقع ”دسته“ يا ”حزب“ تشكيل دادهاند“. در تاريخ چين به باندها و دستهجات سياسي پنگ دانگ (Peng dang) گفته ميشود كه در فرهنگ كهن چين بهمعني ”گروه اراذل و اوباش“ است و معني ضمني آن عبارت است از گروهي از اراذل كه بنا به مقاصد خودخواهانه بهدور هم جمع شدهاند.
چه اتفاقي افتاد كه حزب كمونيست پديدار شد، رشد كرد و نهايتاً قدرت را در چين معاصر بهدست گرفت؟ حزب كمونيست چين (حکچ(حزب کمونیست چین)) بهطور مداوم سعي كرده تا اين مطلب را به ذهن مردم چين القا كند كه تاريخ، حزب كمونيست را برگزيده است، که مردم، حزب كمونيست را برگزيدهاند و اينکه ”بدون حزب كمونيست، چين نويني وجود نخواهد داشت.“
آيا مردم چين حزب كمونيست را برگزيدهاند؟ يا اين خود كمونيستها نبودند كه دستهاي را تشكيل دادند و مردم را مجبور به پذيرفتن آن كردند؟ بايد جواب اين سوالات را در تاريخ جستجو كنيم.
از دوران پيشين سلسلهي چينگ (Qing) (1911-1644) تا سالهاي اخير دورهي جمهوري (1949-1911) چين شوكها و ضربههاي خارجي بسيار و تلاشهاي اصلاحطلبانهي داخلي وسيعي را تجربه كرده است. جامعهي چين با اغتشاشها و آشوبهاي زيادي دست و پنجه نرم كرده است. بسياري از روشنفكران و ايدهآلگرايان سعي در نجات كشور و مردم آن نمودهاند. با اين وجود درست در ميان بحرانهاي ملي و هرج و مرجها، دچار اضطراب فراوان شده و كمكم نااميد شده و نهايتاً به يا س كامل رسيده و تلاش را رها كردهاند. آنها درست مثل كساني كه در موقع بيماري به هر دكتري كه در دسترس باشد پناه ميبرند، شروع به جستجو براي يافتن راه حل در خارج از كشور كردند. وقتي در پيروي از سبك فرانسوي و انگليسي ناموفق شدند به سبك روسي روي آوردند و با اميد به قدرت گرفتن و سرپايي سريع چين، به قويترين و افراطيترين نسخهي تجويزي ممكن متوسل شدند.
جنبش چهارم ماه ميِ سال 1919 انعكاس كاملِ اين نااميدي است. بعضي از مردم به حمايت از آنارشيسم يا هرج و مرج طلبي روي آوردند، بعضي ديگر نفي تعاليم كنفسيوس را پيشنهاد كردند و عدهاي ديگر نيز توسل به فرهنگ خارجي را مناسب دانستند. خلاصه اينكه فرهنگ كهن و سنتي چين و تعاليم راه ميانهي مربوط به كنفسيوس را منكر شدند. آنها كه مشتاقانه بهدنبال يك ميانبُر ميگشتند، خواستار نابودي هر آنچه سنتي محسوب ميشود گشتند. از طرفي اعضاي تندرو در ميان اين گروهها راه مشخصي براي خدمت به كشور سراغ نداشتند و از طرف ديگر شديداً به ايدهآلها و آرزوهاي خود معتقد بودند. آنها احساس ميكردند كه دنيا نوميد كننده است و معتقد بودند كه تنها آنها هستند كه به ديدگاه صحيح تأمين كنندهي پيشرفت آيندهي چين رسيدهاند. آنها بهشدت مستعد انقلاب و خشونت بودند.
تجربيات مختلف به تئوريها، اصول و روشهاي گوناگون در ميان گروههاي مختلف انجاميد. نهايتاً يكي از گروههاي مردمي نمايندگان حزب كمونيست كشور اتحاد جماهير شوروي را ملاقات كرد. نظريهي ”استفاده از انقلابي خشن براي تصاحب قدرت سياسي“ كه از تئوري ماركسيسم – لنينيسم برگرفته شده بود به مزاج فكر نگران و آشفتهشان خوش آمد و با تمايلشان به نجات كشور و مردم آن همخواني داشت. آنها به سرعت يك جبههي متحد را با هم تشكيل دادند و متعاقب آن كمونيسم را كه يك مفهوم کاملاً خارجي بود به چين معرفي كردند. جمعاً 13 نماينده در اولين كنگرهي حكچ شركت كردند. بعدها بعضي از آنها مردند، بعضي فرار كردند و بعضي ديگر فرصت طلب شده، به حكچ خيانت كردند و به خدمت نيروهاي اشغالگر ژاپني درآمدند و در جرگهي خائنين به چين قرار گرفتند و يا اينكه حكچ را ترك كرده و به كومينتانگ (Kuomintang) (حزب مليگرا كه از اين بهبعد در اين متن KMT خوانده ميشود) گرويدند. تا سال 1949 كه حكچ در چين به قدرت رسيد، تنها مائو زدانگ (که مائو تسهتونگ هم تلفظ ميشود) و دانگ بيوو (Dong Biwu) از 13 عضو اصلي و اوليهي حزب باقي مانده بودند. بهخوبي مشخص نيست كه آيا پايهگذاران اوليهي حكچ خود ميدانستند كه ”الههاي“ را كه از اتحاد جماهير شوروي به كشور معرفي كرده بودند درحقيقت يک روح شيطاني بود و دارويي كه براي تقويت ملت و كشور خود درپي آن بودند چيزي بهجز يك زهر كشنده نبود يا خير.
حزب كمونيست تماماً روسي (بُلشويك) (كه بعدها بهنام حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي معروف شد) كه خود تازه انقلابش را به ثمر رسانده بود بهشدت علاقهمند به صدور آن به چين بود. در سال 1920 اتحاد جماهير شوروي، ”ادارهي خاور دور“ خود را تأسيس كرد كه شاخهاي از ”ادارهي سوم كمونيست بينالملل“ يا ”سازمان جهاني احزاب کمونيست(Comintern)“ بود. وظيفهي اين اداره پايهگذاري احزاب كمونيست در چين و كشورهاي ديگر بود. سوميلستكي (Sumiltsky) رئيس اين اداره و گريگوري ويتينسكي (Grigori Voitinsky) قائم مقام او بود. آنها به همراه چن دوشيائو(Chen Duxiao) و ديگران شروع به آمادهسازي وسايل و شرايط لازم براي تأسيس حکچ(حزب کمونیست چین) کردند. پيشنويسي كه آنها به ادارهي خاور دور در ماه ژوئن سال 1921 مبني بر تأسيس شاخهي چين سازمان جهاني احزاب کمونيست تسليم كردند نشانگر اين بود كه حکچ(حزب کمونیست چین) شاخهاي تحت فرمان سازمان جهاني احزاب کمونيست بود. در 23 جولاي سال 1921، حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از كمكهاي نيكولسكي (Nikolsky) و مارينگ (Maring) از ادارهي خاور دور، شكلگيري و شروع بهكار خود را رسماً اعلام كرد.
متعاقب آن، جنبش كمونيستي بهعنوان يك آزمايش در چين معرفي شد و حكچ خود را مافوق بقيه قرار داده و هر چيزي سر راه خود را تسخير كرد و از اين طريق مصيبت بيپاياني را براي چين به ارمغان آورد.
الف- حكچ با جمعآوري مداوم تمامي شرارتهاي ممكن رشد كرد
قبولاندن چنين ذات پليد و خبيث خارجي بهنام حزب كمونيست كه اساساً با سنتهاي مردم چين در تضاد است به كشور چين كه از تمدني با تاريخ 5000 ساله برخوردار است كار آساني نيست. حکچ(حزب کمونیست چین) عامهي مردم و روشنفكراني را كه به ”آرمانشهر كمونيست“ دل بسته و قصد خدمت به مردم و كشورشان را داشتند فريب داد. سپس تئوري كمونيسم را که قبلاً يكبار توسط لنين تحريف شده بود مجدداً تحريف كرد تا براي خود پايگاه ايدئولوژيكي براي نابود سازي تمامي اصول و اخلاقيات سنتي بسازد. بعلاوه، اين تئوري تحريف شدهي حکچ(حزب کمونیست چین)، براي تخريب هرآنچه به ضرر حكومت حکچ(حزب کمونیست چین) بود و همچنين بهمنظور نابود كردن همهي طبقات اجتماعي و مردمي كه تهديدي براي كنترل او محسوب ميشدند استفاده شد. حکچ(حزب کمونیست چین) به يكجا از اثر نابود كنندهي ايمان و اعتقاد ناشي از انقلاب صنعتي بهعلاوه الحاد افراطي كمونيسم بهره گرفت. حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثدار تئوري انكار مالكيت شخصي كمونيسم و واردكننده تئوري لنين مبني بر راهاندازي انقلاب خشن بود. در عين حال، حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثدار و تقويتكنندهي بدترين جنبهها و بخشهاي نظام سلطنتي امپراطوري چين بود.
تاريخ حکچ(حزب کمونیست چین) بهواقع روند جمعآوري تمامي جنبههاي شرارت، از داخلي گرفته تا خارجي است. حکچ(حزب کمونیست چین) تمامي ويژگيهايي را كه خود به اصطلاح ”خصوصيتهاي چيني“ ميناميد از لحاظ شرارت به حد اعلا رساند كه اين خصلتها عبارتند از: شيطنت، نيرنگ، تحريك، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسي، دزدي، نزاع، نابودسازي و كنترل. حکچ(حزب کمونیست چین) در پاسخ به بحرانهاي مكرر خود از اين خصوصيات بهره گرفته و آنها را منسجم و قويتر كرده و در حد مورد نياز از اين ويژگيهاي گوناگون جهت نجات از مخمصههاي مختلف استفاده كرده است.
اولين ويژگي به ارث رسيده: شيطنت- بكارگيري شكل شيطاني ماركسيسم- لنينيسم
ماركسيسم در ابتدا كمونيستهاي چين را با بيانيهاي به شرح زير جذب خود ساخت، ”انقلابي خشن بپا كرده تا ابزار كهنهي كشور را نابود كرده و ديكتاتوري طبقهي كارگر را پايهگذاري كند.“ اين عبارت دقيقاً همان ريشه و كنه شيطاني ماركسيسم- لنينيسم است.
ماديگرايي ماركسيسم بر مفاهيم اقتصادي ناچيز نيروهاي توليد، ارتباطات توليدي و ارزش افزوده مبتني است. در طول مراحل ابتدايي و توسعه نيافتهي سرمايهداري، ماركس پيشبيني كوته بينانهاي را مبني بر مرگ سرمايهداري و پيروزي طبقهي كارگر كه بعدها در دنياي حقيقي و در طول تاريخ، خلافش ثابت شد ارائه داد. انقلاب خشن ماركسيست- لنينيست و ديكتاتوري طبقهي كارگر، سياست زور تسلط طبقهي كارگر را ترويج ميدهد. بيانيهي كمونيست پايههاي فلسفي و تاريخ حزب كمونيست را به مبارزه و درگيري ارتباط ميداد. طبقهي كارگر بهمنظور كسب قدرت، خود را از بند ارتباطات اجتماعي و مباني اخلاقي سنتي رها ساخت. مكاتب كمونيسم در ابتداي ظهورشان در تضاد كامل با تمامي مباني سنتي بودند.
سرشت انسانهاي تمام دنيا بهطور طبيعي از خشونت گريزان است. خشونت مردم را ظالم و وحشي ميكند. از اينرو در همه جا و همهي زمانها انسانيت قوياً منطق تئوري حزب كمونيست مبني بر خشونت را رد ميكند، تئورياي كه هيچ پيشينهي قبلي در هيچيك از نظامهاي فكري، فلسفي يا سنتي قبل از اين ندارد. حزب كمونيستِ سراسر وحشت معلوم نيست از كجا بروي زمين افتاده است.
ايدئولوژي شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین) بر پايهي اين منطق ساخته شده كه انسان قادر است طبيعت را تسخير كرده و دنيا را تغيير دهد. حکچ(حزب کمونیست چین) بسياري از افرادي را که ايدهآلهاي ”از بردگي رها کردن تمام بشريت“ و ”اتحاد جهاني“ داشتند به خود جذب کرد. حزب کمونيست بسياري از مردم از جمله كساني كه نگران شرايط نامطلوب انسانها بودند و ميخواستند در جامعه تأثيرگذار باشند را طعمهي نيرنگ خود كرد. چنين كساني فراموش كرده بودند كه خداوندي در آن بالا است. اين افراد، تحت تأثير عقايد به ظاهر زيبا ولي در باطن گمراهكننده مثل ”ساخت بهشت بر روي زمين“ در دل خود نسبت به سنتهاي كهن تخم تنفر را كاشته و به زندگي ديگران به ديدهي حقارت نگريستند كه بهنوبهي خود باعث زوال خودشان گرديد. آنها تمام اين كارها را براي جلب نظر و خوشخدمتي به حکچ(حزب کمونیست چین) و كسب مقام انجام دادند.
حزب كمونيست رؤياي ”بهشت كمونيستي“ را بهعنوان يك حقيقت به خورد مردم داد و اشتياق مردم در به پا داشتن جنگ و نزاع براي رسيدن به آن را برانگيخت: ”جهان بهتری متولد ميشود“ [1] با اتخاذ چنين ايدهي مسخرهاي حکچ(حزب کمونیست چین) سعي در بريدن رابطهي بين انسان و آسمان داشت و ميكوشيد تا خط زندگي ارتباط دهندهي مردم چين به نياكان و سنتهاي مليشان را قطع كند. حکچ(حزب کمونیست چین) با گردآوري و تحريك مردم به نثار جانشان در راه كمونيسم، توانايي خود در آسيبرساني به مردم را تقويت كرد.
دومين ويژگي به ارث رسيده: فريب- شيطان بايد فريب دهد تا وانمود کند که درستكار است
شيطان بايد دروغ بگويد. حکچ(حزب کمونیست چین) براي بهرهكشي از طبقهي كارگر به اين طبقه القابي دروغين مثل ”پيشرفتهترين طبقه“، ”طبقهي از خود گذشته“، ”طبقهي پيشكسوت“ و ”جلوداران نهضت انقلاب كارگري“ داد. زمانيكه حزب کمونيست به كشاورزان نياز داشت به آنان قول ”زمين از آن رعيت است“ را ميداد. مائو با گفتن جملاتي مثل ”بدون كشاورزان فقير انقلابي وجود نخواهد داشت، انكار نقش آنان، انكار انقلاب است“ [2] رعايا را مورد تشويق قرار ميداد. زماني هم كه به طبقهي سرمايهدار نياز داشت آنان را ”سالكان حامي انقلاب طبقهي كارگر“ ميناميد و به آنان قول جمهوري دمكراتيك ميداد. زمانيكه حزب کمونيست ميرفت که در جنگ با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT به لحظات پاياني خود برسد فرياد برآورد كه ”چيني با يك چيني ديگر نزاع نميكند“ و قول تسليم خود به رهبري "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را داد. به محض اينكه جنگ ضد ژاپن (1945-1937) به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) با تمام قدرت با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جنگيد و حكومتش را سرنگون ساخت. به همين ترتيب به محض اينكه حکچ(حزب کمونیست چین) به قدرت رسيد طبقهي سرمايهدار را نيز از بين برد و در آخر نيز زارعين و كارگران را به طبقهاي فقير و بينوا تبديل كرد.
فرضيهي ”جبههي متحد“ نيز از جمله دروغهايي است كه حکچ(حزب کمونیست چین) ميگويد. حکچ(حزب کمونیست چین) به منظور پيروزي در جنگ داخلي در مقابل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، تاكتيكهاي معمول خود مبني بر كشتار اعضاي خانوادههاي زمينداران و كشاورزان ثروتمند را بطور موقت كنار گذاشت و ”سياست موقت اتحاد“ با دشمنان طبقاتي مثل زمينداران و كشاورزان ثروتمند را اتخاذ كرد. در تاريخ 20 جولاي سال 1947، مائو زدانگ اعلام كرد كه ”بجز تعداد اندكي از عوامل ارتجاعي، ما بايد نرمش بيشتري نسبت به طبقهي زمينداران اتخاذ كنيم... تا عوامل و موجبات دشمن كاهش يابند.“ با اين حال پس از آنكه حزب به قدرت رسيد هيچ يك از زمينداران و زارعان ثروتمند نتوانستند از نسلكشي حزب جان سالم بدر برند.
يكي نبودن حرف و عمل در مورد حزب کمونيست امري كاملاً عادي بهحساب ميآيد. زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) به استفاده از احزاب دمكراتيك نياز داشت، اين احزاب را به ”تلاش براي برقراري همزيستي بلند مدت، نظارت دو جانبه بر يكديگر، صادقانه رفتار كردن با همديگر و سهيم دانستن خود در افتخار يا شرمندگي ديگري“ ترغيب ميكرد. هر كسي كه با مفاهيم، سخنان، اعمال و يا سازماندهي حزب مخالفت ميكرد و يا امتناع ميورزيد نابود ميشد. ماركس، لنين و رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) همگي علناً ميگفتند كه حزب كمونيست هرگز قدرت سياسياش را با هيچ گروه و يا اشخاصي سهيم نخواهد شد. كمونيسم از همان ابتدا ژن ديكتاتوري را در درون خود داشت. حکچ(حزب کمونیست چین) هم خودكامه و به نوعي منحصر بهفرد است. اين حزب چه قبل از بدستگيري قدرت و چه پس از دستيابي به حاكميت، هرگز حاضر به همزيستي صادقانه با احزاب يا گروههاي سياسي ديگر نشده است. حتي در طول دوران به اصطلاح ”نرمش سياسي“ نيز همزيستي حزب كمونيست با ديگران بسيار مقطعي بود.
تاريخ به ما ميآموزد كه هيچگاه به قولهايي كه حکچ(حزب کمونیست چین) داده اعتماد نكنيم و هرگز به تحقق تعهداتش اميدوار نباشيم. باور كردن هرآنچه كه حزب در هر زمينهاي بگويد نهايتاً ميتواند به قيمت زندگي شخص تمام شود.
سومين ويژگي به ارث رسيده: تحريك و آشوبانگيزي- برانگيختن ماهرانهي تنفر و تحريک به مبارزه در بين تودهها
نيرنگ در خدمت ايجاد تنفر است. مبارزه نيز به ميزان تنفر بستگي دارد. جايي که تنفر نباشد، ميتواند بهوجود آورده شود. نظام طايفهاي وطنپرست چين با ريشههاي عميق اجتماعي خود در مناطق غير شهري كشور چين بعنوان يكي از موانع بزرگ پايهگذاري قدرت حزب كمونيست به شمار ميرفت. جامعهي روستايي اساساً جامعهاي هماهنگ و موزون بود و رابطهي بين ملاكين و رعاياشان صرفاً رابطهاي خصمانه نبود. مالكين زمين ابزار و وسايل زندگي را براي زارعين مهيا كرده و در مقابل رعايا نيز از ملاكين حمايت ميكردند.
اين رابطهي نسبتاً دو جانبه توسط حکچ(حزب کمونیست چین) تحريف و منحرف گرديد و بعنوان رابطهي استثماري مطرح گرديد. هماهنگي و توازن به دشمني، تنفر و درگيري و مبارزه تبديل گرديد. آنچه منطقي بود بيمنطق، آنچه نظم داشت، هرج و مرج و آنچه براساس جمهوري بود به ديكتاتوري تبديل گشت. حزب كمونيست، مصادره، سرقت، جنايت براي پول و كشتار ملاكين، كشاورزان ثروتمند، خانوادهها و طايفهشان را در جامعه تشويق و حمايت كرد. بسياري از كشاورزان مايل نبودند كه اموال ديگران را صاحب شوند. بعضي از آنان اموالي را كه طي روز از ملاكين برده بودند شب هنگام باز ميگرداندند، اما حکچ(حزب کمونیست چین) آنان را افرادي برخوردار از ”وجدان طبقاتي پايين“ عنوان ميكرد.
حکچ(حزب کمونیست چین) براي تحريك مبارزات طبقاتي، تئاتر چين را به ابزاري تبليغاتي تبديل كرد. يكي از داستانهاي معروف مربوط به ظلم طبقاتي بنام ”دختر سپيد موي“ [3] اساساً داستان زني جاودانه بود كه هيچ ربطي به درگيريهاي طبقاتي نداشت. با اين وجود به كمك قلم نويسندگان ستيزهجوي حزب اين داستان ادبي به يك نمايشنامه، اپرا و رقص بالهي مدرن جهت تحريك حس تنفر طبقاتي در مردم تبديل شد. زمانيكه در طول جنگ جهاني دوم، ژاپن چين را مورد غارت و تجاوز قرار داد، حکچ(حزب کمونیست چین) با نيروهاي ژاپني نجنگيد. در عوض، دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را به اين اتهام كه "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT با عدم جنگ با ژاپن به كشور خيانت كرده مورد حمله قرار داد. حزب حتي در بحرانيترين لحظات خطر آفرين براي كشور نيز دست از تحريك مردم عليه دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT برنداشت.
تحريك تودهها در جهت مبارزه با يكديگر نيز از ديگر حقههاي قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) است. حکچ(حزب کمونیست چین) فرمول 95:5 مبني بر انتصاب طبقات را ايجاد كرد: 95 درصد از جمعيت كشور به طبقات مختلفي تقسيم ميگردند كه ميتوانند طبقات پيروز باشند و 5 درصد بقيه نيز تحت عنوان طبقهي دشمنان گروهبندي ميگردند. مردمي كه به طبقات 95 درصدي متعلق بودند خطري آنها را تهديد نميكرد ولي با 5 درصد بقيه مبارزه ميشد. مردم از روي ترس و براي حفظ جانشان سعي ميكردند كاري كنند كه در طبقات 95 درصدي جاي گيرند. اين امر به موارد بسياري که در آنها مردم به يکديگر صدمه زده و به نوعي نمک به زخم همديگر ميپاشيدند انجاميد. حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از تجربياتش در استفاده از تحريك در جنبشهاي سياسي مختلف اين تكنيك را به حد اعلاي خود رساند.
چهارمين ويژگي به ارث رسيده: آزاد گذاشتن اوباش جامعه- اراذل و انگلهاي اجتماع سران و صاحب منصبان حکچ(حزب کمونیست چین) را شکل ميدهند
آزاد گذاشتن اوباش جامعه به شيطنت ميانجامد و شيطان نيز اوباش جامعه را بهکار ميگيرد. انقلابهاي كمونيستي اغلب با استفاده از قشر ناآرام اراذل و اوباش و انگلهاي جامعه انجام گرفتهاند. ”كمون پاريس“ در انقلاب فرانسه اعمال بسياري همچون جنايت، به آتش كشيدن و خشونت اجتماعي را با استفاده از اوباش جامعه به انجام رساند حتي ماركس نيز به ”طبقهي اوباش“ به ديدهي حقارت مينگريست [4] ماركس در بيانيهي كمونيست گفته: ”طبقهي اوباش، اين ”قشر خطرناك“، قشر فاسد بيرون افتادهي لجنزار جامعهي كهنه، ممکن است اينجا و آنجا با فرصتطلبي توسط انقلاب كارگري به درون جنبش رخنه كند؛ نوع زندگي اين قشر آنرا براي آلتي رشوهخوار براي دسيسهي ارتجاعيون، مستعد ميسازد.“ از طرف ديگر ماركس و انگلس رعايا را بعلت به اصطلاح جهل و نادانيشان، براي درنظر گرفتن آنها بهعنوان يك طبقهي اجتماعي، فاقد صلاحيت ميدانستند.
حکچ(حزب کمونیست چین) جنبهي منفي و تاريك تئوري ماركس را بسط داد. مائو زدانگ گفت: ”اوباش و سرباران جامعه كساني هستند كه همواره از جامعه طرد شدهاند ولي در جريان انقلاب در مناطق روستايي نشان دادهاند كه شجاعترين، كاملترين و سختترين قشر جامعه بودهاند.“ [2] طبقهي کارگر اوباش، ذات خشن حکچ(حزب کمونیست چین) را تقويت كرده و قدرت سياسي او را زودتر از آنچه تصور ميرفت در مناطق روستايي پايهگذاري كردند. لغت ”انقلاب“ در ادبيات چيني به معني ”گرفتن جان“ است كه در نظر مردم خوب، مفهومي ترسناك است. با اين وجود حزب توانست تصويري مثبت از اين كلمهي ترسناك بوجود آورد. به همين ترتيب حکچ(حزب کمونیست چین) در زمان انقلاب فرهنگي اقدام به تغيير اصطلاح ”طبقهي کارگر اوباش“ كرده و از آنجا كه اصطلاح ”اوباش“ حس منفي را تداعي ميكرد، تنها به كلمهي ”طبقهي كارگر“ بسنده كرد.
رفتار ديگر اين گروه اوباش جامعه، ايفاي نقشهاي رذيلانه و قلدري است. زمانيكه مقامات حزب به خاطر خودكامگيشان مورد انتقاد قرار ميگيرند، ذات قلدر خود را بروز داده و با بيشرمي محض اعلام ميدارند كه، ”بله، حق با شماست، اين دقيقاً هماني است كه ما انجام ميدهيم. تجربيات بدست آمده از دهههاي گذشته در چين اقتضا ميكند كه ما چنين واكنش ديكتاتوري دمكراتيكي را اتخاذ كنيم. ما آنرا ”ديكتاتوري دمكراتيك مردمي“ ميناميم.“
پنجمين ويژگي به ارث رسيده: جاسوسي- نفوذ، كاشتن بذر نفاق، متلاشي كردن و جايگزيني
علاوه بر تقلب، انگيزش خشونت و بهرهگيري از اوباش جامعه، از روشهاي جاسوسي و كاشتن بذر نفاق و اختلاف نيز استفاده گرديد. حکچ(حزب کمونیست چین) متخصص نفوذ و رسوخ به گروههاي مختلف بود. چندين دهه قبل از اين، 3 نفر از برجستهترين عوامل مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بنامهاي چيان جوانگفي (Qian Zhuangfei)، لي كنونگ (Li Kenong) و هو بيفنگ (Hu Beifeng) در حقيقت براي چن گنگ (Chen Geng) كه رئيس شاخهي دوم بخش جاسوسي كميتهي مركزي حکچ(حزب کمونیست چین) بود كار ميكردند. زمانيكه چيان جوانگفي بعنوان منشي قابل اعتماد و رازدار زيردست شو انزنگ (Xu Enzeng) مدير ادارهي بازرسي كميتهي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT مشغول به خدمت بود، اطلاعات سري طرحهاي استراتژيک عمليات جنگي اول و دوم "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جهت محاصره نيروهاي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان جيانگزي را از طريق پست داخلي بخش سازماندهي كميتهي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT براي لي كنونگ ميفرستاد كه او هم متعاقباً آنها را براي جو انلاي (Zhou Enlai) (که چو انلاي نيز تلفظ ميشود) ارسال ميكرد. [5] در آوريل سال 1930 يك سازمان دو جانبه در منطقهي شمال شرق چين با بودجهي شاخهي بازرسي مركزي"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT تأسيس گرديد. به ظاهر اين سازمان به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT تعلق داشت و چيان جوانگفي رياست آنرا بهعهده داشت ولي در پشت پرده تحت نظارت حکچ(حزب کمونیست چین) و به رياست چن گنگ اداره ميشد.
لي كنونگ نيز بعنوان رمز نويس به مقر فرماندهي ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ملحق شد. لي كسي بود كه پيام رمزي فوري مبني بر دستگيري و شورش گو شونجنگ (Gu Shunzhang) [6] كه يكي از روساي ادارهي امنيت حکچ(حزب کمونیست چین) بود را رمز گشايي كرد. چيان جوانگفي بلافاصله پيام رمز گشايي شده را به جو انلاي مخابره كرد و به اين ترتيب از دستگير شدن تعداد زيادي از جاسوسان جلوگيري كرد.
يانگ دنگيينگ (Yang Dengying) يك نمايندهي ويژهي هوادار كمونيست ادارهي بازرسي مركزي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT واقع در شانگهاي بود. حکچ(حزب کمونیست چین) به او دستور دستگيري و اعدام آندسته از اعضاء را كه از لحاظ حزب غير قابل اطمينان محسوب ميشدند ابلاغ كرد. يكبار يكي از افسران ارشد حکچ(حزب کمونیست چین) از استان هنان (Henan) يكي از اعضاي ارشد حزب را آزرد. طرفداران آن عضو حزب با توطئه براي او پاپوش درست كرده و باعث شدند چندين سال در زندان "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT محبوس شود.
در زمان جنگ آزاديخواهي [7]، حکچ(حزب کمونیست چین) موفق گرديد كه يكي از عمّال سري چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) (که جيانگ جيشي نيز ناميده ميشود) [8] كه مورد اعتماد كامل او بود را به خدمت خود اجير كند. لييو پي (Liu Pei)، كه يك ژنرال نظامي و قائم مقام وزير دفاع بود مسئول اعزام ارتش"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT گرديد. لييو در حقيقت يكي از عمّال مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بود. قبل از آنكه ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از مأموريت بعدياش مطلع گردد، اطلاعات مربوط به اين اعزام به يانآن (Yan’an)، ستاد فرماندهي حکچ(حزب کمونیست چین) رسيده بود. متعاقب آن حکچ(حزب کمونیست چین) عمليات دفاعي را طرحريزي كرد. شيانگ زيانگهوي(Xiong Xianghui)، يكي از منشييان و زيردستان قابل اطمينان هو زونگنان (Hu Zongnan) [9] طرح هو مبني بر حمله به يانآن را براي جو انلاي فاش كرد. بنابراين زمانيكه هو زونگنان و نيروهايش به يانآن رسيدند، آن محل كاملاً خالي بود. جو انلاي در جايي گفت: ”رئيس مائو از فرمان نظامي صادر شده توسط چيانگ كايشك حتي قبل از آنكه آن فرمان به فرماندهي ارتش چيانگ ابلاغ گردد اطلاع داشت.“
ششمين ويژگي به ارث رسيده: دزدي- غارت و چپاول از طريق نيرنگ يا خشونت ”دستوري جديد“ ميشود
هر آنچه كه حکچ(حزب کمونیست چین) دارد حاصل دزدي و چپاول است. زمانيكه حزب، ارتش سرخ را جهت پايهگذاري حکومت خود از طريق قدرت نظامي تأسيس كرد، آنها جهت خريد تسليحات، غذا و لباس احتياج به پول داشتند. حکچ(حزب کمونیست چین) با كشتار و سركوبي زورگويان محلي و سرقت از بانكها، درست مثل راهزنها چنين بودجهاي را تأمين كرد. در مأموريتي به رهبري لي شياننيان (Li Xiannian) [10] كه يكي از رهبران ارشد حکچ(حزب کمونیست چین) بود، ارتش سرخ اعضاي ثروتمندترين خانوادههاي استان هوبي (Hubei) غربي را ربود. آنها تنها به ربودن يك شخص اكتفا نكردند بلكه از هر خانوادهي ثروتمند در طايفه يك شخص را ربودند. افراد ربوده شده را زنده نگه ميداشتند تا بتوانند از خانوادههايشان جهت حمايت مالي از ارتش اخاذي كنند. اين اخاذي تا زماني ادامه مييافت كه يا ارتش راضي ميشد و يا اينكه تمامي اموال آن خانواده گرفته شده و ديگر چيزي باقي نميماند و سپس شخص ربوده شده را که اغلب ديگر توان زنده ماندن نداشت به خانواده باز ميگرداندند. برخي از آنان آنقدر در وحشت نگه داشته ميشدند و تحت شكنجه قرار ميگرفتند كه قبل از باز گردانده شدن فوت ميكردند.
حکچ(حزب کمونیست چین) از طريق ”سرکوب زورگويان محلي و مصادرهي اموال آنها“، حقهها و خشونت مورد استفاده در چپاول و غارت خود را به تمام جامعه گسترش داد و ”دستور جديد“ خود را جايگزين سنت كهن گرداند. حزب كمونيست كار زشت و ناپسندي نيست كه انجام نداده باشد، چه كوچك و چه بزرگ و در عملكرد او ذرهاي خير ديده نميشود. حزب با دادن امتيازهاي كوچك مردم را تحريك به خبرچيني و انتقاد از يكديگر ميكرد. در نتيجه شفقت و درستكاري بطور كامل ناپديد شد و نزاع و قتل جاي آنرا گرفت. اصطلاح ”آرمانشهر كمونيست“ در واقع شكل مؤدبانهي همان ”غارت خشن“ است.
هفتمين ويژگي به ارث رسيده: نزاع- نابود سازي نظام ملي، مقام و مرتبههاي سنتي
فريب، تحريك، آزادسازي اوباش جامعه و جاسوسي همگي به منظور دزدي و نزاع صورت ميگيرند. فلسفهي كمونيست مروج جنگ و نزاع است. انقلاب كمونيستي مطلقاً فقط يك پديدهي بدون سازماندهي مبني بر ضرب و شتم، تخريب و سرقت نبود. مائو گفت: ”هدف اصلي حملهي رعايا زورگويان محلي، اشراف شيطاني و ملاكين بيتوجه به قوانين هستند اما در سر راه، آنها هر نوع ايده و رسم پيشکسوتي و سرقبيلهاي را در هم شكسته و با مقامات فاسد در شهرها و عقايد و رسوم بد در مناطق روستايي نيز مبارزه ميكنند.“ [2] مائو بهوضوح فرمان تخريب كل نظام سنتي و رسوم مناطق غير شهري را صادر كرد.
جنگهاي كمونيستها شامل نيروهاي مسلح و مبارزات مسلحانه نيز ميگردد. ”يك انقلاب يك مهماني شام، نوشتن يك انشاء، نقاشي كردن يك تابلو و يا قلاببافي نيست؛ نميتواند خيلي منظم، سرگرمكننده و آرام، معتدل، مهربان، محترم، با قيد و بند و سخاوتمند باشد. انقلاب يك قيام است، يك عمل خشن كه توسط آن يك طبقه، طبقهي ديگر را سرنگون ميكند.“ [2] زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) بر آن شد تا قدرت كشور را بدست گيرد وارد جنگ شد و از آن بخوبي استفاده كرد. چند دهه بعد، حكچ از همان خصوصيات جنگيدن جهت ”آموزش“ نسل بعد در طول ”انقلاب بزرگ فرهنگي“ بهره گرفت.
هشتمين ويژگي به ارث رسيده: نابود سازي- پايهگذاري ايدئولوژي جامع نسلكشي
كمونيسم اعمال زيادي را با نهايت شقاوت به انجام رسانيده است. حکچ(حزب کمونیست چین) به روشنفكران نويد ”بهشت بر روي زمين“ را داد. بعدها به آنان انگ ”راستگرايي“ زده و آنان را در نهمين گروه طبقهبندي اجتماعي [11] كه بدنامترين آن بود در كنار ملاكين و جاسوسان قرار داد. ملاكين و سرمايهداران را از اموال خود محروم كرده، طبقهي زمين داران و كشاورزان ثروتمند را نابود كرده، سلسله مراتب شأن و مقام افراد و قوانين مناطق غيرشهري را نابود كرده، اقتدار و قدرت را از مقامات محلي گرفته، از ميان ثروتمندان آدم ربايي و از آنها اخاذي كرده، اسيران جنگي را شستشوي مغزي داده، در مورد سرمايهداران و صاحبين صنايع ”اصلاحات“ انجام داده، بهدرون "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT نفوذ كرده و آنرا متلاشي ساخته، از كمونيسم بينالملل منفك شده و به آن خيانت كرده، پس از بهقدرت رسيدن در سال 1949 تمامي ناراضيان را توسط جنبشهاي سياسي مكرر پاكسازي كرده و اعضاي خود را با زورگويي و ارعاب تهديد کرده است. هر آنچه حزب انجام داده درخلاف جهت آزادي عمل بوده است.
تمامي رخدادهاي مذكور فوق براساس تئوري نسلكشي حکچ(حزب کمونیست چین) بوده است. تمامي جنبشهاي سياسي گذشتهي آن، مبارزاتي رعبانگيز با قصد نسلكشي بودهاند. حکچ(حزب کمونیست چین) نظام تئوريكي نسلكشي خود را از همان ابتدا و همزمان با طرحريزي تئوريهاي طبقه، انقلاب، مبارزه، خشونت، ديكتاتوري، جنبشها و احزاب سياسي ساخته و پرداخته بود. اين تئوري بخوبي تمامي آنچه را كه حزب در طي تجربيات كشتار و نسلكشيهايي كه در گذشته انجام داده آموخته در بر ميگيرد.
تجلي اصلي نسلكشيهاي انجام گرفته توسط حکچ(حزب کمونیست چین) نابودي وجدان و استقلال در تفكر است. در اين راه ”حكومت ترس“ است كه پايه و اساس علايق حزب را ميسازد. حزب نه تنها شما را در صورت مخالفت با او از بين ميبرد بلكه حتي در بعضي موارد اگر موافق آن باشيد نيز نابودتان ميكند. حزب هر آنكه را كه لازم بداند از بين ميبرد. نتيجتاً همگان در سايهي رعب و وحشت زندگي كرده و از حکچ(حزب کمونیست چین) ميهراسند.
نهمين ويژگي به ارث رسيده: كنترل- استفاده از سرشت حزب براي كنترل تمامي اعضاي آن و بدنبال آن كنترل بقيهي جامعه
تمامي اين ويژگيهاي به ارث رسيده در خدمت دستيابي به يك هدف واحد هستند: كنترل عامهي مردم از طريق استفاده از رعب و وحشت. حکچ(حزب کمونیست چین) از طريق اعمال شيطاني خود ثابت كرد كه دشمن ذاتي تمامي نيروهاي موجود در جامعه است. حکچ(حزب کمونیست چین) از همان آغاز، جنگ با بحرانهاي گوناگون را شروع كرد كه در ميان آنها بحران ادامهي حيات براي او از بيشترين اهميت برخوردار بود. حکچ(حزب کمونیست چین) براي ادامهي حياتش در يك ترس دائم بهسر ميبرد. هدف غايي او حفظ حيات و قدرتش بوده- چيزي كه بيشترين نفع را برايش دارد. حکچ(حزب کمونیست چین) براي تقويت قدرت رو به زوال خود به اقدامات شيطانيتر و با برنامهتري روي آورده است. نفع حزب، با منافع تكتك اعضاي حزب متفاوت بوده و در عين حال مجموع همهي آنها نيز نيست. در عوض ميتوان گفت كه منافع حزب بعنوان يك ماهيت جمعي بر تمامي احساسات و منافع اشخاص و اعضا ارجحيت دارد.
”سرشت حزبي“ همواره پليدترين خصوصيت اين روح شيطاني بوده است. سرشت حزبي چنان فطرت انسانها را اشباع كرده كه چينيها كاملاً انسانيت خود را از دست دادهاند. براي مثال، جو انلاي (Zhou Enlai) و سان بينگون(Sun Bingwen) روزي رفيق بودند. زمانيكه سان بينگون درگذشت، جو انلاي دختر او، سان ويشي (Sun Weishi) را به فرزندخواندگي پذيرفت. در زمان انقلاب فرهنگي، سان ويشي مورد توبيخ و مجازات قرار گرفت و بعد در زندان در اثر ميخ بلندي كه در سرش فرو كرده بودند درگذشت. حكم بازداشت او توسط پدرخواندهاش يعني جو انلاي صادر گرديده بود.
يكي از رهبران اوايل دوران بهقدرت رسيدن حکچ(حزب کمونیست چین) رن بيشي (Ren Bishi) نام داشت كه در زمان جنگ عليه ژاپن مسئول فروش ترياك بود. در آن زمان ترياك سمبل تهاجم بيگانگان بود چرا كه بريتانيا با واردات ترياك به چين، اقتصاد چين را تضعيف و مردمش را معتاد ميكرد. عليرغم انزجار ملي كه در مقابل ترياك وجود داشت، رن اين جرأت را به خود داده بود تا در سطح بسيار وسيعي گياه ترياك را كشت كند چرا كه از ”سرشت حس حزبي“ برخوردار بود. بخاطر ماهيت غيرقانوني و حساس تجارت ترياك، حکچ(حزب کمونیست چین) از كلمهي رمز ”صابون“ بجاي ترياك استفاده ميكرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از درآمد حاصل از فروش و قاچاق ترياك به كشورهاي هم مرز خود بودجهي لازم براي ادامهي حياتش را تأمين ميكرد. در مراسم يكصدمين سالگرد تولد رن، يكي از رهبران نسل جديد چين تلاشها و زحمات رن براي حزب را بشدت مورد ستايش قرار داد و از سرشت حزبي يا حس حزبي او بسيار تمجيد نمود و اظهار داشت كه ”رن از شخصيت بسيار والايي برخوردار بوده و يك عضو نمونهي حزب بود. او اعتقادي راسخ به كمونيسم و وفاداري پايان ناپذيري نسبت به آرمان حزب از خود نشان داد.“
يكي از نمونههاي مرام و معرفت حزب جانگ سايد (Zhang Side) بود. حزب ادعا ميكرد كه او در اثر انفجار كوره كشته شده ولي ديگران اذعان داشتند كه پاي كورهي ترياكسازي كشته شده است. از آنجاييكه او شخص آرامي بود و در گردان گارد ويژهي مركزي خدمت كرده بود و هرگز تقاضاي ارتقاء شغلي و مقامي ننموده بود گفته شد كه: ”مرگ او از كوه تايشان (Taishan) نيز سنگينتر بود“، [12] بدين معني كه زندگي او از اهميت بسيار بالايي برخوردار بود.
يكي ديگر از افراد نمونه از لحاظ ”سرشت حزبي“ لي فنگ (Lei Feng) بود. او معروف بود به، ”پيچي از ماشين انقلاب كه هرگز زنگ نميزند“. لي و جانگ براي مدت طولاني به مردم چين آموزش وفاداري به حزب را ميدادند. مائو زدانگ گفت: ”قدرت نمونهها بي حد و حصر است.“ بسياري از قهرمانان حزب، الگوي ”اراده آهنين و اصل روح حزب“ ميشدند.
حکچ(حزب کمونیست چین) به محض بدستگيري قدرت، مبارزهاي همه جانبه را جهت كنترل افكار آغاز كرد تا بتواند با استفاده از نسل جديد، ”ابزار“ و ”پيچهاي“ جديدي براي ماشين انقلاب خود بسازد. حزب يك سري ”افكار مناسب“ و ”رفتارهاي پسنديده“ را بعنوان الگوي فكري و رفتاري معرفي كرد. اين دستورالعملها در ابتدا در درون حزب مورد استفاده واقع ميشد ولي چندي نگذشت كه به تمامي جامعه انتشار يافت. اين افکار و اعمال با پوششي تحت عنوان ملت، موجب شستشوي مغزي كامل مردم گرديد تا آنها را با مكانيزم شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین) همراه سازد.
ب- بنيان ننگين حکچ(حزب کمونیست چین)
حکچ(حزب کمونیست چین) ادعا دارد كه تاريخي پر از افتخار آفريده، تاريخي كه پيروزي در پس پيروزي داشته است. اين صرفاً تلاشي در جهت زيباسازي و افتخار آفريني وجههي حکچ(حزب کمونیست چین) در نظر مردم است. در حقيقت، حکچ(حزب کمونیست چین) هيچ افتخاري ندارد كه به آن ببالد. حزب تنها با استفاده از 9 ويژگي شيطاني به ارث رسيدهي خود توانست قدرت خود را ايجاد و حفظ نمايد.
.
تأسيس حکچ(حزب کمونیست چین)- برخاسته از آغوش اتحاد جماهير شوروي
”شليك اولين توپ در زمان انقلاب اكتبر، ماركسيسم و لنينيسم را براي ما به ارمغان آورد.“ اين تصويري است كه حزب از خود براي مردم ساخته است. اين درحالي است كه زمانيكه حزب در ابتدا پايهگذاري شد، تنها يك شاخهي آسيايي اتحاد جماهير شوروي بود. حزب از ابتداي كار خود يك حزب خائن بشمار ميرفت.
حزب در ابتداي تأسيس خود از هيچ پول، ايدئولوژي و تجربهاي برخوردار نبود. آنها هيچ پايگاهي نداشتند تا با استفاده از آن از خود حمايت كنند. حکچ(حزب کمونیست چین) به ”سازمان جهاني احزاب کمونيست به سرپرستي شوروي سابق“ (Comintern) ملحق شد تا سرنوشت خود را به سرنوشت انقلاب خشن در جريان گره بزند. انقلاب خشن حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثخوار انقلاب ماركس و لنين بود. سازمان جهاني احزاب کمونيست مقري جهاني براي براندازي تمامي قدرتهاي سياسي در سرتاسر جهان بود و حکچ(حزب کمونیست چین) صرفاً شاخهي شرقي كمونيسم شوروي بود كه نقش امپرياليسم ارتش سرخ روسيه را ايفا ميكرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از تجربيات حزب كمونيست شوروي مبني بر سلطهي شديد سياسي و ديكتاتوري حزب كارگر استفاده كرده و از دستورالعملهاي حزب كمونيست شوروي در زمينههاي سياسي، روشنفكري و سازماندهي بهره ميبرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از روشهاي زيرزميني و سري كه از طريق آنها ميتوان يك سازمان غير قانوني خارجي را احياء كرد كپي برداري كرده و شديدترين اقدامات كنترلي و نظارتي را بكار گرفت. اتحاد جماهير شوروي ستون و حامي اصلي حکچ(حزب کمونیست چین) بود.
قانون اساسي حکچ(حزب کمونیست چین) كه به تصويب اولين كنگرهي حزب رسيد (برای دیدن قانون اساسی کمونیستهای ایران به این آدرس مراجعه شود: http://dl660k0.blogspot.com/2009/07/blog-post_27.html)توسط سازمان جهاني احزاب کمونيست طرحريزي گرديده بود و بر مبناي ماركسيسم- لنينيسم و تئوريهاي مبارزات طبقاتي، ديكتاتوري طبقهي كارگر و تأسيس حزب تنظيم گرديده بود. زيرساخت اصلي آن توسط حزب کمونيست شوروي بنا گرديده بود. روح حکچ(حزب کمونیست چین) بر پايهي ايدئولوژياي است كه از اتحاد جماهير شوروي برگرفته شده است. چن دوشيو (Chen Duxiu) يكي از مقامات اسبق حکچ(حزب کمونیست چین)ي عقيدهاي متفاوت با مارينگ (Maring) نمايندهي سازمان جهاني احزاب کمونيست داشت. مارينگ طي نامهاي خطاب به چن اظهار داشت كه اگر چن عضو حقيقي حزب كمونيست است بايد از دستورات سازمان جهاني احزاب کمونيست بطور كامل پيروي كند. گرچه چن دوشيو يكي از پدران پايهگذار حکچ(حزب کمونیست چین) بود، كاري بهجز پيروي و اطاعت بي چون و چرا از او ساخته نبود. در حقيقت او و ديگر اعضاي حزب چيزي بجز زيردستان اتحاد جماهير شوروي محسوب نميشدند.
در زمان كنگره سوم حکچ(حزب کمونیست چین) در سال 1923، چن دوشيو علناً اعلام داشت كه حزب تقريباً بطور كامل با كمك سازمان جهاني احزاب کمونيست اتحاد جماهير شوروي بود كه پايهگذاري گشت. تنها در طول يك سال، سازمان جهاني احزاب کمونيست بيش از 200 هزار يوآن به حکچ(حزب کمونیست چین) كمك مالي كرد كه نتايج آن نيز مورد رضايت واقع نشد. سازمان جهاني احزاب کمونيست حکچ(حزب کمونیست چین) را به كمكاري و عدم پيگيري مستمر متهم كرد.
براساس آمار ناقص افشا گرديدهي اسناد حزب، حکچ(حزب کمونیست چین) از اكتبر 1921 تا ژوئن 1922 مبلغ 16655 يوآن چين دريافت كرد. در سال 1924 مبلغ 1500 دلار آمريكا و 17/31927 يوآن و در سال 1927 نيز 187674 يوآن دريافت شد. كمك نقدي ماهيانهي سازمان جهاني احزاب کمونيست بطور ميانگين حدود 20 هزار يوآن بود. حقهها و فساد بكار گرفته شده در نظام امروزي حکچ(حزب کمونیست چین) از قبيل اعمال نفوذ، زد و بند، پرداخت رشوه و تهديد در آن زمان نيز بكار ميرفت. سازمان جهاني احزاب کمونيست، حکچ(حزب کمونیست چین) را به تلاش مستمر براي اعمال نفوذ جهت دريافت منابع مالي بيشتر متهم كرد.
”آنها از منابع مالي مختلف (دفتر ارتباطات بينالملل، نمايندگان سازمان جهاني احزاب کمونيست، سازمانهاي نظامي و غيره) سوء استفاده ميكنند تا بودجهي خود را افزايش دهند چرا كه سازمانهاي مختلف از عملكرد اطلاع نداشته و نميدانند كه حزب قبلاً از سازمان ديگر بودجه دريافت كرده است... نكتهي جالب اينجاست كه آنها نه تنها اعضاي سازمان جهاني احزاب کمونيست را از لحاظ روانشناسي بخوبي تحليل ميكنند بلكه مهمتر آنكه بخوبي ميدانند تا با نمايندههاي مختلف مسئول بودجههاي مختلف چگونه رفتار كرده و آنها را متقاعد كنند. زمانيكه در مييابند كه امكان تخصيص بودجه از راههاي عادي امكانپذير نيست، جلسات را به تأخير مياندازند. در آخر نيز به حيلههاي ناشيانهاي متوسل شده و ادعا ميكنند كه بعضي از مقامات سست عنصر با شوروي خصومت داشتهاند پول را بجاي حکچ(حزب کمونیست چین) به جنگطلبان دادهاند.“ [13]
اولين اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین) – يك انگل به هسته نفوذ كرده و در لشکرکشي شمالي خرابكاري ميكند [14]
حکچ(حزب کمونیست چین) همواره به مردم خود آموخته است كه چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) به جنبش انقلابي ملي خيانت كرده است [15] و باعث شده تا حكچ دست به شورش مسلحانه بزند.
در حقيقت، حکچ(حزب کمونیست چین) يك انگل پليد انحصار طلب است. حزب در اولين اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین) با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT متحد شد تا از اين طريق بتواند نفوذ خود را با سوء استفاده از انقلاب ملي توسعه دهد. علاوه بر اين، حکچ(حزب کمونیست چین) درصدد بود تا انقلاب را به انقلابي تحت حمايت شوروي تبديل كرده و قدرت را بدست گيرد و از اين رو قدرتطلبي بيمارگونهاش به خيانت و نهايتاً نابودي جنبش ”انقلاب ملي“ ختم شد.
در دومين كنگره ملي حکچ(حزب کمونیست چین) در جولاي سال 1922، مخالفان اتحاد با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در اكثريت بودند زيرا اعضاي حزب نگران كسب قدرت بودند. با اين وجود سازمان جهاني احزاب کمونيست به تصميم اتخاذ شده در كنگره رأي مثبت داد و به حکچ(حزب کمونیست چین) دستور داد تا به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بپيوندد.
در زمان اولين اتحاد بين "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین)، حکچ(حزب کمونیست چین) چهارمين كنگرهي ملي خود را در شانگهاي در ژانويه سال 1925 تشكيل داد و مسئلهي رهبري چين را قبل از آنكه سان يات- سن (Sun Yat-sen) [16] در 12 مارس 1925 بميرد مطرح كرد. اگر او نمرده بود بجاي چيان كايشك هدف توطئه قدرت طلبي حکچ(حزب کمونیست چین) قرار ميگرفت.
حکچ(حزب کمونیست چین) با برخورداري از حمايت اتحاد جماهير شوروي قدرت سياسي خود در درون "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را در زمان اتحادشان بطور روزافزون افزايش داد. تان پينگشان (Tan Pingshan) (1986-1956)، يكي از رهبران قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان گوانگدونگ (Guangdong) به مقام رياست ”بخش مركزي نيروي انساني“ "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT رسيد. فنگ جوپو (Feng Jupo) (1899-1954)، يكي از رهبران قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان گوانگ دونگ به مقام ”وزارت كار“ منصوب گرديد و از قدرت كامل اجرايي در تمامي زمينههاي مرتبط با كار و نيروي انساني برخوردار گرديد. لين زوهان (Lin Zuhan) (يا لين بکو (1960-1886)، يكي از رهبران قديمي حكچ) ”وزير امور روستايي“ گرديد و پنگ پاي (Peng Pai) (1929-1896)، از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) دبير همين وزارتخانه گرديد. مائو زدانگ خود نيز مقام وزارت تبليغات وزارتخانهي تبليغات "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را عهده دار شد. دانشكدههاي نظامي و رهبري قواي نظامي همواره مركز توجه حکچ(حزب کمونیست چین) بودهاند. جو انلاي پست مديريت بخش سياسي آكادمي نظامي هوانگپو (Huangpu) و جانگ شنفو (Zhang Shenfu) (يا جانگ سونگنيان (1986-1893)، يكي از پايهگذاران حکچ(حزب کمونیست چین) و معرفيكنندهي جو انلاي براي پيوستن به حزب) نيز معاون مدير گرديد. جو انلاي در عين حال رئيس بخش قضات و وكلاي مدافع نيز بود و بسياري از مشاوران نظامي روسي را در جاهاي مختلف بكار ميگماشت. بسياري از كمونيستها كرسيهاي تدريس در دانشكده و مدارس نظامي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را بدست گرفتند. اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بعنوان نمايندگان حزب "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در ردههاي مختلف ”ارتش انقلابي ملي“ نيز خدمت ميكردند. [17] اين نكته نيز شرط شده بود كه بدون تأييد امضاي نمايندگان حزب هيچ فرماني به اجرا در نخواهد آمد. در نتيجهي اين هجوم انگلوار به جنبش ”انقلاب ملي“ تعداد اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بطور سرسام آوري افزايش يافت و از 1000 نفر در سال 1925 به 30 هزار نفر در سال 1928 رسيد.
"عمليات اعزام به شمال“ در ماه فوريه سال 1926 آغاز شد. از اكتبر 1926 تا مارس 1927، حکچ(حزب کمونیست چین) سه شورش مسلحانه در شانگهاي براه انداخت. بعدها به مرکز فرماندهي نظامي گروه اعزامي به شمال نيز يورش بردند كه موفقيتي در بر نداشت. سردستههاي اعتصابيون در استان گوانگدونگ تقريباً هر روز با پليس درگيري شديد داشتند. اين اعمال تحريك آميز باعث شد تا "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در 12 آوريل 1927 پاكسازي افراد حکچ(حزب کمونیست چین) را آغاز كند. [18]
در ماه اوت 1927، اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) داخل ”ارتش انقلابي“ "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ”شورش نانچنگ“ (Nanchang) را بهراه انداختند كه سريعاً سركوب شد. در ماه سپتامبر حکچ(حزب کمونیست چین) ”ناآرامي برداشت محصول پاييز“ را براي حمله به چانگشا (Changsha) براه انداخت كه اين شورش نيز مانند قبلي سركوب شد. حکچ(حزب کمونیست چین) شبكهاي جهت كنترل و نظارت در ارتش تشكيل داد كه از آن طريق ”شاخههاي حزب در سطح گروهان در ارتش ايجاد ميشوند،“ و سپس به مناطق كوهستاني جينگگانگشان (Jinggangshan) در استان جيانگزي گريخت [19] و حكومت خود بر مناطق روستايي را پايهگذاري كرد.
شورش كشاورزان هونان - تحريك اراذل و اوباش جامعه به طغيان
در زمان ”عمليات اعزام به شمال“ هر زمان كه ”ارتش انقلابي ملي“ درگير جنگ با جداييطلبان ميشد، حكچ شروع به تحريك شورشيان مناطق روستايي مينمود تا بتواند در آن منطقه قدرت را بدست گيرد.
طغيان كشاورزان استان هونان (Hunan) در سال 1927، شورش اراذل و اوباش و انگلهاي جامعه بود، درست مثل ”كمون پاريس سال 1871“ معروف كه اولين شورش كمونيستي بود. ملت فرانسه و خارجيان مقيم پاريس در آن زمان شاهد بودند كه كمون پاريس متشكل از گروهي راهزن و ولگرد و ويرانگر بود كه نسبت به كار خود هيچ بصيرتي نداشتند. در ساختمانهاي مجلل و قصرهاي بزرگ زندگي کرده، غذاهاي گران و پر تشريفات خورده و به هيچ چيز ديگر بهجز لذات زودگذر و عيش و عشرت خود اهميتي نداده و نگران هيچچيز نبودند. در زمان شورش كمون پاريس، مطبوعات را بشدت مورد سانسور قرار دادند. آنها اسقف اعظم پاريس، ژرژ داربوي (Georges Darboy) را كه براي پادشاه مراسم مذهبي اجرا ميكرد گروگان گرفته و پس از مدتي او را كشتند. آنها تنها براي لذات شخصي خود 64 كشيش را كشته، قصرها را به آتش كشيده، ادارات دولتي، منزل شخصي، بناهاي يادبود و ستونهاي كندهكاري شده را ويران كردند. پيش از آن، ثروت و زيبايي پايتخت فرانسه در اروپا بيهمتا بود ولي در زمان ناآراميهاي كمون پاريس بناها به خاكستر و مردم به اسكلت مبدل شدند. چنين ظلم و شقاوتي در طول تاريخ بيسابقه بود.
همانطور كه مائو زدانگ خود اذعان داشت،
درست است كه كشاورزان در مناطق روستايي به تعبيري ”نافرمان و سركش“ هستند. انجمنهاي كشاورزان كه از قدرت بالايي برخوردار بود به زمين داران اجازهي صحبت كردن نميداد و به شأن آنها بيحرمتي ميكرد. اين به منزلهي پايين كشيدن زمينداران در حد خاك و نگهداشتن آنان در همان حد بود. كشاورزان تهديد ميكردند كه: ”ما شما را در گروه طبقاتي ديگر قرار خواهيم داد [طبقه ارتجاعيون]!“ آنها زورگويان محلي و اشراف پليد را جريمه ميكردند، از آنها تقاضاي خودياري مينمودند و موقعيت اجتماعي آنان را درهم خرد ميكردند. مردم به خانههاي قلدرهاي محلي و اشراف پليدي كه مخالف انجمنهاي كشاورزان بودند هجوم برده، خوكهاي آنان را سر ميبريدند و غلاتشان را غارت ميكردند. آنها حتي براي يكي دو دقيقه در تختهاي زيباي ساخته شده از عاج فيل كه متعلق به خانمهاي جوان خانوادههاي قلدرهاي محلي و اشراف پليد بود لم ميدادند. در صورت بروز كوچكترين ناراحتي آنها را دستگير كرده، كلاه بوقي برسرشان گذاشته و در خيابانهاي روستا ميگرداندند و فرياد ميزدند، ”حالا شما ملاكين كثيف خواهيد فهميد كه ما كه هستيم!“ آنها با انجام هر كاري كه دلخواهشان بود و وارونه كردن همه چيز باعث شكلگيري نوعي رعب و وحشت در مناطق روستايي گرديده بودند. [2]
با اينهمه مائو اين اعمال ”هرج و مرج طلبانه“ را مورد حمايت كامل خود قرار ميداد و ميگفت:
اگر بخواهم مطلب را ساده بيان كنم بايد بگويم كه ايجاد رعب براي مدتي در مناطق روستايي ضروري است در غير اينصورت سركوب كردن فعاليتهاي ضد انقلابيون در مناطق غير شهري و براندازي اقتدار اشراف غير ممكن ميشود. براي تصحيح آنچه اشتباه است بايد از حد و حدود مورد نظر پا را فراتر گذاشت، در غير اينصورت هيچ اشتباهي تصحيح نخواهد شد... بسياري از اعمال انجام گرفته در زمان انقلاب كه بهنظر دور از ذهن و بعيد مينمايند در واقع دقيقاً همانچيزي بودند كه انقلاب لازم ميدانست. [2]
انقلاب كمونيستي نظامي وحشتآفرين را ايجاد ميكند.
عمليات ”ضد ژاپني“ عازم شمال- پرواز شكستخوردگان
حکچ(حزب کمونیست چین)، ”لشكركشي بزرگ“ خود را عمليات ضد ژاپني عازم شمال ناميد. او اين ”لشكركشي بزرگ“ را با بوق و كرنا به يك افسانهي انقلابي تبديل كرد. حزب ادعا كرد كه اين لشكركشي يك بيانيه، يك ”گروه تبليغاتي“ و يك ”ماشين دانه پراكني“ بود، كه به پيروزي حکچ(حزب کمونیست چین) و شكست دشمنانش ختم شد.
حکچ(حزب کمونیست چین) با چنين دروغ پردازيهايي در مورد لشكركشي به سمت شمال و جنگ با ژاپنيها سعي در مخفي كردن شكستهايش داشت. از اكتبر سال 1933 تا ژانويه 1934، حزب كمونيست يكسره و پي در پي با شكستهاي مختلف مواجه ميشد. در پنجمين عمليات "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT كه با هدف محاصره و تار و مار كردن حکچ(حزب کمونیست چین) انجام گرفت، حزب كمونيست مواضع روستايي خود را يكي پس از ديگري از دست داد. بهعلت حملات مكرري كه به پايگاهها ميشد ارتش سرخ مجبور به فرار شد. اين منشأ حقيقي ”لشكركشي بزرگ“ است.
”لشكركشي بزرگ“ در واقع با اين هدف انجام گرفت كه محاصره را بشكند و سپس بهشكل يك هلال از نيروهاي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT عبور كرده و به مغولستان خارجي و سپس شوروي بگريزند. به اين شكل اگر حکچ(حزب کمونیست چین) شكست ميخورد ميتوانست به اتحاد جماهير شوروي بگريزد. حکچ(حزب کمونیست چین) در مسيرش به مغولستان خارجي با مشكلات بسياري مواجه شد. آنها تصميم گرفتند كه از شانزي (Shaanxi) و سويييان (Suiyuan) عبور کنند. از يك طرف با حركت به سمت استانهاي شمالي ميتوانستند ادعا كنند كه ”ضد ژاپني“ هستند و به جنگ ژاپنيها ميروند و دل مردم را تصاحب كنند. از طرف ديگر آن مناطق امن بودند چراكه هيچ نيروي ژاپني در آنجا مستقر نشده بود. مناطق تحت اشغال ژاپنيها قسمتهايي در طول ديوار چين بودند. يك سال بعد، زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) نهايتاً به شانبي (Shanbei) (استان شانزي شمالي) رسيد شمار نيروهاي اصلي ”ارتش سرخ مركزي“ از 80 هزار نفر به 6 هزار نفر رسيده بود.
واقعهي شيان (Xi’an) – حکچ(حزب کمونیست چین) با موفقيت بذر نفاق را پاشيد و براي دومين بار خود را به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT چسباند
در دسامبر سال 1936، جانگ شوليانگ (Zhang Xueliang) و يانگ هوچنگ (Yang Hucheng) كه دو ژنرال ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بودند چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) را در شيان ربودند. اين عمل از آن زمان بنام واقعه شيان معروف است.
براساس آنچه در كتابهاي درسي حکچ(حزب کمونیست چین) نوشته شده، واقعه شيان يك ”كودتاي نظامي“ بود كه بدست جانگ و يانگ انجام گرفت و به چيانگ كايشك يك ضربالعجل مرگ و زندگي داده شد. او مجبور گشت كه مقابل غارتگران ژاپني موضع بگيرد. جو انلاي ظاهراً به شيان دعوت شد تا بعنوان نمايندهي حکچ(حزب کمونیست چین) مذاكره كرده و به تصميم صلحآميزي دست يابد. اين واقعه بهعلت پا درمياني گروههاي مختلف در چين با آرامش حل شد و متعاقب آن جنگ داخلي 10 ساله به پايان رسيد و يك اتحاد ملي عليه ژاپنيها تشكيل گرديد. كتابهاي تاريخ حکچ(حزب کمونیست چین) چنين نوشتهاند كه اين واقعه يك نقطه عطف بسيار مهم براي بحران كشور چين بود. حکچ(حزب کمونیست چین) خود را بعنوان يك حزب وطنپرست معرفي كرده كه منافع تمامي ملت را مدنظر قرار ميدهد.
اسناد و مدارك بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد بسياري از جاسوسان حكچ قبل از رخداد واقعهي شيان نزد يانگ هوچنگ و جانگ شوليانگ ديده شدهاند. ليو دينگ (Liu Ding) كه يك عضو مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بود توسط سونگ چينگلينگ (Song Qingling)، همسر سان ياتسن (Sun Yat-sen)، خواهر مادام چيانگ (Madame Chiang) و يك عضو حكچ به جانگ شوليانگ معرفي شد. پس از واقعهي شيان، مائو زدانگ او را تشويق كرده و گفت: ”ليو دينگ خدمت ارزشمندي را در واقعه شيان انجام داد.“ در ميان كساني كه نزد يانگ هوچنگ كار ميكردند، همسر خود او شي بائوجن (Xie Baozhen) يكي از اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بود و در بخش سياسي يانگ ارتش كار ميكرد. شي در ژانويهي سال 1928 با موافقت حکچ(حزب کمونیست چین) با يانگ هوچنگ ازدواج كرد. علاوه بر اين، در آن زمان وانگ بينگنان (Wang Bingnan) مهمان افتخاري يانگ در خانهاش بود. وانگ بعدها قائم مقام وزير امور خارجه حکچ(حزب کمونیست چین) گرديد. در واقع اين افراد و اطرافيان يانگ و جانگ بودند كه مستقيماً آنان را به انجام كودتا تشويق و تحريك كردند.
در ابتداي واقعهي شيان، رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) درصدد كشتن چيانگ كايشك برآمدند و بهخاطر سركوبي پيشتر حکچ(حزب کمونیست چین) که توسط او انجام گرفته بود قصد انتقامجويي از او را داشتند. در آن زمان حکچ(حزب کمونیست چین) تنها يك پايگاه ضعيف در استان شانزي شمالي داشت و اين خطر تهديدش ميكرد كه با يك درگيري ساده بهكلي نابود گردد. حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از تمامي مهارتهاي فتنهانگيزي و فريبكاري خود، جانگ و يانگ را جهت اقدام به شورش برانگيخت. استالين به منظور عقبراندن نيروهاي ژاپني و جلوگيري از حملهي آنان به اتحاد جماهير شوروي، شخصاً نامهاي به كميتهي مركزي حکچ(حزب کمونیست چین) نوشت و از آنان خواست تا چيانگ كايشك را نكشند و بجاي آن براي دومين بار با او همكاري نمايند. مائو زدانگ و جو انلاي دريافتند كه با قدرت و نيروهاي محدود حکچ(حزب کمونیست چین) قادر به نابودسازي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT نيستند. اگر چيانگ كايشك را ميكشتند احتمال زيادي ميرفت كه توسط ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT شكست خورده و نابود گردند. حکچ(حزب کمونیست چین) تحت اين شرايط موضع خود را عوض كرد. حکچ(حزب کمونیست چین) چيانگ كايشك را مجبور ساخت تا براي دومين بار همكاري با آنها را تحت نام مقاومت مشترك عليه ژاپن بپذيرد.
حکچ(حزب کمونیست چین) ابتدا عليه چيانگ كايشك اعضاء را تحريك كرده و لولهي تفنگ را به سمت او نشانه رفت ولي سپس عقبنشيني كرده و مثل يك قهرمان صحنه از او خواست تا حکچ(حزب کمونیست چین) را دوباره بپذيرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از طرفي از بحراني كه ميرفت تا به فروپاشياش ختم شود جان سالم بهدر برد و از طرف ديگر از فرصت بدست آمده استفاده نموده و خود را براي دومين بار به دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT چسباند. ارتش سرخ خيلي سريع به ”شاخه هشتم ارتش“ مبدل گرديد و نسبت به گذشته بزرگتر و قدرتمندتر گرديد. مهارت بيرقيب حکچ(حزب کمونیست چین) در حقهبازي و نيرنگ واقعاً قابل تحسين است.
جنگ عليه ژاپن- حکچ(حزب کمونیست چین) با كشتار توسط سلاحهاي عاريتي رشد كرد
زمانيكه در سال 1937 جنگ عليه ژاپن آغاز شد، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT داراي بيش از 7/1 ميليون سرباز مسلح، كشتيهايي با ظرفيت 110 هزار تن و حدود 600 هواپيماي جنگي در انواع مختلف بود. كل تعداد نيروهاي ارتش حکچ(حزب کمونیست چین) بعلاوهي ارتش چهارم جديد كه در نوامبر سال 1937 نظام يافته بود روي هم رفته به 70 هزار نفر نميرسيد. اين در حالي بود كه مقدار زيادي از نيرويش توسط سياستهاي جناحي داخلياش نيز تحليل رفته بود و اين خطر وجود داشت تا تنها با يك درگيري نظامي بهكلي نابود گردد. حکچ(حزب کمونیست چین) دريافت كه اگر با نيروهاي ژاپني درگير شود قادر نخواهد بود كه حتي از پس يك لشكر آنها برآيد و شكستش حتمي است. از نگاه حکچ(حزب کمونیست چین)، مركز توجه تأکيد او بر ”اتحاد ملي“ حفظ قدرت خود بود نه بقاي ملت. از اينرو در زمان همكارياش با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، سياست داخلي ”دادن اولويت نخست به مبارزه براي قدرت سياسي، که بهصورت داخلي آشکار شود و در عمل تحقق بخشيده شود“ را اتخاذ كرد.
پس از آنكه ژاپنيها در 18 سپتامبر 1931 شهر شنيانگ را اشغال كردند و بدين وسيله توانستند كنترل و سلطهي خود را بر بخشهاي وسيعي از شمال شرق چين توسعه دهند، حکچ(حزب کمونیست چین) شانه به شانه همراه غارتگران ژاپني براي شکست "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جنگيد. در بيانيهاي كه در پاسخ به اشغال ژاپنيها نوشته شد، حکچ(حزب کمونیست چین) از مردم مناطق تحت كنترل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT خواست تا شورش كنند، درخواست کرد ”كارگران اعتصاب كنند، كشاورزان مشكلآفريني كنند، دانشآموزان به سر كلاسها نروند، فقرا دست از كار بكشند و سربازان شورش كنند“ تا دولت مليگرا را سرنگون سازند.
حکچ(حزب کمونیست چین) شعار مقاومت در مقابل ژاپنيها را سرميداد حال آنكه آنها تنها داراي ارتشهاي محلي و نيروهاي شبه نظامي در اردوگاههاي دور از خط مقدم بودند. بجز تعداد محدودي نبرد از جمله جنگ ”گذرگاه پينگشينگ“، حکچ(حزب کمونیست چین) درگيري ديگري با نيروهاي ژاپني نداشت. بلکه درعوض انرژي خود را صرف گسترش پايگاه خود کرد. زمانيكه ژاپنيها تسليم شدند، حکچ(حزب کمونیست چین) سربازهاي تسليم شده را در ارتش خود بكار گرفت و ادعا كرد كه ارتش خود را گسترش داده و در حال حاضر داراي 900 هزار سرباز دائمي و 2 ميليون جنگجوي شبه نظامي است. ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در خط مقدم كاملاً تنها ميجنگيد كه در خلال اين جنگ بيش از 200 مارشال خود را از دست داده بود. افسران فرماندهي حکچ(حزب کمونیست چین) تقريباً متحمل هيچگونه آسيبي نگشته بودند. با اين حال كتابهاي حکچ(حزب کمونیست چین) بطور مداوم ادعا دارد كه "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در مقابل ژاپنيها مقاومتي نكرده و اين حکچ(حزب کمونیست چین) بودكه جنگ بر ضد ژاپنيها را به پيروزي رسانده است.
اصلاحات و يكسوسازي در يانآن (Yan’an)- بكارگيري هراسانگيزترين روشهاي آزار و شكنجه
حکچ(حزب کمونیست چین) جوانان وطنپرست بيشماري را تحت عنوان نبرد در مقابل ژاپنيها به يانآن كشيد ولي در زمان جنبش اصلاحات و يكسوسازي در يانآن دهها هزار نفر از آنان را مورد آزار و شكنجه قرار داد. حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان بدستگيري قدرت در چين همواره يانآن را ”سرزمين مقدس“ انقلابيون ناميده ولي هيچگاه از جرايم و جناياتي كه در خلال اصلاحات در آن انجام گرفته سخن نگفته است.
جنبش اصلاحات در يانآن يكي از بزرگترين، سياهترين، و ننگينترين بازيهاي قدرتي بود كه در دنياي بشريت بهوقوع پيوسته است. حزب كمونيست به بهانهي پاكسازي لوث وجود خرده سرمايهدارها، اخلاقيات، استقلال فكري، آزادي عمل، بردباري و شرافت را از بين برد. اولين قدم در اين اصلاحات تشكيل يك آرشيو شخصي براي هر فرد بود كه شامل موارد زير ميشد: 1- مشخصات فردي 2- گزارش زندگي سياسي فرد 3- پيشينهي خانوادگي و ارتباطات اجتماعي 4- دگرگونيهاي ايدئولوژيكي و زندگي شخصي 5- ارزشيابي برطبق سرشت حزبي
افراد ملزم بودند كه در آرشيو شخصيشان نام تمامي دوستان و آشنايانشان از زمان تولد را ذكر كرده و در مورد تمامي اتفاقات مهم زندگيشان با ذكر تاريخ و محل رخداد به تفصيل توضيح دهند. از مردم خواسته ميشد كه به كرات آرشيو خود را باز نويسي كنند و هرگونه جا افتادگي يا تغيير بين نسخهها حمل بر دروغگويي و ناپاكي ميگشت. اشخاص ميبايست تمامي فعاليتهاي اجتماعي را كه در آن شركت نموده بودند توصيف ميكردند، بويژه آن دسته از فعاليتهايي كه مربوطه به ملحق شدن به حزب بود. تأكيد اصلي بر روند تفكر اشخاص در طول اين فعاليتهاي اجتماعي بود. مهمتر از آن ارزيابي بر اساس سرشت حزبي بود و اشخاص ملزم ميشدند كه به تمامي افكار ضد حزبي و يا رفتارهاي در خلاف جهت حزب در سطح آگاهي، سخن، عقيدههاي كاري، زندگي روزمره و يا فعاليتهاي اجتماعي اعتراف كنند. براي مثال در ارزيابي آگاهي افراد، از آنها خواسته ميشد كه بطور كامل توضيح دهند كه آيا تا آن زمان كاري در جهت منافع شخصي خود انجام دادهاند، آيا شخص كار با حزب را جهت كسب منافع فردي انتخاب كرده، آيا تا بحال در اعتماد به آيندهي انقلاب شك كرده، آيا در زمان جنگ از مرگ ترسيده و يا اينكه آيا پس از گرويدن به حزب يا ارتش دلتنگ خانواده و همسر خود شده است يا خير. معيارهاي معيني وجود نداشت براي همين هم تقريباً تمامي پروندهها مشكلدار بودند.
براي از بين بردن ”خائنين مخفي“، اعمال فشار براي گرفتن ”اعتراف“ از اعضاي کادر حزب که مظنون به خيانت بودند بهكار ميرفت. اين روش به تعداد بيشماري پروندهسازي و اتهامهاي غلط و نادرست منجر شد و تعداد بسياري از اين اعضاء تحت شكنجه قرار گرفتند. در زمان اصلاحات يانآن را ”محل پاكسازي فطرت آدمي“ ميناميدند. يك تيم بررسي كننده به ”دانشگاه امور نظامي و سياسي“ اعزام گشت تا پيشينهي افراد را مورد بررسي قرار دهد كه دو ماه ترس و وحشت را براي اعضاي کادر بههمراه داشت. براي گرفتن اعتراف از روشهاي گوناگوني استفاده شد، از جمله: اعترافگيري فيالمجلس و بدون آمادگي قبلي، اعترافگيري اثباتي، ”متقاعد سازي گروهي“، ”متقاعدسازي 5 دقيقهاي“، توصيهي شخصي، گزارشات كنفرانسي و شناسايي ”تربچهها“ (يعني كساني كه ظاهري قرمز و باطني سفيد دارند). ”گرفتن عكس“ و به صف كردن افراد جهت امتحان نيز از ديگر كارهاي بكار گرفته شده بود. كساني كه مضطرب ميشدند بعنوان مظنون شناسايي گرديده و تحت بررسي بيشتر قرار ميگرفتند.
در مقابل روشهاي بكار گرفته شده در روند اصلاحات، حتي نمايندگان سازمان جهاني احزاب کمونيست نيز ابراز ناخرسندي كرده و اوضاع را در يانآن مأيوس كننده خواندند. مردم جرأت معاشرت با يكديگر را نداشتند. همه مشغول مخفيكاري بوده و عصبي و وحشتزده بودند. هيچكسي جرأت به زبان آوردن حقيقت و يا دلجويي و حمايت از دوستانش را كه مورد ظلم و آزار قرار گرفته بودند نداشت چرا كه هر كسي به فكر نجات زندگي خودش بود. افراد شرور يعني كسانيكه خود شيريني كرده، دروغ گفته و به ديگران توهين ميكردند ارتقاء يافته و تشويق ميشدند؛ تحقير در يانآن بخشي از زندگي مردم شده بود، اين تحقير ميتوانست در مورد ديگر رفقا و يا حتي در مورد خود شخص انجام گيرد. مردم را به مرز ديوانگي كشانده بودند چرا كه از ترس جان و شغل خود مجبور بودند شرافت، حيا، حرمت و عشق به يكديگر را ترك گويند. مردم از ابراز نظرات خود اجتناب كرده و تنها جملات رهبران حزب را تكرار ميكردند.
اينگونه نظام سركوبسازي بطور مشترك از ابتداي به قدرت رسيدن حکچ(حزب کمونیست چین) در تمامي فعاليتهاي سياسياش بكار گرفته شده است.
سه سال جنگ داخلي- خيانت به كشور به منظور كسب قدرت
"انقلاب سرمايهداري روسيه“ در فوريه 1917 را ميتوان بطور نسبي يك طغيان معتدل ناميد. تزار (Tsar) خواستههاي ملت را در اولويت قرار داده و بجاي مقاومت، تاج و تخت خود را تسليم كرد. (از صاحب سایت: درست مثل جیزی که در ایران خودمان اتفاق افتاد) لنين با عجله از آلمان به روسيه برگشت، كودتاي ديگري را برپا كرد و تحت عنوان انقلاب كمونيستي، انقلابيون طبقهي سرمايهدار را كه تزار را سرنگون كرده بودند به قتل رساند و بدينوسيله انقلاب سرمايهداري روسيه را در نطفه خفه كرد. (از صاحب سایت: همین کار را میخواستند با انقلاب سال ۵۷ بکنند که آخوندها پیش دستی کرده و گورستان خاوران را درست کردند.) حکچ(حزب کمونیست چین) نيز مثل لنين ميوههاي انقلاب مليگرايي مردم را چيد. پس از آنكه جنگ ضد ژاپني به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) جنبشي را تحت عنوان ”جنگ آزادي“ (1949-1946) بر پاداشت تا دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را واژگون كند و بلاي جنگ و درگيري را يكبار ديگر در چين بهراه انداخت.
حکچ(حزب کمونیست چین) به اتخاذ ”استراتژي جمعيت عظيم“ مشهور است كه عبارتست از دادن تلفات و كشته بسيار براي پيروزي در يك نبرد. در چندين نبرد انجام شده با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از جمله جنگهاي ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، پكن- تيانجين (Tianjin) و هواي هاي (Huai Hai) [20]، حکچ(حزب کمونیست چین) از ابتداييترين، وحشيانهترين و غير انسانيترين تاكتيكها استفاده كرد كه به فدا شدن تعداد بسيار زيادي از مردم خودش منجر گرديد. زمانيكه شهر چانگچون (Changchun) در استان جيلين (Jilin) در شمال شرق چين را به محاصره خود در آوردند براي اينكه شهر از نظر مواد غذايي در مضيقه قرار گيرد به ارتش آزادي بخش مردمي فرمان داده شد تا از خروج مردم عادي از شهر جلوگيري شود. در طول دو ماه محاصره شهر چانگچون تقريباً 200 هزار نفر در اثر گرسنگي و يخزدگي جان سپردند. ولي با اينحال ارتش آزادي بخش مردمي همچنان از خروج مردم از شهر جلوگيري ميكرد. پس از آنكه جنگ به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) بدون هيچگونه احساس شرم و حيا ادعا كرد كه آنها ”شهر چانگچون را حتي بدون شليك يك گلوله آزاد ساختهاند.“
از سال 1947 تا 1948، حکچ(حزب کمونیست چین) ”پيمان هاربين (Harbin)“ و ”پيمان مسكو“ را با اتحاد جماهير شوروي امضاء كرد كه طي اين دو پيمان، حزب اموال ملي و ذخاير طبيعي شمال شرق كشور را در عوض حمايت كامل اتحاد جماهير شوروي از حکچ(حزب کمونیست چین) در زمينهي روابط خارجي و امور نظامي بذل و بخشش كرد. براساس اين توافقنامهها شوروي پذيرفت كه 50 هواپيما براي حکچ(حزب کمونیست چین) تأمين كرده و سلاحهاي بجاي مانده توسط ژاپنيها پس از تسليم را در دو مرحله در اختيار چين قرار داده و همچنين تسليحات در اختيار خود در شمال شرق چين را با قيمت نازل به حکچ(حزب کمونیست چین) بفروشد و اگر "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از طريق آب يا خاك به بخشهاي شمال شرق وارد شد شوروي بهطور محرمانه از ارتش حکچ(حزب کمونیست چین) حمايت كند. بعلاوه، شوروي به حکچ(حزب کمونیست چین) كمك كند تا قدرت را در شينجيانگ (Xinjiang) در شمال شرق چين بدست گيرد؛ حکچ(حزب کمونیست چین) و شوروي نيروي هوايي مشتركي را ايجاد كنند؛ شوروي به تجهيز يازده لشكر حکچ(حزب کمونیست چین) كمك كند و يك سوم از سلاحهاي آمريكايي (به ارزش 13 ميليارد دلار) را به شمال شرق چين انتقال دهد.
حکچ(حزب کمونیست چین) براي بهرهگيري از حمايت شوروي به او قول اهداي امتيازات خاص در زمينهي حمل و نقل هوايي و زميني در شمال شرق كشور را داد، اطلاعات در مورد تحركات دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و ارتش آمريكا را در اختيار شوروي قرار داد، محصولات كشاورزي قسمت شمالشرق (پنبه و سويا) و لوازم جنگي را در مقابل سلاحهاي پيشرفته با شوروي مبادله كرد، امتياز استخراج معادن در چين را به شوروي داد، به شوروي اجازهي استقرار واحدهاي نظامي در شمال شرق و شينجيانگ را داد و همچنين به شوروي اجازه داد تا ”ادارهي اطلاعات و امنيت خاور دور“ خود را در چين برپا كند. قرار شد تا اگر جنگي در اروپا بهراه افتاد، حکچ(حزب کمونیست چین) ارتش 100 هزار نفري بعلاوه 2 ميليون كارگر را براي حمايت از شوروي اعزام كند. علاوه بر اين، حکچ(حزب کمونیست چین) قول داد تا در صورت نياز، بعضي از بخشهاي خاص در استان ليائونينگ را به كره شمالي الحاق كند.
پ- به نمايش گذاشتن ويژگيهاي شيطاني
ترس دائمي بعنوان مشخصهي تاريخچهي حزب
بارزترين مشخصهي حکچ(حزب کمونیست چین)، ترس دائمي آن است. ادامهي حيات همواره بزرگترين علاقهي حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان شكلگيرياش بوده است. اين علاقه توانست بر ترس مخفي در زير ظاهر ملون حزب فائق آيد. حکچ(حزب کمونیست چین) همچون سلولي سرطاني است كه منتشر شده و به تمام اعضاي بدن نفوذ کرده، سلولهاي عادي را كشته و بطور بدخيم و خارج از كنترل توسعه مييابد. در اين دورهي تاريخي ما، جامعه قادر به از بين بردن اين عامل بدخيم بهنام حکچ(حزب کمونیست چین) نبوده و اجازه داده تا به ميل خود تكثير شده و انتشار يابد. اين عامل آنقدر قدرتمند و وسيع شده كه ديگر چيزي در سطح و محدودهي گسترشاش قادر به متوقف كردن آن نيست. بخش بزرگي از جامعه به آن آلوده گرديده و بخشهاي وسيع و وسيعتري تحت نفوذ سيل كمونيسم و عوامل كمونيست قرار گرفتهاند. اين عوامل بيشتر تقويت شده و توسط حکچ(حزب کمونیست چین) مورد استفاده قرار گرفته شده و بهطور اساسي اخلاقيات و جامعه بشري را به زوال كشانده است.
حکچ(حزب کمونیست چین) به هيچيك از اصول اخلاقي و عدالتي مورد قبول پايبند نيست. تمامي اصول او صرفاً در جهت منافع خودش مورد استفاده قرار ميگيرند. حزب اساساً خودخواه است و هيچ اصولي براي محدود كردن و كنترل اميالش وجود ندارد. براساس اصول خودش، حزب ميبايست مرتباً تغيير ظاهر داده و پوست جديدي را بپوشد. حزب در اوايل پيدايش و زمانيكه ادامهي حياتش در خطر بود خود را به ”حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي“، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و ”انقلاب ملي“ چسباند. پس از بدست گرفتن قدرت در اشكال مختلف فرصتطلبي كرد، از احساسات و افكار شهروندان، از ابزارها و ساختارهاي اجتماعي و از هرآنچه كه ميتوانست دست آويز قرار دهد. حزب از تمامي بحرانهاي بوجود آمده سود جست و از آنها بهعنوان فرصتي براي قدرت طلبي و تقويت ابزار كنترل خود استفاده كرد.
ثبات قدم در پيروي از شيطان بعنوان ”سلاح جادويي“ حکچ(حزب کمونیست چین)
حکچ(حزب کمونیست چین) معتقد است كه پيروزي در انقلاب به سه ”سلاح جادويي“ نياز دارد: تشكيل حزب، مبارزات مسلحانه و جبهههاي مشترك. تجربه بدست آمده از "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، نظر حکچ(حزب کمونیست چین) را به دو ”اسلحه“ ديگر نيز جلب كرد: تبليغات و جاسوسي. تمامي ”سلاحهاي جادويي“ حزب همگي تحت تأثير و القاء 9 ويژگي به ارث رسيده حکچ(حزب کمونیست چین) بودهاند، ويژگيهايي كه عبارتند از: شيطنت، نيرنگ، تحريك، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسي، دزدي، نزاع، نابودسازي و كنترل.
ماركسيسم- لنينيسم داراي سرشتي شيطاني است. جالب اينجاست كه كمونيستهاي چين در واقع قادر به فهم ماركسيسم- لنينيسم نيستند. لين بيائو (Lin Biao) [21] گفت كه تعداد معدودي از اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) هستند كه واقعاً آثار ماركس و لنين را خوانده و فهميده باشند. مردم، چو چييوباي (Qu Qiubai) [22] را بهعنوان يك نظريه پرداز ميشناسند حال آنكه خودش اقرار كرده كه تنها بخشهاي كمي از ماركسيسم- لنينيسم را مطالعه كرده است. نظريهي مائو زدانگ در واقع شكل روستايي و غير شهري نظريهي ماركسيسم- لنينيسم است كه از شورش كشاورزان حمايت ميكند. تئوري ”مرحلهي ابتدايي سوسياليسم“ دنگ شيائوپينگ نيز برگرفته از سرمايهداري است. تئوري ”نمودهاي سه گانه“ جيانگ زِمين [23] نيز نظريهاي بدون پيشينه و سرهمبندي شده است. حکچ(حزب کمونیست چین) هرگز نفهميده ماركسيسم- لنينيسم چيست ولي جنبهي شيطاني آنرا به ارث برده و براساس اين جنبهها نظام خبيثتر و پليدتري را پايهگذاري كرده است.
جبههي مشترك حکچ(حزب کمونیست چین) در واقع تلفيقي از فريب و منفعت طلبي كوتاه مدت است. هدف اصلي اين اتحاد تقويت قدرت و تغيير او از يك گروه منزوي به جماعتي بزرگ و تغيير نسبت دوستان او به دشمنانش بود. لازمهي اتحاد، بصيرت است يعني قدرت تشخيص اينكه چه كسي دوست است و چه كسي دشمن؛ چه كسي سمت چپ، وسط و سمت راست است، با چه كسي و در چه موقع بايد دوستي كرد و به چه كسي و در چه زماني بايد حمله برد.
حزب بهراحتي دشمنان سابق خود را به دوست و پس از چندي مجدداً به دشمن تبديل كرد. براي مثال، در زمان انقلاب دمكراتيك، حزب با سرمايهداران متحد شده و در طي انقلاب سوسياليستي سرمايهداران را نابود كرد. مثال ديگر اينكه از رهبران احزاب دمكراتيك ديگر مثل جانگ بجون (Zhang Bojun) [24] و ليو لانگجي (Luo Longji) [25] كه مشتركاً مؤسسين ”ليگ دمكراتيك چين“ بودند در طول دوران بدستگيري قدرت در كشور بهعنوان حاميان حکچ(حزب کمونیست چین) استفاده شد ولي بعدها بهعنوان ”راستگرا“ مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.
حزب کمونيست يک گروه مجرم حرفهاي با ساختاري پيچيده است
حزب كمونيست از يك استراتژي دو وجهي استفاده ميكند، يك وجه آن نرم و انعطافپذير و وجه ديگرش سخت و خشك است. استراتژيهاي نرم آن عبارتند از تبليغات، جبهههاي مشترك، كاشتن بذر نفاق، جاسوسي، تحريك به شورش و طغيان، دو دوزه بازي، رسوخ به افكار مردم، شستشوي مغزي، دروغ و فريب، پنهان ساختن حقيقت، سوء استفادهي رواني و برقراري جو رعب و وحشت. براي تحقق اين امور حکچ(حزب کمونیست چین) تخم وحشت را درون قلب مردم ميكارد بطوريكه آنها بهراحتي خلافكاريهاي حزب را فراموش كنند. اين روشهاي گوناگون فطرت بشري را نابود كرده و خباثت را جانشين انسانيت ميكند. تاكتيكهاي سخت و خشك حکچ(حزب کمونیست چین) نيز عبارتند از خشونت، مبارزات مسلحانه، شكنجه، جنبشهاي سياسي، كشتن شاهدها، آدم ربايي، سركوب كردن صداهاي مختلف، حملات مسلحانه، يورشهاي دورهاي و غيره. اين روشهاي خشن همگي موجبات ترس و وحشت را فراهم ميآورند.
حکچ(حزب کمونیست چین) از هر دو روش نرم و سخت فوق بطور همزمان استفاده ميكند. گاهي در مورد بعضي امور نرمش به خرج داده و امور ديگر را مورد سختگيري بيشتر قرار ميدهند و يا اينكه در سياستهاي خارجي خود راحتتر عمل كرده و در امور داخلي سختگيري بسيار ميكنند. حکچ(حزب کمونیست چین) فضاي آزاد ايجاد كرده و مردم را به ابراز عقايدشان تشويق ميكند ولي اينكار درست مثل طعمهاي است که براي شكار از آن استفاده ميگردد چرا كه آنهايي را كه اعلام نظر كردهاند در دورهي بعدي كه سختگيريها را بيشتر ميكند مورد شكنجه قرار ميدهد. حکچ(حزب کمونیست چین) اغلب براي مبارزه با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از ابزار دمكراسي استفاده ميكرد اما زمانيكه در مناطق تحت كنترل حکچ(حزب کمونیست چین) روشنفكران مخالفت خود را با او اعلام كردند آنها را مورد شكنجه قرار داده يا حتي گردنشان را زد. براي مثال ميتوانيم به واقعهي ننگين ”ياسهاي وحشي“ بپردازيم كه روشنفكري بنام وانگ شيوي (Wang Shiwei) (1947-1906) مقالهاي تحت عنوان ”ياسهاي وحشي“ نوشت و در آن به ايدهآلهاي خود در زمينهي مساوات، دمكراسي و انساندوستي پرداخت. او در خلال جنبش اصلاحات و يكسوسازي يانآن پاكسازي شد و توسط عمال حکچ(حزب کمونیست چین) در سال 1947 با تبر تكهتكه گرديد.
يكي از مقامات كهنهكار كه در طول جنبش اصلاحات يانآن مورد شكنجه قرار گرفته بود بهياد ميآورد كه تحت فشار و شكنجه براي اعتراف تنها كاري كه ميتوانسته انجام دهد اين بوده كه به وجدان خود خيانت كرده و دروغ سرهم كند. در ابتدا از اينكه همكاران و دوستان خود را لو دهد احساس بدي ميكرده، آنقدر بد كه ميخواسته به زندگي خود خاتمه دهد. تصادفاً يك اسلحهي كمري بر روي ميز قرار داده ميشود. او بسرعت اسلحه را برداشته و آنرا به سمت سر خود گرفته و ماشه را ميكشد ولي اسلحه گلوله نداشته! شخص كه از او بازجويي ميكرده وارد شده و گفته، ”اين خوب است كه اقرار كردي آنچه انجام دادهاي اشتباه بوده، سياستهاي حزب سختگير نيستند.“ حزب كمونيست متوجه است كه تو به خط پايان رسيدهاي و به حزب ”وفادار“ بودهاي بنابراين در امتحان موفق شدهاي. حزب ابتدا شخص را تا دم مرگ ميبرد و سپس از درد و رنج و تمسخر او لذت ميبرد. زمانيكه شخص به خط پايان رسيده و آرزوي مرگ ميكند، حزب ”با مهرباني“ بيرون آمده و راهي براي زندگي به او نشان ميدهد. گفته شده كه: ”مثل يك ترسو زندگي كردن بهتر است از مثل يك قهرمان مردن.“ در اين لحظه است كه شخص آنقدر از حزب سپاسگزار ميگردد كه انگار ناجياش بوده است. سالها بعد اين شخص مطالبي در مورد فالون گونگ (Falun Gong) كه يك نوع تمرين چيگونگ (Qigong) و روش تزكيه است و اولين بار در چين آغاز گرديده شنيد. او احساس كرد كه روش جالبي است. زمانيكه در سال 1999 آزار و شكنجه فالون گونگ آغاز شد او با بخاطر آوردن دردها و رنجهاي گذشتهاش ديگر جرأت نكرد که بگويد فالون گونگ خوب است.
تجربهي آخرين امپراطور چين بنام پويي (Puyi) [26] نيز شبيه خاطرات اين شخص است. او كه در سلول زندان حکچ(حزب کمونیست چین) در بند بود هر روز شاهد اعدام افراد مختلف بود و فكر ميكرد بزودي خواهد مرد. براي اينكه زنده بماند اجازه داد تا شستشوي مغزي شود و با نگهبانان زندان همكاري كرد. بعدها نيز سرگذشت زندگي خود را در كتابي بنام ”نيمهي اول زندگي من“ منتشر كرد كه حکچ(حزب کمونیست چین) از آن بعنوان مثالي موفق از تغيير ايدئولوژيكي افراد استفاده كرد.
بر اساس مطالعات پزشكي مدرن، بسياري از كسانيكه تحت فشار و شكنجه و انزواي شديد در زندان قرار ميگيرند دچار نوعي حس وابستگي شديد و غير عادي نسبت به اسيركنندگان خود ميشوند كه به سندرم استكهلم (Stockholm Syndrome) معروف است. واكنشهاي رفتاري قرباني اعم از شادي، عصبانيت، خوشحالي يا ناراحتي توسط اسيركننده ديكته ميشود. كوچكترين لطف به قرباني باعث ايجاد حس سپاسگزاري شديد در او ميگردد. مواردي وجود داشته كه قرباني ”عاشق“ اسيركننده گشته است. اين پديدهي رواني براي مدتهاي مديدي بطور موفقيتآميزي توسط حکچ(حزب کمونیست چین) براي مقابله با دشمنان و همچنين براي كنترل و تغيير خط فكري شهروندان مورد استفاده قرار گرفته است.
حزب پليدترين است
به تعداد قابل توجهي از دبيران كل حکچ(حزب کمونیست چین) انگ ضد كمونيست زده شده است. واضح است كه حکچ(حزب کمونیست چین) حيات خود را داشته و پيكرهاي كاملاً مستقل دارد. اين حزب است كه به مقامات خود جهت ميدهد نه مقامات. در ”مناطق تحت كنترل شوروي“ در استان جيانگشي (Jiangxi)، زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) تحت محاصرهي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود و احتمال نجاتش نميرفت، در چنين شرايطي نيز دست از عمليات پاكسازي دروني خود تحت نام حمله به ”گروههاي ضد بلشويكي“ بر نميداشت و شبانه سربازهاي خود را اعدام كرده و يا براي صرفهجويي در مصرف فشنگ آنها را سنگسار ميكرد. در استان شانزي (Shaanxi) شمالي زمانيكه بين نيروهاي ژاپني و"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT محاصره شده بود، حکچ(حزب کمونیست چین) جنبش پاكسازي جمعي يانآن را آغاز كرد و انسانهاي بيشماري را كشت. اين نوع كشتار مكرر در چنين مقياس وسيعي مانع گسترش قدرت حکچ(حزب کمونیست چین) و نهايتاً بدست گرفتن حكومت كشور نشد. حکچ(حزب کمونیست چین) اين الگوي رقابت داخلي و كشتار يكديگر را از منطقهي كوچك تحت كنترل شوروي آغاز و به كل كشور بسط داد.
حکچ(حزب کمونیست چین) مانند يك تومور بدخيم است: در توسعهي سريعش، هسته و مركز تومور قبلاً مرده ولي خود آن همچنان به گسترش ادامه داده و اعضاي سالم را تحت تأثير قرار ميهد. پس از آنكه اعضاي سالم تحت تأثير واقع شدند، تومورهاي جديد پيدا ميشوند. مهم نيست كه شخص در شروع از چه نوع شخصيتي برخوردار باشد، به محض اينكه به حكچ پيوست بخشي از نيروي ويرانگر آن ميشود. هر چقدر كه فرد درستكارتر باشد پس از الحاق مخربتر ميگردد. بدون شك، اين تومور حزب كمونيست آنقدر به رشد خود ادامه ميدهد تا ديگر چيزي براي آن باقي نماند تا از آن تغذيه کند. پس از آن خود سرطان نيز خواهد مرد.
بنيانگذار حکچ(حزب کمونیست چین) چن دوشييو (Chen Duxiu) يک روشنفکر و يک رهبر جنبش دانشجويي چهارم مي ماه بود. او خودش را يکي از طرفداران خشونت نشان نداد و به اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) هشدار داد که اگر آنها "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را به ايدئولوژيهاي کمونيستي تبديل کنند يا اگر به قدرت علاقهي بيش از حدي داشته باشند، قطعاً به روابط تحميلي منجر خواهد شد. چن با اينکه يکي از فعالترين افراد نسل چهارم مي ماه بود، در عين حال بردبار نيز بود. با اين حال او اولين کسي بود که به او برچسب يک ”فرصتطلب جناح راست“ زده شد.
يكي ديگر از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) بنام چو چييوباي (Qu Qiubai) معتقد بود كه اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بايد درگير نبرد و نزاع شوند، شورشها را سازماندهي كرده، مقامات را سرنگون ساخته و از تمام امكانات براي بازگرداندن جامعهي چين به عملكرد عادياش استفاده كنند. با اين وجود او قبل از مرگش اعتراف كرد كه، ”من نميخواهم بعنوان يك انقلابي بميرم. من جنبش شما را سالها پيش ترك كردهام. تاريخ چه فريبهايي كه در خود ندارد، مرا كه يك روشنفكر و متفكر بودم به صحنهي سياسي انقلاب آورد و براي سالها در آنجا اسيرم كرد. در آخر نتوانستم حتي به عقايد اشرافي خود فائق آيم. من هرگز نميتوانم يك جنگجوي طبقهي كارگر باشم.“ [27]
يكي از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) بنام وانگ مينگ (Wang Ming) در مقابل پيشنهاد سازمان جهاني احزاب کمونيست، با اتحاد حزب با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در جنگ مقابل ژاپنيها مخالفت كرده و بجاي آن توسعهي پايگاه حکچ(حزب کمونیست چین) را خواستار شد. در اجلاس حکچ(حزب کمونیست چین)، مائو زدانگ و جانگ ونتييان (Zhang Wentian) [28] نتوانستند اين هم قطاري را متقاعد كنند و از طرفي نميتوانستند حقيقت موقعيت خود را نيز آشكار كنند: از آنجا كه ارتش سرخ از لحاظ قدرت نظامي بسيار محدود و ضعيف بود حتي توان مقاومت در مقابل يك لشكر ژاپن را نيز بدون كمك ديگران نداشت. اگر حزب كمونيست در آن زمان تصميم به نبرد گرفته بود قطعاً تاريخ كشور چين در حال حاضر بسيار متفاوت بود. مائو زدانگ مجبور شد تا در طول جلسه در مورد اين قضيه دم بر نياورد. بعدها وانگ مينگ بركنار شد، اول به اتهام انحراف از ”جناح چپ“ و سپس تحت عنوان فرصتطلب ايدئولوژي جناح راست.
يكي ديگر از دبيران حزب بنام هو يائوبانگ (Hu Yaobang) كه در ژانويهي 1987 مجبور به استعفاء شد كسي بود كه توسط ايجاد عدالت و دادرسي عادلانه براي اشخاصي كه بيگناه در زمان انقلاب فرهنگي مورد اتهام واقع شده بودند حمايت مردم را براي حکچ(حزب کمونیست چین) به ارمغان آورد. با اين حال او را در انتها از حزب بيرون انداختند.
جائو زيانگ (Zhao Ziyang) نيز يكي از دبيران حزب بود كه اخيراً اخراج گرديد. [29] او قصد داشت تا حکچ(حزب کمونیست چین) را در گسترش اصلاحاتش ياري كند ولي كارهاي او برايش عواقب سنگيني را بههمراه آورد.
با چنين وضعي هر رهبر جديد حزب چه کاري را ميتوانست به سرانجام برساند؟ در حقيقت انجام اصلاحات براي حکچ(حزب کمونیست چین) به معني استقبال از مرگ است. اصلاح طلبان خيلي زود به مرحلهاي ميرسيدند كه قدرتشان توسط حکچ(حزب کمونیست چین) از ايشان گرفته ميشد. براي آنچه اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) در جهت تغييرات سيستم حکچ(حزب کمونیست چین) مجاز به انجام آن هستند حدي تعريف گرديده است. از اينرو هيچ شانسي براي حکچ(حزب کمونیست چین) براي موفق شدن در اصلاحات وجود ندارد.
اگر تمامي رهبران حزب به ”افرادي بد“ مبدل شده باشند چگونه حکچ(حزب کمونیست چین) توانسته انقلابش را گسترش دهد؟ در بسياري از مواقع زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) در بهترين شرايط خود بود- همچنين در پليدترين حالت ممكن، مقامات ارشد آن در سمتها و انجام وظيفهشان موفق نبودند. اين بدين دليل بود كه ميزان پليديشان مطابق معيارهاي بالاي پليدي مورد نظر حزب نبود، بنابراين حزب مجبور ميشد تا مرتباً اشخاص پليدتري را براي اين شغلها پيدا كند. زندگي سياسي بسياري از رهبران حزب به بدبختي ختم شد ولي خود حزب به حيات خود ادامه داد. آندسته از رهبراني كه بر سر پستهايشان باقي ماندند كساني نبودند كه توانسته باشند حزب را متأثر از خود سازند بلكه كساني بودند كه به مقاصد پليد حزب پيبرده بودند و از آنها پيروي ميكردند. آنان در زمان بحرانهاي مختلف توانايي ادامهي حيات را براي حکچ(حزب کمونیست چین) تقويت كرده بودند و خود را كاملاً وقف حزب كرده بودند. جاي تعجب نيست كه اعضاي حزب مستعد اين بودند تا با آسمان و زمين جنگيده و به مبارزه با ديگر انسانها بپردازند. ولي هرگز قادر نبودند كه با حزب مخالفت كنند. آنها ابزار رام حزب بوده و با حزب همزيستي ميكردهاند.
بيحيايي يكي از صفتهاي برجسته و سرنوشتساز حکچ(حزب کمونیست چین) امروز شده است. بنابه گفتهي حزب، تمامي اشتباهات، توسط رهبران حزب بعنوان يك شخص انجام گرفتهاند، مثلاً جانگ گوئوتائو (Zhang Guotao) [30] يا ”گروه چهار نفره“ [31]. حزب در مورد مائو زدانگ چنين قضاوت كرد كه او از 10 بخش، 3 بخش اشتباه و 7 بخش موفقيت داشته است حال آنكه دنگ شيائوپينگ طي داوري خود در مورد خودش اعلام كرد كه 4 بخش اشتباه و 6 بخش موفقيت داشته است، اما خود حزب هرگز اشتباه نداشته است. حتي اگر حزب اشتباهي داشته است، بسيار خوب، اين خود حزب است که اشتباهات را تصحيح کرده است. بنابراين حزب به اعضاي خود ميگويد كه ”آينده را ببينيد“ و ”خود را درگير مسائل گذشته نكنيد.“ چيزهاي بسياري توانستند عوض شوند: بهشت موعود كمونيست به هدف حقيري مبني بر غذا و سرپناه سوسياليستي تبديل شد و ماركسيسم- لينيسم تبديل به نظريهي ”نمودهاي سهگانه“ شد. مردم نبايد متعجب شوند اگر ببينند كه حکچ(حزب کمونیست چین) دمكراسي را ترويج كند، آزادي عقيده بدهد، جيانگ زمين را يك شبه رها كند و يا آزار و شكنجه فالون گونگ را متوقف كند، چراكه حتماً انجام اين كارها را براي حفظ کنترلش لازم ميدانسته است. تنها يك چيز كه در مورد حکچ(حزب کمونیست چین) هيچگاه تغيير نميكند: پيگيري جدي اهداف حزب است و اين اهداف چيزي نيستند مگر ادامهي حيات و حفظ قدرت و كنترل حزب.
حکچ(حزب کمونیست چین) خشونت، وحشت و تلقين را شديداً بهم آميخت تا پايهي تئوري خود را تشكيل دهد كه بعدها اين عوامل به ذات و سرشت حزب، اصول والاي حزب، روح رهبران آن، مكانيسم عملكرد كل حزب و معيار اعمال تمامي اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) تبديل شدند. حزب كمونيست به سختي فولاد است و مقرراتش نيز به خشكي آهن است. نيت تمامي اعضاي آن بايد يكي باشد و اعمال تمامي اعضاء بايد بطور كامل با دستور كار سياسي حزب مطابقت داشته باشد.
نتيجهگيري
تأسيس حکچ(حزب کمونیست چین)- برخاسته از آغوش اتحاد جماهير شوروي
”شليك اولين توپ در زمان انقلاب اكتبر، ماركسيسم و لنينيسم را براي ما به ارمغان آورد.“ اين تصويري است كه حزب از خود براي مردم ساخته است. اين درحالي است كه زمانيكه حزب در ابتدا پايهگذاري شد، تنها يك شاخهي آسيايي اتحاد جماهير شوروي بود. حزب از ابتداي كار خود يك حزب خائن بشمار ميرفت.
حزب در ابتداي تأسيس خود از هيچ پول، ايدئولوژي و تجربهاي برخوردار نبود. آنها هيچ پايگاهي نداشتند تا با استفاده از آن از خود حمايت كنند. حکچ(حزب کمونیست چین) به ”سازمان جهاني احزاب کمونيست به سرپرستي شوروي سابق“ (Comintern) ملحق شد تا سرنوشت خود را به سرنوشت انقلاب خشن در جريان گره بزند. انقلاب خشن حکچ(حزب کمونیست چین) ميراثخوار انقلاب ماركس و لنين بود. سازمان جهاني احزاب کمونيست مقري جهاني براي براندازي تمامي قدرتهاي سياسي در سرتاسر جهان بود و حکچ(حزب کمونیست چین) صرفاً شاخهي شرقي كمونيسم شوروي بود كه نقش امپرياليسم ارتش سرخ روسيه را ايفا ميكرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از تجربيات حزب كمونيست شوروي مبني بر سلطهي شديد سياسي و ديكتاتوري حزب كارگر استفاده كرده و از دستورالعملهاي حزب كمونيست شوروي در زمينههاي سياسي، روشنفكري و سازماندهي بهره ميبرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از روشهاي زيرزميني و سري كه از طريق آنها ميتوان يك سازمان غير قانوني خارجي را احياء كرد كپي برداري كرده و شديدترين اقدامات كنترلي و نظارتي را بكار گرفت. اتحاد جماهير شوروي ستون و حامي اصلي حکچ(حزب کمونیست چین) بود.
قانون اساسي حکچ(حزب کمونیست چین) كه به تصويب اولين كنگرهي حزب رسيد (برای دیدن قانون اساسی کمونیستهای ایران به این آدرس مراجعه شود: http://dl660k0.blogspot.com/2009/07/blog-post_27.html)توسط سازمان جهاني احزاب کمونيست طرحريزي گرديده بود و بر مبناي ماركسيسم- لنينيسم و تئوريهاي مبارزات طبقاتي، ديكتاتوري طبقهي كارگر و تأسيس حزب تنظيم گرديده بود. زيرساخت اصلي آن توسط حزب کمونيست شوروي بنا گرديده بود. روح حکچ(حزب کمونیست چین) بر پايهي ايدئولوژياي است كه از اتحاد جماهير شوروي برگرفته شده است. چن دوشيو (Chen Duxiu) يكي از مقامات اسبق حکچ(حزب کمونیست چین)ي عقيدهاي متفاوت با مارينگ (Maring) نمايندهي سازمان جهاني احزاب کمونيست داشت. مارينگ طي نامهاي خطاب به چن اظهار داشت كه اگر چن عضو حقيقي حزب كمونيست است بايد از دستورات سازمان جهاني احزاب کمونيست بطور كامل پيروي كند. گرچه چن دوشيو يكي از پدران پايهگذار حکچ(حزب کمونیست چین) بود، كاري بهجز پيروي و اطاعت بي چون و چرا از او ساخته نبود. در حقيقت او و ديگر اعضاي حزب چيزي بجز زيردستان اتحاد جماهير شوروي محسوب نميشدند.
در زمان كنگره سوم حکچ(حزب کمونیست چین) در سال 1923، چن دوشيو علناً اعلام داشت كه حزب تقريباً بطور كامل با كمك سازمان جهاني احزاب کمونيست اتحاد جماهير شوروي بود كه پايهگذاري گشت. تنها در طول يك سال، سازمان جهاني احزاب کمونيست بيش از 200 هزار يوآن به حکچ(حزب کمونیست چین) كمك مالي كرد كه نتايج آن نيز مورد رضايت واقع نشد. سازمان جهاني احزاب کمونيست حکچ(حزب کمونیست چین) را به كمكاري و عدم پيگيري مستمر متهم كرد.
براساس آمار ناقص افشا گرديدهي اسناد حزب، حکچ(حزب کمونیست چین) از اكتبر 1921 تا ژوئن 1922 مبلغ 16655 يوآن چين دريافت كرد. در سال 1924 مبلغ 1500 دلار آمريكا و 17/31927 يوآن و در سال 1927 نيز 187674 يوآن دريافت شد. كمك نقدي ماهيانهي سازمان جهاني احزاب کمونيست بطور ميانگين حدود 20 هزار يوآن بود. حقهها و فساد بكار گرفته شده در نظام امروزي حکچ(حزب کمونیست چین) از قبيل اعمال نفوذ، زد و بند، پرداخت رشوه و تهديد در آن زمان نيز بكار ميرفت. سازمان جهاني احزاب کمونيست، حکچ(حزب کمونیست چین) را به تلاش مستمر براي اعمال نفوذ جهت دريافت منابع مالي بيشتر متهم كرد.
”آنها از منابع مالي مختلف (دفتر ارتباطات بينالملل، نمايندگان سازمان جهاني احزاب کمونيست، سازمانهاي نظامي و غيره) سوء استفاده ميكنند تا بودجهي خود را افزايش دهند چرا كه سازمانهاي مختلف از عملكرد اطلاع نداشته و نميدانند كه حزب قبلاً از سازمان ديگر بودجه دريافت كرده است... نكتهي جالب اينجاست كه آنها نه تنها اعضاي سازمان جهاني احزاب کمونيست را از لحاظ روانشناسي بخوبي تحليل ميكنند بلكه مهمتر آنكه بخوبي ميدانند تا با نمايندههاي مختلف مسئول بودجههاي مختلف چگونه رفتار كرده و آنها را متقاعد كنند. زمانيكه در مييابند كه امكان تخصيص بودجه از راههاي عادي امكانپذير نيست، جلسات را به تأخير مياندازند. در آخر نيز به حيلههاي ناشيانهاي متوسل شده و ادعا ميكنند كه بعضي از مقامات سست عنصر با شوروي خصومت داشتهاند پول را بجاي حکچ(حزب کمونیست چین) به جنگطلبان دادهاند.“ [13]
اولين اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین) – يك انگل به هسته نفوذ كرده و در لشکرکشي شمالي خرابكاري ميكند [14]
حکچ(حزب کمونیست چین) همواره به مردم خود آموخته است كه چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) به جنبش انقلابي ملي خيانت كرده است [15] و باعث شده تا حكچ دست به شورش مسلحانه بزند.
در حقيقت، حکچ(حزب کمونیست چین) يك انگل پليد انحصار طلب است. حزب در اولين اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین) با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT متحد شد تا از اين طريق بتواند نفوذ خود را با سوء استفاده از انقلاب ملي توسعه دهد. علاوه بر اين، حکچ(حزب کمونیست چین) درصدد بود تا انقلاب را به انقلابي تحت حمايت شوروي تبديل كرده و قدرت را بدست گيرد و از اين رو قدرتطلبي بيمارگونهاش به خيانت و نهايتاً نابودي جنبش ”انقلاب ملي“ ختم شد.
در دومين كنگره ملي حکچ(حزب کمونیست چین) در جولاي سال 1922، مخالفان اتحاد با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در اكثريت بودند زيرا اعضاي حزب نگران كسب قدرت بودند. با اين وجود سازمان جهاني احزاب کمونيست به تصميم اتخاذ شده در كنگره رأي مثبت داد و به حکچ(حزب کمونیست چین) دستور داد تا به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بپيوندد.
در زمان اولين اتحاد بين "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ(حزب کمونیست چین)، حکچ(حزب کمونیست چین) چهارمين كنگرهي ملي خود را در شانگهاي در ژانويه سال 1925 تشكيل داد و مسئلهي رهبري چين را قبل از آنكه سان يات- سن (Sun Yat-sen) [16] در 12 مارس 1925 بميرد مطرح كرد. اگر او نمرده بود بجاي چيان كايشك هدف توطئه قدرت طلبي حکچ(حزب کمونیست چین) قرار ميگرفت.
حکچ(حزب کمونیست چین) با برخورداري از حمايت اتحاد جماهير شوروي قدرت سياسي خود در درون "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را در زمان اتحادشان بطور روزافزون افزايش داد. تان پينگشان (Tan Pingshan) (1986-1956)، يكي از رهبران قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان گوانگدونگ (Guangdong) به مقام رياست ”بخش مركزي نيروي انساني“ "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT رسيد. فنگ جوپو (Feng Jupo) (1899-1954)، يكي از رهبران قديمي حکچ(حزب کمونیست چین) در استان گوانگ دونگ به مقام ”وزارت كار“ منصوب گرديد و از قدرت كامل اجرايي در تمامي زمينههاي مرتبط با كار و نيروي انساني برخوردار گرديد. لين زوهان (Lin Zuhan) (يا لين بکو (1960-1886)، يكي از رهبران قديمي حكچ) ”وزير امور روستايي“ گرديد و پنگ پاي (Peng Pai) (1929-1896)، از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) دبير همين وزارتخانه گرديد. مائو زدانگ خود نيز مقام وزارت تبليغات وزارتخانهي تبليغات "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را عهده دار شد. دانشكدههاي نظامي و رهبري قواي نظامي همواره مركز توجه حکچ(حزب کمونیست چین) بودهاند. جو انلاي پست مديريت بخش سياسي آكادمي نظامي هوانگپو (Huangpu) و جانگ شنفو (Zhang Shenfu) (يا جانگ سونگنيان (1986-1893)، يكي از پايهگذاران حکچ(حزب کمونیست چین) و معرفيكنندهي جو انلاي براي پيوستن به حزب) نيز معاون مدير گرديد. جو انلاي در عين حال رئيس بخش قضات و وكلاي مدافع نيز بود و بسياري از مشاوران نظامي روسي را در جاهاي مختلف بكار ميگماشت. بسياري از كمونيستها كرسيهاي تدريس در دانشكده و مدارس نظامي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را بدست گرفتند. اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بعنوان نمايندگان حزب "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در ردههاي مختلف ”ارتش انقلابي ملي“ نيز خدمت ميكردند. [17] اين نكته نيز شرط شده بود كه بدون تأييد امضاي نمايندگان حزب هيچ فرماني به اجرا در نخواهد آمد. در نتيجهي اين هجوم انگلوار به جنبش ”انقلاب ملي“ تعداد اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بطور سرسام آوري افزايش يافت و از 1000 نفر در سال 1925 به 30 هزار نفر در سال 1928 رسيد.
"عمليات اعزام به شمال“ در ماه فوريه سال 1926 آغاز شد. از اكتبر 1926 تا مارس 1927، حکچ(حزب کمونیست چین) سه شورش مسلحانه در شانگهاي براه انداخت. بعدها به مرکز فرماندهي نظامي گروه اعزامي به شمال نيز يورش بردند كه موفقيتي در بر نداشت. سردستههاي اعتصابيون در استان گوانگدونگ تقريباً هر روز با پليس درگيري شديد داشتند. اين اعمال تحريك آميز باعث شد تا "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در 12 آوريل 1927 پاكسازي افراد حکچ(حزب کمونیست چین) را آغاز كند. [18]
در ماه اوت 1927، اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) داخل ”ارتش انقلابي“ "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ”شورش نانچنگ“ (Nanchang) را بهراه انداختند كه سريعاً سركوب شد. در ماه سپتامبر حکچ(حزب کمونیست چین) ”ناآرامي برداشت محصول پاييز“ را براي حمله به چانگشا (Changsha) براه انداخت كه اين شورش نيز مانند قبلي سركوب شد. حکچ(حزب کمونیست چین) شبكهاي جهت كنترل و نظارت در ارتش تشكيل داد كه از آن طريق ”شاخههاي حزب در سطح گروهان در ارتش ايجاد ميشوند،“ و سپس به مناطق كوهستاني جينگگانگشان (Jinggangshan) در استان جيانگزي گريخت [19] و حكومت خود بر مناطق روستايي را پايهگذاري كرد.
شورش كشاورزان هونان - تحريك اراذل و اوباش جامعه به طغيان
در زمان ”عمليات اعزام به شمال“ هر زمان كه ”ارتش انقلابي ملي“ درگير جنگ با جداييطلبان ميشد، حكچ شروع به تحريك شورشيان مناطق روستايي مينمود تا بتواند در آن منطقه قدرت را بدست گيرد.
طغيان كشاورزان استان هونان (Hunan) در سال 1927، شورش اراذل و اوباش و انگلهاي جامعه بود، درست مثل ”كمون پاريس سال 1871“ معروف كه اولين شورش كمونيستي بود. ملت فرانسه و خارجيان مقيم پاريس در آن زمان شاهد بودند كه كمون پاريس متشكل از گروهي راهزن و ولگرد و ويرانگر بود كه نسبت به كار خود هيچ بصيرتي نداشتند. در ساختمانهاي مجلل و قصرهاي بزرگ زندگي کرده، غذاهاي گران و پر تشريفات خورده و به هيچ چيز ديگر بهجز لذات زودگذر و عيش و عشرت خود اهميتي نداده و نگران هيچچيز نبودند. در زمان شورش كمون پاريس، مطبوعات را بشدت مورد سانسور قرار دادند. آنها اسقف اعظم پاريس، ژرژ داربوي (Georges Darboy) را كه براي پادشاه مراسم مذهبي اجرا ميكرد گروگان گرفته و پس از مدتي او را كشتند. آنها تنها براي لذات شخصي خود 64 كشيش را كشته، قصرها را به آتش كشيده، ادارات دولتي، منزل شخصي، بناهاي يادبود و ستونهاي كندهكاري شده را ويران كردند. پيش از آن، ثروت و زيبايي پايتخت فرانسه در اروپا بيهمتا بود ولي در زمان ناآراميهاي كمون پاريس بناها به خاكستر و مردم به اسكلت مبدل شدند. چنين ظلم و شقاوتي در طول تاريخ بيسابقه بود.
همانطور كه مائو زدانگ خود اذعان داشت،
درست است كه كشاورزان در مناطق روستايي به تعبيري ”نافرمان و سركش“ هستند. انجمنهاي كشاورزان كه از قدرت بالايي برخوردار بود به زمين داران اجازهي صحبت كردن نميداد و به شأن آنها بيحرمتي ميكرد. اين به منزلهي پايين كشيدن زمينداران در حد خاك و نگهداشتن آنان در همان حد بود. كشاورزان تهديد ميكردند كه: ”ما شما را در گروه طبقاتي ديگر قرار خواهيم داد [طبقه ارتجاعيون]!“ آنها زورگويان محلي و اشراف پليد را جريمه ميكردند، از آنها تقاضاي خودياري مينمودند و موقعيت اجتماعي آنان را درهم خرد ميكردند. مردم به خانههاي قلدرهاي محلي و اشراف پليدي كه مخالف انجمنهاي كشاورزان بودند هجوم برده، خوكهاي آنان را سر ميبريدند و غلاتشان را غارت ميكردند. آنها حتي براي يكي دو دقيقه در تختهاي زيباي ساخته شده از عاج فيل كه متعلق به خانمهاي جوان خانوادههاي قلدرهاي محلي و اشراف پليد بود لم ميدادند. در صورت بروز كوچكترين ناراحتي آنها را دستگير كرده، كلاه بوقي برسرشان گذاشته و در خيابانهاي روستا ميگرداندند و فرياد ميزدند، ”حالا شما ملاكين كثيف خواهيد فهميد كه ما كه هستيم!“ آنها با انجام هر كاري كه دلخواهشان بود و وارونه كردن همه چيز باعث شكلگيري نوعي رعب و وحشت در مناطق روستايي گرديده بودند. [2]
با اينهمه مائو اين اعمال ”هرج و مرج طلبانه“ را مورد حمايت كامل خود قرار ميداد و ميگفت:
اگر بخواهم مطلب را ساده بيان كنم بايد بگويم كه ايجاد رعب براي مدتي در مناطق روستايي ضروري است در غير اينصورت سركوب كردن فعاليتهاي ضد انقلابيون در مناطق غير شهري و براندازي اقتدار اشراف غير ممكن ميشود. براي تصحيح آنچه اشتباه است بايد از حد و حدود مورد نظر پا را فراتر گذاشت، در غير اينصورت هيچ اشتباهي تصحيح نخواهد شد... بسياري از اعمال انجام گرفته در زمان انقلاب كه بهنظر دور از ذهن و بعيد مينمايند در واقع دقيقاً همانچيزي بودند كه انقلاب لازم ميدانست. [2]
انقلاب كمونيستي نظامي وحشتآفرين را ايجاد ميكند.
عمليات ”ضد ژاپني“ عازم شمال- پرواز شكستخوردگان
حکچ(حزب کمونیست چین)، ”لشكركشي بزرگ“ خود را عمليات ضد ژاپني عازم شمال ناميد. او اين ”لشكركشي بزرگ“ را با بوق و كرنا به يك افسانهي انقلابي تبديل كرد. حزب ادعا كرد كه اين لشكركشي يك بيانيه، يك ”گروه تبليغاتي“ و يك ”ماشين دانه پراكني“ بود، كه به پيروزي حکچ(حزب کمونیست چین) و شكست دشمنانش ختم شد.
حکچ(حزب کمونیست چین) با چنين دروغ پردازيهايي در مورد لشكركشي به سمت شمال و جنگ با ژاپنيها سعي در مخفي كردن شكستهايش داشت. از اكتبر سال 1933 تا ژانويه 1934، حزب كمونيست يكسره و پي در پي با شكستهاي مختلف مواجه ميشد. در پنجمين عمليات "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT كه با هدف محاصره و تار و مار كردن حکچ(حزب کمونیست چین) انجام گرفت، حزب كمونيست مواضع روستايي خود را يكي پس از ديگري از دست داد. بهعلت حملات مكرري كه به پايگاهها ميشد ارتش سرخ مجبور به فرار شد. اين منشأ حقيقي ”لشكركشي بزرگ“ است.
”لشكركشي بزرگ“ در واقع با اين هدف انجام گرفت كه محاصره را بشكند و سپس بهشكل يك هلال از نيروهاي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT عبور كرده و به مغولستان خارجي و سپس شوروي بگريزند. به اين شكل اگر حکچ(حزب کمونیست چین) شكست ميخورد ميتوانست به اتحاد جماهير شوروي بگريزد. حکچ(حزب کمونیست چین) در مسيرش به مغولستان خارجي با مشكلات بسياري مواجه شد. آنها تصميم گرفتند كه از شانزي (Shaanxi) و سويييان (Suiyuan) عبور کنند. از يك طرف با حركت به سمت استانهاي شمالي ميتوانستند ادعا كنند كه ”ضد ژاپني“ هستند و به جنگ ژاپنيها ميروند و دل مردم را تصاحب كنند. از طرف ديگر آن مناطق امن بودند چراكه هيچ نيروي ژاپني در آنجا مستقر نشده بود. مناطق تحت اشغال ژاپنيها قسمتهايي در طول ديوار چين بودند. يك سال بعد، زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) نهايتاً به شانبي (Shanbei) (استان شانزي شمالي) رسيد شمار نيروهاي اصلي ”ارتش سرخ مركزي“ از 80 هزار نفر به 6 هزار نفر رسيده بود.
واقعهي شيان (Xi’an) – حکچ(حزب کمونیست چین) با موفقيت بذر نفاق را پاشيد و براي دومين بار خود را به "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT چسباند
در دسامبر سال 1936، جانگ شوليانگ (Zhang Xueliang) و يانگ هوچنگ (Yang Hucheng) كه دو ژنرال ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بودند چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) را در شيان ربودند. اين عمل از آن زمان بنام واقعه شيان معروف است.
براساس آنچه در كتابهاي درسي حکچ(حزب کمونیست چین) نوشته شده، واقعه شيان يك ”كودتاي نظامي“ بود كه بدست جانگ و يانگ انجام گرفت و به چيانگ كايشك يك ضربالعجل مرگ و زندگي داده شد. او مجبور گشت كه مقابل غارتگران ژاپني موضع بگيرد. جو انلاي ظاهراً به شيان دعوت شد تا بعنوان نمايندهي حکچ(حزب کمونیست چین) مذاكره كرده و به تصميم صلحآميزي دست يابد. اين واقعه بهعلت پا درمياني گروههاي مختلف در چين با آرامش حل شد و متعاقب آن جنگ داخلي 10 ساله به پايان رسيد و يك اتحاد ملي عليه ژاپنيها تشكيل گرديد. كتابهاي تاريخ حکچ(حزب کمونیست چین) چنين نوشتهاند كه اين واقعه يك نقطه عطف بسيار مهم براي بحران كشور چين بود. حکچ(حزب کمونیست چین) خود را بعنوان يك حزب وطنپرست معرفي كرده كه منافع تمامي ملت را مدنظر قرار ميدهد.
اسناد و مدارك بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد بسياري از جاسوسان حكچ قبل از رخداد واقعهي شيان نزد يانگ هوچنگ و جانگ شوليانگ ديده شدهاند. ليو دينگ (Liu Ding) كه يك عضو مخفي حکچ(حزب کمونیست چین) بود توسط سونگ چينگلينگ (Song Qingling)، همسر سان ياتسن (Sun Yat-sen)، خواهر مادام چيانگ (Madame Chiang) و يك عضو حكچ به جانگ شوليانگ معرفي شد. پس از واقعهي شيان، مائو زدانگ او را تشويق كرده و گفت: ”ليو دينگ خدمت ارزشمندي را در واقعه شيان انجام داد.“ در ميان كساني كه نزد يانگ هوچنگ كار ميكردند، همسر خود او شي بائوجن (Xie Baozhen) يكي از اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بود و در بخش سياسي يانگ ارتش كار ميكرد. شي در ژانويهي سال 1928 با موافقت حکچ(حزب کمونیست چین) با يانگ هوچنگ ازدواج كرد. علاوه بر اين، در آن زمان وانگ بينگنان (Wang Bingnan) مهمان افتخاري يانگ در خانهاش بود. وانگ بعدها قائم مقام وزير امور خارجه حکچ(حزب کمونیست چین) گرديد. در واقع اين افراد و اطرافيان يانگ و جانگ بودند كه مستقيماً آنان را به انجام كودتا تشويق و تحريك كردند.
در ابتداي واقعهي شيان، رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) درصدد كشتن چيانگ كايشك برآمدند و بهخاطر سركوبي پيشتر حکچ(حزب کمونیست چین) که توسط او انجام گرفته بود قصد انتقامجويي از او را داشتند. در آن زمان حکچ(حزب کمونیست چین) تنها يك پايگاه ضعيف در استان شانزي شمالي داشت و اين خطر تهديدش ميكرد كه با يك درگيري ساده بهكلي نابود گردد. حکچ(حزب کمونیست چین) با بهرهگيري از تمامي مهارتهاي فتنهانگيزي و فريبكاري خود، جانگ و يانگ را جهت اقدام به شورش برانگيخت. استالين به منظور عقبراندن نيروهاي ژاپني و جلوگيري از حملهي آنان به اتحاد جماهير شوروي، شخصاً نامهاي به كميتهي مركزي حکچ(حزب کمونیست چین) نوشت و از آنان خواست تا چيانگ كايشك را نكشند و بجاي آن براي دومين بار با او همكاري نمايند. مائو زدانگ و جو انلاي دريافتند كه با قدرت و نيروهاي محدود حکچ(حزب کمونیست چین) قادر به نابودسازي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT نيستند. اگر چيانگ كايشك را ميكشتند احتمال زيادي ميرفت كه توسط ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT شكست خورده و نابود گردند. حکچ(حزب کمونیست چین) تحت اين شرايط موضع خود را عوض كرد. حکچ(حزب کمونیست چین) چيانگ كايشك را مجبور ساخت تا براي دومين بار همكاري با آنها را تحت نام مقاومت مشترك عليه ژاپن بپذيرد.
حکچ(حزب کمونیست چین) ابتدا عليه چيانگ كايشك اعضاء را تحريك كرده و لولهي تفنگ را به سمت او نشانه رفت ولي سپس عقبنشيني كرده و مثل يك قهرمان صحنه از او خواست تا حکچ(حزب کمونیست چین) را دوباره بپذيرد. حکچ(حزب کمونیست چین) از طرفي از بحراني كه ميرفت تا به فروپاشياش ختم شود جان سالم بهدر برد و از طرف ديگر از فرصت بدست آمده استفاده نموده و خود را براي دومين بار به دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT چسباند. ارتش سرخ خيلي سريع به ”شاخه هشتم ارتش“ مبدل گرديد و نسبت به گذشته بزرگتر و قدرتمندتر گرديد. مهارت بيرقيب حکچ(حزب کمونیست چین) در حقهبازي و نيرنگ واقعاً قابل تحسين است.
جنگ عليه ژاپن- حکچ(حزب کمونیست چین) با كشتار توسط سلاحهاي عاريتي رشد كرد
زمانيكه در سال 1937 جنگ عليه ژاپن آغاز شد، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT داراي بيش از 7/1 ميليون سرباز مسلح، كشتيهايي با ظرفيت 110 هزار تن و حدود 600 هواپيماي جنگي در انواع مختلف بود. كل تعداد نيروهاي ارتش حکچ(حزب کمونیست چین) بعلاوهي ارتش چهارم جديد كه در نوامبر سال 1937 نظام يافته بود روي هم رفته به 70 هزار نفر نميرسيد. اين در حالي بود كه مقدار زيادي از نيرويش توسط سياستهاي جناحي داخلياش نيز تحليل رفته بود و اين خطر وجود داشت تا تنها با يك درگيري نظامي بهكلي نابود گردد. حکچ(حزب کمونیست چین) دريافت كه اگر با نيروهاي ژاپني درگير شود قادر نخواهد بود كه حتي از پس يك لشكر آنها برآيد و شكستش حتمي است. از نگاه حکچ(حزب کمونیست چین)، مركز توجه تأکيد او بر ”اتحاد ملي“ حفظ قدرت خود بود نه بقاي ملت. از اينرو در زمان همكارياش با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، سياست داخلي ”دادن اولويت نخست به مبارزه براي قدرت سياسي، که بهصورت داخلي آشکار شود و در عمل تحقق بخشيده شود“ را اتخاذ كرد.
پس از آنكه ژاپنيها در 18 سپتامبر 1931 شهر شنيانگ را اشغال كردند و بدين وسيله توانستند كنترل و سلطهي خود را بر بخشهاي وسيعي از شمال شرق چين توسعه دهند، حکچ(حزب کمونیست چین) شانه به شانه همراه غارتگران ژاپني براي شکست "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT جنگيد. در بيانيهاي كه در پاسخ به اشغال ژاپنيها نوشته شد، حکچ(حزب کمونیست چین) از مردم مناطق تحت كنترل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT خواست تا شورش كنند، درخواست کرد ”كارگران اعتصاب كنند، كشاورزان مشكلآفريني كنند، دانشآموزان به سر كلاسها نروند، فقرا دست از كار بكشند و سربازان شورش كنند“ تا دولت مليگرا را سرنگون سازند.
حکچ(حزب کمونیست چین) شعار مقاومت در مقابل ژاپنيها را سرميداد حال آنكه آنها تنها داراي ارتشهاي محلي و نيروهاي شبه نظامي در اردوگاههاي دور از خط مقدم بودند. بجز تعداد محدودي نبرد از جمله جنگ ”گذرگاه پينگشينگ“، حکچ(حزب کمونیست چین) درگيري ديگري با نيروهاي ژاپني نداشت. بلکه درعوض انرژي خود را صرف گسترش پايگاه خود کرد. زمانيكه ژاپنيها تسليم شدند، حکچ(حزب کمونیست چین) سربازهاي تسليم شده را در ارتش خود بكار گرفت و ادعا كرد كه ارتش خود را گسترش داده و در حال حاضر داراي 900 هزار سرباز دائمي و 2 ميليون جنگجوي شبه نظامي است. ارتش "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در خط مقدم كاملاً تنها ميجنگيد كه در خلال اين جنگ بيش از 200 مارشال خود را از دست داده بود. افسران فرماندهي حکچ(حزب کمونیست چین) تقريباً متحمل هيچگونه آسيبي نگشته بودند. با اين حال كتابهاي حکچ(حزب کمونیست چین) بطور مداوم ادعا دارد كه "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در مقابل ژاپنيها مقاومتي نكرده و اين حکچ(حزب کمونیست چین) بودكه جنگ بر ضد ژاپنيها را به پيروزي رسانده است.
اصلاحات و يكسوسازي در يانآن (Yan’an)- بكارگيري هراسانگيزترين روشهاي آزار و شكنجه
حکچ(حزب کمونیست چین) جوانان وطنپرست بيشماري را تحت عنوان نبرد در مقابل ژاپنيها به يانآن كشيد ولي در زمان جنبش اصلاحات و يكسوسازي در يانآن دهها هزار نفر از آنان را مورد آزار و شكنجه قرار داد. حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان بدستگيري قدرت در چين همواره يانآن را ”سرزمين مقدس“ انقلابيون ناميده ولي هيچگاه از جرايم و جناياتي كه در خلال اصلاحات در آن انجام گرفته سخن نگفته است.
جنبش اصلاحات در يانآن يكي از بزرگترين، سياهترين، و ننگينترين بازيهاي قدرتي بود كه در دنياي بشريت بهوقوع پيوسته است. حزب كمونيست به بهانهي پاكسازي لوث وجود خرده سرمايهدارها، اخلاقيات، استقلال فكري، آزادي عمل، بردباري و شرافت را از بين برد. اولين قدم در اين اصلاحات تشكيل يك آرشيو شخصي براي هر فرد بود كه شامل موارد زير ميشد: 1- مشخصات فردي 2- گزارش زندگي سياسي فرد 3- پيشينهي خانوادگي و ارتباطات اجتماعي 4- دگرگونيهاي ايدئولوژيكي و زندگي شخصي 5- ارزشيابي برطبق سرشت حزبي
افراد ملزم بودند كه در آرشيو شخصيشان نام تمامي دوستان و آشنايانشان از زمان تولد را ذكر كرده و در مورد تمامي اتفاقات مهم زندگيشان با ذكر تاريخ و محل رخداد به تفصيل توضيح دهند. از مردم خواسته ميشد كه به كرات آرشيو خود را باز نويسي كنند و هرگونه جا افتادگي يا تغيير بين نسخهها حمل بر دروغگويي و ناپاكي ميگشت. اشخاص ميبايست تمامي فعاليتهاي اجتماعي را كه در آن شركت نموده بودند توصيف ميكردند، بويژه آن دسته از فعاليتهايي كه مربوطه به ملحق شدن به حزب بود. تأكيد اصلي بر روند تفكر اشخاص در طول اين فعاليتهاي اجتماعي بود. مهمتر از آن ارزيابي بر اساس سرشت حزبي بود و اشخاص ملزم ميشدند كه به تمامي افكار ضد حزبي و يا رفتارهاي در خلاف جهت حزب در سطح آگاهي، سخن، عقيدههاي كاري، زندگي روزمره و يا فعاليتهاي اجتماعي اعتراف كنند. براي مثال در ارزيابي آگاهي افراد، از آنها خواسته ميشد كه بطور كامل توضيح دهند كه آيا تا آن زمان كاري در جهت منافع شخصي خود انجام دادهاند، آيا شخص كار با حزب را جهت كسب منافع فردي انتخاب كرده، آيا تا بحال در اعتماد به آيندهي انقلاب شك كرده، آيا در زمان جنگ از مرگ ترسيده و يا اينكه آيا پس از گرويدن به حزب يا ارتش دلتنگ خانواده و همسر خود شده است يا خير. معيارهاي معيني وجود نداشت براي همين هم تقريباً تمامي پروندهها مشكلدار بودند.
براي از بين بردن ”خائنين مخفي“، اعمال فشار براي گرفتن ”اعتراف“ از اعضاي کادر حزب که مظنون به خيانت بودند بهكار ميرفت. اين روش به تعداد بيشماري پروندهسازي و اتهامهاي غلط و نادرست منجر شد و تعداد بسياري از اين اعضاء تحت شكنجه قرار گرفتند. در زمان اصلاحات يانآن را ”محل پاكسازي فطرت آدمي“ ميناميدند. يك تيم بررسي كننده به ”دانشگاه امور نظامي و سياسي“ اعزام گشت تا پيشينهي افراد را مورد بررسي قرار دهد كه دو ماه ترس و وحشت را براي اعضاي کادر بههمراه داشت. براي گرفتن اعتراف از روشهاي گوناگوني استفاده شد، از جمله: اعترافگيري فيالمجلس و بدون آمادگي قبلي، اعترافگيري اثباتي، ”متقاعد سازي گروهي“، ”متقاعدسازي 5 دقيقهاي“، توصيهي شخصي، گزارشات كنفرانسي و شناسايي ”تربچهها“ (يعني كساني كه ظاهري قرمز و باطني سفيد دارند). ”گرفتن عكس“ و به صف كردن افراد جهت امتحان نيز از ديگر كارهاي بكار گرفته شده بود. كساني كه مضطرب ميشدند بعنوان مظنون شناسايي گرديده و تحت بررسي بيشتر قرار ميگرفتند.
در مقابل روشهاي بكار گرفته شده در روند اصلاحات، حتي نمايندگان سازمان جهاني احزاب کمونيست نيز ابراز ناخرسندي كرده و اوضاع را در يانآن مأيوس كننده خواندند. مردم جرأت معاشرت با يكديگر را نداشتند. همه مشغول مخفيكاري بوده و عصبي و وحشتزده بودند. هيچكسي جرأت به زبان آوردن حقيقت و يا دلجويي و حمايت از دوستانش را كه مورد ظلم و آزار قرار گرفته بودند نداشت چرا كه هر كسي به فكر نجات زندگي خودش بود. افراد شرور يعني كسانيكه خود شيريني كرده، دروغ گفته و به ديگران توهين ميكردند ارتقاء يافته و تشويق ميشدند؛ تحقير در يانآن بخشي از زندگي مردم شده بود، اين تحقير ميتوانست در مورد ديگر رفقا و يا حتي در مورد خود شخص انجام گيرد. مردم را به مرز ديوانگي كشانده بودند چرا كه از ترس جان و شغل خود مجبور بودند شرافت، حيا، حرمت و عشق به يكديگر را ترك گويند. مردم از ابراز نظرات خود اجتناب كرده و تنها جملات رهبران حزب را تكرار ميكردند.
اينگونه نظام سركوبسازي بطور مشترك از ابتداي به قدرت رسيدن حکچ(حزب کمونیست چین) در تمامي فعاليتهاي سياسياش بكار گرفته شده است.
سه سال جنگ داخلي- خيانت به كشور به منظور كسب قدرت
"انقلاب سرمايهداري روسيه“ در فوريه 1917 را ميتوان بطور نسبي يك طغيان معتدل ناميد. تزار (Tsar) خواستههاي ملت را در اولويت قرار داده و بجاي مقاومت، تاج و تخت خود را تسليم كرد. (از صاحب سایت: درست مثل جیزی که در ایران خودمان اتفاق افتاد) لنين با عجله از آلمان به روسيه برگشت، كودتاي ديگري را برپا كرد و تحت عنوان انقلاب كمونيستي، انقلابيون طبقهي سرمايهدار را كه تزار را سرنگون كرده بودند به قتل رساند و بدينوسيله انقلاب سرمايهداري روسيه را در نطفه خفه كرد. (از صاحب سایت: همین کار را میخواستند با انقلاب سال ۵۷ بکنند که آخوندها پیش دستی کرده و گورستان خاوران را درست کردند.) حکچ(حزب کمونیست چین) نيز مثل لنين ميوههاي انقلاب مليگرايي مردم را چيد. پس از آنكه جنگ ضد ژاپني به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) جنبشي را تحت عنوان ”جنگ آزادي“ (1949-1946) بر پاداشت تا دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را واژگون كند و بلاي جنگ و درگيري را يكبار ديگر در چين بهراه انداخت.
حکچ(حزب کمونیست چین) به اتخاذ ”استراتژي جمعيت عظيم“ مشهور است كه عبارتست از دادن تلفات و كشته بسيار براي پيروزي در يك نبرد. در چندين نبرد انجام شده با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از جمله جنگهاي ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، پكن- تيانجين (Tianjin) و هواي هاي (Huai Hai) [20]، حکچ(حزب کمونیست چین) از ابتداييترين، وحشيانهترين و غير انسانيترين تاكتيكها استفاده كرد كه به فدا شدن تعداد بسيار زيادي از مردم خودش منجر گرديد. زمانيكه شهر چانگچون (Changchun) در استان جيلين (Jilin) در شمال شرق چين را به محاصره خود در آوردند براي اينكه شهر از نظر مواد غذايي در مضيقه قرار گيرد به ارتش آزادي بخش مردمي فرمان داده شد تا از خروج مردم عادي از شهر جلوگيري شود. در طول دو ماه محاصره شهر چانگچون تقريباً 200 هزار نفر در اثر گرسنگي و يخزدگي جان سپردند. ولي با اينحال ارتش آزادي بخش مردمي همچنان از خروج مردم از شهر جلوگيري ميكرد. پس از آنكه جنگ به پايان رسيد، حکچ(حزب کمونیست چین) بدون هيچگونه احساس شرم و حيا ادعا كرد كه آنها ”شهر چانگچون را حتي بدون شليك يك گلوله آزاد ساختهاند.“
از سال 1947 تا 1948، حکچ(حزب کمونیست چین) ”پيمان هاربين (Harbin)“ و ”پيمان مسكو“ را با اتحاد جماهير شوروي امضاء كرد كه طي اين دو پيمان، حزب اموال ملي و ذخاير طبيعي شمال شرق كشور را در عوض حمايت كامل اتحاد جماهير شوروي از حکچ(حزب کمونیست چین) در زمينهي روابط خارجي و امور نظامي بذل و بخشش كرد. براساس اين توافقنامهها شوروي پذيرفت كه 50 هواپيما براي حکچ(حزب کمونیست چین) تأمين كرده و سلاحهاي بجاي مانده توسط ژاپنيها پس از تسليم را در دو مرحله در اختيار چين قرار داده و همچنين تسليحات در اختيار خود در شمال شرق چين را با قيمت نازل به حکچ(حزب کمونیست چین) بفروشد و اگر "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از طريق آب يا خاك به بخشهاي شمال شرق وارد شد شوروي بهطور محرمانه از ارتش حکچ(حزب کمونیست چین) حمايت كند. بعلاوه، شوروي به حکچ(حزب کمونیست چین) كمك كند تا قدرت را در شينجيانگ (Xinjiang) در شمال شرق چين بدست گيرد؛ حکچ(حزب کمونیست چین) و شوروي نيروي هوايي مشتركي را ايجاد كنند؛ شوروي به تجهيز يازده لشكر حکچ(حزب کمونیست چین) كمك كند و يك سوم از سلاحهاي آمريكايي (به ارزش 13 ميليارد دلار) را به شمال شرق چين انتقال دهد.
حکچ(حزب کمونیست چین) براي بهرهگيري از حمايت شوروي به او قول اهداي امتيازات خاص در زمينهي حمل و نقل هوايي و زميني در شمال شرق كشور را داد، اطلاعات در مورد تحركات دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و ارتش آمريكا را در اختيار شوروي قرار داد، محصولات كشاورزي قسمت شمالشرق (پنبه و سويا) و لوازم جنگي را در مقابل سلاحهاي پيشرفته با شوروي مبادله كرد، امتياز استخراج معادن در چين را به شوروي داد، به شوروي اجازهي استقرار واحدهاي نظامي در شمال شرق و شينجيانگ را داد و همچنين به شوروي اجازه داد تا ”ادارهي اطلاعات و امنيت خاور دور“ خود را در چين برپا كند. قرار شد تا اگر جنگي در اروپا بهراه افتاد، حکچ(حزب کمونیست چین) ارتش 100 هزار نفري بعلاوه 2 ميليون كارگر را براي حمايت از شوروي اعزام كند. علاوه بر اين، حکچ(حزب کمونیست چین) قول داد تا در صورت نياز، بعضي از بخشهاي خاص در استان ليائونينگ را به كره شمالي الحاق كند.
پ- به نمايش گذاشتن ويژگيهاي شيطاني
ترس دائمي بعنوان مشخصهي تاريخچهي حزب
بارزترين مشخصهي حکچ(حزب کمونیست چین)، ترس دائمي آن است. ادامهي حيات همواره بزرگترين علاقهي حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان شكلگيرياش بوده است. اين علاقه توانست بر ترس مخفي در زير ظاهر ملون حزب فائق آيد. حکچ(حزب کمونیست چین) همچون سلولي سرطاني است كه منتشر شده و به تمام اعضاي بدن نفوذ کرده، سلولهاي عادي را كشته و بطور بدخيم و خارج از كنترل توسعه مييابد. در اين دورهي تاريخي ما، جامعه قادر به از بين بردن اين عامل بدخيم بهنام حکچ(حزب کمونیست چین) نبوده و اجازه داده تا به ميل خود تكثير شده و انتشار يابد. اين عامل آنقدر قدرتمند و وسيع شده كه ديگر چيزي در سطح و محدودهي گسترشاش قادر به متوقف كردن آن نيست. بخش بزرگي از جامعه به آن آلوده گرديده و بخشهاي وسيع و وسيعتري تحت نفوذ سيل كمونيسم و عوامل كمونيست قرار گرفتهاند. اين عوامل بيشتر تقويت شده و توسط حکچ(حزب کمونیست چین) مورد استفاده قرار گرفته شده و بهطور اساسي اخلاقيات و جامعه بشري را به زوال كشانده است.
حکچ(حزب کمونیست چین) به هيچيك از اصول اخلاقي و عدالتي مورد قبول پايبند نيست. تمامي اصول او صرفاً در جهت منافع خودش مورد استفاده قرار ميگيرند. حزب اساساً خودخواه است و هيچ اصولي براي محدود كردن و كنترل اميالش وجود ندارد. براساس اصول خودش، حزب ميبايست مرتباً تغيير ظاهر داده و پوست جديدي را بپوشد. حزب در اوايل پيدايش و زمانيكه ادامهي حياتش در خطر بود خود را به ”حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي“، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، دولت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و ”انقلاب ملي“ چسباند. پس از بدست گرفتن قدرت در اشكال مختلف فرصتطلبي كرد، از احساسات و افكار شهروندان، از ابزارها و ساختارهاي اجتماعي و از هرآنچه كه ميتوانست دست آويز قرار دهد. حزب از تمامي بحرانهاي بوجود آمده سود جست و از آنها بهعنوان فرصتي براي قدرت طلبي و تقويت ابزار كنترل خود استفاده كرد.
ثبات قدم در پيروي از شيطان بعنوان ”سلاح جادويي“ حکچ(حزب کمونیست چین)
حکچ(حزب کمونیست چین) معتقد است كه پيروزي در انقلاب به سه ”سلاح جادويي“ نياز دارد: تشكيل حزب، مبارزات مسلحانه و جبهههاي مشترك. تجربه بدست آمده از "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، نظر حکچ(حزب کمونیست چین) را به دو ”اسلحه“ ديگر نيز جلب كرد: تبليغات و جاسوسي. تمامي ”سلاحهاي جادويي“ حزب همگي تحت تأثير و القاء 9 ويژگي به ارث رسيده حکچ(حزب کمونیست چین) بودهاند، ويژگيهايي كه عبارتند از: شيطنت، نيرنگ، تحريك، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسي، دزدي، نزاع، نابودسازي و كنترل.
ماركسيسم- لنينيسم داراي سرشتي شيطاني است. جالب اينجاست كه كمونيستهاي چين در واقع قادر به فهم ماركسيسم- لنينيسم نيستند. لين بيائو (Lin Biao) [21] گفت كه تعداد معدودي از اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) هستند كه واقعاً آثار ماركس و لنين را خوانده و فهميده باشند. مردم، چو چييوباي (Qu Qiubai) [22] را بهعنوان يك نظريه پرداز ميشناسند حال آنكه خودش اقرار كرده كه تنها بخشهاي كمي از ماركسيسم- لنينيسم را مطالعه كرده است. نظريهي مائو زدانگ در واقع شكل روستايي و غير شهري نظريهي ماركسيسم- لنينيسم است كه از شورش كشاورزان حمايت ميكند. تئوري ”مرحلهي ابتدايي سوسياليسم“ دنگ شيائوپينگ نيز برگرفته از سرمايهداري است. تئوري ”نمودهاي سه گانه“ جيانگ زِمين [23] نيز نظريهاي بدون پيشينه و سرهمبندي شده است. حکچ(حزب کمونیست چین) هرگز نفهميده ماركسيسم- لنينيسم چيست ولي جنبهي شيطاني آنرا به ارث برده و براساس اين جنبهها نظام خبيثتر و پليدتري را پايهگذاري كرده است.
جبههي مشترك حکچ(حزب کمونیست چین) در واقع تلفيقي از فريب و منفعت طلبي كوتاه مدت است. هدف اصلي اين اتحاد تقويت قدرت و تغيير او از يك گروه منزوي به جماعتي بزرگ و تغيير نسبت دوستان او به دشمنانش بود. لازمهي اتحاد، بصيرت است يعني قدرت تشخيص اينكه چه كسي دوست است و چه كسي دشمن؛ چه كسي سمت چپ، وسط و سمت راست است، با چه كسي و در چه موقع بايد دوستي كرد و به چه كسي و در چه زماني بايد حمله برد.
حزب بهراحتي دشمنان سابق خود را به دوست و پس از چندي مجدداً به دشمن تبديل كرد. براي مثال، در زمان انقلاب دمكراتيك، حزب با سرمايهداران متحد شده و در طي انقلاب سوسياليستي سرمايهداران را نابود كرد. مثال ديگر اينكه از رهبران احزاب دمكراتيك ديگر مثل جانگ بجون (Zhang Bojun) [24] و ليو لانگجي (Luo Longji) [25] كه مشتركاً مؤسسين ”ليگ دمكراتيك چين“ بودند در طول دوران بدستگيري قدرت در كشور بهعنوان حاميان حکچ(حزب کمونیست چین) استفاده شد ولي بعدها بهعنوان ”راستگرا“ مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.
حزب کمونيست يک گروه مجرم حرفهاي با ساختاري پيچيده است
حزب كمونيست از يك استراتژي دو وجهي استفاده ميكند، يك وجه آن نرم و انعطافپذير و وجه ديگرش سخت و خشك است. استراتژيهاي نرم آن عبارتند از تبليغات، جبهههاي مشترك، كاشتن بذر نفاق، جاسوسي، تحريك به شورش و طغيان، دو دوزه بازي، رسوخ به افكار مردم، شستشوي مغزي، دروغ و فريب، پنهان ساختن حقيقت، سوء استفادهي رواني و برقراري جو رعب و وحشت. براي تحقق اين امور حکچ(حزب کمونیست چین) تخم وحشت را درون قلب مردم ميكارد بطوريكه آنها بهراحتي خلافكاريهاي حزب را فراموش كنند. اين روشهاي گوناگون فطرت بشري را نابود كرده و خباثت را جانشين انسانيت ميكند. تاكتيكهاي سخت و خشك حکچ(حزب کمونیست چین) نيز عبارتند از خشونت، مبارزات مسلحانه، شكنجه، جنبشهاي سياسي، كشتن شاهدها، آدم ربايي، سركوب كردن صداهاي مختلف، حملات مسلحانه، يورشهاي دورهاي و غيره. اين روشهاي خشن همگي موجبات ترس و وحشت را فراهم ميآورند.
حکچ(حزب کمونیست چین) از هر دو روش نرم و سخت فوق بطور همزمان استفاده ميكند. گاهي در مورد بعضي امور نرمش به خرج داده و امور ديگر را مورد سختگيري بيشتر قرار ميدهند و يا اينكه در سياستهاي خارجي خود راحتتر عمل كرده و در امور داخلي سختگيري بسيار ميكنند. حکچ(حزب کمونیست چین) فضاي آزاد ايجاد كرده و مردم را به ابراز عقايدشان تشويق ميكند ولي اينكار درست مثل طعمهاي است که براي شكار از آن استفاده ميگردد چرا كه آنهايي را كه اعلام نظر كردهاند در دورهي بعدي كه سختگيريها را بيشتر ميكند مورد شكنجه قرار ميدهد. حکچ(حزب کمونیست چین) اغلب براي مبارزه با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از ابزار دمكراسي استفاده ميكرد اما زمانيكه در مناطق تحت كنترل حکچ(حزب کمونیست چین) روشنفكران مخالفت خود را با او اعلام كردند آنها را مورد شكنجه قرار داده يا حتي گردنشان را زد. براي مثال ميتوانيم به واقعهي ننگين ”ياسهاي وحشي“ بپردازيم كه روشنفكري بنام وانگ شيوي (Wang Shiwei) (1947-1906) مقالهاي تحت عنوان ”ياسهاي وحشي“ نوشت و در آن به ايدهآلهاي خود در زمينهي مساوات، دمكراسي و انساندوستي پرداخت. او در خلال جنبش اصلاحات و يكسوسازي يانآن پاكسازي شد و توسط عمال حکچ(حزب کمونیست چین) در سال 1947 با تبر تكهتكه گرديد.
يكي از مقامات كهنهكار كه در طول جنبش اصلاحات يانآن مورد شكنجه قرار گرفته بود بهياد ميآورد كه تحت فشار و شكنجه براي اعتراف تنها كاري كه ميتوانسته انجام دهد اين بوده كه به وجدان خود خيانت كرده و دروغ سرهم كند. در ابتدا از اينكه همكاران و دوستان خود را لو دهد احساس بدي ميكرده، آنقدر بد كه ميخواسته به زندگي خود خاتمه دهد. تصادفاً يك اسلحهي كمري بر روي ميز قرار داده ميشود. او بسرعت اسلحه را برداشته و آنرا به سمت سر خود گرفته و ماشه را ميكشد ولي اسلحه گلوله نداشته! شخص كه از او بازجويي ميكرده وارد شده و گفته، ”اين خوب است كه اقرار كردي آنچه انجام دادهاي اشتباه بوده، سياستهاي حزب سختگير نيستند.“ حزب كمونيست متوجه است كه تو به خط پايان رسيدهاي و به حزب ”وفادار“ بودهاي بنابراين در امتحان موفق شدهاي. حزب ابتدا شخص را تا دم مرگ ميبرد و سپس از درد و رنج و تمسخر او لذت ميبرد. زمانيكه شخص به خط پايان رسيده و آرزوي مرگ ميكند، حزب ”با مهرباني“ بيرون آمده و راهي براي زندگي به او نشان ميدهد. گفته شده كه: ”مثل يك ترسو زندگي كردن بهتر است از مثل يك قهرمان مردن.“ در اين لحظه است كه شخص آنقدر از حزب سپاسگزار ميگردد كه انگار ناجياش بوده است. سالها بعد اين شخص مطالبي در مورد فالون گونگ (Falun Gong) كه يك نوع تمرين چيگونگ (Qigong) و روش تزكيه است و اولين بار در چين آغاز گرديده شنيد. او احساس كرد كه روش جالبي است. زمانيكه در سال 1999 آزار و شكنجه فالون گونگ آغاز شد او با بخاطر آوردن دردها و رنجهاي گذشتهاش ديگر جرأت نكرد که بگويد فالون گونگ خوب است.
تجربهي آخرين امپراطور چين بنام پويي (Puyi) [26] نيز شبيه خاطرات اين شخص است. او كه در سلول زندان حکچ(حزب کمونیست چین) در بند بود هر روز شاهد اعدام افراد مختلف بود و فكر ميكرد بزودي خواهد مرد. براي اينكه زنده بماند اجازه داد تا شستشوي مغزي شود و با نگهبانان زندان همكاري كرد. بعدها نيز سرگذشت زندگي خود را در كتابي بنام ”نيمهي اول زندگي من“ منتشر كرد كه حکچ(حزب کمونیست چین) از آن بعنوان مثالي موفق از تغيير ايدئولوژيكي افراد استفاده كرد.
بر اساس مطالعات پزشكي مدرن، بسياري از كسانيكه تحت فشار و شكنجه و انزواي شديد در زندان قرار ميگيرند دچار نوعي حس وابستگي شديد و غير عادي نسبت به اسيركنندگان خود ميشوند كه به سندرم استكهلم (Stockholm Syndrome) معروف است. واكنشهاي رفتاري قرباني اعم از شادي، عصبانيت، خوشحالي يا ناراحتي توسط اسيركننده ديكته ميشود. كوچكترين لطف به قرباني باعث ايجاد حس سپاسگزاري شديد در او ميگردد. مواردي وجود داشته كه قرباني ”عاشق“ اسيركننده گشته است. اين پديدهي رواني براي مدتهاي مديدي بطور موفقيتآميزي توسط حکچ(حزب کمونیست چین) براي مقابله با دشمنان و همچنين براي كنترل و تغيير خط فكري شهروندان مورد استفاده قرار گرفته است.
حزب پليدترين است
به تعداد قابل توجهي از دبيران كل حکچ(حزب کمونیست چین) انگ ضد كمونيست زده شده است. واضح است كه حکچ(حزب کمونیست چین) حيات خود را داشته و پيكرهاي كاملاً مستقل دارد. اين حزب است كه به مقامات خود جهت ميدهد نه مقامات. در ”مناطق تحت كنترل شوروي“ در استان جيانگشي (Jiangxi)، زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) تحت محاصرهي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود و احتمال نجاتش نميرفت، در چنين شرايطي نيز دست از عمليات پاكسازي دروني خود تحت نام حمله به ”گروههاي ضد بلشويكي“ بر نميداشت و شبانه سربازهاي خود را اعدام كرده و يا براي صرفهجويي در مصرف فشنگ آنها را سنگسار ميكرد. در استان شانزي (Shaanxi) شمالي زمانيكه بين نيروهاي ژاپني و"كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT محاصره شده بود، حکچ(حزب کمونیست چین) جنبش پاكسازي جمعي يانآن را آغاز كرد و انسانهاي بيشماري را كشت. اين نوع كشتار مكرر در چنين مقياس وسيعي مانع گسترش قدرت حکچ(حزب کمونیست چین) و نهايتاً بدست گرفتن حكومت كشور نشد. حکچ(حزب کمونیست چین) اين الگوي رقابت داخلي و كشتار يكديگر را از منطقهي كوچك تحت كنترل شوروي آغاز و به كل كشور بسط داد.
حکچ(حزب کمونیست چین) مانند يك تومور بدخيم است: در توسعهي سريعش، هسته و مركز تومور قبلاً مرده ولي خود آن همچنان به گسترش ادامه داده و اعضاي سالم را تحت تأثير قرار ميهد. پس از آنكه اعضاي سالم تحت تأثير واقع شدند، تومورهاي جديد پيدا ميشوند. مهم نيست كه شخص در شروع از چه نوع شخصيتي برخوردار باشد، به محض اينكه به حكچ پيوست بخشي از نيروي ويرانگر آن ميشود. هر چقدر كه فرد درستكارتر باشد پس از الحاق مخربتر ميگردد. بدون شك، اين تومور حزب كمونيست آنقدر به رشد خود ادامه ميدهد تا ديگر چيزي براي آن باقي نماند تا از آن تغذيه کند. پس از آن خود سرطان نيز خواهد مرد.
بنيانگذار حکچ(حزب کمونیست چین) چن دوشييو (Chen Duxiu) يک روشنفکر و يک رهبر جنبش دانشجويي چهارم مي ماه بود. او خودش را يکي از طرفداران خشونت نشان نداد و به اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) هشدار داد که اگر آنها "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را به ايدئولوژيهاي کمونيستي تبديل کنند يا اگر به قدرت علاقهي بيش از حدي داشته باشند، قطعاً به روابط تحميلي منجر خواهد شد. چن با اينکه يکي از فعالترين افراد نسل چهارم مي ماه بود، در عين حال بردبار نيز بود. با اين حال او اولين کسي بود که به او برچسب يک ”فرصتطلب جناح راست“ زده شد.
يكي ديگر از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) بنام چو چييوباي (Qu Qiubai) معتقد بود كه اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) بايد درگير نبرد و نزاع شوند، شورشها را سازماندهي كرده، مقامات را سرنگون ساخته و از تمام امكانات براي بازگرداندن جامعهي چين به عملكرد عادياش استفاده كنند. با اين وجود او قبل از مرگش اعتراف كرد كه، ”من نميخواهم بعنوان يك انقلابي بميرم. من جنبش شما را سالها پيش ترك كردهام. تاريخ چه فريبهايي كه در خود ندارد، مرا كه يك روشنفكر و متفكر بودم به صحنهي سياسي انقلاب آورد و براي سالها در آنجا اسيرم كرد. در آخر نتوانستم حتي به عقايد اشرافي خود فائق آيم. من هرگز نميتوانم يك جنگجوي طبقهي كارگر باشم.“ [27]
يكي از رهبران حکچ(حزب کمونیست چین) بنام وانگ مينگ (Wang Ming) در مقابل پيشنهاد سازمان جهاني احزاب کمونيست، با اتحاد حزب با "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در جنگ مقابل ژاپنيها مخالفت كرده و بجاي آن توسعهي پايگاه حکچ(حزب کمونیست چین) را خواستار شد. در اجلاس حکچ(حزب کمونیست چین)، مائو زدانگ و جانگ ونتييان (Zhang Wentian) [28] نتوانستند اين هم قطاري را متقاعد كنند و از طرفي نميتوانستند حقيقت موقعيت خود را نيز آشكار كنند: از آنجا كه ارتش سرخ از لحاظ قدرت نظامي بسيار محدود و ضعيف بود حتي توان مقاومت در مقابل يك لشكر ژاپن را نيز بدون كمك ديگران نداشت. اگر حزب كمونيست در آن زمان تصميم به نبرد گرفته بود قطعاً تاريخ كشور چين در حال حاضر بسيار متفاوت بود. مائو زدانگ مجبور شد تا در طول جلسه در مورد اين قضيه دم بر نياورد. بعدها وانگ مينگ بركنار شد، اول به اتهام انحراف از ”جناح چپ“ و سپس تحت عنوان فرصتطلب ايدئولوژي جناح راست.
يكي ديگر از دبيران حزب بنام هو يائوبانگ (Hu Yaobang) كه در ژانويهي 1987 مجبور به استعفاء شد كسي بود كه توسط ايجاد عدالت و دادرسي عادلانه براي اشخاصي كه بيگناه در زمان انقلاب فرهنگي مورد اتهام واقع شده بودند حمايت مردم را براي حکچ(حزب کمونیست چین) به ارمغان آورد. با اين حال او را در انتها از حزب بيرون انداختند.
جائو زيانگ (Zhao Ziyang) نيز يكي از دبيران حزب بود كه اخيراً اخراج گرديد. [29] او قصد داشت تا حکچ(حزب کمونیست چین) را در گسترش اصلاحاتش ياري كند ولي كارهاي او برايش عواقب سنگيني را بههمراه آورد.
با چنين وضعي هر رهبر جديد حزب چه کاري را ميتوانست به سرانجام برساند؟ در حقيقت انجام اصلاحات براي حکچ(حزب کمونیست چین) به معني استقبال از مرگ است. اصلاح طلبان خيلي زود به مرحلهاي ميرسيدند كه قدرتشان توسط حکچ(حزب کمونیست چین) از ايشان گرفته ميشد. براي آنچه اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) در جهت تغييرات سيستم حکچ(حزب کمونیست چین) مجاز به انجام آن هستند حدي تعريف گرديده است. از اينرو هيچ شانسي براي حکچ(حزب کمونیست چین) براي موفق شدن در اصلاحات وجود ندارد.
اگر تمامي رهبران حزب به ”افرادي بد“ مبدل شده باشند چگونه حکچ(حزب کمونیست چین) توانسته انقلابش را گسترش دهد؟ در بسياري از مواقع زمانيكه حکچ(حزب کمونیست چین) در بهترين شرايط خود بود- همچنين در پليدترين حالت ممكن، مقامات ارشد آن در سمتها و انجام وظيفهشان موفق نبودند. اين بدين دليل بود كه ميزان پليديشان مطابق معيارهاي بالاي پليدي مورد نظر حزب نبود، بنابراين حزب مجبور ميشد تا مرتباً اشخاص پليدتري را براي اين شغلها پيدا كند. زندگي سياسي بسياري از رهبران حزب به بدبختي ختم شد ولي خود حزب به حيات خود ادامه داد. آندسته از رهبراني كه بر سر پستهايشان باقي ماندند كساني نبودند كه توانسته باشند حزب را متأثر از خود سازند بلكه كساني بودند كه به مقاصد پليد حزب پيبرده بودند و از آنها پيروي ميكردند. آنان در زمان بحرانهاي مختلف توانايي ادامهي حيات را براي حکچ(حزب کمونیست چین) تقويت كرده بودند و خود را كاملاً وقف حزب كرده بودند. جاي تعجب نيست كه اعضاي حزب مستعد اين بودند تا با آسمان و زمين جنگيده و به مبارزه با ديگر انسانها بپردازند. ولي هرگز قادر نبودند كه با حزب مخالفت كنند. آنها ابزار رام حزب بوده و با حزب همزيستي ميكردهاند.
بيحيايي يكي از صفتهاي برجسته و سرنوشتساز حکچ(حزب کمونیست چین) امروز شده است. بنابه گفتهي حزب، تمامي اشتباهات، توسط رهبران حزب بعنوان يك شخص انجام گرفتهاند، مثلاً جانگ گوئوتائو (Zhang Guotao) [30] يا ”گروه چهار نفره“ [31]. حزب در مورد مائو زدانگ چنين قضاوت كرد كه او از 10 بخش، 3 بخش اشتباه و 7 بخش موفقيت داشته است حال آنكه دنگ شيائوپينگ طي داوري خود در مورد خودش اعلام كرد كه 4 بخش اشتباه و 6 بخش موفقيت داشته است، اما خود حزب هرگز اشتباه نداشته است. حتي اگر حزب اشتباهي داشته است، بسيار خوب، اين خود حزب است که اشتباهات را تصحيح کرده است. بنابراين حزب به اعضاي خود ميگويد كه ”آينده را ببينيد“ و ”خود را درگير مسائل گذشته نكنيد.“ چيزهاي بسياري توانستند عوض شوند: بهشت موعود كمونيست به هدف حقيري مبني بر غذا و سرپناه سوسياليستي تبديل شد و ماركسيسم- لينيسم تبديل به نظريهي ”نمودهاي سهگانه“ شد. مردم نبايد متعجب شوند اگر ببينند كه حکچ(حزب کمونیست چین) دمكراسي را ترويج كند، آزادي عقيده بدهد، جيانگ زمين را يك شبه رها كند و يا آزار و شكنجه فالون گونگ را متوقف كند، چراكه حتماً انجام اين كارها را براي حفظ کنترلش لازم ميدانسته است. تنها يك چيز كه در مورد حکچ(حزب کمونیست چین) هيچگاه تغيير نميكند: پيگيري جدي اهداف حزب است و اين اهداف چيزي نيستند مگر ادامهي حيات و حفظ قدرت و كنترل حزب.
حکچ(حزب کمونیست چین) خشونت، وحشت و تلقين را شديداً بهم آميخت تا پايهي تئوري خود را تشكيل دهد كه بعدها اين عوامل به ذات و سرشت حزب، اصول والاي حزب، روح رهبران آن، مكانيسم عملكرد كل حزب و معيار اعمال تمامي اعضاي حکچ(حزب کمونیست چین) تبديل شدند. حزب كمونيست به سختي فولاد است و مقرراتش نيز به خشكي آهن است. نيت تمامي اعضاي آن بايد يكي باشد و اعمال تمامي اعضاء بايد بطور كامل با دستور كار سياسي حزب مطابقت داشته باشد.
نتيجهگيري
چرا تاريخ در بين تمامي نيروهاي سياسي موجود در چين، حزب كمونيست را برگزيد؟ همانطوريكه همگي ميدانيم در اين دنيا دو نيرو و دو حق انتخاب وجود دارد. يكي كهنه و پليد بوده كه هدفش پليدي است و اعمال منفي را انتخاب ميكند. ديگري درستكاري و خوبي است كه درستي و خيرخواهي را برميگزيند. حکچ(حزب کمونیست چین) توسط نيروهاي كهن برگزيده شد. دليل اين انتخاب نيز دقيقاً اين است كه حکچ(حزب کمونیست چین) تمامي پليديهاي دنيا، چه چيني و چه خارجي، كه در گذشته و چه در حال را دور خود گردآورد. حزب نمايندهي نمادين نيروهاي شيطاني است. حکچ(حزب کمونیست چین) از بيگناهي و درستكاري فطري مردم براي فريب آنها استفاده كرده و قدم به قدم و مرحله به مرحله در بهدست آوردن ظرفيتي که امروزه براي تخريب دارد موفق شده است.
زمانيكه حزب ادعا كرد كه بدون حزب كمونيست، چين نويني وجود نخواهد داشت چه منظوري داشت؟ از زمان پايهگذاريش در سال 1921 تا سال 1949 كه قدرت سياسي را بدست گرفت، مدارك بوضوح نشان ميدهند كه حکچ(حزب کمونیست چین) بدون فريب، دروغ و خشونت هرگز نميتوانسته به قدرت برسد. حکچ(حزب کمونیست چین) با تمام نهادهاي ديگر متفات است چرا كه از ايدئولوژي تحريف شدهي ماركسيسم- لينيسم پيروي كرده و هرآنچه را كه خود ميخواهد انجام ميدهد. او قادر است هر آنچه را كه ميخواهد با بيان تئوريهاي سطح بالا توجيه كرده و سپس با زرنگي تمام آنرا به بخشهاي مختلف جامعه و تودهها ارتباط داده و اعمال خود را ”توجيه“ كند. حزب هر روز تبليغات خود را بيشتر كرده و به استراتژيها و اصول مختلف خود جامهاي جديد ميپوشاند و اثبات ميكند كه تا ابد بر حق خواهد بود.
توسعهي حکچ(حزب کمونیست چین) بواقع روند جمعآوري پليدي بوده و هيچ چيز شكوهمندي در آن وجود ندارد. تاريخ حکچ(حزب کمونیست چین) بطور بسيار دقيقي عدم مشروعيت آنرا به ما نشان ميدهد. اين مردم چين نبودند كه حکچ(حزب کمونیست چین) را انتخاب كردند بلكه اين حکچ(حزب کمونیست چین) بود كه با ويژگيهاي به ارث رسيده از حزب كمونيست خود، كمونيسم، اين فرقهي شيطاني را به مردم چين تحميل كرد. ويژگيهايي پليد مشتمل بر شيطنت، نيرنگ، تحريك، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسي، دزدي، نزاع، نابودسازي و كنترل.
.
.
[1] برگرفته از سرود ملي كمونيستي بهنام ”انترناسيونال“
[2] برگرفته از ”گزارش در مورد بررسي جنبش كشاورزان در هونان (Hunan)“ نوشتهي مائو (مارس 1927)
[3] يك افسانهي محلي چين، ”دختر سپيد موي“ داستان يك زن جاودانه است كه در يك غار زندگي ميكرد و از تواناييهاي فوقطبيعي در پاداش دادن به نيكي و مجازات شرارت، حمايت از درستكاري و برحذر داشتن از پليدي برخوردار بود. با اين وجود، در تئاتر، اپرا و رقص بالهي مدرن چين او بعنوان دختري توصيف شده كه بعلت امتناع از ازدواج با يك زميندار پير مورد ضرب و شتم پدر واقع شده و به آن غار گريخته است. او بعلت عدم تغذيه خوب، سپيد موي شده است. اين داستان به يكي از معروفترين نمايشنامههاي ”مدرن“ چين مبدل شده تا تنفر نسبت به ملاكين را در مردم برانگيزد.
[4] طبقهي كارگر اوباش بطور غير دقيق به كارگران زاغهنشين ترجمه شده است. اين واژه نشانگر طبقهي مطرود و بيخانمان، منحط و يا عوامل خلافكار و زيرزميني است كه بخشي از جمعيت مراكز صنعتي را بخود اختصاص دادهاند. اين طبقه شامل متكديها، روسپيها، خلافكارها، باجگيرها، قاچاقچيها، كلاهبرداران، مجرمين خردهپا، ولگردها، بيكاران مزمن، افرادي كه از مراكز صنعتي اخراج شدهاند و انواع ديگر آدمهاي سطح پايين، بيارزش و غير مولد است. اين واژه توسط ماركس ساخته شده و در كتاب ”مبارازات طبقاتي در فرانسه“ (1850-1848) او بكار رفته است.
[5] جو اِنلاي Zhou Enlai (5 مارس 1898 تا 8 ژانويه 1976) در تاريخ حکچ دومين شخص مهم پس از مائو بوده است. او يكي از چهرههاي هدايت كنندهي حکچ و سردمدار جمهوري خلق چين از سال 1949 تا زمان مرگش بود.
[6] گو شانجانگ (Gu Shunzhang) از ابتدا يكي از سران سيستم جاسوسان ويژهي حکچ بود. او در سال 1931 توسط "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT دستگير شد و به آنها در يافتن بسياري از جاسوسان ويژه حکچ كمك كرد. تمامي 8 نفر اعضاي خانوادهي گو را بعدها دار زده و آنها را در قبرستان فرانسويهاي شهر شانگهاي دفن كردند. براي اطلاعات بيشتر به مقاله ”تاريخ ترورهاي حکچ(حزب کمونیست چین)“ مراجعه فرمائيد. (http://english.epochtimes.com/news/4-7-14/22421.html)
[7] جنگ بين حکچ و "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در ماه ژوئن سال 1946. از مشخصههاي اين جنگ 3 درگيري پشت سرهم آن است: ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، هوآي- هاي (Huai-Hai) و بيپينگ- تيانجين (Beiping-Tianjin) كه پس از آن حکچ حكومت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را واژگون ساخت و متعاقب آن جمهوري خلق چين در اول اكتبر سال 1949 تأسيس شد.
[8] چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) رهبر "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود كه بعدها تبعيد شد تا فرماندار تايوان شود.
[9] هو زونگنان (1962-1896)(Hu Zongnan) بومي بخش شيائوفنگ (Xiaofeng) (درحال حاضر قسمتي از بخش آنجي (Anji)) در استان ججيانگ (Zhejiang)، بترتيب قائم مقام فرمانده، فرماندهي عملياتي و رئيس ستاد مشترك مقر فرماندهي اداري- نظامي بخش جنوب غرب "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود.
[10] لي شياننييان (1992-1909)(Li Xiannian)، يكي از رهبران ارشد حکچ بود. او در سال 1983 رئيس جمهور چين بود. او نقش مهمي را در كمك به دنگ شيائوپينگ براي بازيابي قدرتش در اكتبر 1976 در پايان انقلاب فرهنگي ايفا كرد.
[11] زمانيكه حکچ اصلاحات اراضي را آغاز كرد مردم را نيز گروهبندي كرد. در ميان گروههاي تعريف شده براي دشمنان، روشنفكران در كنار زمينداران، ارتجاعيون، جاسوسان و غيره قرار داشته و در گروه 9 جاي ميگرفتند.
[12] برگرفته از شعري سرودهي سيما چيان (Sima Qian) (حدود 135-145 تا حدود 87 ق.م) كه يك تاريخدان و محقق در سلسهي هان (Han) غربي بود. شعر معروف او ميگويد، ”همه بايد بميرند؛ يك شخص ميتواند مرگي استوارتر از كوه تايشان (Taishan) و يا سبكتر از يك پر داشته باشد.“ كوه تايشان يكي از كوههاي مهم كشور چين است.
[13] يانگ کوييسونگ (Yang Kuisong): ”خلاصهاي از حمايتهاي مالي مسكو از حکچ از دههي 1920 تا 1940 (1)“ شماره 27، نسخه تحت وب قرن 21 (30 ژوئن 2004)
آدرس وبسايت: (به زبان چيني)
http://www.cuhk.edu.hk/ics/21c/supplem/essay/040313a.htm
نويسندهي اين مطلب يكي از محققين تاريخ معاصر علوم اجتماعي آكادمي چين است. درحال حاضر او استاد دپارتمان تاريخ دانشگاه پكن و استاديار دانشگاه نرمال شرق چين است.
[14] لشکركشي شمالي يك مبارزه نظامي به رهبري چيانگ كايشك در سال 1927 بود كه به قصد متحد كردن چين تحت حكومت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و خاتمه دادن به حكومت قلدران محلي بود. اين عمليات با موفقيت اهداف مذكور را كسب كرد. در زمان انجام اين عمليات حکچ نيز متحد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود.
[15] جنبش انقلابي در زمان اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ تحت عنوان لشکرکشي شمالي.
[16] سان ياتسن (1925-1866)(Sun Yat-sen) مؤسس چين نوين.
[17] ”ارتش انقلابي ملي“ تحت كنترل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، ارتش ملي جمهوري چين بود. در زمان اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ اين ارتش شامل اعضاي حکچ كه به اتحاد ملحق شده بودند نيز ميشد.
[18] در تاريخ 12 آوريل 1927، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT به رهبري چيانگ كايشك يك عمليات نظامي را عليه حکچ در شانگهاي و چندين شهر ديگر آغاز كرد. بيش از 5 تا 6 هزار نفر از اعضاي حکچ دستگير شدند و بسياري از آنها در شانگهاي بين 12 آوريل تا پايان سال 1927 كشته شدند.
[19] منطقهي كوهستاني جينگگانگشان (Jinggangshan) اولين پايگاه انقلابي روستايي حکچ بوده و بنام ”گهوارهي ارتش سرخ“ معروف است.
[20] ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، پكن- تيانجين (Tianjin) و هواي هاي (Huai Hai) سه نبرد مهمي بودند كه بين حکچ و "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از سپتامبر 1948 تا ژانويه 1949 انجام گرفت و بسياري از واحدهاي نظامي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را نابود كرد. ميليونها نفر در اين سه نبرد جان خود را از دست دادند.
[21] لين بيائو (1971-1907) (Lin Biao) يكي از رهبران ارشد حکچ که تحت عنوان عضو پارلمان چين، معاون رئيس (1958) و وزير دفاع (1959) به مائو زدانگ خدمت ميکرد. لين را معمار انقلاب بزرگ فرهنگي چين مينامند. لين در سال 1966 بعنوان جانشين مائو در نظر گرفته شده بود ولي در سال 1970 مورد غضب قرار گرفت. او كه متوجه خطر گرديده بود اقدام به يك كودتاي ناموفق كرد و سپس سعي كرد تا به شوروي بگريزد. در طول پرواز و فرارش از مجازات، هواپيمايش در مغولستان سقوط كرد و به مرگ او منتهي شد.
[22] چو چييوباي (1935-1899) (Qu Qiubai) يكي از رهبران قديمي حکچ و يك نويسندهي چپگرا بود. او در 23 فوريه 1935 توسط "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT دستگير شد و در 18 ژوئن همان سال درگذشت.
[23] ”نمودهاي 3 گانه“ ابتدا توسط جيانگ زمين در يک سخنراني در فوريه سال 2000 مطرح گرديد. براساس اين مكتب حزب بايد همواره نمايانگر روند توسعهي نيروهاي توليدكنندهي پيشرفتهي چين، جهتگيري فرهنگ پيشرفتهي چين و علايق بنيادي اكثريت غالب مردم چين باشد.
[24] جانگ بجون (1969-1895) (Zhang Bojun) يكي از پايهگذاران ”ليگ دمكراتيك چين“ بود. او در سال 1957 بعنوان راستگراي شماره 1 توسط مائو ناميده شد و يكي از ”راستگرايان“ بود كه بعد از انقلاب فرهنگي مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[25] ليو لانگجي (1965-1898) (Luo Longji) يكي از مؤسسين ”ليگ دمكراتيك چين“ بود. او در سال 1958 توسط مائو بعنوان ”راستگرا“ معرفي شد و يكي از معدود راستگراياني بود كه بعد از انقلاب فرهنگي مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[26] پويي (Puyi) نام منچوريايي آيسين گيورو (1967-1906)(Aisin Gioro)، آخرين امپراطور (1912- 1908) چين كه تحت نام هسوان تونگ (Hsuan T’ung) حكمراني ميكرد. پس از سقوطش، دولت جمهوريخواه جديد مستمري دولتي زيادي به او پرداخت ميكرد. به او اجازه داده بودند تا در شهر ممنوعه تا سال 1924 زندگي كند. از سال 1925 او در بخش ژاپني در تيانجين (Tianjin) زندگي ميكرد. در سال 1934 او تحت نام كانگ ته (K’ang Te) امپراطور دست نشاندهي دولت منچوري شد. او در سال 1945 توسط روسها دستگير و زنداني شد. در سال 1946 او در دادگاه جرائم جنگي توكيو اعلام كرد كه ابزار دست نظاميان ژاپني بوده و آنطور كه ادعا شده شخص تصميمگير منچوري نبوده است. در سال 1950 به دست حکچ داده شد و تا سال 1959 زماني که مائو به او عفو اعطاء كرد در شنيانگ (Shenyang) زنداني شد.
[27] برگرفته از چو چييوباي ”چند كلام بيشتر“ نوشتهي 23 مي 1935 قبل از مرگش در 18 ژوئن 1935.
[28] جانگ ونتييان (1976-1900)(Zhang Wentian) يكي از رهبران مهم حکچ از دهه 1930. او از سال 1945 تا 1960 قائم مقام وزير امور خارجهي چين بود. او در زمان انقلاب فرهنگي در سال 1976 زير شكنجه كشته شد. مورد او در ماه اوت 1979 پرداخت خسارت شد.
[29] آخرين نفر از ده دبيركل حکچ كه بعلت مخالفت با بكارگيري زور در برخورد با تظاهرات دانشجويي در ميدان تيانآنمن در سال 1989 اخراج گرديد.
[30] جانگ گوئوتائو (1979-1897)(Zhang Guotao) يكي از پايهگذاران حکچ بود. او در ماه آوريل 1938 از حکچ اخراج شد. او در نوامبر 1948 به تايوان رفت و سپس در 1949 به هنگ گنگ. او در سال 1968 به كانادا مهاجرت كرد.
[31] ”گروه چهار نفره“ توسط همسر مائو زدانگ بنام جيانگ چينگ (1991-1913)(Jiang Qing) تشكيل شد كه متشكل بود از يكي از مقامات دپارتمان تبليغات شانگهاي بنام جانگ چونچيائو (1991-1917)(Zhang Chunqiao)، منتقد ادبي يائو ونيوآن (Yao Wenyuan) و گارد امنيتي شانگهاي وانگ هونگون (1992-1935)(Wang Hongwen). آنها در زمان انقلاب بزرگ فرهنگي (1976- 1966) به قدرت رسيدند و در اوايل دهه 1970 سياست چين را تحت تأثير خود قرار دادند.
[2] برگرفته از ”گزارش در مورد بررسي جنبش كشاورزان در هونان (Hunan)“ نوشتهي مائو (مارس 1927)
[3] يك افسانهي محلي چين، ”دختر سپيد موي“ داستان يك زن جاودانه است كه در يك غار زندگي ميكرد و از تواناييهاي فوقطبيعي در پاداش دادن به نيكي و مجازات شرارت، حمايت از درستكاري و برحذر داشتن از پليدي برخوردار بود. با اين وجود، در تئاتر، اپرا و رقص بالهي مدرن چين او بعنوان دختري توصيف شده كه بعلت امتناع از ازدواج با يك زميندار پير مورد ضرب و شتم پدر واقع شده و به آن غار گريخته است. او بعلت عدم تغذيه خوب، سپيد موي شده است. اين داستان به يكي از معروفترين نمايشنامههاي ”مدرن“ چين مبدل شده تا تنفر نسبت به ملاكين را در مردم برانگيزد.
[4] طبقهي كارگر اوباش بطور غير دقيق به كارگران زاغهنشين ترجمه شده است. اين واژه نشانگر طبقهي مطرود و بيخانمان، منحط و يا عوامل خلافكار و زيرزميني است كه بخشي از جمعيت مراكز صنعتي را بخود اختصاص دادهاند. اين طبقه شامل متكديها، روسپيها، خلافكارها، باجگيرها، قاچاقچيها، كلاهبرداران، مجرمين خردهپا، ولگردها، بيكاران مزمن، افرادي كه از مراكز صنعتي اخراج شدهاند و انواع ديگر آدمهاي سطح پايين، بيارزش و غير مولد است. اين واژه توسط ماركس ساخته شده و در كتاب ”مبارازات طبقاتي در فرانسه“ (1850-1848) او بكار رفته است.
[5] جو اِنلاي Zhou Enlai (5 مارس 1898 تا 8 ژانويه 1976) در تاريخ حکچ دومين شخص مهم پس از مائو بوده است. او يكي از چهرههاي هدايت كنندهي حکچ و سردمدار جمهوري خلق چين از سال 1949 تا زمان مرگش بود.
[6] گو شانجانگ (Gu Shunzhang) از ابتدا يكي از سران سيستم جاسوسان ويژهي حکچ بود. او در سال 1931 توسط "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT دستگير شد و به آنها در يافتن بسياري از جاسوسان ويژه حکچ كمك كرد. تمامي 8 نفر اعضاي خانوادهي گو را بعدها دار زده و آنها را در قبرستان فرانسويهاي شهر شانگهاي دفن كردند. براي اطلاعات بيشتر به مقاله ”تاريخ ترورهاي حکچ(حزب کمونیست چین)“ مراجعه فرمائيد. (http://english.epochtimes.com/news/4-7-14/22421.html)
[7] جنگ بين حکچ و "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در ماه ژوئن سال 1946. از مشخصههاي اين جنگ 3 درگيري پشت سرهم آن است: ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، هوآي- هاي (Huai-Hai) و بيپينگ- تيانجين (Beiping-Tianjin) كه پس از آن حکچ حكومت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را واژگون ساخت و متعاقب آن جمهوري خلق چين در اول اكتبر سال 1949 تأسيس شد.
[8] چيانگ كايشك (Chiang Kai-shek) رهبر "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود كه بعدها تبعيد شد تا فرماندار تايوان شود.
[9] هو زونگنان (1962-1896)(Hu Zongnan) بومي بخش شيائوفنگ (Xiaofeng) (درحال حاضر قسمتي از بخش آنجي (Anji)) در استان ججيانگ (Zhejiang)، بترتيب قائم مقام فرمانده، فرماندهي عملياتي و رئيس ستاد مشترك مقر فرماندهي اداري- نظامي بخش جنوب غرب "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود.
[10] لي شياننييان (1992-1909)(Li Xiannian)، يكي از رهبران ارشد حکچ بود. او در سال 1983 رئيس جمهور چين بود. او نقش مهمي را در كمك به دنگ شيائوپينگ براي بازيابي قدرتش در اكتبر 1976 در پايان انقلاب فرهنگي ايفا كرد.
[11] زمانيكه حکچ اصلاحات اراضي را آغاز كرد مردم را نيز گروهبندي كرد. در ميان گروههاي تعريف شده براي دشمنان، روشنفكران در كنار زمينداران، ارتجاعيون، جاسوسان و غيره قرار داشته و در گروه 9 جاي ميگرفتند.
[12] برگرفته از شعري سرودهي سيما چيان (Sima Qian) (حدود 135-145 تا حدود 87 ق.م) كه يك تاريخدان و محقق در سلسهي هان (Han) غربي بود. شعر معروف او ميگويد، ”همه بايد بميرند؛ يك شخص ميتواند مرگي استوارتر از كوه تايشان (Taishan) و يا سبكتر از يك پر داشته باشد.“ كوه تايشان يكي از كوههاي مهم كشور چين است.
[13] يانگ کوييسونگ (Yang Kuisong): ”خلاصهاي از حمايتهاي مالي مسكو از حکچ از دههي 1920 تا 1940 (1)“ شماره 27، نسخه تحت وب قرن 21 (30 ژوئن 2004)
آدرس وبسايت: (به زبان چيني)
http://www.cuhk.edu.hk/ics/21c/supplem/essay/040313a.htm
نويسندهي اين مطلب يكي از محققين تاريخ معاصر علوم اجتماعي آكادمي چين است. درحال حاضر او استاد دپارتمان تاريخ دانشگاه پكن و استاديار دانشگاه نرمال شرق چين است.
[14] لشکركشي شمالي يك مبارزه نظامي به رهبري چيانگ كايشك در سال 1927 بود كه به قصد متحد كردن چين تحت حكومت "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و خاتمه دادن به حكومت قلدران محلي بود. اين عمليات با موفقيت اهداف مذكور را كسب كرد. در زمان انجام اين عمليات حکچ نيز متحد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT بود.
[15] جنبش انقلابي در زمان اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ تحت عنوان لشکرکشي شمالي.
[16] سان ياتسن (1925-1866)(Sun Yat-sen) مؤسس چين نوين.
[17] ”ارتش انقلابي ملي“ تحت كنترل "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ، ارتش ملي جمهوري چين بود. در زمان اتحاد "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT و حکچ اين ارتش شامل اعضاي حکچ كه به اتحاد ملحق شده بودند نيز ميشد.
[18] در تاريخ 12 آوريل 1927، "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT به رهبري چيانگ كايشك يك عمليات نظامي را عليه حکچ در شانگهاي و چندين شهر ديگر آغاز كرد. بيش از 5 تا 6 هزار نفر از اعضاي حکچ دستگير شدند و بسياري از آنها در شانگهاي بين 12 آوريل تا پايان سال 1927 كشته شدند.
[19] منطقهي كوهستاني جينگگانگشان (Jinggangshan) اولين پايگاه انقلابي روستايي حکچ بوده و بنام ”گهوارهي ارتش سرخ“ معروف است.
[20] ليائوشي- شنيانگ (Liaoxi-Shenyang)، پكن- تيانجين (Tianjin) و هواي هاي (Huai Hai) سه نبرد مهمي بودند كه بين حکچ و "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT از سپتامبر 1948 تا ژانويه 1949 انجام گرفت و بسياري از واحدهاي نظامي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را نابود كرد. ميليونها نفر در اين سه نبرد جان خود را از دست دادند.
[21] لين بيائو (1971-1907) (Lin Biao) يكي از رهبران ارشد حکچ که تحت عنوان عضو پارلمان چين، معاون رئيس (1958) و وزير دفاع (1959) به مائو زدانگ خدمت ميکرد. لين را معمار انقلاب بزرگ فرهنگي چين مينامند. لين در سال 1966 بعنوان جانشين مائو در نظر گرفته شده بود ولي در سال 1970 مورد غضب قرار گرفت. او كه متوجه خطر گرديده بود اقدام به يك كودتاي ناموفق كرد و سپس سعي كرد تا به شوروي بگريزد. در طول پرواز و فرارش از مجازات، هواپيمايش در مغولستان سقوط كرد و به مرگ او منتهي شد.
[22] چو چييوباي (1935-1899) (Qu Qiubai) يكي از رهبران قديمي حکچ و يك نويسندهي چپگرا بود. او در 23 فوريه 1935 توسط "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT دستگير شد و در 18 ژوئن همان سال درگذشت.
[23] ”نمودهاي 3 گانه“ ابتدا توسط جيانگ زمين در يک سخنراني در فوريه سال 2000 مطرح گرديد. براساس اين مكتب حزب بايد همواره نمايانگر روند توسعهي نيروهاي توليدكنندهي پيشرفتهي چين، جهتگيري فرهنگ پيشرفتهي چين و علايق بنيادي اكثريت غالب مردم چين باشد.
[24] جانگ بجون (1969-1895) (Zhang Bojun) يكي از پايهگذاران ”ليگ دمكراتيك چين“ بود. او در سال 1957 بعنوان راستگراي شماره 1 توسط مائو ناميده شد و يكي از ”راستگرايان“ بود كه بعد از انقلاب فرهنگي مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[25] ليو لانگجي (1965-1898) (Luo Longji) يكي از مؤسسين ”ليگ دمكراتيك چين“ بود. او در سال 1958 توسط مائو بعنوان ”راستگرا“ معرفي شد و يكي از معدود راستگراياني بود كه بعد از انقلاب فرهنگي مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[26] پويي (Puyi) نام منچوريايي آيسين گيورو (1967-1906)(Aisin Gioro)، آخرين امپراطور (1912- 1908) چين كه تحت نام هسوان تونگ (Hsuan T’ung) حكمراني ميكرد. پس از سقوطش، دولت جمهوريخواه جديد مستمري دولتي زيادي به او پرداخت ميكرد. به او اجازه داده بودند تا در شهر ممنوعه تا سال 1924 زندگي كند. از سال 1925 او در بخش ژاپني در تيانجين (Tianjin) زندگي ميكرد. در سال 1934 او تحت نام كانگ ته (K’ang Te) امپراطور دست نشاندهي دولت منچوري شد. او در سال 1945 توسط روسها دستگير و زنداني شد. در سال 1946 او در دادگاه جرائم جنگي توكيو اعلام كرد كه ابزار دست نظاميان ژاپني بوده و آنطور كه ادعا شده شخص تصميمگير منچوري نبوده است. در سال 1950 به دست حکچ داده شد و تا سال 1959 زماني که مائو به او عفو اعطاء كرد در شنيانگ (Shenyang) زنداني شد.
[27] برگرفته از چو چييوباي ”چند كلام بيشتر“ نوشتهي 23 مي 1935 قبل از مرگش در 18 ژوئن 1935.
[28] جانگ ونتييان (1976-1900)(Zhang Wentian) يكي از رهبران مهم حکچ از دهه 1930. او از سال 1945 تا 1960 قائم مقام وزير امور خارجهي چين بود. او در زمان انقلاب فرهنگي در سال 1976 زير شكنجه كشته شد. مورد او در ماه اوت 1979 پرداخت خسارت شد.
[29] آخرين نفر از ده دبيركل حکچ كه بعلت مخالفت با بكارگيري زور در برخورد با تظاهرات دانشجويي در ميدان تيانآنمن در سال 1989 اخراج گرديد.
[30] جانگ گوئوتائو (1979-1897)(Zhang Guotao) يكي از پايهگذاران حکچ بود. او در ماه آوريل 1938 از حکچ اخراج شد. او در نوامبر 1948 به تايوان رفت و سپس در 1949 به هنگ گنگ. او در سال 1968 به كانادا مهاجرت كرد.
[31] ”گروه چهار نفره“ توسط همسر مائو زدانگ بنام جيانگ چينگ (1991-1913)(Jiang Qing) تشكيل شد كه متشكل بود از يكي از مقامات دپارتمان تبليغات شانگهاي بنام جانگ چونچيائو (1991-1917)(Zhang Chunqiao)، منتقد ادبي يائو ونيوآن (Yao Wenyuan) و گارد امنيتي شانگهاي وانگ هونگون (1992-1935)(Wang Hongwen). آنها در زمان انقلاب بزرگ فرهنگي (1976- 1966) به قدرت رسيدند و در اوايل دهه 1970 سياست چين را تحت تأثير خود قرار دادند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر