۵.۷.۸۸

سگ‌های نهاد ریاست جمهوری

سگ‌های نهاد ریاست جمهوری:لقبی که کردان برای کارکنان دولت انتخاب نمود

سایت جهان تصویری از نامه علی کردان درباره سگ‌های نهاد ریاست جمهوری را منتشر کرد. این سایت نوشت: متن نامه اداری مالی ریاست جمهوری که برای امضای کردان فرستاده شده: اداره کل امور مالی باسلام بدینوسیله یک فقره چک به شماره ... مورخ 88.4.30... به مبلغ ... ریال بابت ... به اینجانب علی کردان تحویل گردید. نوشته کردان ذیل نامه: « تعجب می کنم چک صادره 88.4.30 چرا امروز آنهم با کنکاش دفتر و با استفاده از سگ های پول مزاج کشف می شود که بنظرم باید سگ های جدید را بجای یافتن در امور مالی تربیت کرد» خبرها و شواهد رسیده از برخی مسئولان دولتی که برخلاف اعتماد زایدالوصف رئیس جمهور به آنها، شباهت های ظاهری و فکری با دولت اصولگرا ندارد، حاکی از آنست که رفتار فردی این اشخاص نیز بر خلاف شعارهای رئیس جمهور محترم می باشد. به گزارش جهان، اهتمام دکتر احمدی نژاد به رسیدگی به حال محرومان و حمایت از زیر دستان که روایت ها و مطالب بسیاری در این باره نقل شده است در رفتار روزمره برخی از نزدیکان به دولت مانند علی کردان انعکاسی وارونه پیدا کرده است. در همین راستا سندی که منتشر شد پی نوشتی است که علی کردان بر نامه معاونت اداری مالی ریاست جمهوری زده و در آن متاسفانه کارمندان این بخش را سگ خطاب کرده است. این سند در زمانی منتشر می شود که شایعات مربوط به تصدی پست حساس معاونت نظارت راهبردی رئیس جمهور برای کردان قوت گرفته و بایستی چنین موردی برای تنویر بیشتر مقامات ارشد دولت منتشر و رسانه ای می شد

۲۹.۶.۸۸

محسن سازگارا یکی‌ از ارگانها ی رژیم جنایتکار آخوندیست

محسن سازگارا یکی‌ از ارگانها ی رژیم جنایتکار آخوندیست. این شخص منفور همانند تریتا پارسی‌ و امیر احمدی هیچگونه شرم و حیا در وجودش نیست. این فرد با هزاران رنگ و تزویر سعی‌ در به بیراهه بردن جنبش آزادی مردمی ایران دارد. این مرتیکه بی‌ همه چیز، با رفیق پاسدارش، اکبر گنجی، دشمن فرهنگ ایران است و به کلّ رژیم اسلامی ایمان دارد. بیاید نگذاریم این ددان این حرکت موج آزادی را در میهنمان به بیراهه بکشانند. این وظیفه تک تک شماست که این اشخاص را شناسایی و نیتشان را برای دیگران بر ملا سازید.


از یادمان نرود که توبه گرگ مرگ است.


پاینده ایران

http://www.iranian.com/main/2009/sep/movement-will-become-more-radical



Payaam Payaami
----------------------------------
محمد محسن سازگارا انسان بسیار خطرناکی است، خطرناکتر از لابیهای جمهوری اسلامی است. او پیش از انقلاب ۵۷ در همین ایالات متحده ( شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار) دانشجو و عضو و فعال انجمن دانشجویان مسلمان بوده است، در همانجا با ابراهیم یزدی آشنا میشود و مرید او میگردد. در زمان انقلاب هنگامی که خمینی گجسک در فرانسه دولت تشکیل داده بود ابراهیم یزدی این حرامزاده (سازگارا) را به فرانسه میخواند و با خمینی آشنایش میکند.

در بدو ورود به ایران سپاه جنایتکار پاسداران و بسیج را تاسیس مینماید.عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی میگردید.مدیر تولید رادیوی سانسور و خفقان ایران میشود، سر دبیر چند روزنامه بود و اهداف و دروغهای رژیم ننگین را انتشار میداد. پله های ترقی را ده تا ده تا طی نمود و همواره در جنایات دولتمردان سهیم بود.

در قتل مسعود کشمیری یکی از توابین سازمان مجاهدین هم دست داشته و به خاطر آن پرونده هم دارد او مسعود کشمیری را جزو کشته شدگان دفتر نخست وزیری اعلام نمود و برای او جسد سازی کرد و به همین خاطر مدتی هم در زندان بود و سپس از ایران خارج شد و بار دیگر دست به دامن و جیره خوار شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار گردید.

چندی پیش او را از تلویزیون صدای آمریکا بیرون کردند ولی فورن با پا در میانی ی اربابانش دوباره به تلویزیون بازگشت، و قرار است که در یک دادگاه فرمایشی هم علیه یاران قدیمیش سپاه پاسداران شهادت بدهد و آنها را در انفجار یازده سپتامبر نیویورک شریک بداند.حالا خودتان پیدا کنید پرتغال فروش را.



شاد باشید

وارتان

۲۷.۶.۸۸

زبان مادري مرا پس بده

زبان مادري مرا پس بده!



قابلاما قاشيقلي پيروتئست:
دئوله­تده­ن آنا ديليمي گئري ايستيره­م!
كامپانياسي


زبان مادری اقوام مختلف را به آنها باز گردانید برای حفظ هویت فرهنگی اقوام یک کارریشه ایست این ستمی است که سالها اقوام مختلف این کشوررا رنج می دهد


۱۵.۶.۸۸

حزب كمونيست چيست 9

با درود،
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری و شیطانی و امثال اینها جیز‌هایی‌ موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیت‌های تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی‌ من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی‌ است و آن آسمان ای. ولی‌ در کلّ خاصیت هر دو یکی‌ است.


dl660k
.
فصل 9


سرشت عاري از وجدان حزب کمونيست چين


مقدمه


جنبش کمونيستي با بيش از يک قرن تبليغات و بوق و کرنا چيزي به‌جز جنگ، فقر، وحشي‌گري و ديکتاتوري براي بشريت به ارمغان نياورده است. با فروپاشي شوروي سابق و احزاب کمونيست اروپاي شرقي، بالاخره اين درام مصيبت‌بار و خشن در پايان قرن به مرحله‌ي پايان حيات خود رسيد. هيچ‌کس، از مردم عادي گرفته تا خود دبير کل حزب کمونيست ديگر به اسطوره‌ي کمونيسم اعتقادي ندارد.

رژيم کمونيستي نه با ”حکم الهي“ [1] و نه با انتخابات دمکراتيک بر سر کار آمد. امروزه با ايدئولوژي رو به اضمحلال، مشروعيت حکومتش نيز به‌طور بي‌سابقه‌اي مورد سؤال قرار گرفته است.

حزب کمونيست چين (ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)) در جريان تاريخ مي‌رود که صحنه‌ي روزگار را ترک گويد. در عوض سعي دارد به‌وسيله‌ي روش‌هاي رذيلانه‌اي که در مدت چند دهه مبارزات سياسي خود کسب کرده مبارزه‌ي جديدي را براي مشروع جلوه دادن خود و احياء احکام رو‌ به‌ موتش به‌راه اندازد.

سياست‌هاي اصلاح‌گرانه و فضاي باز ح‌ک‌چ پوششي است بر اهداف او مبني بر حفظ علايق گروهي و قوانين خودکامه‌اش. علي‌رغم محدوديت‌هاي شديد، موفقيت‌هاي بدست آمده از طريق سخت‌کوشي مردم چين در بيست سال گذشته هنوز نتوانسته حزب را متقاعد کند که چاقوي قصابي خود را زمين بگذارد. به‌جاي آن حزب اين موفقيت را دزديده و از آن براي موجه جلوه دادن حکومتش استفاده کرده و رفتارش رفته رفته فريبکارانه‌تر و گمراه کننده‌تر گرديده است. آن‌چه در حال حاضر زنگ خطر را به‌ صدا درآورده تلاش ح‌ک‌چ براي نابود کردن پايه‌هاي اخلاقي همه‌ي افراد ملت است، تلاشي براي تبديل کردن همه‌ي چيني‌ها به افرادي حقه‌باز، تا بدين طريق بتواند فضايي را ايجاد کند که در آن نيروي خود را باز‌يافته و خود را گسترش دهد.

امروزه در چنين برهه‌ي تاريخي، بسيار مهم است که بدانيم چرا ح‌ک‌چ مانند گروهي تبهکار عمل مي‌کند و اين‌که ماهيت شريرانه‌ي آن‌را در معرض ديد قرار دهيم، بطوري‌که مردم چين بتوانند زندگي آرام و باثبات داشته باشند و هر چه زودتر وارد مرحله‌اي آزاد از قيد و بند ح‌ک‌چ شوند و آينده‌ي سرشار از عظمت ملي احياء شده‌ي خود را بسازند.



الف- ذات عاري از وجدان ح‌ک‌چ هرگز تغيير نيافته است

اصلاحات ح‌ک‌چ براي چه کسي است؟

در طول تاريخ هر زمان که ح‌ک‌چ با بحران مواجه شده، متعاقب آن رگه‌هايي از پيشرفت و ترقي را عَلم کرده و ذهن مردم را با توهمات منحرف ساخته است. توهماتي که بدون استثناء کمي بعد فروريخته و بر‌ملا شده‌اند. امروزه ح‌ک‌چ به دنبال منافع کوتاه مدت است و براي حصول اين منظور دست به راه‌اندازي نمايش‌هايي مبني بر کسب موفقيت‌هاي اقتصادي بزرگ مي‌زند تا بار ديگر مردم را فريب دهد. به‌هر‌حال اختلافات و تضادهاي بنيادين بين علايق حزب‌ کمونيست و نيازهاي ملت و کشور نشان خواهد داد که اين رونق دروغين طولي نخواهد کشيد. اصلاحاتي که ح‌ک‌چ از آنها سخن مي‌گويد تنها يک هدف دارد و آن هم حفظ حکومتش است. اصلاحاتي ناقص که تنها در سطح است و نه در ماهيت. در زير اين اصلاحات ظاهري، بحران اجتماعي عظيمي نهفته است. زماني که اين بحران به انفجار برسد، اين مردم هستند که دوباره عواقب آن را تحمل خواهند کرد.

با تغيير رهبري، نسل جديد رهبران ح‌ک‌چ کساني بودند که نقشي در انقلاب کمونيستي نداشتند و در نتيجه از حرمت و منزلت کمتري در بين مردم براي اداره‌ي کشور برخوردار بودند. در خلال بحران مشروعيت حزب، حمايت ح‌ک‌چ از علايق حزبي رفته‌رفته رشد کرده و به تضمين اساسي حفظ علايق افراد درون ح‌ک‌چ تبديل شد. ماهيت ح‌ک‌چ خودخواهي است. حزب به هيچ حد و حدودي اعتقادي ندارد. اميد به اين‌که چنين حزبي خود را وقف پيشرفت کشور کند خيال واهي است.

در اين‌جا بگذاريد توجه شما را به آنچه در صفحه‌ي اول ”روزنامه‌ي مردم“ ( People’s Daily)، بلندگوي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، در تاريخ دوازدهم جولاي 2004 چاپ شده بود جلب کنيم: ”ديالکتيک تاريخي به اعضاي ح‌ک‌چ چنين آموخته است که آن‌چه در‌خور تغيير است بايد تغيير يابد در غير اين‌صورت روبه وخامت مي‌گذارد؛ آن‌چه شايسته‌ي تغيير نيست بايد بدون تغيير بماند وگرنه به خود‌تخريبي مي‌انجامد.“

آن چيست که نبايد تغيير کند؟ روزنامه‌ي فوق مي‌گويد: ”خط اصلي حزب مبتني بر ”يک مرکز و دو ويژگي اصلي“ که بايد بدون هيچ‌گونه تغيير و نوسان براي يک‌صد سال پا بر جا باشد.“ [2]

مردم مسلماً متوجه نمي‌شوند که منظور از ”مرکز“ و ”ويژگي“ چيست، ولي همگان مي‌دانند که عزم هيولاي کمونيست جهت حفظ علايق و ديکتاتوري‌اش هرگز تغيير نمي‌يابد. کمونيسم در تمام جهان شکست خورده و روز به روز بيشتر به لحظه‌ي احتضار خود نزديک‌تر مي‌شود. با اين وجود هرچقدر که يک نظام فاسدتر باشد به همان مقدار نيز در زمان احتضارش مخرب‌تر مي‌گردد. بحث در مورد بهبود دمکراسي در حزب کمونيست چيزي شبيه اين است که از يک ببر خواسته شود که پوستش را عوض کند.


چين بدون حزب کمونيست چه خواهد کرد؟

در حالي که ح‌ک‌چ هرروز ضعيف‌تر و رنجورتر مي‌شود، مردم نيز پيش از گذشته درمي‌يابند که چگونه اين هيولاي شيطاني به مدت چندين دهه با توسل به حربه‌هاي پست، عوامل موذي خود را در تمامي جنبه‌هاي زندگي آنها دخيل کرده است.

زمان مرگ مائو زدانگ، بسياري از چيني‌ها در مقابل تمثال او به تلخي گريستند. آنها از خود مي‌پرسيدند: ”چگونه چين مي‌تواند بدون رئيس مائو ادامه‌ي حيات دهد؟“ اکنون پس از بيست سال آن هم زماني که حزب کمونيست مشروعيت خود جهت حکومت به کشور را از دست داده، ح‌ک‌چ دوباره اين ذهنيت را در ميان مردم اشاعه داده که: ”چين بدون حزب کمونيست چه خواهد کرد؟“ در واقع کنترل سياسي همه‌جانبه‌ي ح‌ک‌چ آن‌قدر فرهنگ و طرز تفکر مردم چين را تحت تأثير قرار داده که حتي معيار‌هاي قضاوت‌شان نيز رنگ و بوي حزبي داشته و از خود حزب نشأت مي‌گيرد. در گذشته، ح‌ک‌چ کنترل خود بر مردم را از طريق نفوذ عوامل خود به درون آنها انجام مي‌داد. از اين‌رو است که امروز همان‌چه که کاشته برداشت مي‌کند. چرا که آن‌چه به خورد مردم داده شده هضم گرديده و جذب تک‌تک سلول‌هاي آنها شده است. مردم بر اساس معيارهاي منطق ح‌ک‌چ فکر مي‌کنند و در مواجهه با شرايط انتخاب بين درست و غلط خود را به جاي حزب گذاشته و قضاوت مي‌کنند. در مورد کشتار ح‌ک‌چ در چهارم ژوئن 1989 برخي از مردم چنين نظر دادند: ”اگر من هم جاي دنگ شيائوپينگ بودم، در آن موقع اعتراضات را به وسيله‌ي تانک سرکوب مي‌کردم.“ در مورد آزار و شکنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون گونگ نيز بسياري از مردم مي‌گويند، ”اگر من به‌جاي جيانگ‌ زمين بودم، من هم مثل او فالون گونگ را نابود مي‌کردم.“ در زمينه‌ي ممنوعيت آزادي بيان، برخي بر اين عقيده‌اند که، ”اگر من به جاي ح‌ک‌چ بودم همين‌کار را مي‌کردم.“ حقيقت و وجدان مرده است و تنها منطق ح‌ک‌چ باقي مانده است. اين کار از رذيلانه‌ترين و کثيف‌ترين بذرهايي است که ح‌ک‌چ بواسطه‌ي ذات عاري از ‌وجدان خود پراکنده است. تا زماني‌که اين افکار مسموم در ذهن مردم باقي است، ح‌ک‌چ انرژي لازم براي ادامه‌ي حکومت شرور خود را خواهد داشت.

”چين بدون ح‌ک‌چ چه خواهد کرد؟“ اين‌گونه طرز فکر دقيقاً همان شيوه‌اي است که ح‌ک‌چ مايل است پايه و اساس تفکر و منطق مردم قرار گيرد.

چين 5000 سال تاريخ تمدن خود را بدون ح‌ک‌چ ادامه داده است. در واقع هيچ کشوري در جهان به‌خاطر سقوط رژيم بخصوصي پيشرفت اجتماعي را متوقف نکرده است. با اين حال پس از گذشت چند دهه از حکومت ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، مردم اين حقيقت را ديگر درک نمي‌کنند. تبليغات طولاني مدت ح‌ک‌چ مردم را اين‌گونه آموزش داده که حزب را همچون مادر خود بپندارند. سياست‌هاي همه جا حاضر ح‌ک‌چ کاري کرده است که مردم قادر نباشند زندگي کردن بدون ح‌ک‌چ را به فکر خود خطور دهند.

بدون مائو زدانگ چين سقوط نکرد. آيا بدون ح‌ک‌چ فرو خواهد پاشيد؟


منشأ اصلي اغتشاش چيست؟

بسياري از مردم از رفتار ماکياولي ح‌ک‌چ دل خوشي ندارند و از مبارزات و شرارت‌هاي آن بيزارند. ولي در عين حال از ترس جنبش‌هاي سياسي ح‌ک‌چ و ايجاد اغتشاش دم بر نمي‌آورند چرا که بيم آن را دارند که چين دوباره درگير هرج و مرج شود. از اينرو هر زمان که ح‌ک‌چ مردم را با حربه‌ي اغتشاش تهديد مي‌کند، مردم سکوت کرده، حکومت ح‌ک‌چ را پذيرفته و خود را در مقابل قدرت شيطاني آن بي‌دفاع حس مي‌کنند.

در حقيقت، ح‌ک‌چ با در اختيار داشتن ميليون‌ها نيروي نظامي و پليس مسلح، خود منشأ اغتشاش و آشوب است. شهروندان معمولي نه هدف ايجاد آشوب دارند و نه توانايي آن را. تنها ح‌ک‌چ رو به زوال است که مي‌تواند در آستانه‌ي آغاز هر تغييري کشور را به آشوب بکشد. ”ثبات بر هر چيز ديگري تفوق دارد“ و ”خفه کردن تمامي عوامل بي‌ثباتي در نطفه“ - اين شعارها مبناي تئوري‌هاي ح‌ک‌چ براي سرکوب مردم هستند. بزرگترين عامل بي‌ثباتي در چين کيست؟ آيا مي‌تواند به غير از ح‌ک‌چ که متخصص وحشيگري است باشد؟ ح‌ک‌چ اغتشاش را به ‌راه انداخته و با استفاده از هرج و مرج ايجاد شده مردم را تحت فشار قرار داده و سرکوب مي‌کند. اين کار شيوه‌ي مرسوم تمامي اشرار و جنايت‌کاران است.



ب- ح‌ک‌چ توسعه‌ي اقتصادي را فدا مي‌کند

کسب افتخار و سربلندي به واسطه‌ي موفقيت‌هاي کسب شده از کار طاقت‌فرساي مردم

ادعاي مشروعيت ح‌ک‌چ بر پايه‌ي پيشرفت‌هاي اقتصادي کسب شده در بيست سال گذشته است. در حقيقت چنين پيشرفت‌هايي تنها حاصل تلاش مردم بوده و رفته رفته در نتيجه‌ي کاهش محدوديت‌ها توسط ح‌ک‌چ حاصل شده، از اين رو هيچ ربطي به لياقت ح‌ک‌چ ندارد. با اين وجود ح‌ک‌چ چنين پيشرفت‌ها را نشانه و بازتاب موفقيت‌‍هاي خود دانسته و از مردم انتظار دارد که از او سپاس‌گزار باشند چنان‌که اگر ح‌ک‌چ نبود هيچ‌يک از آنها حاصل نم‍ي‌گرديد. همه مي‌دانيم که بسياري از کشورهاي غير‌کمونيستي مدت‌ها پيش به پيشرفت‌هايي به‌مراتب بزرگ‌تر و سريع‌تر نائل گرديده‌اند.

از برندگان مدال طلاي المپيک خواسته مي‌شود که از حزب تشکر کنند. حزب در استفاده از وجهه‌ي خوب جامعه‌ي ورزشکاران براي مدح خود ترديدي به خود راه نداد. چين در زمان شيوع سارس (SARS) لطمه‌ي فراوان ديد ولي ”روزنامه‌ي مردم“ چين نوشت که کشور با تکيه بر تئوري اساسي، خط اساسي، اصول اساسي و تجربه‌ي اساسي حزب، اين ويروس را شکست داد. پرتاب فضاپيماي شنجو5 (Shenzhou-V) به مدد دانشمندان علم فضانوردي و فناوري با موفقيت انجام گرديد ولي ح‌ک‌چ از آن به عنوان مدرکي استفاده کرد و مدعي شد که تنها ح‌ک‌چ بود که توانست مردم چين را وارد جرگه‌ي کشورهاي قدرتمند جهان گرداند. افتخار ميزباني المپيک 2008 درواقع يک ”پيشنهاد صلح و از در آشتي درآمدني“ بود که از جانب کشورهاي غربي به چين اهداء گرديد تا در مقابل آن به وضعيت حقوق بشر در چين بهبود بخشد، حال آن‌که ح‌ک‌چ از آن براي تقويت ادعاي مشروعيت خود بهره گرفت و آن را بهانه‌اي براي سرکوب مردم چين قرار داد. ”پتانسيل بزرگ بازار“ چين که بسياري از سرمايه‌‌گذاران خارجي به دنبال آن هستند، نشأت گرفته از ظرفيت بسيار بالاي مصرف آن به عنوان يک جمعيت 3/1 ميليارد نفري است. ح‌ک‌چ با سوء استفاده از چنين امتيازي آن را به اسلحه‌اي براي وادار کردن جوامع غربي به همکاري با حکومتش تبديل کرده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) هر چيز بدي را به ارتجاعيون و انگيزه‌هاي پنهاني افراد مرتبط مي‌داند و هر چيز خوبي را به رهبري حزب ربط مي‌دهد، درحالي که از هر موفقيت ساده‌اي به عنوان ابزاري براي جذابيت بخشيدن به ادعاي مشروعيت خود استفاده مي‌کند. ح‌ک‌چ حتي به خلاف‌هاي خود ظاهري موجه بخشيده و از آنها در جهت مقاصد خود استفاده مي‌کند. براي مثال زماني‌که کار به جايي رسيد که راهي براي مخفي نگه‌داشتن شيوع ايدز در کشور باقي نماند، ح‌ک‌چ ناگهان براي خود هويت تازه‌اي خلق کرد. با دقت بسيار ماشين تبليغاتي خود را به کار انداخت و با به کارگيري تمامي شخصيت‌هاي مشهور، از هنرپيشگان معروف گرفته تا خود دبير کل حزب، ح‌ک‌چ را به‌عنوان نعمتي براي بيماران، نابود کننده‌ي ايدز و مبارزه کننده با اين بيماري معرفي کرد. ح‌ک‌چ در مقابله با چنين معضل بزرگي که موضوع مرگ و زندگي انسان‌ها بود تنها به اين مي‌انديشيد که چگونه از آن به عنوان ابزاري براي افتخار‌آفريني استفاده کند. تنها ح‌ک‌چ است که مي‌تواند چنين رفتار بي‌شرمانه‌اي را از خود نشان داده و با چنين وقاحتي به جاي در نظر گرفتن جان مردم به فکر افتخار آفريني براي خود باشد.


زيان‌هاي اقتصادي ناشي از رفتارهاي کوته‌بينانه

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در رويارويي با ”بحران مشروعيت“ حاد خود، به منظور حفظ حکومتش در دهه‌ي ‌1980 سياست‌هاي اصلاح‌طلبانه‌ و ايجاد فضاي باز را اتخاذ کرد. شوق او براي دستيابي به موفقيت سريع، چين را به وضعيت نامطلوب اقتصادي کشيد که اقتصاد‌دانان آن را ”نفرين تازه وارد“ مي‌نامند.

مفهوم ”نفرين تازه وارد“ و يا ”امتياز تازه وارد“ آن‌گونه که برخي محققان ديگر ناميده‌اند به اين حقيقت برمي‌گردد که کشورهاي توسعه‌نيافته که توسعه‌ي خود را دير‌تر از بقيه آغاز کرده‌اند مي‌توانند در بسياري از موارد از کشور‌هاي توسعه يافته تقليد کنند. تقليد مي‌تواند به دو شيوه انجام گيرد: تقليد از نظام اجتماعي، يا تقليد از الگوهاي صنعتي و فن‌آوري. تقليد از يک نظام اجتماعي معمولاً مشکل است چراکه اصلاحات در نظام مي‌تواند منافع بعضي از گروه‌هاي سياسي يا اجتماعي را به خطر اندازد. بنابرين کشورهاي توسعه نيافته معمولاً تمايل به تقليد از فن‌آوري کشورهاي توسعه يافته دارند. اگرچه تقليدهاي فناوري مي‌تواند رشد اقتصادي کوتاه‌مدتي را بوجود آورد ولي در عين حال مي‌تواند به ريسک‌هاي مخفي بسيار منجر شده و يا حتي شکست توسعه‌ي بلند‌مدت را به همراه داشته باشد.

راهي که ح‌ک‌چ برگزيده ”نفرين تازه وارد“ و يا راهي به سوي شکست است. در طول دو دهه‌ي گذشته، تقليد‌هاي فن‌آوري چين، موفقيت‌هايي را در بر داشته که همگي توسط ح‌ک‌چ در جهت اثبات مشروعيت و ادامه‌ي مقاومت در برابر اصلاحات سياسي مورد استفاده قرار گرفته‌اند، اصلاحاتي که تحليل ح‌ک‌چ را در پي دارد. از اين‌روست که منافع بلند مدت ملت فدا گرديده‌اند.


هزينه‌ي سنگين براي توسعه‌ي اقتصادي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)

در حالي که ح‌ک‌چ به طور مستمر درباره‌ي پيشرفت‌هاي اقتصادي خود، به خود مي‌بالد، در حقيقت اقتصاد امروز چين از رتبه‌ي پايين‌تري نسبت به آن‌چه در زمان حکومت چيان‌لانگ Qianlong)) (1711 تا 1799) بود برخوردار است. در دوره‌ي چيان‌لانگ توليد ناخالص داخلي چين چيزي بالغ بر 51 درصد کل توليد جهان بود. زماني‌که دکتر سان ‌يات‌سن (Sun Yat-sen) جمهوري چين را در سال 1911 پايه‌گذاري کرد (دوران کومين‌تانگ يا "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT )، توليد ناخالص داخلي چين معادل 27 درصد کل جهان بود. تا سال 1923 اين ميزان سير نزولي پيمود و به 12 درصد رسيد. در سال 1949 زمانيکه ح‌ک‌چ حکومت را به دست گرفت اين ميزان به 7/5 درصد رسيد ولي در سال 2003 توليد داخلي ناخالص به کمتر از 4 درصد کل جهان تقليل يافت. در مقايسه با رکود اقتصادي دوران "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT که نتيجه‌ي چندين دهه جنگ بود، بايد گفت که پس‌رفت اقتصادي دوران ح‌ک‌چ در زماني رخ داد که کشور در صلح و آرامش کامل به‌سر مي‌برد.

امروزه ح‌ک‌چ براي مشروعيت بخشيدن به قدرتش خواهان موفقيتي سريع و منافع آني است. اصلاحات اقتصادي ناقصي که ح‌ک‌چ براي حفاظت از خود به راه انداخت به قيمت زيان هنگفت کشور تمام شد. علت رشد اقتصادي 20 سال گذشته‌ي چين تا حد زيادي استفاده‌ي بيش از حد از منابع کشور و اتلاف آنها است که به قيمت نابودي محيط زيست به انجام رسيده است. ميزان قابل توجهي از توليد ناخالص داخلي چين حاصل فدا کردن فرصت‌ها و امکانات نسل آينده است. در سال 2003 چين چيزي کمتر از 4 درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص داد، در حالي که مصرف فولاد و سيمان و مواد ديگر چيزي بالغ بر يک سوم کل مصرف جهان بود. [3]

از دهه‌ي 1980 تا پايان دهه‌ي1990 فرايند گسترش بيابان‌ها از چيزي حدود 1000 کيلومتر مربع به 2460 کيلومتر مربع رسيد. زمين قابل کشت نيز به‌طور سرانه از 2 مو (Mu) براي هر نفر در سال 1980 به 43/1 مو در سال 2003 رسيد. [4] افزايش ناگهاني حصر اراضي به منظور توسعه باعث شد تا چين 100 ميليون مو زمين قابل کشت را تنها در طول چند سال از دست بدهد. با اين وجود تنها 43 درصد از اراضي مصادره شده مورد استفاده قرار گرفت. در حال حاضر ميزان کل فاضلاب دفعي در چين بالغ بر 95/43 ميليارد تن است که 82 درصد بيشتر از ظرفيت جذب طبيعت است. در 7 رودخانه‌ي مهم اين کشور، 9/40 درصد از آب آنها قابل شرب توسط انسان و دام نيست. 75 درصد درياچه‌ها آلوده‌اند به طوري که تا حدود متفاوتي وضعيتي را بوجود مي‌آورد که در آن آب درياچه‌ها از نظر مواد خوراکي غني مي‌شوند و خزه و ساير گياهان آبزي آنقدر زياد رشد مي‌کنند که ديگر به ماهي‌ها و غيره اکسيژن نمي‌رسد و خفه مي‌شوند. [5] جدال بين انسان و طبيعت در چين هرگز به اين درجه از وخامت نرسيده است. نه چين قادر به تحمل چنين رشد ناسالمي است و نه بقيه‌ي کشورها. مردم محو زرق و برق سطحي و شکوه آسمان‌خراش‌ها و ساختمان‌هاي زيبا شده و از بحران اکولوژيکي پيش‌رويشان بي‌خبرند. وقتي زمان آن فرا برسد که آثار تخريب طبيعت دامن‌گير انسان‌ها شود، نتايج ناگوار و مصيبت‌باري را براي ملت چين به همراه مي‌آورد.

در مقايسه با چين، روسيه پس از کنار گذاشتن نظام کمونيسم، اصلاحات سياسي و اقتصادي هم‌زمان را پيش‌گرفت. روسيه پس از مدت کوتاهي سختي، توسعه‌ي سريع خود را آغاز کرد. از سال 1999 تا 2003 توليد ناخالص داخلي روسيه به 9/29 درصد ارتقاء يافت. استاندارد‌هاي زندگي مردم به طرز قابل توجهي بالا رفت. مجامع تجاري غربي نه‌تنها بحث پديده‌ي اقتصادي روسيه را پيش کشيدند بلکه شروع به سرمايه‌گذاري در روسيه کرده و آن را به عنوان يک منطقه‌ي پر رونق در مقياس وسيع در نظر گرفتند. رتبه‌ي روسيه در ميان کشورهاي پررونق جهت سرمايه‌گذاري از مقام هفدهم در سال 2002 به مقام هشتم در سال 2003 ارتقاء يافت و براي اولين‌بار به يکي از ده کشور مهم جهت سرمايه‌گذاري خارجي تبديل گشت.

حتي هندوستان که از نظر بسياري از چيني‌ها کشوري فقرزده و درگير منازعات قومي است پيشرفت‌هاي قابل‌توجهي از لحاظ اقتصادي نموده و از زمان اصلاحات سال 1991 به رشد 7 الي 8 درصدي در ‌سال رسيده است. هند از نظام حقوقي نسبتاً کامل در بازار اقتصاد، سيستم مالي سالم، نظام دمکراتيک پيشرفته و مردمي با ذهنيت باثبات برخوردار است. جامعه‌ي بين‌المللي، هند را به عنوان کشوري با‌ توان توسعه‌ي بالقوه بسيار بالا مي‌شناسد.

از طرف ديگر ح‌ک‌چ اصلاحات اقتصادي را بدون اصلاحات سياسي انجام داد. ظاهر فريبنده‌ي اقتصادي که داراي شکوفايي کوتاه‌مدت است مانع از تکامل نظام اجتماعي گرديده است. چنين اصلاحات اقتصادي ناقصي باعث افزايش عدم ‌توازن اجتماعي گرديده و درگيري‌هاي اجتماعي را شدت بخشيده است. دستاورد‌هاي مالي مردم از حمايت يک نظام اجتماعي با‌ثبات برخوردار نيست. علاوه بر اين، درنتيجه‌‌ي روند خصوصي‌سازي دارايي‌هاي ملي کشور، صاحبين قدرت در ح‌ک‌چ از موقعيت‌شان براي پر‌کردن جيب‌هايشان استفاده کرده‌اند.


ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) دوباره کشاورزان را فريب مي‌دهد

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) براي به‌دست‌آوردن قدرت به کشاورزان تکيه کرد. ساکنين مناطق روستايي در نواحي تحت کنترل ح‌ک‌چ در اوايل شکل‌گيري آن هر آن‌چه داشتند وقف ح‌ک‌چ کردند. ولي به مجرد اين‌که ح‌ک‌چ کنترل کشور را به دست گرفت، کشاورزان به شدت مورد تبعيض قرار گرفتند.

پس از آن که ح‌ک‌چ دولتش را پايه‌گذاري کرد نظامي کاملاً ناعادلانه را برقرار نمود که ”نظام ثبت احوال ساکنين“ نام داشت. اين نظام مردم را به دو گروه روستايي و غيرروستايي تقسيم کرد که تقسيم کاملاً بي‌منطقي بود و مخالفت‌هاي زيادي را در‌ پي داشت. کشاورزان از هيچ‌گونه بيمه‌ي ‌درماني، بيمه‌ي ‌بي‌کاري، مستمري بازنشستگي برخوردار نبوده و نمي‌توانستند از بانک وام بگيرند. کشاورزان فقرزده‌ترين طبقه در چين هستند ولي در عين حال بيشترين بار پرداخت ماليات را به دوش مي‌کشند. کشاورزان مجبورند که هزينه‌هاي بسياري را تأمين کنند. از جمله هزينه‌ي تأمين ‌اجتماعي، مديريت اداري، تحصيلات، کنترل جمعيت، آموزش و سازمان‌دهي نظاميان، ساخت جاده‌ها در سراسر کشور و خدمت سربازي. در کنار تمامي اين هزينه‌ها آنها مجبورند که بخشي از محصول خود را نيز به قيمت ناچيز بالاجبار به دولت بفروشند و ماليات‌هاي کشاورزي، زمين، محصولات خاص محلي، ماليات ذبح‌ دام و بسياري ديگر از اين نوع را بپردازند. در مقايسه با آنها، جمعيت غيرروستايي هيچ يک از اين ماليات‌ها و هزينه‌ها را نمي‌پردازد.

در ابتداي سال 2004، نخست‌وزير چين و‌ِن ‌جيابائو (Wen Jiabao) متني مشهور به ”سند شماره‌ يک“ را صادر کرد که در آن نوشته بود روستاهاي چين از آغاز اصلاحات سال 1978 با سخت‌ترين شرايط زندگي دست و پنجه نرم مي‌کردند. درآمد اکثر کشاورزان ثابت بوده و يا کاهش پيدا کرده بود. آنها فقير‌تر شده بودند و اختلاف درآمد بين آنان و ساکنان شهرها بسيار بيشتر شده بود.

در مورد يک پروژه‌ي درخت‌کاري در استان سي‌چوآن (Sichuan) شرقي، مقامات بالادست 500 هزار يوان (حدوداً معادل 60500 دلار آمريکا) را براي احياء جنگل‌ها اختصاص دادند. رهبران پروژه در ابتدا 200 هزار يوان را در جيب خود گذاشته و سپس 300 هزار يوان را به درخت‌کاري اختصاص دادند، ولي همين‌طور که پول از رده‌هاي مختلف دولت مي‌گذشت مقدارش کم و کم‌تر مي‌شد و هر يک از مقامات بخشي از آن را بر‌مي‌داشتند تا اين‌که نهايتاً مقدار بسيار ناچيزي به دست کشاورزان که انجام دهنده‌ي اصلي پروژه بودند رسيد. دولت از اين‌که کشاورزان به‌خاطر کم بودن مزد از کار سر باز‌ زنند نگراني نداشت. کشاورزا‌ن آن‌قدر فقير بودند که با مبلغي هر چند ناچيز کار مي‌کردند. اين يکي از دلايلي است که اجناس ساخت چين بسيار ارزانند.


بهره‌گيري از علايق اقتصادي براي تحت فشار قرار دادن کشورهاي غربي

بسياري از مردم معتقدند که تجارت با چين باعث ارتقاء حقوق بشر، آزادي بيان و اصلاحات دمکراتيک در اين کشور مي‌شود. پس از گذشت بيش از يک‌‌دهه مشخص شده است که چنين فرضيه‌اي خيال باطلي بيش نيست. مقايسه‌ي اصول تجارت در چين با اصول تجارت در کشورهاي غربي مثال خوبي براي اثبات اين مدعاست. عدالت و شفافيت جوامع غربي جاي خود را به تبارگماري، رشوه‌خواري و اختلاس در چين داده است. بسياري از شرکت‌هاي غربي به علت فساد موجود در تجارت چين مجرم شده‌اند. بعضي از شرکت‌ها حتي به ح‌ک‌چ کمک مي‌کنند تا موارد نقض حقوق بشر و آزار و شکنجه‌ي انسان‌ها را مخفي نگه‌ دارد.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در ديپلماسي خارجي به قمار اقتصادي مشغول بوده و درست مثل مافيا رفتار مي‌کند. اين‌که قرارداد ساخت هواپيما از طرف دولت چين با کدام‌يک از کشورهاي آمريکا يا فرانسه امضاء گردد بستگي زيادي به اين دارد که کداميک در برابر نقض حقوق بشر در چين بيشتر سکوت اختيار کنند. بسياري از تجار و سياست‌مداران غربي تحت کنترل منافع اقتصادي عايد از کشور چين هستند. برخي از شرکت‌هاي فن‌آوري اطلاعات آمريکاي شمالي محصولات ويژه‌اي را به سفارش ح‌ک‌چ براي ايجاد محدوديت‌هاي اينترنتي توليد کرده‌اند. برخي از وب‌سايت‌هاي اينترنتي براي اين‌که به بازا‌ر چين دسترسي داشته‌ باشند، قبول کرده‌اند که اطلاعات مخالف با ح‌ک‌چ موجود در سايت خود را سانسور کنند.

بر اساس اطلاعات وزارت بازرگاني چين، تا آخر ماه آوريل سال 2004 چين 990 ميليارد دلار سرمايه گذاري خارجي توسط قراردادهاي مختلف به دست آورده است. اين همچون ”انتقال خون“ عظيمي به پيکر اقتصاد چين توسط سرمايه‌هاي خارجي بوده است. ولي در روند سرمايه‌گذاري، سرمايه‌هاي خارجي هيچ دمکراسي، آزادي و حقوق بشر خاصي را براي مردم چين به‌همراه نداشته‌‌اند. ح‌ک‌چ از اين سرمايه‌ها براي تبليغات خود استفاده کرده و از همکاري بدون قيد و شرط سرمايه‌گذاران خارجي و برخي کشورهاي مشوق سود مي‌برد. سران ح‌ک‌چ با استفاده از موفقيت‌هاي ظاهري در اقتصاد خود راه تباني با تجار مختلف را ياد گرفته و مي‌دانند چگونه ثروت کشور را بين خود تقسيم کرده و اصلاحات سياسي را متوقف کند.



پ- تغيير تکنيک‌هاي شستشوي مغزي ح‌ک‌چ از حالت تغيير شکل داده نشده به ”دقيق و ظريف“

اغلب مي‌شنويم که مردم مي‌گويند، ”مي‌دانم که ح‌ک‌چ در گذشته دروغ‌هاي زيادي گفته ولي اين‌بار حقيقت را مي‌گويد.“ در بازنگري درمي‌يابيم که اين چيزي بوده که حزب هربار که اشتباه فاحشي را مرتکب شده مردم گفته‌اند. اين امر توانايي ح‌ک‌چ در تحميق مردم توسط دروغ‌هايش را مي‌رساند. توانايي‌اي که طي دهه‌هاي گذشته کسب کرده است.

مردم در برابر داستان‌هاي دروغين ح‌ک‌چ به نوعي مقاوم شده‌اند. در عين حال دروغ‌پردازي‌ها و تبليغات ح‌ک‌چ نيز ظريف‌تر و حرفه‌اي‌تر شده‌اند. دروغ‌هاي شعارگونه‌ي گذشته، امروز به حد اعلا رسيده و به‌ طور بسيار ظريفي مطرح مي‌گردند. به خصوص در شرايطي که در آن سانسور اطلاعاتي شديدي در سرتاسر چين اتخاذ گرديده، ح‌ک‌چ به داستان‌پردازي‌هايي متوسل شده که تنها بر پايه‌ي اطلاعات ناقص و گمراه کننده بوده که اين خود بسيار مخرب‌تر از داستان‌پردازي‌هاي گذشته است.

يک مجله‌ي انگليسي زبان به نام چاينااسکوپ (Chinascope) در اکتبر سال 2004 مطلبي را چاپ کرد که با تحليل آن مي‌توان روش‌هاي ظريف به کار برده شده توسط ح‌ک‌چ براي مخفي نگه‌داشتن حقايق را دريافت. زمانيکه بيماري سارس در سال 2003 در چين شيوع پيدا کرد کشورهاي ديگر ظن بردند که چين اطلاعاتي را در مورد شيوع اين بيماري مخفي کرده است و ح‌ک‌چ نيز به طور مکرر از اعلام آن امتناع مي‌کرد. نويسنده‌ي مقاله براي اينکه پي ببرد که آيا ح‌ک‌چ در گزارش سارس صداقت داشته است يا نه، تمامي بيش از 400 مورد بيماري سارس را که از ابتداي آوريل سال 2003 به وب سايت شين‌هوآ (Xinhua) ارسال شده‌اند مورد مطالعه قرار داد.

اين گزارشات حاوي مطالب زير بود: به محضي که بيماري سارس ظاهر شد، بخش‌هاي دولتي از مرکزي گرفته تا بخش‌هاي محلي متخصصان را بسيج کردند و بيماران را بدون فوت وقت مورد درمان قرار دادند و پس از درمان از بيمارستان‌ها مرخص کردند. در مقابله با افراد شروري که مردم را به احتکار اجناس تشويق مي‌کردند تا مجبور نباشند پس از همه‌گير شدن بيماري ازخانه‌هايشان بيرون آيند دولت بلافاصله شروع به جلوگيري از انتشار شايعات کرد و متعاقب آن نظم اجتماعي به طور کامل برقرار گرديد. گرچه تعداد اندکي از نيروهاي ضد چين بدون هيچ مدرکي دولت چين را به سرپوش گذاشتن بر شيوع اين بيماري محکوم کردند، اکثر مردم و کشورهاي ديگر شايعات مذکور را نپذيرفتند. نمايشگاه تجاري گوآنگ‌جو (Guangzhou) بيشترين شرکت‌کننده از شرکت‌هاي تجاري همه‌ي دنيا را دارد. گردش‌گران خارجي بي‌خطر بودن گردش در چين را تأييد کردند. علي‌الخصوص متخصصان سازمان جهاني بهداشت [که فريب ح‌ک‌چ را خورده بودند] بطور عمومي اظهار کرده‌اند که دولت چين اقدامات و هماهنگي‌هاي لازم جهت مقابله با اين بيماري را نموده و بنابراين مشکلي وجود ندارد و متخصصان [پس از بيست روز تأخير] بازرسي استان گوانگ‌دونگ (Guangdong) را آغاز کردند.

اين 400 مورد مقاله به نويسنده چنين ‌نماياند که ح‌ک‌چ در طول چهار ماه فوق شفاف عمل کرده و با احساس مسئوليت جهت حفاظت از سلامتي افراد عمل کرده و هيچ حقيقتي را پنهان نکرده است. با اين وجود در تاريخ 20 آوريل سال 2003 دفتر اطلاعات شوراي کشور در کنفرانس مطبوعاتي خود اعلان کرد که بيماري سارس به واقع در سراسر کشور چين شايع گرديده و به طور غير مستقيم اعلام کرد که دولت به روي آن سرپوش گذاشته بوده. فقط پس از آن بود که نويسنده حقيقت را ديد و حيله‌هاي شرورانه‌ي ح‌ک‌چ که ”همراه با زمان“ پيشرفت کرده بودند هويدا گرديد.

در زمان انتخابات عمومي در کشور تايوان، ح‌ک‌چ با استفاده از حيله‌هاي ”ظريف“ و بهبود بخشيده شده‌ي خود ادعا کرد که انتخابات رياست جمهوري مي‌تواند به مصائب بسياري منتهي گردد. مسائلي از قبيل ازدياد موارد خودکشي، سقوط بازار بورس، افزايش ”بيماري‌هاي عجيب و ناشناخته“، اختلالات رواني، مهاجرت بسياري از اهالي اين جزيره، نزاع بين افراد خانواده و خويشاوندان، نگرش بي‌رحمانه نسبت به زندگي، بازار راکد، تيراندازي‌هاي پراکنده در خيابان‌ها، اعتراضات و تظاهرات، حمله‌ي نظامي به ساختمان‌هاي مسکوني، ناآرامي اجتماعي، هرج ‌و مرج سياسي و غيره. ح‌ک‌چ ذهن مردم چين را با چنين افکاري پر کرد تا به آنان بقبولاند که چنين مصائبي حاصل انتخابات است تا چيني‌ها هرگز خواستار انتخابات دمکراتيک نشوند.

در مورد فالون ‌گونگ، ح‌ک‌چ مهارت بسيار بالايي را در فريب‌کاري نشان داد تا بتواند براي فالون گونگ پاپوش درست کند. ح‌ک‌چ نمايش‌هاي خود را يکي پس از ديگري به صحنه برد. جاي تعجب نيست اگر مي‌بينيم که چه تعداد از چيني‌ها فريب خورده و گمراهند. تبليغات رذيلانه‌ي ح‌ک‌چ آنقدر فريب‌دهنده هستند که قربانيان آن ناخواسته آنها را باور کرده و به آن به ديده‌ي حقيقت مي‌نگرند.

تبليغات و شستشوي مغزي ح‌ک‌چ در طول دهه‌هاي گذشته در زمينه‌ي فريب مردم به حد اعلاي خود رسيده که اين نتيجه‌ي سرشت عاري از وجدان آن است.



ت- رياکاري و تزوير ح‌ک‌چ در مقوله‌ي حقوق بشر

از غصب کردن دمکراسي براي گرفتن قدرت تا تظاهر به دمکراسي براي حفظ حکومت استبداد

”در يک کشور دمکراتيک، حاکميت بايد در دستان مردم باشد. اين همان چيزي است که با اصول آسمان و زمين تطبيق دارد. اگر کشوري ادعاي دمکراسي کرده و حاکميت آن در دستان مردم نباشد مسلماً بر مسير صحيح نبوده و از مسيرش منحرف گرديده و آن کشور اساساً دمکراتيک نيست... چگونه مي‌توان بدون خاتمه دادن به حکومت حزب و بدون برقراري انتخابات مردمي ادعاي دمکراسي کرد؟ حق مردم را به آنان بازگردانيد!“

آيا گفته‌ي بالا شبيه جملات مقاله‌اي که به دست ”دشمنان خارجي“ به منظور ضربه زدن به ح‌ک‌چ نوشته شده باشد نيست؟ در حقيقت اين جمله مربوط به مقاله‌اي است در روزنامه‌ي شين‌هوآ ديلي (Xinhua Daily)، روزنامه‌ي رسمي ح‌ک‌چ در 27 سپتامبر 1945.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) که با بوق و کرنا دم از ”انتخابات مردمي“ زده بود و خواستار ”بازگرداندن حق مردم به مردم“ بود، از زمان به دست‌گيري قدرت، با ”حق رأي مردم“ مثل چيزي حرام و ممنوع برخورد کرده است. مردمي که قرار بود آقا و صاحب کشور باشند حتي حق تصميم‌گيري براي خودشان را نيز ندارند. کلمات از بيان سرشت عاري از وجدان ح‌ک‌چ قاصرند.

اگر به اين معتقد هستيد که آنچه در گذشته بوده ديگر گذشته است و فرقه‌ي شيطاني ح‌ک‌چ که با کشتن مردم قدرت گرفته و با دروغ حکومت خود را حفظ کرده به دنبال اصلاحات است و مي‌تواند درست‌کار شده و مايل است که ”حق مردم را به ايشان بازگرداند“، سخت در اشتباه هستيد. بگذاريد ببينيم که روزنامه‌ي ”مردم“ که بلندگوي ح‌ک‌چ است در 23 نوامبر سال 2004 يعني 60 سال پس از آنکه مقاله‌ي فوق انتشار يافت چه نوشته است: ”کنترل شديد ايدئولوژي از ضروري‌ترين مباني سياسي و ايدئولوژيکي براي انسجام بخشيدن به حکومت حزب است.“

اخيراً ح‌ک‌چ به اصطلاح ”اصل سه "بدون"“ جديد [6] را ارائه کرد که اولين اصل آن ”توسعه‌ي بدون کشمکش“ است. ”توسعه“ دروغ است ولي ”بدون کشمکش“ که بر يک ”صداي واحد و سراي واحد“ تأکيد دارد قصد اصلي ح‌ک‌چ است.

زماني که خبرنگار مشهور CBS، مايک ‌والاس (Mike Wallace) در سال 2000 از جيانگ‌ زمين پرسيد که چرا چين انتخابات مردمي را اجرا نمي‌کند، جيانگ پاسخ داد، ”مردم چين از لحاظ تحصيلات در سطح بسيار پاييني هستند.“

با اين وجود در 25 فوريه‌ي سال 1939 ح‌ک‌چ در روزنامه‌ي شين‌هوآ ديلي اعلام کرد: ”آنها ("كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT ) اعتقاد دارند که سياست‌هاي دمکراتيک در حال حاضر در چين قابل اجرا نيستند، ولي پس از مدت زماني انجام مي‌گيرد. آنها اميد دارند که زمان آن فرا رسد که دانش و تحصيلات مردم چين به حد کشورهاي دمکراتيک سرمايه‌داري در اروپا و آمريکا برسد تا دمکراسي عملي گردد... ولي تنها در سايه يک نظام دمکراتيک است که آموزش و تحصيل براي مردم آسان مي‌گردد.“

تفاوت رياکارانه‌اي که بين آنچه روزنامه‌ي شين‌هوآ در سال 1939 نوشت و آنچه جيانگ‌ زمين در سال 2000 گفت نشان دهنده‌ي سرشت بدنهاد ح‌ک‌چ است.

پس از کشتار تيان‌آن‌من در سال 1989، ح‌ک‌چ با پروندهاي سياه ناشي از نقض حقوق بشر وارد عرصه‌ي جهاني گرديد. تاريخ به ح‌ک‌چ حق انتخابي داد. يا مي‌توانست به مردمش احترام گذاشته و وضعيت حقوق بشر را ارتقاء دهد يا به خلاف‌هاي خود در چين ادامه داده و تظاهر به احترام گذاشتن به حقوق بشر کند تا وجهه‌ي بين‌المللي خود را حفظ کند.

متأسفانه ح‌ک‌چ آنطور که از ذات خودکامه‌اش برمي‌آمد روش دوم را انتخاب کرد. تعداد زيادي افراد عاري از وجدان ولي بااستعداد و باهوش را در حوزه‌هاي مختلف علمي و مذهبي گرد آورد و آنها را به انتشار و تبليغات دروغ در کشورهاي خارجي به‌ کار گماشت تا چنين وانمود کند که ح‌ک‌چ در حال بهبود بخشيدن به حقوق بشر است. حزب يک سري ”حقوق“ کاذب را از خود درآورد مثل ”حق ادامه‌ي حيات“ يا حقوق مسکن و غذا. اينگونه مطرح شد که: وقتي مردم گرسنه‌اند آيا حق ندارند که صحبت کنند؟ حتي اگر قشر گرسنه نتواند صحبت کند، آيا مي‌توان به آناني که حق بقيه را تا خرخره خورده‌اند اجازه دادکه به‌جاي قشر گرسنه صحبت کنند؟ ح‌ک‌چ با بازي کردن با مقوله‌ي حقوق بشر سعي در فريب دادن مردم چين و دمکراسي‌هاي غربي داشت، حتي ادعا کرد که ”زمان حاضر از لحاظ رعايت حقوق بشر بهترين دوره در تاريخ چين است.“

ماده‌ي 35 قانون اساسي چين چنين بيان کرده که شهروندان جمهوري خلق چين از حق آزادي بيان، نشر، گردهمايي، ايجاد انجمن، اعتراض و تظاهرات برخوردارند. ح‌ک‌چ تنها با کلمات بازي کرده است. تحت قانون ح‌ک‌چ مردم بي‌شماري از حق اعتقاد، بيان، نشر، گردهمايي و دفاعيه‌ي قانوني محروم شده‌اند. ح‌ک‌چ حتي دستور داد که استيناف بعضي گروه‌هاي خاص غير‌قانوني اعلام گردد. در چندين مورد در سال 2004 بعضي از شهروندان تقاضاي راهپيمايي در پکن را کردند. به جاي موافقت با آن، دولت اقدام به دستگيري آنان کرد. سياست ”يک کشور و دو نظام“ هنگ‌کنگ که توسط ح‌ک‌چ به قانون اساسي اين کشور اضافه شد نيز حقه‌اي بيش نيست. ح‌ک‌چ اعلام مي‌دارد که تا 50 سال هيچ تغييري در هنگ‌کنگ داده نمي‌شود حال آنکه تنها در مدت 5 سال پس از بازگردانده شدن آن به چين با تصويب قوانين ظالمانه مثل ماده‌ي 23 سعي در تبديل دو نظام به يک نظام دارد. [7]

سياست شريرانه‌ي جديد ح‌ک‌چ استفاده از ”آزادي بيان“ دروغين براي گسترش نظارت و کنترل خود بر مردم است. امروزه به نظر مي‌رسد که چيني‌ها با آزادي بيشتري سخنان خود را بيان مي‌‌کنند و در عين حال اينترنت اجازه داده است تا اخبار با سرعت بيشتري پخش شود. از اين رو امروزه ح‌ک‌چ ادعا مي‌کند که آزادي بيان به مردم اعطاء گرديده و بسياري از مردم چنين چيزي را پذيرفته‌اند. اين ظاهري دروغين است. علت اين نيست که ح‌ک‌چ با مردم مهربان شده بلکه به هر حال نمي‌تواند از پيشرفت‌هاي اجتماعي و فن‌آوري جلوگيري نمايد. بگذاريد به نقشي که ح‌ک‌چ در برخورد با اينترنت ايفا مي‌کند بپردازيم: ح‌ک‌چ وب سايت‌ها را مسدود مي‌کند، اطلاعات را فيلتر مي‌کند، تالارهاي گفتگو (Chat Room) را نظارت کرده، نامه‌هاي الکترونيکي را کنترل کرده و کاربر‌هاي اينترنتي را متهم مي‌کند. هرآنچه که انجام مي‌دهد سيري قهقرايي دارد. امروزه با کمک سرمايه‌داراني که از حقوق ‌بشر و وجدان بويي نبرده‌اند، ح‌ک‌چ پليس خود را به وسايلي مدرني مجهز کرده که مي‌توانند از درون اتومبيل‌هاي مخصوص پليس کوچکترين حرکت کاربران اينترنت را از بيرون کنترل کنند. وقتي مي‌بينيم که چگونه ح‌ک‌چ در روز روشن چنين اعمال شيطاني را انجام مي‌دهد و اينگونه در مسير رسيدن به رعايت حقوق بشر سير قهقرايي را مي‌پيمايد چگونه مي‌توانيم انتظار داشته باشيم که بهبودي در اين زمينه حاصل کند؟ ح‌ک‌چ خود اينگونه بيان داشت که: ”آن به سمت خارج بازتر شده اما از درون بسته‌تر مي‌گردد.“ سرشت پليد ح‌ک‌چ هرگز تغيير نکرده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) به‌منظور ايجاد وجهه‌ي قابل قبول براي خود در کميسيون حقوق بشر سازمان ملل در سال 2004 مواردي را برشمرد که در آنها سوء ‌استفاده‌کنندگان از حقوق بشر را به شدت تنبيه کرده بود. اين موارد تنها تظاهري در ‌پيش چشمان افراد خارجي بود حال آنکه هيچ پايه و اساسي نداشت. علت اين است که در چين بزرگترين ناقضين حقوق بشر خود ح‌ک‌چ و دبير کل اسبق حزب جيانگ‌ زمين، وزير اسبق کمسيون قضايي و سياسي لوئو گان (Luo Gan)، وزير امنيت عمومي جو يونگ‌کانگ (Zhou Yongkang) و قائم مقام آن وزاتخانه ليو جينگ (Liu Jing) هستند. نمايش آنها مبني بر تنبيه ناقضين حقوق بشر مثل اين است که دزدي فرياد بکشد ”دزد را بگيريد!“

اين کار حزب را مي‌توان اينگونه به زبان تمثيل بيان کرد: فرض کنيد که يک تجاوزگر زنجيره‌‌اي دور از چشم مردم روزانه 10 دختر را مورد تجاوز قرار مي‌داد. ولي حالا که مردم در اطرافش هستند تنها يک دختر را پيش روي آنها مورد تجاوز قرار مي‌دهد. آيا مي‌توان گفت که اين شخص سير صعودي را پيموده و بهتر شده است؟ تغيير او از تجاوز دور از چشم مردم به تجاوز در پيش چشم آنها فقط اين را مي‌رساند که او بي‌شرم‌تر و وقيح‌تر شده است. طبيعت او هرگز تغييري نيافته است. تنها چيزي که براي او عوض شده اين است که ارتکاب به جرم برايش به سادگي گذشته نيست.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) درست شبيه همان متجاوز زنجيره‌اي است. طبيعت خودکامه‌ي ح‌ک‌چ و ترس باطني او از از دست دادن قدرت باعث شده که هيچ احترامي براي مردم قائل نباشد. منابع انساني، مادي و مالي که براي پوشش دادن به پرونده‌ي نقض حقوق بشر خود از آنها استفاده مي‌کرد بسيار فراتر از تلاش‌هايش در جهت بهبود واقعي وضعيت حقوق بشر رفته است. ميل ح‌ک‌چ به کشتار بي‌حد و حصر و آزار و شکنجه بزرگترين بداقبالي مردم چين به شمار مي‌آيد.


آماده شدن براي انجام اعمال شيطاني و مخفي شدن در پشت ”قانون“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) براي محافظت از منافع نورچشمي‌هاي خود از يک طرف ظاهرسازي قبلي خود را به کلي کنار گذاشته و کارگران، رعايا و توده‌ي مردم را رها کرده و از طرف ديگر ابزار و وسايل فريب و خدعه را گسترش داده و هر روز تعداد بيشتري از موارد نقض حقوق بشر در پيش جامعه‌ي بين‌الملل هويدا مي‌شود. ح‌ک‌چ با استفاده از لغت‌ها و عبارات محبوب مثل ”حکومت قانون“، ”بازار“، ”براي مردم“، و ”اصلاحات“ مردم را سردرگم مي‌کند. ح‌ک‌چ قادر نيست سرشت پليد خود را مخفي کند حتي اگر ”کت شلوار سبک غربي“ را به تن کند. چنين ظاهري تنها اثر فريبنده‌ي بيشتري نسبت به ”لباس فرم مائو“ دارد. در مزرعه‌ي حيوانات نوشته‌ي جرج ارول (George Orwell) که در سال 1945 به چاپ رسيد، خوک‌ها ياد گرفتند که به روي دو پا ايستاده و راه بروند. اين مهارت تازه به خوک‌ها وجهه‌هاي جديدي داد ولي باطن آنها همان خوک بود.


أ- وضع کردن قانون‌ و مقرراتي که ناقض قانون اساسي چين است

قوانين و مقرراتي که ناقض قانون اساسي هستند به تصويب رسيده و به رده‌هاي مختلف و کارکنان تمام بخش‌هاي دولتي ابلاغ شده و به عنوان مبنايي براي سد کردن راه تلاش‌هاي مردم جهت توقف آزار و شکنجه، بدست آوردن آزادي و بهبود وضع حقوق بشر به کار مي‌روند.


ب- مشکلات غير‌سياسي با ابزارهاي سياسي مورد بررسي قرار مي‌گيرند

مشکلات ساده‌ي اجتماعي بزرگ‌نمايي شده و تحت عنوان ”رقابت با حزب براي توده‌ها“، ”سعي در ساقط کردن حزب و کشور“، ”اغتشاش“ و ”نيروهاي دشمن“ مطرح مي‌گردند. يک موضوع غير‌سياسي از روي عمد سياسي جلوه داده شده تا حزب بتواند در مقابل آن تحرکات سياسي انجام داده و با ابزار تبليغاتي خود نفرت را در دل مردم ايجاد کند.


ج- مهار و کنترل موضوعات سياسي از طريق روش‌هاي فريبکارانه

آخرين سياست ح‌ک‌چ براي حمله به شهروندان حامي دمکراسي و روشن‌فکران آزادانديش قرار دادن تله بر سر راه‌شان و زنداني کردن آن‌ها است. اين تله‌ها شامل اتهامات دروغيني از سرپيچي‌هاي مدني مثل فحشا و فرار از پرداخت ماليات هستند. حمله‌گرها از اتهامات سطح پايين استفاده کرده تا خود مورد اتهام گروه‌هاي بيروني قرار نگيرند. اين اتهامات که اغلب براي ريختن آبروي افراد در جامعه‌ طرح‌ريزي مي‌شوند کافي هستند تا شخص قرباني را مورد تمسخر عامه‌ي مردم قرار دهند.


تنها تغييري که در سرشت پليد ح‌ک‌چ رخ داده اينست که نسبت به قبل بي‌شرم‌تر شده و از انسانيت فاصله‌ي بيشتري گرفته است.


ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) بيش از يک ميليارد نفر را با منطق منحرف و دروغين خود اسير ساخته

فرض کنيد يک مجرم هرزه به‌زور وارد خانه‌اي شده و به دختري تجاوز کرده در محکمه در دفاع از خود مي‌گويد که او دختر را نکشته و تنها به او تجاوز کرده است. از آنجا که کشتن از تجاوز بدتر است، او ادعا مي‌کند که بي‌گناه بوده و بايد فوراً آزاد شود. او بگويد که مردم بايد به خاطر اينکه دختر را نکشته و فقط به او تجاوز کرده او را مورد تشويق نيز قرار دهند. چنين منطقي مسخره است. با اين حال منطق ح‌ک‌چ در دفاع از کشتار چهارم ژوئن 1989 ميدان تيان‌آن‌من دقيقاً شبيه منطق همان مجرم است. ح‌ک‌چ ادعا کرد که ”سرکوبي دانشجويان“ از بروز ”ناآرامي‌هاي داخلي“ در چين جلوگيري کرد. بنابرين براي جلوگيري از ”ناآرامي‌هاي داخلي“ سرکوب دانشجويان موجه بود.

”تجاوز يا قتل، کداميک بهتر است“؟ اگر يک مجرم چنين سؤالي را از قاضي محکمه بپرسد آن نشانه‌ي بي‌شرمي اوست. درست به همين شکل در مورد کشتار ميدان تيان‌آن‌من نيز ح‌ک‌چ و هم‌دستانش هيچ احساس گناهي نکردند. در عوض از جامعه پرسيدند که کداميک بهتر است- ”سرکوب دانشجويان يا ناآرامي داخلي که مي‌تواند به جنگ داخلي منجر گردد؟“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) کنترل کل دستگاه‌هاي کشور و ابزار تبليغاتي را به دست دارد. به عبارت ديگر، 3/1 ميليارد نفر از مردم چين گروگان و اسير او هستند. ح‌ک‌چ با داشتن 3/1 ميليارد نفر گروگان هميشه مي‌تواند چنين نتيجه‌گيري کند که اگر گروه معيني از مردم را سرکوب نکند، تمام ملت درگير آشوب و مصيبت خواهند گرديد. با استفاده از اين بهانه مي‌تواند هر گروه يا فردي را که بخواهد سرکوب کند و سرکوب کردن او همواره موجه مي‌نمايد. با وجود چنين نتيجه‌گيري‌هاي فريبکارانه و دروغيني آيا مجرمي بي‌شرم‌تر از ح‌ک‌چ در جهان پيدا مي‌شود؟


تشويق و تهديد - از ”اعطاي“ آزادي تا افزايش سرکوب

بسياري از چيني‌ها اعتقاد دارند که امروزه از آزادي بيشتري نسبت به قبل برخوردارند به همين دليل اميد به بهبودي و دوام ح‌ک‌چ دارند. در حقيقت ميزان آزادي ”اعطاء“ شده به مردم بستگي به اين دارد که ح‌ک‌چ تا چه حد درگير بحران شده باشد. ح‌ک‌چ هرکاري مي‌کند تا منافع جمعي حزب حفظ گردد، از دادن به اصطلاح دمکراسي و آزادي گرفته تا رعايت حقوق بشر.

با اين همه، تحت رهبري ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، به اصطلاح ”آزادي“ داده شده توسط ح‌ک‌چ توسط هيچگونه مرجع قضايي حمايت نگرديده است. چنين ”آزادي‌اي“ صرفاً ابزاري است براي فريب و کنترل مردم در مقابل حرکت جهاني آغاز شده به سمت دمکراسي. در بطن، چنين ”آزادي‌اي“ در تضاد شديد با ديکتاتوري ح‌ک‌چ است. زمانيکه اين تضاد به حدي فراتر از تحمل ح‌ک‌چ برسد، ح‌ک‌چ تمام اين ”آزادي“ را به يکباره پس مي‌گيرد. در تاريخ ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، چندين دوره وجود دارد که در آن آزادي بيان محترم شمرده شده و هر يک از آنها دوره‌اي مبني بر کنترل شديد را به همراه دارند. اين الگوي ادواري موجود در تاريخچه‌ي ح‌ک‌چ نشان‌دهنده‌ي سرشت عاري از وجدان ح‌ک‌چ است.

در دوره‌ي اينترنت امروز اگر به وب سايت شين‌هوا يا روزنامه‌ي اينترنتي مردم که رسانه‌هاي رسمي ح‌ک‌چ هستند سري بزنيد مي‌بينيد که تنها تعداد معدودي گزارش حاوي اطلاعات منفي در مورد چين وجود دارند. اول اينکه در چين امروز خبرهاي بد بسياري با سرعت زياد در حال انتشار در سراسر کشور هستند و خبرگزاري‌ها بايد حداقل چند تا از آنها را منتشر کنند تا بتوانند اعتبار خود را حفظ کنند. دوم آنکه موضع اين گزارشات خبري با علايق ح‌ک‌چ تطبيق دارد چراکه ”انتقاد جزئي، کمک بزرگي است.“ خبرها همواره تقصير خبرهاي بد را به گردن اشخاص خاص که کاري به کار حزب ندارند انداخته و از رهبري ح‌ک‌چ براي رفع و رجوع آن تشکر مي‌کند. ح‌ک‌چ با مهارت کامل کنترل مي‌کند که چه چيزي گزارش شود، چه چيزي گزارش نشود، چگونه گزارش شود و اينکه رسانه‌هاي چيني آن‌را گزارش کنند يا رسانه‌هاي خارج از کشور که تحت کنترل ح‌ک‌چ قرار دارند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با مهارت اخبار بد را دست‌کاري کرده و به ‌گونه‌اي جلوه مي‌دهد که بتواند از طريق آنها قلب مردم را بربايد. بسياري از جوانان چيني امروزه بر اين خيال هستند که ح‌ک‌چ آزادي بيان خوبي را در اختيار مردم قرار داده و از اين رو اميد به پيشرفت ح‌ک‌چ دارند. آنها قرباني استراتژي‌هاي ”دقيق و ظريف“ خبرگزاري‌هاي بي‌انصاف کنترل‌شده‌ي دولت هستند. علاوه بر اين با ايجاد يک موقعيت هرج‌ومرج‌زا در جامعه‌ي چين و در پي آن مطرح کردن مقداري از آن از طريق رسانه‌ها، ح‌ک‌چ مي‌تواند مردم را متقاعد کند که تنها ح‌ک‌چ قادر است چنين آشفتگي اجتماعي را کنترل کند و از اين طريق تأييد مردم بر حکومت ح‌ک‌چ را جلب مي‌کند.

بنابرين نبايد به اشتباه فکر کنيم که ح‌ک‌چ تغيير کرده حتي اگر نشانه‌هايي از حقوق بشر ديده مي‌شود. در تاريخ زماني‌که ح‌ک‌چ در حال مبارزه براي براندازي دولت "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT بود تظاهر مي‌کرد که براي دمکراسي مي‌جنگد. ذات خبيث ح‌ک‌چ به گونه‌اي است که به هيچ يک از قول‌هايش نمي‌توان اعتماد کرد.



ث- جنبه‌هاي مختلف سرشت پليد ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)

فروختن اراضي ملي از روي خودخواهي و خيانت کردن به ملت تحت نام ”اتحاد ملي“
”آزادسازي تايوان“ و ”متحد کردن تايوان“ همواره شعار تبليغاتي ح‌ک‌چ در طول دهه‌هاي گذشته بوده است. با استفاده از اين شعار، ح‌ک‌چ همواره مانند يک وطن‌پرست و ملي‌گرا عمل نموده است. آيا ح‌ک‌چ واقعاً به انسجام و تماميت ارضي کشور اهميت مي‌دهد؟ به هيچ‌ وجه. تايوان صرفاً يک معضل تاريخي است که در اثر درگيري‌هاي بين ح‌ک‌چ و "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT بوجود آمده و ابزاري است که ح‌ک‌چ توسط آن به رقباي خود ضربه زده و حمايت مردم را جلب مي‌کند.

در روزهاي آغازين که ح‌ک‌چ ” شوروی چينی“ را در زمان حکومت ملی پايه‌گذاري کرد، ماده‌ي 14 قانون اساسي‌اش مبني بر اين بود که ”هر يک از اقوام يا استان‌هاي داخل کشور چين مي‌تواند اعلام استقلال کند.“ براي هماهنگي با اتحاد جماهير شوروي، شعار ح‌ک‌چ نيز ”حمايت از شوروي“ بود. در زمان جنگ چين و ژاپن هدف اصلي ح‌ک‌چ ارتقاء موقعيت خود بود نه مبارزه با اشغال‌گران ژاپني. در سال 1945 ارتش سرخ شوروي وارد شمال شرق چين شد و اقدام به دزدي، قتل و تجاوز کرد ولي ح‌ک‌چ حتي يک کلمه نيز در مخالفت با اين عمل نگفت. به همين ترتيب وقتي شوروي از اعلام خودمختاري و استقلال مغولستان حمايت کرد، ح‌ک‌چ کاملاً ساکت ماند.

در پايان سال 1999، چين و شوروي توافقنامه‌اي را مبني بر به رسميت شناختن مرزهاي يکديگر امضاء کردند که طي آن چين تمامي توافق‌هاي ناعادلانه‌اي را که بيش از 100 سال قبل بين روسيه و سلسله‌ي چينگ (Qing) انجام گرفته بود بدون قيد و شرط پذيرفت و بيش از يک ميليون کيلومتر مربع زمين را به روسيه فروخت، سرزميني ده‌ها برابر مساحت کشور تايوان. در سال 2004، چين و روسيه يک موافقت‌نامه‌ي تکميلي را در مورد مرزهاي شرقي چين و شوروي امضاء کردند و حاکميت نيمي از جزيره‌ي هي‌شيازي (Heixiazi) در استان هيلونگ‌جيانگ (Heilongjiang) را مجدداً به روسيه واگذار کرد.

با توجه به مشکلات مرزي ديگر مثل جزاير نانشا (Nansha) و جزيره‌ي ديائويو (Diaoyu) به اين نتيجه مي‌رسيم که ح‌ک‌چ اهميتي به از دست دادن اين اراضي نداده چراکه تأثيري به روي کنترل و قدرتش نداشته‌اند. ح‌ک‌چ مسئله‌ي ”اتحاد تايوان“ را در بوق و کرنا انداخت که صرفاً پرده‌اي از دود و ابزاري براي تحريک حس وطن‌ پرستي کورکورانه‌ي مردم بود و اذهان عمومي را از مسائل و درگيري‌هاي داخلي منحرف مي‌کرد.


شرارت‌هاي سياسي بدون هيچ‌گونه قيد و بند اخلاقي

يک دولت بايد همواره تحت نظارت باشد. در کشورهاي دمکراتيک، جدايي قوه‌ها بعلاوه‌ي آزادي بيان و مطبوعات، مکانيزم‌‌‌هاي خوبي براي نظارت بر دولت هستند. اعتقادات مذهبي نيز محدوديت‌هاي اخلاقي را به آن اضافه مي‌کند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) مروج الحاد است چراکه سرشت خداجويي ندارد که براي رفتارش محدوديت‌هاي اخلاقي قائل شود. در نتيجه، زمانيکه ح‌ک‌چ شروع به ظلم و شرارت مي‌کند هيچ چيز جلودار آن نيست. از نظر ح‌ک‌چ چه نظارتي بر آن وجود دارد؟ ”خود ح‌ک‌چ خودش را نظارت مي‌کند!“ اين شعاري است که حزب ده‌ها سال است که توسط آن مردم را فريب مي‌دهد. در زمان‌هاي گذشته آن را ”انتقاد از خود“ مي‌ناميدند، بعدها ”خود ‌نظارتي“ و ”خود بهينه‌‌‌سازي رهبري حزب“ و اخيراً ”خود بهينه‌سازي ظرفيت حاکميت حزب“ مي‌نامند. ح‌ک‌چ بر قدرت فوق‌العاده‌اي که آن براي به اصطلاح ”خود بهبودي“ دارد تأکيد مي‌کند. ح‌ک‌چ تنها به حرف بسنده نمي‌کند بلکه به آن عمل مي‌کند مثل پايه‌گذاري ”کميته‌‌‌‌‌‌‌‌ي بازرسي- تنبيهي مرکزي“ و ”اداره‌ي فرجام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي“ و از اين قبيل. اين نهادها در ظاهر زيبا هستند ولي در باطن ”گلدان‌هاي تزئيني“ فريبنده‌اي که مردم را گمراه مي‌کنند.

بدون محدوديت‌هاي اخلاقي و قانون، ”خود بهبودي“ ح‌ک‌چ مظهر اين ضرب‌المثل سنتي و کهن چين است که مي‌گويد ”شياطيني که از قلب خود شخص بيرون مي‌آيند.“ اين تنها بهانه‌اي است که ح‌ک‌چ از آن براي اجتناب از قبول نظارت‌هاي خارجي و امتناع از لغو ممنوعيت آزادي مطبوعات و تشکل احزاب آزاد سياسي تراشيده است. اراذل سياست‌مدار از اين حربه براي تحميق مردم و حمايت از قدرت ح‌ک‌چ و منافع هيأت حاکم استفاده مي‌کنند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) متخصص توطئه‌چيني سياسي است. ”ديکتاتوري دمکراتيک مردمي“، ”مرکزيت دمکراتيک“، ”مشاوره‌ي سياسي“ و غيره همگي نقشه‌هايي فريبنده‌اند. بجز کلمه‌ي ديکتاتوري بقيه‌ي آنها دروغي بيش نيستند.


حقه و کلک - از مقاومت دروغين در مقابل چپاول ژاپن گرفته تا ضد تروريسم شيادانه

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) همواره ادعا کرده که مردم را در شکست دادن غارت‌گران ژاپني رهبري کرده است. حال آنکه آرشيوهاي تاريخي بسيار نشان مي‌دهند که ح‌ک‌چ عمداً از نبرد در جنگ چين و ژاپن اجتناب کرد. ح‌ک‌چ تنها از موقعيت به دست آمده ناشي از درگيري دولت "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT در جنگ با ژاپن استفاده کرد و قدرت خود را افزايش داد.

تنها نبردهاي مهمي که ح‌ک‌چ در آنها شرکت کرد نبرد گذرگاه پينگ‌شينگ (Pingxing Pass) و نبرد صد لشکر بودند. در نبرد گذرگاه پينگ‌شينگ، ح‌ک‌چ به هيچ عنوان رهبر و يا نيروي غالب در نبرد به حساب نمي‌آمد. در عوض نيروهاي ح‌ک‌چ تنها به کمين واحدهاي ژاپني مي‌نشستند. در مورد نبرد صد لشکر نيز، در داخل ح‌ک‌چ عقيده بر اين است که شرکت در اين نبرد سياست‌هاي استراتژيک حزب مرکزي را نقض کرد. پس از اين دو نبرد، مائو و ارتش ح‌ک‌چ نه در هيچ نبرد جدي ديگري درگير شدند و نه قهرماناني مثل دونگ ‌کونروي (Dong Cunrui) در جنگ سال 1948 با "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT و هوانگ ‌جي‌گوانگ (Huang Jiguang) در جنگ کره را در جنگ چين و ژاپن ، پرورش دادند. تنها چند نفر از فرماندهان بلند‌پايه‌ي ح‌ک‌چ در ميدان جنگ با ژاپن کشته شدند. تا امروز ح‌ک‌چ نتوانسته ارقامي را مبني بر ميزان تلفات خود در جنگ بين چين و ژاپن منتشر کند و در سراسر چين بناهاي يادبود چنداني که مربوط به کشته‌هاي ح‌ک‌چ در جنگ بين چين و ژاپن باشند به چشم نمي‌خورند.

در آن زمان، ح‌ک‌چ دولتي مرزي را در استان‌هاي شانزي (Shaanxi)، گان‌سو (Gansu) و نينگ‌شيا (Ningxia) به دور از جبهه‌ي جنگ پايه‌گذاري کرد. بر طبق اصطلاحات و اسامي امروزي، ح‌ک‌چ در حال اجراي ”يک کشور و دو نظام“ يا ”دو چين“ در داخل چين بود. گرچه فرماندهان ح‌ک‌چ به ايستادگي و مقاومت در مقابل ژاپن بي‌ميل نبودند ولي مقامات بلندپايه ح‌ک‌چ در شرکت در جنگ با ژاپن مصمم ظاهر نشدند. در عوض، آنها به فکر اقداماتي بودند که از منافع و ذخاير خود حفاظت کرده و از جنگ به عنوان فرصتي براي تقويت خود استفاده کنند. زمانيکه در سال 1972 چين و ژاپن مناسبات و روابط ديپلماتيک خود را از سر گرفته، مائو زدانگ حقيقت را براي نخست وزير ژاپن کاکويي تاناکا (Kakuei Tanaka) فاش کرده و گفت که ح‌ک‌چ بايد از ژاپن تشکر کند چرا که اگر جنگ بين ژاپن و چين نبود، ح‌ک‌چ نمي‌توانست در چين قدرت گيرد.

حقيقت بالا مدعايي است بر بطلان ادعاي ح‌ک‌چ مبني بر رهبري مردم چين در مقابله با ژاپن در جنگ هشت ساله‌ي بين اين دو کشور و پيروزي نهايي چين.

پس از گذشت نيم قرن و پس از حمله‌ي يازدهم سپتامبر تروريست‌ها به خاک آمريکا، مبارزه با تروريسم موضوع مورد بحث تمام کشورهاي جهان گرديد. ح‌ک‌چ مجدداً در صدد استفاده از استراتژي‌هاي فريبکارانه درست مثل آنچه در جنگ بين چين و ژاپن به کار گرفته بود برآمد. با استفاده از بهانه‌ي مقابله با تروريسم، ح‌ک‌چ به بسياري از مذهبيون، ناراضي‌ها و گروه‌هاي درگير در منازعات قومي و منطقه‌اي برچسب تروريست زد. ح‌ک‌چ تحت لواي تلاش‌هاي ضد تروريست بين‌المللي سرکوب‌هاي شديدي را آغاز نمود.

در 27 سپتامبر سال 2004، خبرگزاري شين‌هوا به نقل از روزنامه شين‌جينگ (Xinjing) اعلان کرد که پکن قصد دارد اولين اداره‌ي مبارزه با تروريسم را در ميان تمامي استان‌ها و شهرهاي چين تأسيس کند. برخي از رسانه‌هاي خارجي هوادار ح‌ک‌چ نيز اين موضوع را در سر تيتر خبرهاي خود قرار داده و نوشتند که ”اداره‌ي 610 به مبارزه‌ي ضد تروريسم پيوست.“ (اداره‌ي 610 يک شبکه از آژانس‌هاي دولتي است که اختصاصاً براي آزار و شکنجه تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ تأسيس شده)، و ادعا کردند که اداره‌ي ضد تروريسم تمرکز خود را بر حمله به ”نهادهاي تروريستي“ از جمله فالون گونگ خواهد گذاشت.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) انگ ”تروريست“ را بر مردمي نهاد که هيچ اسلحه‌اي در دست ندارند و زمانيکه مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيرند هيچ‌گونه مقابله‌اي نمي‌کنند و با آرامش براي حق مسلم خود درخصوص اعتقادشان درخواست استيناف مي‌کنند. ح‌ک‌چ با سوء استفاده از جو ضد تروريسم، نيروهاي ويژه‌ي ضد تروريستي خود را که تا دندان مسلح بودند بسيج کرد تا سرکوب سريع و همه‌جانبه‌اي را در مورد اين گروه بي‌دفاع و آرامش‌طلب اجرا کند. علاوه بر اين، ح‌ک‌چ از بهانه‌‌ي ضد تروريسم استفاده کرد و آزار و شکنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ را از ديد جوامع بين‌الملل دور نگه داشت. حقه و کلک‌هايي که امروزه توسط ح‌ک‌چ بکار گرفته مي‌شود تفاوت چنداني با آنچه در زمان جنگ بين چين و ژاپن به کار گرفته مي‌شد ندارد و تنها مي‌توان گفت که اينگونه رفتار با چنين موضوع مهمي که تلاش ضد تروريست بين‌الملل نام دارد کاملاً شرم‌آور است.


تظاهر به صداقت و موافقت علني در عين مخالفت پنهاني

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) خود به مکتب خود اعتقادي ندارد حال آنکه ديگران را مجبور به قبول آنها مي‌کند. اين يکي از مزورانه‌ترين روش‌هاي بکار گرفته شده توسط ح‌ک‌چ است. ح‌ک‌چ خود مي‌داند که مکتبش غلط است و نظريه‌ي سوسياليسم حقيقت ندارد. خود ح‌ک‌چ به اين مکتب اعتقادي ندارد ولي مردم را به پذيرفتن آن اجبار مي‌کند. کساني را که به آن اعتقادي نداشته باشند آزار و اذيت مي‌کند. ح‌ک‌چ با وقاحت تمام اين ايدئولوژي فريبکارانه را در قانون اساسي که پايه و اساس کشور و دولت چين است گنجانده است.

در زندگي واقعي، يک پديده‌ي جالب وجود دارد. بسياري از مقامات عالي‌رتبه‌ مقام و منصب خود را در درگيري‌هاي سياسي درون حزبي و يا به علت فساد از دست مي‌دهند. اينها خود همان کساني هستند که در مجامع عمومي دم از صداقت و ايثار و فداکاري مي‌زنند حال آنکه خود اقدام به رشوه‌خواري، مفاسد و ديگر اعمال شرم‌آور در پشت پرده مي‌کنند. بسياري از به اصطلاح ”خدمت‌گزاران مردم“ به همين دلايل از کار برکنار شده‌اند، از جمله لي‌ جياتينگ (Li Jiating) استاندار اسبق استان يانان (Yannan)، ليو فنگ‌رن (Liu Fangren) دبير حزب در استان گويي‌جو (Guizhou)، چنگ ‌ويگائو (Cheng Weigao) دبير حزب استان هبي (Hebei)، تيان ‌فنگ‌شان (Tian Fengshan) وزير اراضي و منابع و وانگ ‌هوآي‌جونگ (Wang Huaizhong) معاون استاندار استان آن‌هوي (Anhoy). با اين وجود اگر به سخنراني‌هايشان گوش کنيد خواهيد ديد که بدون استثناء همگي از مبارزات عليه فساد حمايت کرده و به دفعات زيردستان خود را به درست‌کاري دعوت کرده در حاليکه خود مشغول اختلاس از صندوق دولت و رشوه‌خواري بوده‌اند.


گرچه ح‌ک‌چ براي بهبود وجهه‌ي خود گاهاً اعضاي پاک خود را ارتقاء داده و برخي افراد ايده‌آل‌گرا و باهوش را جذب حزب ‌کرده ولي بر همگان روشن است که معيارهاي اخلاقي دائماً درحال افول چين در چه وضع اسفناکي قرار دارد. چرا تبليغات ح‌ک‌چ مبني بر ”تمدن معنوي“ تأثيري در جهت بهبود اين وضع نداشته است؟

در حقيقت، رهبران حزب کمونيست زمانيکه سعي در اشاعه‌ي ”صفات اخلاق کمونيستي“ داشتند و شعار ”خدمت به مردم“ را بر زبان جاري مي‌کردند صرفاً صحبت‌هايي توخالي را تحويل مردم مي‌دادند. عدم هماهنگي بين آنچه رهبران کمونيستي مي‌گفتند و آنچه به آن عمل مي‌کردند را مي‌توان در رفتار پدر بنيان‌گذار ايشان يعني کارل‌ مارکس نيز ديد. مارکس يک پسر نامشروع داشت. لنين در اثر معاشرت با روسپي‌ها به بيماري سفليس مبتلا شد. استالين به علت اجبار يک خواننده به روابط نامشروع مورد اتهام قرار گرفت. مائو زدانگ خود را در شهوت غرق کرد. جيانگ ‌زمين بي‌بندوبار است. رهبر کمونيست روماني چاسسکو (Ceausescu) تمامي خويشاوندان خود را به طور شديدي ثروتمند کرد. کاسترو (Castro) رهبر کمونيست کوبا صدها ميليون دلار پول را در بانک‌هاي خارجي به حساب خود گذاشته است. رهبر کره‌ي شمالي کيم ايل ‌سونگ‌ (Kim Il Song) و فرزندانش زندگي بسيار منحط و پر ريخت و پاش دارند.

در زندگي روزمره، مردم عادي چين از جلسات مطالعات سياسي پوچ متنفر هستند. روز ‌به روز تعداد بيشتري از مردم در مورد موضوعات سياسي دو پهلو صحبت مي‌کنند چرا که همه مي‌دانند که آنها چيزي بيشتر از يک بازي سياسي نيستند. ولي هيچ‌کسي، نه گوينده و نه شنونده‌ي اين جلسات سياسي، بوضوح در مورد فريبکارانه بودن آنها سخني به ميان نمي‌آورد. اين يک راز آشکار است. مردم اين پديده را ”تظاهر صادقانه“ مي‌نامند. اعتقادات پر سر و صداي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، چه ”نمودهاي سه‌گانه“ چندين سال پيش و چه ”بهبود ظرفيت حکومتي“ اخير و يا ”سه قلب“ امروز مبني بر ”گرم کردن، ثبات بخشيدن و به دست آوردن دل مردم“ همه بي‌معني هستند. کدام حزب حاکم است که نماينده‌ي منافع مردم نباشد؟ کدام حزب حاکم نسبت به ظرفيت حکومتي بي‌اعتناست؟ کدام حزب حاکم در پي بدست آوردن دل مردم نيست؟ هر حزبي که از اين ميان بهره‌اي نبرده باشد خيلي زود از صحنه‌ي سياست رانده مي‌شود. ولي ح‌ک‌چ چنين شعارهاي زائد و پرتي را به عنوان تئوري‌هاي غامض و پيچيده عنوان کرده و از تمام ملت مي‌خواهد که آنها را مطالعه کنند.

وقتي به‌تدريج تظاهر بخشي از فکر و عادات ميلياردها نفر گردد و فرهنگ حزب را تشکيل دهد، جامعه نيز به خودي خود به سمت خطا، تظاهر و پوچي پيش مي‌رود. جامعه بدون صداقت و اعتماد يک جامعه‌ي بحران‌زده است. علت چيست که ح‌ک‌چ چنين شرايطي را به‌وجود آورده است؟ در گذشته دليل آن ايدئولوژي حزب بود و امروز علت منافع آن است. اعضاي ح‌ک‌چ خود به خوبي مي‌دانند که تظاهر مي‌کنند ولي به هر حال اين کار را مي‌کنند. اگر ح‌ک‌چ چنين شعارها و تشريفاتي نداشته باشد نمي‌تواند براي مردم قلدري کند. ديگر نخواهد توانست مردم را بترساند و آنها را مجبور به اطاعت کند.


کنار گذاشتن وجدان و فداکاري عدالت در جهت منافع حزب

ليو شائوچي (Liu Shaoqi) [8] در کتاب ”پيشرفت‌هاي اخلاقي حزب کمونيست“ مشخصاً در مورد نياز ”اعضاي حزب به گنجاندن علائق شخصي خود در لابلاي علايق حزب“ توضيح داده است. در ميان اعضاي ح‌ک‌چ هميشه افراد درست‌کاري وجود داشته‌اند که نگران کشور و مردم خود بوده‌اند و هميشه مقاماتي بوده‌اند که هدف‌شان خدمت صادقانه به ملت بوده است. ولي در نظام مبتني بر منافع شخصي ح‌ک‌چ چنين افرادي دوام نمي‌آورند. اين افراد تحت فشارهاي مداوم جهت ”تسليم کردن انسانيت خود به ذات حزب“ اغلب پي مي‌برند که ادامه دادن غير ممکن است و خطر اخراج از منصب، يا بدتر، فاسد شدن وجود دارد.

تمامي مردم چين شخصاً ظلم و ستم ح‌ک‌چ را تجربه کرده و با تمام وجود آن را احساس کرده‌اند و در درون خود ترس بسيار زيادي را نسبت به خشونت ح‌ک‌چ به‌وجود آورده‌اند. از اين رو مردم جرأت عدالت‌خواهي را از دست داده و ديگر اعتقادي به قوانين آسماني ندارند. در ابتدا خود را تسليم قدرت ح‌ک‌چ مي‌کنند و سپس رفته رفته نسبت به مسايلي که مستقيماً به ايشان مربوط نمي‌شود بي‌اعتنا مي‌گردند. در نتيجه حتي منطق و تفکرشان نيز آگاهانه تغيير يافته، در قالب منطق حزب شکل گرفته و در مقابل ح‌ک‌چ تسليم مي‌گردد. اين نتيجه‌ي سرشت مافيايي ح‌ک‌چ است.


ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با دست‌کاري حس وطن‌پرستي موجبات تحريک عامه‌ي مردم را فراهم مي‌کند

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) براي تحريک مردم از شعارهاي ”وطن‌پرستانه“ و ”ملي‌گرايانه“ استفاده مي‌کند. اين شعارها نه‌تنها با صداي بلند توسط ح‌ک‌چ مورد استفاده قرار مي‌گيرند بلکه استراتژي‌هاي مختلف بکارگرفته شده براي تحريک مردم در زمان‌هاي مختلف مورد آزمايش قرار مي‌گيرند. بعضي از چيني‌هاي مقيم خارج از کشور که ده‌ها سال است جرأت بازگشت به چين نداشته‌اند با خواندن شعارهاي وطن‌پرستانه در روزنامه‌ي مردم که خارج از چين منتشر مي‌گردد دچار حس وطن‌پرستي به مراتب قوي‌تر از کساني که در خود چين زندگي مي‌کنند مي‌گردند. چيني‌هايي که تحت تحريک ح‌ک‌چ قرار گرفته و در عين حال جرأت ”نه“ گفتن به سياست‌هاي ح‌ک‌چ را ندارند خشم خود را با هجوم به سفارت آمريکا يا کنسول‌گري‌ آن در چين و پرتاب تخم‌مرغ و سنگ و به آتش کشيدن اتومبيل و پرچم آمريکا نشان مي‌دهند و اين همه تحت لواي ”وطن‌پرستي“ صورت مي‌گيرد.

هر زمان که حزب کمونيست با موضوعي جدي که اطاعت مردم را مي‌طلبد مواجه مي‌شود از شعارهاي ”وطن‌پرستي“ و ”ملي‌گرايي“ براي بسيج کردن مردم استفاده مي‌کند. در تمامي موارد از جمله مسئله‌ي تايوان، هنگ‌کنگ، فالون ‌گونگ، تصادف هواپيماي جاسوسي آمريکا و جت جنگنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي چين، ح‌ک‌چ از روش‌هاي تلفيقي ايجاد ترس و وحشت و شستشوي مغزي استفاده کرده و مردم را از لحاظ ذهني به خشم آورده و براي جنگ آماده ساخته است. اين روش همان روشي است که توسط فاشيست‌هاي آلماني استفاده‌ مي‌شد.

از آنجا که تمامي منابع اطلاعات ديگر سانسور مي‌شوند، روند شستشوي مغزي ح‌ک‌چ معمولاً بسيار موفق است. گرچه چيني‌ها علاقه‌اي به ح‌ک‌چ ندارند ولي در فضايي مسموم در اثر تحريفات و اکاذيب ح‌ک‌چ زندگي کرده و مي‌انديشند. در زمان حمله‌ي آمريکا به عراق، براي مثال، بسياري از مردم چين با تماشاي تحليل‌هاي خبري CCTV [9] (تلويزيون رسمي چين) به خشم آمده و احساس تنفر، انتقام و ميل به جنگيدن شديدي وجودشان را پر مي‌کرد حال آنکه در دل، جنگي ديگر را نفرين مي‌کردند.


بي‌شرمي- مقدم دانستن حزب به مملکت و اجبار مردم به ترجيح دشمن به پدر خود

يکي از عبارت‌هايي که ح‌ک‌چ اغلب براي ترساندن مردم از آن استفاده مي‌کند عبارت ”نابودي حزب و کشور“ است، که در آن حزب را قبل از کلمه‌ي کشور ذکر مي‌کند. اصل بارز و مهم چين عبارت است از: ”چين جديدي بدون ح‌ک‌چ وجود نخواهد داشت.“ مردم از کودکي آموزش داده مي‌شوند تا ”به حزب گوش فرا دهند“ و ”رفتاري مثل بچه‌هاي خوب حزب داشته باشند.“ سرودهايي در مدح حزب بخوانند: ”من حزب را مادر خود مي‌دانم.“ ”اوه، اي حزب، مادر عزيز من.“ ”لطف نجات حزب عميق‌تر از اقيانوس‌هاست.“ ”عشق نسبت به پدر و مادرم نمي‌تواند از عشق من نسبت به حزب بيشتر باشد.“ [10] آنها ”هر کجا که حزب بگويد رفته و مي‌جنگند.“ در زمان وقوع بلايا وقتي دولت به کمک مردم مي‌رود آنها ”از حزب و دولت تشکر مي‌کنند“- اول حزب و بعد دولت. يکي از شعارهاي نظامي مي‌گويد: ”حزب فرمان شليک را صادر مي‌کند.“ حتي زماني که متخصصان چيني شروع به طراحي يونيفرم براي قضات دادگاه‌ها کردند، براي دستمال‌گردن آن چهار دکمه‌‌ي طلايي در نظر گرفتند که اين دکمه‌ها از بالا به پايين سمبل حزب، مردم، قانون و کشور هستند. اين بدين معني است که حتي اگر قاضي باشيد، بايد همواره حزب را فراتر از قانون، کشور و مردم بدانيد.

در کشور چين حزب به قدرت برتر و در مقابل، کشور به زيردست حزب تبديل گرديده است. کشور وجود دارد که حزب وجود داشته باشد و گفته مي‌شود که حزب تجلي مردم و سمبل کشور است. عشق به حزب، رهبران حزب و کشور همگي با هم مخلوط شده ‌است و اين علت اصلي اين است که چرا در چين وطن‌پرستي تحرف شده است.

بسياري از مردم و اعضاي حزب تحت آموزش‌ها و تبليغات ظريف ولي مداوم ح‌ک‌چ دانسته و يا بدون اينکه خود متوجه باشند حزب را با کشور اشتباه مي‌گيرند. آنها به اين مسئله اعتقاد پيدا کرده‌اند که ”علاقه‌ي حزب“ بر همه چيز ارجح بوده و ”علاقه‌ي حزب همان علاقه‌ي مردم و کشور است.“ اين کار که نتيجه‌ي تلقينات ح‌ک‌چ است فضايي را به وجود آورده که حزب بتواند به راحتي به کشور خيانت کند.


بازي ”پرداخت خسارت“ و جلوه دادن خلاف‌کاري تحت عنوان ”موفقيت‌هاي بزرگ“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در طول تاريخ اشتباهات زيادي کرده است ولي همواره گناه آنها را به گردن اشخاص يا گروه‌هاي ديگر انداخته و آنها را وادار به پرداخت خسارت و بازسازي مي‌کند. اين کار نه‌تنها باعث مي‌شود که قربانيان اين اشتباهات از ح‌ک‌چ سپاس‌گزار باشند بلکه اين توانايي را به ح‌ک‌چ مي‌دهد که بتواند از زير مسئوليت اعمال خلاف‌کارانه‌ي خود به طور کامل شانه خالي کند. ح‌ک‌چ ادعا مي‌کند که ”نه تنها از اشتباه کردن نمي‌ترسد بلکه در تصحيح آنها بسيار خبره است.“ [11] و اين اکسير جادويي ح‌ک‌چ شده است که به اين وسيله به دفعات از مقصر شناخته شدن فرار کرده است. به همين دليل نيز ح‌ک‌چ تا ابد ”عظيم، باشکوه و برحق“ باقي مي‌ماند.

شايد روزي برسد که ح‌ک‌چ تصميم بگيرد که حقوق زيان‌ديدگان کشتار ميدان تيان‌آن‌من را نيز جبران کرده و فالون ‌گونگ را نيز محترم بشمرد. ولي اينها همه حقه‌هاي رندانه‌اي است که ح‌ک‌چ از آنها براي طولاني‌تر کردن زندگي رو به افولش استفاده مي‌کند. ح‌ک‌چ هرگز شجاعت انتقاد از خود، افشاي جرايم و جبران گناهانش را نخواهد داشت.



ج- ح‌ک‌چ با ايجاد وحشت در تلاش خود براي نابودي ”درست‌کاري، شفقت و بردباري“ سرشت پليد خود را به عرصه‌ي ظهور مي‌گذارد

ادعاي دروغين ”خودسوزي ميدان تيان‌آن‌من“ که توسط فرقه‌ي ح‌ک‌چ مطرح گرديد مي‌تواند به عنوان دروغ قرن ثبت شود. دولت به منظور سرکوب کردن فالون ‌گونگ پنج نفر را اجير کرد تا به ظاهر تمرين‌کننده‌ي فالون ‌گونگ باشند و به ميدان تيان‌آن‌من رفته و خودسوزي دروغين خود را در آنجا به نمايش بگذارند. قربانيان با تباني براي دريافت پول در حقيقت سند مرگ خود را امضاء کردند چرا که يا در صحنه به ضرب کتک کشته شدند و يا آنکه بعداً به قتل رسيدند. حرکت آهسته‌ي فيلم ويدئويي خودسوزي ميدان تيان‌آن‌من که توسط CCTV ضبط گرديده نشان مي‌دهد که ليو چان‌لينگ (Lio Chunling)، يکي از خودسوزي‌کنندگان بلافاصله پس از آنکه يک افسر پليس به او ضربه‌ي محکمي وارد کرد در صحنه کشته شده است. از ديگر خطاهاي ضبط شده و برملا‌کننده، تصوير وانگ‌ جينگ‌دونگ (Wang Jingdong) در حالت نشسته است که بطري‌اي که گفته شده پر از بنزين بوده پس از خاموش کردن آتش بدن او دست‌نخورده و سالم بين زانوهاي او باقي مانده، ديگري مکالمه‌ي بين دکتر و جوان‌ترين قرباني به نام ليو سي‌يينگ (Liu Siying) و حضور فيلمبردار آماده براي فيلمبرداري صحنه است. اين مدارک کافي هستند که ثابت کنند که واقعه‌ي خودسوزي حقه‌اي شرورانه بوده که توسط رژيم پليد جيانگ‌ زمين براي اتهام وارد کردن به فالون ‌گونگ طراحي شد. [12]

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) براي ريشه‌کن کردن فالون ‌گونگ از روش‌هاي بسيار ظالمانه‌اي استفاده کرد. تمامي منابع مالي کشور را که در طول 20 سال گذشته از طريق اصلاحات و فضاي باز تجاري کسب گرديده بود غصب نمود. حزب، دولت، ارتش، پليس، جاسوسان، ديپلمات‌هاي خارجي و نهادهاي دولتي و غيردولتي مختلف بسيار را بسيج کرد. ح‌ک‌چ سيستم پوشش خبري جهان را وادار ساخت تا سانسور شديد اطلاعاتي را با استفاده از نظارت خود و ابزار با فن‌آوري بالا اعمال کند. تمام اين کارها را به قصد آزار و شکنجه گروهي از مردم صلح‌طلب که به فالون ‌گونگ، يک روش چي‌گونگ چيني پيوسته بودند انجام داد. روشي که براي پاک‌سازي بدن، فکر و اخلاقيات هماهنگ با سه اصل‌ ”راستي، شفقت و بردباري“ است. اينگونه آزار بي‌رحمانه‌ي مردم بي‌گناه تنها به دليل اعتقادشان، روشن‌گر ذات منحط ح‌ک‌چ است.

هيچ خلاف‌کاري در طول تاريخ، دروغي به وقاهت آنچه جيانگ‌ زمين و ح‌ک‌چ مي‌گويند نگفته است. آنها از طيف وسيعي از اکاذيب استفاده کرده که هر يک براي تخريب و دست‌کاري يک نوع تفکر و ايده طراحي شده و در آخر مردم را چنان گمراه مي‌کنند که اين اکاذيب بخشي از اعتقادشان گردد و از اين طريق حزب بتواند تنفر نسبت به فالون ‌گونگ را در مردم تحريک کند. آيا شما به علم اعتقاد داريد؟ ح‌ک‌چ مي‌گويد فالون ‌گونگ خرافات است. آيا به اعتقاد شما سياست نفرت‌انگيز است؟ ح‌ک‌چ ادعا مي‌کند فالون ‌گونگ درگير مسائل سياسي است. آيا شما به کساني که چه در چين و چه خارج از چين ثروتمند مي‌شوند رشک مي‌بريد؟ ح‌ک‌چ ادعا مي‌کند که فالون ‌گونگ ثروت‌اندوزي مي‌کند. آيا شما با سازمان‌دهي مخالفيد؟ ح‌ک‌چ ادعا مي‌کند که فالون ‌گونگ داراي سازمان‌دهي پيچيده‌اي است. آيا شما از شخصيت‌پرستي که ده‌ها سال است در چين حکمفرما است خسته نشده‌ايد؟ ح‌ک‌چ مي‌گويد که فالون ‌گونگ افکار را کنترل مي‌کند. آيا شما حس وطن‌پرستي نداريد؟ ح‌ک‌چ مي‌گويد که فالون ‌گونگ ضد چين است. آيا شما از اغتشاش نمي‌ترسيد؟ ح‌ک‌چ مي‌گويد که فالون ‌گونگ برهم‌زننده‌ي ثبات است. آيا شما تعجب نمي‌کنيد اگر فالون ‌گونگ واقعاً پايبند ”راستي، شفقت و بردباري“ باشد؟ ح‌ک‌چ مي‌گويد که فالون ‌گونگ راست، شفيق و صبور نيست. ح‌ک‌چ حتي منطق را نيز تحريف کرده و ادعا مي‌کند که شفقت مي‌تواند به وجود آورنده‌ي ميل به کشتن باشد.

آيا شما مي‌توانيد اعتماد کنيد که دولت اين دروغ‌ها را از خود درنياورده باشد؟ ح‌ک‌چ دروغ‌هايي را مي‌سازد که بزرگ‌تر و تکان‌دهنده‌تر از خودکشي و خودسوزي، کشتن اقوام و کشتار زنجيره‌اي هستند. آيا شما با فالون ‌گونگ ابراز همدردي نمي‌کنيد؟ ح‌ک‌چ ارزيابي سياسي شما را به آزار و شکنجه‌ي فالون ‌گونگ مرتبط کرده، مقام شما را تنزل داده، اخراج‌تان مي‌کند و يا اگر شخصي از تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ در محل کار شما وجود داشته باشد مزاياي کاري شما را قطع مي‌کند. بنابرين مجبور هستيد که دشمن فالون ‌گونگ باشيد.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) تعداد بي‌شماري از تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ را ربوده و آنها را به جلسات شستشوي مغزي برده تا آنها را مجبور به صرف نظر از اعتقادات برحق‌شان کرده، فالون ‌گونگ را منکر شده و قول بدهند که ديگر آن را تمرين نکنند. ح‌ک‌چ از راه‌هاي شيطاني زيادي براي انجام اين کار استفاده کرده از جمله مجازات افراد خانواده و همکاران، فشار تحصيلي، شکنجه‌هاي شديد و غيره. از تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگي که با موفقيت شستشوي مغزي شده‌اند براي شستشوي مغزي و آزار ديگران استفاده مي‌گردد. ح‌ک‌چ خبيث اصرار دارد که انسان‌هاي خوب را به شياطين تبديل کند و آنها را وادار سازد تا به روي خطي تاريک حرکت کرده تا به انتهاي عمر خود برسند.



چ- سوسياليسم ظالمانه با ”خصوصيات چيني“

اصطلاح ”خصوصيات چيني“ براي مخفي کردن جرايم ح‌ک‌چ به کار مي‌رود. ح‌ک‌چ همواره ادعا کرده که موفقيت خود در انقلاب چين را مديون ”تلفيق مارکسيسم - لنينيسم با حقيقت مادي انقلاب چين“ است. ح‌ک‌چ کراراً از اصطلاح ”خصوصيات“ به عنوان يک ايدئولوژي براي حمايت از سياست‌هاي شرورانه و ناپايدار خود استفاده کرده است.


روش‌هاي فريب‌کارانه و ناپايدار

در زير ظاهر فريبنده‌ي ”خصوصيات چيني“، ح‌ک‌چ به چيزي به جز پوچي و بيهودگي دست نيافته است.

هدف ح‌ک‌چ از انقلاب به‌دست آوردن مالکيت عمومي ابزارهاي توليد بود و با همين ادعا جوانان بسياري را فريفت تا به سازمان حزبي ملحق شده تا به ايده‌آل‌هاي کمونيسم و اتحاد جامه‌ي عمل بپوشانند. بسياري از آنها حتي خانواده‌هاي خود را که صاحب مال و منالي بودند لو دادند. ولي اکنون که 83 سال از ظهور ح‌ک‌چ مي‌گذرد سرمايه‌داري مجدداً بازگشته و بخشي از خود ح‌ک‌چ گرديده است. حزبي که خود در گذشته پرچم‌دار برابري و مساوات بود.

امروزه بسياري از فرزندان و خويشاوندان رهبران ح‌ک‌چ خود سرمايه‌داراني جديد با ثروتي هنگفت هستند. بسياري از اعضا در تلاشند تا به اين گروه تازه به دوران رسيده بپيوندند. ح‌ک‌چ سرمايه‌داران و ملاکين را تحت نام انقلاب نابود کرد و اموال آنان را به يغما برد. اکنون ”شاه‌زادگان“ ح‌ک‌چ به وسيله‌ي اختلاس و فساد از سرمايه‌داران گذشته به مراتب ثروتمندتر شده‌اند. کساني که در ابتدا از حزب پيروي مي‌کردند اکنون با آه و افسوس مي‌گويند ”اگر مي‌دانستم اوضاع به اين صورت درمي‌آيد، هرگز از آنها پيروي نمي‌کردم.“ پس از چندين دهه تلاش و مبارزه امروز متوجه شده‌اند که تمام آنچه کرده‌اند عبارتست از قرباني کردن دارايي‌هاي پدران و برادران و زندگي خودشان در راه فرقه‌ي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین).

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ادعا مي‌کند که اين پايه‌ي اقتصادي است که ابرساختار را تعيين مي‌کند [13]؛ ولي در حقيقت اين پايه‌ي اقتصادي بوروکراتيک مقامات فاسد ح‌ک‌چ است که ”ابرساختار پرفشار“ را تعيين مي‌کند- يعني ابرساختاري که حياتش به فشار زياد وابسته است. از‌اين‌رو سرکوب کردن مردم سياست اصلي ح‌ک‌چ مي‌شود.

ديگر خصوصيت پليد ح‌ک‌چ در تغيير تعريف مفاهيم فرهنگي و در پس آن استفاده از اين تعريف‌هاي تغيير يافته جهت کنترل و انتقاد از مردم تجلي مي‌کند. مفهوم ”حزب“ مثالي در اين زمينه است. از آغاز، حزب‌ها هم در چين و هم در خارج از کشور پايه‌گذاري گرديده‌اند. تنها حزب کمونيست است که وراي حيطه‌ي اختيار يک حزب عمل مي‌کند. اگر به حزب بپيونديد، حزب تمامي جنبه‌هاي زندگي شما را تحت کنترل خود خواهد گرفت از جمله وجدان‌تان، هستي‌تان، معاش‌تان، و زندگي خصوصي‌تان. ح‌ک‌چ زماني که به قدرت سياسي دست يافت، جامعه، دولت و تمام ابزارهاي کشور را تحت کنترل خود قرار داد. ح‌ک‌چ همه چيز را به مردم و کشور ديکته مي‌کند، از مسائل مهمي مثل اينکه چه کسي بايد حاکم کشور يا وزير دفاع باشد و چه قوانين و مقرراتي بايد وضع گردند گرفته تا مسائل کوچک و حاشيه‌اي از قبيل اينکه چه کسي بايد با چه کسي ازدواج کند، چند فرزند داشته باشد و يا اينکه اساساً چه کسي حق حيات دارد. ح‌ک‌چ تمامي روش‌هاي کنترلي قابل تصور را يک‌جا به کار گرفته است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) تحت نام ديالکتيک يا بحث منطقي، تفکر همبسته، قوه‌ي ذهني نتيجه‌گيري و روح فلسفه را به‌طور کامل در مردم نابود کرده است. در حاليکه ح‌ک‌چ از ”بهره‌مندي بر اساس تلاش“ صحبت مي‌کند، روند ”مهيا کردن شرايط ثروت‌اندوزي براي برخي گروه‌هاي خاص“ همراه با ”بهره‌مندي بر اساس تلاش“ راه خود را پيش گرفته است. ح‌ک‌چ تحت پوشش شعار ”خدمت به مردم از صميم قلب“ کساني را که آن را باور کرده‌اند مي‌فريبند، سپس آنها را به طور کامل شستشوي مغزي کرده و تحت کنترل مي‌گيرد و رفته رفته آنها را به ابزاري بله‌قربان‌گو تبديل کرده تا ”از صميم قلب به حزب خدمت کنند“ و جرأت حرف زدن درباره‌ي حق مردم را نداشته باشند.


حزبي ماکياولي با ”خصوصيات چيني“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با به کارگيري يک اصل که براساس آن منافع و علايق حزب به بقيه ترجيح داده مي‌شود و با استفاده از فرقه‌ي شيطاني خود جامعه‌ي چين را به انحراف کشيده و خود را به مشمئزکننده‌ترين موجود در عالم بشريت تبديل کرده است. اين موجود با تمامي کشورها، دولت‌ها و نهادهاي ديگر متفاوت است. اصول اصلي آن بر پايه‌ي بي‌اصلي است. هيچ صداقتي پشت لبخند او وجود ندارد. با اين همه مردم رئوف قادر به درک ماهيت ح‌ک‌چ نيستند. بر اساس معيارهاي اخلاقي جهاني، مردم نمي‌توانند حتي تصور کنند که چنين موجود شيطاني بتواند نماينده‌ي يک کشور باشد. با استفاده از بهانه‌ي ”خصوصيات چيني“، ح‌ک‌چ خود را در ميان ملل مختلف جهان جا کرده است. اصطلاح ”خصوصيات چيني“ همان حسن تعبير ”خصوصيات شريرانه‌ي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)“ است.

اصطلاح ”خصوصيات چيني“ تنها باعث تبديل واژه‌ها گرديد. واژه‌ي ”سرمايه‌داري بيمار چين“ به ”سوسياليسم“، ”بيکاري“ به ”در انتظار کار“، ”اخراج از محل کار“ به ”باز‌خريد“، ”فقر“ به ”مرحله‌ي آغازين سوسياليسم“ و حقوق بشر و آزادي بيان و عقيده به تنها حق زندگي تقليل يافت.


ملت چين و رويارويي با بحران اخلاقي بي‌سابقه

در اوايل دهه‌ي1990 شعاري مشهور در چين باب شد مبني بر اينکه ”من يک آدم خشن هستم و از هيچ چيز نمي‌ترسم.“ اين نتيجه‌ي تأسف‌بار چندين دهه حاکميت قوانين پليد ح‌ک‌چ و تحميل فساد به ملت بود. همراه با موفقيت‌هاي کاذب اقتصادي چين افول معيارهاي اخلاقي در تمامي بُعدهاي جامعه صورت گرفت.

نماينده‌ي کنگره‌ي چين گاهاً در مورد موضوعاتي از قبيل ”صداقت و اعتماد“ در خلال کنگره‌ي مردمي چين صحبت مي‌کند. در امتحانات ورودي دانشکده‌ها، از دانش‌آموزان خواسته مي‌شود که در مورد صداقت و اعتماد نظرات‌شان را بنويسند. اين خود نشان‌دهنده‌ي اين است که فقدان صداقت و اعتماد و سقوط اخلاقيات به بحراني نامرئي ولي دائم و مؤثر در تمام جامعه‌ تبديل گرديده است. فساد، اختلاس، محصولات تقلبي، فريب و نقض معيارها و هنجارهاي جامعه اموري عادي هستند. ديگر چيزي به نام اعتماد در بين مردم جايي ندارد.

کساني که ادعا مي‌کنند از بهبود استاندارهاي زندگي‌شان راضي هستند، آيا به مسئله‌ي ثبات در زندگي‌شان اهميتي نمي‌دهند؟ مهمترين عامل در ثبات اجتماعي چيست؟ آن چيزي نيست مگر اخلاق. جامعه‌اي که اخلاقيات در آن مرده باشد مسلماً نمي‌تواند جامعه‌ي امني باشد.

اگر به گذشته برگرديم مي‌بينيم که ح‌ک‌چ تقريباً تمامي مذاهب کهن و سنت‌ها را درهم شکسته و نظام ارزشي سنتي را متلاشي کرده است. روش‌هاي شيادمأبانه‌اي که ح‌ک‌چ براي ثروت‌اندوزي و فريب مردم به کار گرفته به جامعه نيز رسوخ کرده و تمامي آن را متأثر ساخته به طوريکه کل جامعه به فساد کشيده شده و مردم خود را به سمت شرارت سوق مي‌دهد. ح‌ک‌چ که با توسل به ابزارهاي شيطاني به حکومت خود ادامه مي‌دهد به نوبه‌ي خود به جامعه‌اي فاسد نياز دارد تا محيط لازم براي حياتش را فراهم کند. به همين خاطر است که ح‌ک‌چ سعي دارد به هر وسيله‌ي ممکن مردم را نيز به انحطاط کشيده و آن‌ها را به سمت کلاهبرداري و شيادي در رده‌هاي مختلف سوق دهد. اين است روش ذات فريبکارانه‌ي ح‌ک‌چ در نابودي و ريشه کن کردن پايه‌هاي اخلاقي‌اي که مدت‌هاي مديد مردم چين را از تباهي حفظ کرده است.



نتيجه‌گيري

”"تغييردادن کوه‌ها و رودخانه‌ها ساده‌تر از تغييردادن ذات يک شخص است.“ [14] تاريخ نشان داده که هر زمان که ح‌ک‌چ بندها و زنجيرها را کمي شل کرده، قصد رها کردن آنها را نداشته و همچنان سر آنها را در دست خود نگه ‌داشته است. پس از قحطي بزرگ دهه‌ي 1960، ح‌ک‌چ برنامه‌ي ”سه آزادي و يک معاهده“ [15] (سن زي يي بائو) (San Zi Yi Bao) را طرح‌ريزي کرد که هدف آن احياء و افزايش محصولات کشاورزي بود ولي اين‌کار بدون قصد هيچگونه تغيير در شرايط ”برده‌وار“ زارعان چين انجام گرفت. ”اصلاحات اقتصادي“ و ”اعطاي آزادي“ در دهه‌ي 1980 تأثيري بر استفاده‌ي ح‌ک‌چ از چاقوي سلاخي‌اش عليه مردم در سال 1989 نداشت. در آينده نيز ح‌ک‌چ به تغيير چهره ادامه خواهد داد ولي تغييري در ذات پليد آن صورت نخواهد گرفت.

بعضي از مردم ممکن است بگويند که گذشته‌ها گذشته، حال اوضاع عوض شده و ح‌ک‌چ در حال حاضر آن ح‌ک‌چ سابق نيست. بعضي ديگر ممکن است گول ظاهر فريبنده‌ را خورده و به غلط تصور کنند که ح‌ک‌چ بهبود حاصل کرده يا در حال اصلاحات بوده و يا قصد جبران گذشته را دارد. آنها به‌طور مداوم در حال عقب زدن خاطره‌هاي تلخ گذشته‌اند. اين تصورات تنها براي مفسدين ح‌ک‌چ فرصتي براي ادامه‌ي حيات و تهديد بشريت را فراهم مي‌کند.

تمامي تلاش ح‌ک‌چ در جهت طرح نقشه‌اي است که مردم گذشته را فراموش کنند. تمامي کشمکش‌هاي گذشته‌ي مردم يادآور بي‌عدالتي‌هايي است که توسط ح‌ک‌چ در گذشته بر سر آنها آمده است.

در حقيقت، تاريخ ح‌ک‌چ همان ‌چيزي است که در حافظه و ذهن مردم باقي‌مانده، تاريخي که در آن کودکان از آنچه والدين‌شان تجربه کرده‌اند بي‌خبرند، تاريخي که در آن صدها ميليون شهروند متحمل درگيري بزرگي بين گذشته‌ي نفرت‌انگيز ح‌ک‌چ و اميد به آينده‌ي آن هستند.

زماني‌که هيولاي شيطاني کمونيسم بر جهان بشريت سايه افکند، حزب کمونيست عنان از اراذل و اوباش جامعه برداشت و از شورشيان و اراذل براي پايه‌گذاري قدرت سياسي استفاده کرد. آنچه آن انجام داده به‌کارگيري خدعه و نيرنگ و ظلم جهت پايه‌گذاري و حفظ حکومتي خودکامه به شکل يک ”تسخير [بوسيله‌ي] حزب“ بوده است. با پايه‌گذاري به اصطلاح ايدئولوژي ”مبارزه“ که برخلاف طبيعت، قوانين آسماني، طبيعت انسان و جهان است شروع به نابودسازي وجدان و خيرخواهي آدمي کرد و سپس تمدن کهن و اخلاقيات سنتي را به ويراني کشيد. از کشتارهاي فجيع و شستشوي مغزي براي تأسيس فرقه‌ي شيطاني کمونيستي بهره گرفت و براي حکومت به کشور، ملتي با ذهني منحرف را بوجود آورد.

در طول تاريخ ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، دوره‌هايي مملو از خشونت به چشم مي‌خورد که در آن رعب و وحشت سرخ به نهايت خود رسيده بوده و در عين حال دوره‌هايي نامساعد که در آن ح‌ک‌چ موفق شد موذيانه از عقوبت خود فرار کند. در تمامي اين دوره‌ها ح‌ک‌چ از تمامي امکانات فريب‌کارانه‌ي خود جهت بيرون کشيدن خود از مهلکه استفاده کرد و بلافاصله دوره‌ي بعدي خشونت را آغاز کرد و به فريب مردم چين ادامه داد.

زمانيکه مردم به‌ذات خبيث ح‌ک‌چ پي‌برده و در مقابل نيرنگ‌هاي ظاهر دروغين آن مقاومت کنند، پايان کار ح‌ک‌چ و ذات‌ پليد آن فرامي‌رسد.



در مقايسه با تاريخ 5000 ساله‌ي چين، حکومت 55 ساله‌ي ح‌ک‌چ تنها يک چشم به هم زدن است. قبل از آنکه ح‌ک‌چ به‌وجود آيد، چين چشم‌گيرترين و منحصربه‌فردترين تمدن بشريت را به‌وجود آورده بود. ح‌ک‌چ فرصت به‌دست آمده در اثر مشکلات داخلي و حمله‌ي غارت‌گران و متجاوزان خارجي را مغتنم شمرد و دق‌دلي خود را بر سر ملت چين خالي کرد. ح‌ک‌چ ده‌ها ميليون نفر را کشته، خانواده‌هاي بسياري را نابود کرده و منابع اکولوژيکي را که حيات آينده‌ي چين به آنها بستگي دارد فدا کرده است. آنچه از همه‌ مخرب‌تر است، تخريب و تباهي پايه‌هاي اخلاقي و سنت‌هاي فرهنگي ملت چين است.

آينده‌ي چين چه خواهد شد؟ چين به‌ چه ‌جهتي خواهد ‌رفت؟ پاسخ به چنين سؤالات جدي در چند کلمه بسيار مشکل است. با اين وجود يک چيز قطعي است و آن اينکه اگر اصول اخلاقي ملت احياء نگردند، اگر توازن و هماهنگي بين انسان و طبيعت، بين انسان‌ها و آسمان‌ و زمين برگردانده نشود و اگر هيچ اعتقاد و فرهنگي جهت ايجاد همزيستي مسالمت‌آميز بين انسان‌ها برقرار نگردد، رسيدن به آينده‌اي روشن براي ملت چين غير‌ممکن است.

پس از ده‌ها سال سرکوب و شستشوي مغزي، ح‌ک‌چ شيوه‌هاي فکري و معيارهاي خود از خوب و بد را در زندگي مردم چين جا انداخته است. اين امر چنين نتيجه داده که مردم فريب‌کاري و حقه‌بازي ح‌ک‌چ را پذيرفته و خود نيز بخشي از فلسفه‌ي غلط آن شوند و از اين طريق زمينه‌هاي ايدئولوژيکي براي ادامه‌ي حيات ح‌ک‌چ را ايجاد کنند.
ريشه‌کن کردن مکتب و طرز فکر شيطاني که توسط ح‌ک‌چ در مردم رسوخ کرده، تشخيص ذات کاملاً خبيث ح‌ک‌چ و تلاش براي احياي وجدان و سرشت انساني؛ اين‌ها اولين قدم‌هاي ضروري در مسيري به‌سوي گذري آرام به جامعه‌اي آزاد از حزب کمونيست هستند.

اين‌که بتوان در اين راه ثابت قدم بود و آن را با آرامش پيمود يا نه، بستگي کامل به تغييراتي دارد که بايد در قلب تمامي مردم چين انجام گيرد. گرچه ح‌ک‌چ تمامي منابع و ابزار خشونت کشور را در دست دارد ولي اگر همه‌ي مردم به قدرت حقيقت و پايبندي به اخلاقيات پي‌ببرند، ذات خبيث ح‌ک‌چ پايگاه حيات خود را از دست خواهد داد. تمامي اين منابع سريعاً به دستان عدالت بازمي‌گردند. آن زماني است که چين دوباره متولد مي‌شود.

تنها در نبود حزب کمونيست چين است که مي‌توان چين جديدي داشت.

تنها در نبود حزب کمونيست چين است که چين مي‌تواند اميدي داشته باشد.

بدون حزب کمونيست چين، مردم صادق و مهربان چين جلال ‌و ‌جبروت تاريخي چين را دوباره خواهند ساخت.

حزب كمونيست چيست 8

با درود،
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری و شیطانی و امثال اینها جیز‌هایی‌ موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیت‌های تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی‌ من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی‌ است و آن آسمان ای. ولی‌ در کلّ خاصیت هر دو یکی‌ است. فقط در این فصل جند خطی‌ از نویسنده راجع به خدا باوری حذف شده.

dl660k
.
فصل 8


چگونه حزب کمونيست چين فرقه‌اي شيطاني است


مقدمه


فروپاشي بلوك سوسياليست به سركردگي اتحاد جماهير شوروي در اوايل دهه‌ي‌1990 بيانگر شكست كمونيست پس از گذشت چيزي نزديك به يك قرن بود. با اين وجود، حزب كمونيست چين (ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)) بطور غير قابل پيش‌بيني جان سالم بدر برد و هنوز نيز حكومت كشور چين را، با جمعيتي حدود يك پنجم جمعيت جهان، به‌دست دارد. در اينجا يك سؤال اجتناب ناپذير پيش مي‌آيد: آيا ح‌ک‌چ واقعاً كمونيست است؟

در چين امروز هيچ‌كسي، حتي خود اعضاي حزب، به كمونيسم اعتقادي ندارد. پس از گذشت پنجاه سال سوسياليسم، امروز ح‌ک‌چ سياست مالكيت خصوصي را اتخاذ كرده و حتي بازار بورس به‌راه انداخته است. چين در پي جذب سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي به‌منظور پايه‌گذاري تجارتي جديد است و اين در حاليست كه همچنان به استثمار كارگران و كشاورزان ادامه مي‌دهد. اين كاملاً با ايده‌هاي كمونيسم در تضاد است. علي‌رغم مصالحه با سرمايه‌داري، ح‌ک‌چ همچنان به حكومت خودكامه‌ي خود بر مردم چين ادامه مي‌دهد. قانون اساسي كشور با وجود اين‌كه در سال 2004 مورد تجديد نظر قرار گرفت هنوز نيز موكداً اظهار مي‌دارد كه ”مردم چين از هر قوم و نژادي كه باشند تحت رهبري ح‌ک‌چ و رهنمون‌هاي ايدئولوژي‌هاي ماركسيسم - لنينيسم و مائو زدانگ و تئوري دنگ شيائو‌‌پينگ و تفكرات ”نمودهاي سه‌گانه“... به ديكتاتوري دمكراتيك مردمي و راه سوسياليست متعلق هستند.“

”پلنگ خود مرد، ولي پوست آن هنوز باقيست.“ ‍[1] امروز از ح‌ک‌چ نيز تنها پوستش باقي مانده است. ح‌ک‌چ امروز پوست را به ارث برده و از آن براي حفظ حكومتش استفاده مي‌كند.

ماهيت اين پوست به ارث برده شده توسط ح‌ک‌چ امروز چيست؟ ماهيت سازمان‌دهي اين حزب چيست؟



الف- خصوصيات فرقه‌اي ح‌ک‌چ

حزب كمونيست اساساً فرقه‌اي شيطاني و مضر براي بشريت است.

گرچه حزب كمونيست هرگز خود را يك آيين معرفي نكرده ولي خصوصيات آن با ويژگي آييني كاملاً تطبيق دارد (جدول شماره 1). حزب کمونيست از همان ابتداي شكل‌گيري و پايه‌گذاري، ماركسيسم را به‌عنوان حقيقت مطلق در نظر گرفت و با ايمان راسخ، ماركس را به‌عنوان خداوند مذهب خود مورد پرستش قرار داد و مردم را به انجام يك مبارزه‌ي طولاني و مادام‌العمر به منظور دستيابي به هدف غايي يعني ”ساختن بهشت كمونيست بر روي زمين“ تشويق كرد.

آن‌چه حزب كمونيست انجام ‌داده است ثابت مي‌کند که فرقه‌اي شيطاني است. اعتقادات و آموزه‌هاي حزب كمونيست بر پايه‌ي ‌مبارزات طبقاتي، ‌انقلاب‌هاي خشن و ديكتاتوري طبقه‌ي كارگر بنا گرديده و به انقلاب كمونيستي پر از خون، ‌جنايت و خشونت منجر گرديده است. ”رعب و وحشت سرخ“ تحت لواي كمونيسم حدود يك قرن است كه ادامه دارد و در طول اين مدت مصايب عديده‌اي را براي كشورهاي مختلف به‌وجود آورده و جان‌هاي بسياري را ستانده است. مكتب كمونيسم، مكتبي كه جهنمي را در روي زمين به‌وجود آورده چيزي به‌جز يك فرقه‌ي ‌شيطاني و خبيث نيست.

.
خصوصيات فرقه‌اي حزب کمونيست را مي‌توان در شش عنوان خلاصه کرد:

1- ملغمه‌اي از مكاتب سر هم شده و نابود كردن دگرانديشان

حزب كمونيست ماركسيسم را به‌عنوان اعتقادات و آموزه‌هاي آييني خود در نظر گرفته و آن‌را ”حقيقتي شكست‌ناپذير“ مي‌داند. اعتقادات و آموزه‌هاي كمونيستي فاقد هرگونه شفقت و بردباري است. در عوض پر از نخوت و كينه است.‌ ماركسيسم محصول دوره‌هاي اوليه سرمايه‌داري بود، يعني زماني‌كه توليد اندك و علم توسعه نيافته بود. در آن زمان فهم صحيحي از تمامي ارتباطات موجود بين انسان و جامعه و يا انسان و طبيعت وجود نداشت. متأسفانه‌ چنين ايدئولوژي ارتدادي به يك جنبش كمونيستي بين‌المللي تبديل شد و مدت يك قرن لطمات زيادي به انسان‌ها وارد كرد تا در آخر به‌ عنوان يك مكتب كاملاً غلط طرد شد.

از زمان لنين تا كنون همواره رهبران حزب در حال اصلاح اصول اين فرقه بوده‌اند. از تئوري لنين مبني بر انقلاب‌هاي خشن و تئوري مائو زدانگ مبني بر انقلاب‌هاي متعدد تحت ديكتاتوري طبقه‌ي كارگر تا ”نمودهاي سه‌گانه“ جيانگ زمين، همواره تاريخ حزب كمونيست مملو از دروغ و تئوري‌هاي ارتدادي بوده است. گرچه اين تئوري‌ها همواره مصيبت‌آفرين بوده و خود يكديگر را نقض مي‌كنند، حزب كمونيست همواره بر بي‌عيب بودن آن به‌عنوان يك امر جهاني تأكيد داشته و مردم را مجبور به مطالعه‌ي‌ اصول مكتبي آن مي‌كند.

از ميان برداشتن دگرانديشان يكي از موثرترين ابزارهاي اين فرقه‌ي شيطاني در گسترش مكتبش بوده است. از آنجايي‌كه مكتب و رفتار اين فرقه‌ي شيطاني بسيار مسخره و احمقانه است، حزب کمونيست مي‌بايست كه آن‌را به زور و با توسل به خشونت و كشتار دگرانديشان به مردم بقبولاند. پس از آن‌كه حزب كمونيست چين عنان قدرت را در چين به‌دست گرفت اصلاحات ارضي را به‌منظور از ميان برداشتن طبقه‌ي زمين‌‌داران آغاز كرد. متعاقب آن اصلاحات سوسياليستي در صنعت و تجارت جهت از بين بردن سرمايه‌داران، جنبش پاك‌سازي ارتجاعيون جهت حذف اديان قومي و مقامات اداري كه صاحب پست‌هاي مهم قبل از قدرت گرفتن كمونيست بودند،‌ جنبش ضد جناح راست براي ساكت كردن روشن‌فكران و انقلاب بزرگ فرهنگي جهت ريشه‌كن كردن فرهنگ سنتي چين آغاز گرديد. ح‌ک‌چ توانست تا چين را تحت لواي فرقه‌ي شيطاني خود متحد گرداند و به موقعيتي دست يابد كه به‌خواست او همگان ”كتاب سرخ“ را مطالعه كنند، در وفاداري به حزب از همديگر پيشي گيرند و صبح از حزب طلب درس جديد كرده و عصر همان‌ درس را پس دهند. در زماني پس از مائو و دنگ شيائوپينگ، ح‌ک‌چ ادعا کرد که فالون گونگ كه يك روش تزكيه‌ي سنتي مبتني بر اصول ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ است در جذب توده‌ها رقيب اوست و به اين ترتيب قصد داشت تا آن‌را ريشه‌کن کند. به‌همين دليل آزار و شكنجه‌ي قتل‌عام گونه‌ي فالون گونگ را آغاز كرد كه هم اكنون نيز ادامه دارد.


2- ترويج رهبر پرستي و ديدگاه‌هاي برتري ‌جويانه

از ماركس گرفته تا جيانگ زمين، رهبران حزب كمونيست همواره به‌گونه‌اي تصوير شده‌اند كه مورد پرستش قرار گيرند. قدرت مطلق رهبران حزب كمونيست هر گونه چالشي را ممنوع مي‌داند. مائو زدانگ تحت عنوان ”خورشيد سرخ“ و ”منجي بزرگ“ ناميده شد. حزب با حرارت از نوشته‌هاي او تمجيد مي‌كرد و يك جمله‌ي او را معادل ده هزار جمله‌ي معمولي مي‌دانست. دنگ شيائوپينگ به‌عنوان يك عضو معمولي حزب، ناگهان به حاكم بدون قيد و شرط سياست چين تبديل شد. تئوري ”نمودهاي سه‌گانه‌ي“ جيانگ زمين يك نوشته كوتاه تشكيل شده از تنها 40 حرف آن‌هم با در نظر گرفتن علامات نقطه‌گذاري است ولي اين نوشته در چهارمين اجلاس عمومي ح‌ک‌چ به‌عنوان ”پاسخي خلاقانه به سؤالاتي مثل سوسياليسم چيست، چگونه سوسياليسم را بسازيم، درحال ساخت چه نوع حزبي هستيم و چگونه حزب را تشكيل دهيم“ مطرح گرديد. حزب همچنين با آب و تاب بسيار در مورد تفكر ”نمودهاي سه‌گانه“ جيانگ زمين صحبت كرد، گرچه در اين مورد، با گفتن اينکه آن دنباله و شكل بهبود يافته‌ي‌ ماركسيسم- لنينيسم و افكار مائو زدانگ و دنگ شيائو پينگ است، در واقع آن‌را دست مي‌اندازد.

كشتار بي‌حساب مردم بي‌گناه توسط استالين، ”انقلاب فرهنگي بزرگ“ مصيبت بار مائو زدانگ،‌ كشتار ميدان تيان‌آن‌من به دستور دنگ شيائوپينگ و شكنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون گونگ به دستور جيانگ زمين همگي نتايج وحشتناك ديكتاتوري منحط حزب كمونيست هستند.

از يك طرف ح‌ک‌چ در قانون اساسي خود چنين عنوان كرده كه ”در جمهوري خلق چين قدرت مطلق متعلق به مردم است. نهادهايي كه مردم از طريق آنها كشور را اداره مي‌كنند عبارتند از كنگره‌ي ملي مردمي و كنگره‌هاي مردمي محلي در رده‌هاي مختلف.“ ”هيچ نهاد يا شخصي حق ندارد كه بالاتر از قانون و اساس‌نامه قرار گيرد.“ [2] از طرف ديگر منشور ح‌ک‌چ بر اين نكته تأكيد دارد كه ح‌ک‌چ هسته‌ي ‌مركزي رهبري آرمان سوسياليستي چين است و بر كشور و مردم مقدم است. رئيس كميته‌ي ‌دائم كنگره‌ي ‌مردمي ملي طي سخنراني مهم كشوري خود، ادعا كرد كه كنگره‌ي‌ مردمي ملي به‌عنوان عالي‌ترين نهاد قدرت حاكم بايد هوادار و وفادار به رهبري ح‌ک‌چ باشد. بر اساس اصل ”مركزيت دمكراتيك“ ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، تمامي رده‌هاي حزب بايد تحت فرمان و پيروي از كميته‌ي‌ مركزي حزب باشند. بر اساس هسته‌ي‌ مركزي حزب، آنچه كنگره‌ي‌ مردمي ملي بر آن اصرار مي‌ورزد ديكتاتوري دبير كل آن است كه به نوبه‌ي خود به‌عنوان يك قانون مدون از آن حمايت مي‌گردد.


3- شستشوي مغزي شديد، كنترل اذهان، سازمان‌دهي بسيار سخت‌گير و عدم امكان ترك حزب پس از گرويدن

سازمان‌دهي ح‌ک‌چ فوق‌العاده خشن و سخت‌گير است: براي ورود به آن، 2 نفر از اعضاي حزب بايد به‌عنوان معرف، شخص را تأييد كنند و در هنگام ورود به حزب بايد سوگند ياد كند كه تا آخر عمر به آن وفادار باقي مي‌ماند. اعضاي حزب بايد حق عضويت بپردازند، در فعاليت‌هاي سازماني شركت كنند و در مطالعات سياسي گروهي فعاليت كنند. سازمان‌‌هاي حزب به تمامي رده‌هاي دولتي نفوذ كرده است. در هر روستا، شهر و منطقه سازمان‌هاي ابتدايي ح‌ک‌چ وجود دارد. ح‌ک‌چ نه تنها اعضاء و امور مربوط به حزب را بلكه افراد غير عضو را نيز كنترل مي‌كند چرا كه كل رژيم بايد ”از رهبري حزب پيروي كند.“ در سال‌هايي كه مبارزات طبقاتي جريان داشت،‌ ”کشيش‌هاي“ مذهب ح‌ک‌چ كه همان دبيران حزب در رده‌هاي مختلف بودند اغلب مواقع خود نيز نمي‌دانستند كه چه كار ديگري به‌جز تنبيه و منضبط کردن مردم انجام مي‌دهند.

”انتقاد و خودانتقادي“ از جمله كارهايي است كه در جلسات حزب انجام مي‌شود و به‌عنوان يك ابزار متداول و هميشگي در خدمت كنترل افكار اعضاي حزب است. ح‌ک‌چ در تمام مدت حكومتش همواره جنبش‌هاي سياسي بسياري به‌راه انداخته‌ تا از طريق آنها ”اعضاي حزب را يك‌دست كرده“، ”فضاي حزب را يك‌سو نگه داشته“، ”خيانت‌كاران را دستگير كرده“، ”عوامل ضد بلشويكي [3] را پاك‌سازي كرده“ و ”حزب را نظم بخشيده“ و در عين حال با استفاده از جنبش‌ها به عنوان امتحان، حس تعلق به حزب را در اعضاء اندازه‌گيري كند. اين كار يعني استفاده از خشونت و رعب به منظور آزمايش ميزان فداكاري افراد نسبت به حزب و حصول اطمينان از همراهي هميشگي و مستمر اعضاء‌ با حزب.

ملحق شدن به ح‌ک‌چ شبيه امضاي‌ يك قرارداد غير قابل برگشت براي فروختن جسم و روح است. از آنجايي‌كه قوانين حزب همواره بر قوانين كشور مقدم هستند، حزب مي‌تواند هر يك از اعضاء‌ را كه بخواهد به‌ خواست خود اخراج كند حال آن‌كه اعضاء‌ اجازه‌ي‌ ترك حزب را ندارند مگر آن‌كه خود را براي يك تنبيه شديد آماده كنند. ترك كردن حزب به‌عنوان يك نوع عدم وفاداري تلقي شده و مستحق عواقب مخوفي است. در طول انقلاب بزرگ فرهنگي يعني زماني‌كه فرقه‌ي‌ ح‌ک‌چ قدرت مطلق را به‌دست آورد، معروف بود كه اگر حزب بخواهد كه تو بميري، ديگر نمي‌تواني زندگي كني، اگر حزب بخواهد زنده بماني، نمي‌تواني بميري. اگر كسي خودكشي مي‌كرد به او اََنگ ”وحشت از مجازات مردم در مقابل جرم“ زده شده و اعضاي خانواده‌اش مورد تعقيب قرار گرفته و مجازات مي‌شدند.

روند تصميم‌گيري در درون حزب مثل اين بود كه در يك جعبه‌ي‌ سياه انجام مي‌گيرد چرا كه درگيري‌هاي درون حزبي مي‌بايست كاملاً سري باقي مي‌ماندند. تمامي اسناد مربوط به حزب محرمانه هستند. ح‌ک‌چ از ترس افشا شدن جرايمش دائماً در حال مقابله با دگرانديشان بود و آنها را به افشا كردن مسائل محرمانه‌ي وطن محكوم مي‌كرد.


4- ترغيب مردم به خشونت، كشتار و ايثار براي حزب

مائو زدانگ گفت: ”انقلاب يك مهماني شام، نوشتن يك مقاله، نقاشي يك تابلو يا قلاب‌دوزي نيست، از اين‌رو نمي‌تواند بسيار شسته‌رُفته،‌ لذت بخش،‌ آرام، معتدل، محبت آميز، محترمانه و سخاوتمند باشد. انقلاب يك قيام است،‌ يك عمل خشن كه توسط آن طبقه‌اي طبقه‌ي ديگر را سرنگون مي‌سازد.“ [4]

دنگ شيائوپينگ پيشنهاد كرد: ”كشتار 200 هزار نفر در مقابل 20 سال ثبات.“

جيانگ زمين دستور داد: ”آنها (تمرين‌کنندگان فالون گونگ) را جسماً نابود كرده، آبروي‌شان را ريخته و از لحاظ اقتصادي ورشكسته‌شان كنيد.“

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) مروج خشونت است و با جنبش‌هاي سياسي سابقش تعداد بي‌شماري از مردم را كشته. او به مردم آموخته كه ”با دشمن خود به سردي زمستان رفتار كنيد.“ اعتقادش بر اين است كه رنگ قرمز پرچم سرخ ”از خون کساني که براي عقيده‌ي خود کشته مي‌شوند رنگ گرفته است.“ حزب رنگ سرخ را مي‌پرستد چرا كه به خون و كشتار معتاد شده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با قهرمان‌پردازي سعي در تشويق مردم به فدا كردن جان‌‌شان در راه حزب دارد. روزي‌كه جانگ سايد (Zhang Side) در پاي كوره‌ي‌ توليد ترياك مرد، مائو زدانگ مرگ او را ”به عظمت و قدرت كوه تاي (Tai)‌“ تشبيه كرد. [5] در خلال آن سال‌هاي پر هيجان و عنان گسيخته، ”واژه‌هاي شجاعانه‌اي“ مثل ”نه از سختي بترسيد و نه از مرگ“ و ”تلخي ايثار روح شجاعت را قدرت مي‌بخشد“،‌ ”ما قادريم خورشيد و ماه را در آسمان‌هاي جديدي به‌درخشش واداريم“، عامل حياتی برای جاه‌طلبی‌هايشان در دوره‌ای بود که به‌شدت کمبود مايحتاج مادی وجود داشت.

در پايان دهه‌ي‌1970،‌ ويت‌كنگ (Vietcong) نيروهايي را اعزام كرد و رژيم خمرهاي سرخ را كه تحت حمايت ح‌ک‌چ بودند واژگون كرد. گرچه ح‌ک‌چ از اين عمل بسيار ناخشنود گشت ولي حق اعزام نيرو براي حمايت از خمرهاي سرخ را نداشت چرا كه چين و كامبوج مرز مشتركي ندارند. در عوض ح‌ک‌چ جنگي را در مرزهاي خود با ويتنام به‌راه انداخت تا تحت نام ”دفاع از خود“، ويت‌كُنگ را تنبيه كند. ده‌ها هزار سرباز چيني زندگي خود را بر سر درگيري‌هاي اين احزاب كمونيستي از دست دادند. مرگ آنها به‌واقع ربطي به دفاع از ميهن يا اقتدار آن نداشت. با اين همه چند سال بعد، ح‌ک‌چ با بي‌شرمي تمام فداكاري بي‌فايده‌ي جان‌هاي تعداد بي‌شماري جوان ساده‌لوح و بي تجربه را ”روح قهرمان پروري انقلابي“ ناميده و آن‌را گرامي داشت و با بي‌احترامي سرود ”رفتار زيباي با خون رنگ‌گرفته“ را به عاريت گرفت. در سال 1981 در حمله‌ي باز‌پس‌گيري كوه فاكا (Faka) در استان گوانگ‌شي (Guangxi) 154 فداکار چيني کشته شدند، اما ح‌ک‌چ پس از آنكه چين و ويتنام بر سر حدود مرزهايشان به توافق رسيدند آن را با بي‌خيالي تمام به ويتنام باز گرداند.

زماني‌كه شيوع گسترده‌ي بيماري سارس (SARS) در ابتداي سال 2003 جان مردم را تهديد مي‌كرد، ح‌ک‌چ فوراً به بسياري از پرستاران زن جوان چيني پذيرش داد. اين پرستاران خيلي سريع به بيمارستان‌هاي مختلف اعزام شدند تا از بيماران سارس پرستاري كنند. ح‌ک‌چ اين پرستاران جوان را به خطرناك‌ترين جبهه‌ي ممكن اعزام كرد تا از اين طريق وجهه‌ي خوبي براي خود به‌دست آورد، وجهه‌اي كه بر پايه‌ي شعار ”نه از سختي بترسيد نه از مرگ“ است. با اين وجود ح‌ک‌چ در پاسخ به اين سؤال كه در آن زمان بقيه‌ي 65 ميليون عضو حزب كجا بودند و چه وجهه‌اي براي حزب به ارمغان آوردند توضيحي ندارد.


5- انكار اعتقاد به خداوند و سركوبي فطرت انسان

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) الحاد را ترويج داده و دين را ”افيون روحاني“ مي‌داند كه مي‌تواند مردم را مسموم كند. ح‌ک‌چ با استفاده از قدرتش تمامي اديان را در چين سركوب كرد و سپس قدرت مطلق را در كشور به فرقه‌ي ح‌ک‌چ سپرد.

هم‌زمان با تخريب اديان، ح‌ک‌چ نابودي فرهنگ سنتي را نيز آغاز كرد. حزب ادعا مي‌كرد كه سنت، پايبندي و اصول اخلاقي از مظاهر فئودال‌پروري، خرافات و ارتجاع هستند و آنها را به نام انقلاب ريشه‌كن كرد. در خلال انقلاب بزرگ فرهنگي پديده‌هاي زشت بسياري فرهنگ سنتي چين را به انحراف كشاند كه از آن جمله‌اند: زوج‌هاي متأهل يکديگر را متهم كردن، كتك زدن معلمان توسط شاگردان، رو در رو قرار گرفتن پدر و پسر، كشتار بي‌حساب افراد بي‌گناه توسط گارد سرخ و تخريب و ضرب و شتم و غارت توسط شورشيان و اراذل و اوباش. اينها همه عواقب طبيعي سركوبي فطرت انسان توسط ح‌ک‌چ بود.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) پس از پيروزي، مليت‌هاي اقليت مقيم چين را مجبور كرد تا به رهبري ح‌ک‌چ اعلام وفاداري كرده و از فرهنگ غني و پر آوازه‌ي خود كه طي سال‌ها ساخته بودند صرف‌نظر كنند.

در چهارم ژوئن سال 1989 واحد معروف به ”ارتش آزادي بخش مردمي“ دانشجويان بسياري را در پكن قلع و قمع كرد. اين امر باعث شد كه چيني‌ها به‌طور كامل اميدشان را نسبت به آينده‌ي سياسي چين از دست بدهند. از آن زمان به بعد همه‌ي مردم توجه‌شان را به ثروت‌اندوزي و كسب درآمد بيشتر معطوف كرده‌اند. از سال 1999 تا حال، ح‌ک‌چ به‌طور پيوسته تمرين‌کنندگان فالون گونگ را مورد آزار و شكنجه قرار داده و اصول آنها مبني بر ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ را نفي كرده و اين امر باعث نزول تصاعدي ارزش‌ها و معيارهاي اخلاقي در چين گرديده است.

از ابتداي قرن بيست و يكم موج جديدي از زمين‌خواري [6] و تصرف منابع مالي و پولي [توسط مقامات فاسد ح‌ک‌چ با تباني عوامل ذينفع]، بسياري از مردم را فقير و بي‌خانمان كرده است. تعداد كساني كه براي عدالت‌خواهي به سيستم قضايي دولت مراجعه كرده به سرعت رو به افزايش است و مناقشات اجتماعي شدت يافته است. اعتراضات وسيع رو به فزوني گذاشته و پليس و نيروهاي مسلح به‌شدت آنها را سركوب كرده‌اند. باطن فاشيستي ”جمهوري خلق چين“ هويدا گشته و جامعه وجدان اجتماعي خود را از دست داده است.

در گذشته يك جنگجو همسايه خود را مورد آزار و اذيت و تعرض قرار نمي‌داد يا همان‌طور که ضرب المثلي مي‌گويد، روباه دور از خانه‌ي خود شكار مي‌كند. امروزه وقتي كسي قصد كلاه‌برداري داشته باشد ترجيح مي‌دهد كه بستگان يا دوستان خود را هدف قرار دهد كه آن‌را ”آشنا کُشي“ مي‌نامند.

در گذشته، ملت چين عفت و پاك‌دامني را از همه چيز ديگر عزيزتر مي‌دانست، حال آن‌كه امروزه مردم فقرا را تمسخر كرده و به روسپي‌ها كاري ندارند. تاريخ نابود‌سازي فطرت انسان و اخلاقيات در چين به‌خوبي در شعر زير باز‌گو گرديده:

”در دهه‌ي 50 مردم به يكديگر كمك مي‌كردند،

در دهه‌ي 60 مردم با يكديگر کشمکش داشتند،

در دهه‌ي 70 سر يكديگر كلاه مي‌گذاشتند،

در دهه‌ي‌ 80 فقط به فكر خودشان بودند،

در دهه‌ي 90 از هر كسي كه در سر راه‌شان قرار مي‌گرفت سوء استفاده مي‌كردند.“


6- به‌دست آوردن قدرت توسط نيروي نظامي، انحصاري كردن اقتصاد و جاه‌طلبي‌هاي اقتصادي و سياسي عنان‌گسيخته

هدف اصلي تأسيس ح‌ک‌چ به‌دست آوردن قدرت از طريق نيروي نظامي و سپس ايجاد يك نظام مالكيت دولتي بود كه از طريق آن دولت بتواند اقتصاد كشور را با برنامه‌ريزي به انحصار خود درآورد. جاه طلبي‌هاي لجام گسيخته‌ي ح‌ک‌چ گامي فراتر از مال‌اندوزي‌هاي معمول فرقه‌هاي شيطاني گذاشته است.

در كشوري كه مالكيت عمومي سوسياليستي آن توسط حزب كمونيست كنترل مي‌شود، نهادهاي حزب كه از قدرت بالايي برخوردارند مثل كميته‌هاي حزب و شعبه‌هاي آنها در رده‌هاي مختلف با اعمال نفوذ زير‌ساخت‌هاي اقتصاد و دولت را به سمت خود كشيده و بر آن تأثير مي‌گذارند. نهادهاي حزبي مالك بر ابزارهاي دولت نظارت كرده و بودجه‌ي اختصاصي را از بودجه‌هاي مربوط به رده‌هاي مختلف دولت به‌سمت خود مي‌كشند. ح‌ک‌چ درست مثل يك خون‌آشام ثروت هنگفتي را از ملت اين كشور ربوده است.



ب- زيان‌هاي حاصل از فرقه‌ي پليد ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)

زماني‌كه از وقايعي مثل آئوم ‌شين‌ري ‌كيو (Aum Shinri Kyo) (يا حقيقت محض) كه در آن مردم زيادي توسط گاز اعصاب سارين (Sarin) كشته مي‌شوند و يا عابدان معبد سولار (Solar) از طريق خودكشي به بهشت عروج مي‌كنند و يا خود كشي جمعي 900 نفر از پيروان جيم‌جونز (Jim jones) در ”معبد مردم“ سخن گفته مي‌شود هر شنونده‌اي از خشم به لرزه مي‌افتد. حال آن‌كه ح‌ک‌چ فرقه‌اي شيطاني‌ است كه جناياتي هزارها بار بدتر از اين نيز انجام مي‌دهد و زندگي‌هاي بي‌شماري را مي‌گيرد. اين‌‌ها همه به‌اين علت است كه ح‌ک‌چ از ويژگي خاصي برخوردار است كه ديگر فرقه‌ها فاقد آن هستند.




فرقه‌ي شيطاني يك مذهب حکومتي گرديد


در اكثر كشورها مردم مي‌توانند بدون آن‌كه از مذهب خاصي پيروي كنند و يا مجبور به مطالعه و يادگيري ادبيات آن باشند و يا به موعظه‌ها و اصولش گوش فرا دهند از زندگي عادي و خوشي بهره‌مند باشند. اين در حالي‌ است كه در كشور چين امكان ندارد كه كسي زندگي كند و در معرض تبليغات و توضيح اصول فرقه‌ي ح‌ک‌چ قرار نگيرد، چرا كه ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، اين فرقه‌‌ي پليد را از زمان به‌دست گيري قدرت به يك آيين و مذهب حکومتي تبديل كرده است.


ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) آموزش‌ها و موعظه‌هاي سياسي خود را از سطح كودكستان‌ها و مدارس ابتدايي شروع مي‌كند. بدون قبولي در امتحانات سياسي امكان ورود به تحصيلات عالي و دانشگاهي وجود ندارد. هيچ ‌يك از سؤالات امتحانات سياسي اجازه‌ي استقلال در تفكر را به شخص نمي‌دهند. آزمون دهنده‌ها براي قبولي در امتحان بايد جواب‌هاي استاندارد از پيش تعيين شده توسط حزب را حفظ كرده و عيناً در پاسخ به سؤالات منعكس كنند. مردم بخت برگشته‌ي چين مجبورند كه موعظه‌هاي ح‌ک‌چ را بارها تكرار كنند حتي زماني‌كه بسيار جوانند و از اين طريق مرتباً مورد شستشوي مغزي قرار مي‌گيرند. زماني‌كه يك كارمند به پست بالاتري در دولت چين ارتقاء مي‌يابد صرف‌نظر از اين‌كه عضو حزب باشد يا نه بايد در كلاس‌هاي حزب شركت كند. قبل از آن‌كه درس‌هاي تعيين شده توسط مدرسه‌ي حزب را بگذراند امكان ارتقاء به پست بالاتري را ندارد.

در كشور چين كه حزب كمونيست دين ملي آن است، گروه‌هاي مختلف با عقايد متفاوت اجازه‌ي حيات ندارند. حتي ”احزاب دمكراتيك“ كه صرفاً توسط خود ح‌ک‌چ به‌عنوان يك ژست سياسي تشكيل شده‌اند و ”کليساي سه- خود“ ( يعني خودگردان، خود پشتياني‌کننده و خود ترويج) تغيير شکل داده شده، بايد به‌طور رسمي تبعيت خود را از رهبري ح‌ک‌چ اعلام كنند. بر اساس منطق فرقه‌اي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، وفاداري به حزب بر پايبندي به هر اعتقاد ديگري ارجح است.


افراط در نظارت‌هاي اجتماعي

اين فرقه‌ي شيطاني تبديل به يك آيين ملي گشت تنها به اين دليل كه ح‌ک‌چ كنترل اجتماعي بسيار شديدي را اعمال مي‌كند و آزادي‌هاي فردي را از مردم مي‌گيرد. اين چنين نظارتي بي‌سابقه است چرا كه ح‌ک‌چ مردم را از دارايي‌هاي شخصي خود كه يكي از پايه‌هاي آزادي فردي است محروم كرده است. قبل از دهه‌ي 1980 مردم مناطق شهري مي‌توانستند تنها در شركت‌هاي تجاري تحت كنترل حزب كار كرده و امرار معاش كنند. كشاورزان در مناطق روستايي نيز مي‌بايست بر روي زمين‌هاي متعلق به كمون‌هاي حزب كار مي‌كردند. هيچ‌كس از كنترل ح‌ک‌چ مخفي نمي‌ماند. در يك كشور سوسياليستي مثل چين، نهادهاي حزب كمونيست در همه جا حاضرند، از دولت مركزي گرفته تا پايين‌ترين رده‌هاي جامعه مثل روستاها و محله‌ها. ح‌ک‌چ از طريق كميته‌هاي حزب و شعبه‌هاي آن در رده‌هاي مختلف، كنترل همه جانبه‌اي بر كل جامعه اعمال مي‌كند. چنين نظارت شديدي آزادي شخصي را به‌شدت از بين مي‌برد،‌ آزادي‌هايي مثل آزادي جابجايي (‌نظام ثبت نام محل سكونت)‌،‌ آزادي بيان (500 هزار هوادار جناح راست توسط ح‌ک‌چ مورد آزار و شكنجه قرار گرفتند چرا كه به آزادي بيان معتقد بودند)، آزادي افكار ( لين جائو (Lin Zhao) و جانگ جي‌شين (Zhang Zhixin) [7] بواسطه‌ي شك خود نسبت به ح‌ک‌چ اعدام شدند) و آزادي به‌دست آوردن اطلاعات (خواندن كتاب‌هاي ممنوعه يا گوش كردن به راديوهاي ”دشمنان“ غير قانوني است و استفاده از اينترنت نيز مورد كنترل قرار مي‌گيرد.)

ممكن‌ است بگوييد كه در حال حاضر مالكيت شخصي در چين آزاد است ولي بايد بدانيم كه اين سياست اصلاحي تنها زماني تصويب شد كه مردم ديگر چيزي براي خوردن نداشتند و اقتصاد ملي نيز رو به فرو‌پاشي بود. ح‌ک‌چ مجبور بود تا يك قدم عقب‌نشيني كند و‌گرنه نمي‌توانست خود را از نابودي نجات دهد. با اين وجود حتي پس از اصلاحات نيز ح‌ک‌چ هرگز از فشارهاي كنترلي خود بر مردم كم نكرده است. آزار و شكنجه‌ي وسيع و مستمر تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ تنها مي‌توانست در كشوري كه به‌دست حزب كمونيست اداره مي‌شود اتفاق بيفتد. اگر همانطور كه ح‌ک‌چ آرزو دارد به يك غول اقتصادي تبديل شود،‌ يقيناً شدت نظارت و كنترل خود بر مردم چين را افزايش خواهد داد.


حمايت از خشونت و تنفر از زندگي

تقريباً تمامي فرقه‌هاي شيطاني با توسل به خشونت به كنترل پيروان خود پرداخته و در مقابل فشارهاي خارجي مقاومت مي‌كنند. حتي جمع كل تعداد كشته شده‌ها توسط كل فرقه‌هاي شيطاني در سرتاسر جهان نمي‌تواند با تعداد مردم كشته شده به‌دست ح‌ک‌چ رقابت كند. ح‌ک‌چ به انسان صرفاً به‌عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف خود مي‌نگرد. كشتار نيز يكي از همين هدف‌ها است. از اين رو ح‌ک‌چ در آزار و اذيت مردم تفاوتي بين آنها قائل نيست. هر كسي، اعم از هواداران، اعضاء و رهبران ح‌ک‌چ مي‌تواند هدف شكنجه‌ و آزار حزب قرار گيرد.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) از خمرهاي سرخ كامبوج حمايت مي‌كرد. خمرهاي سرخ، خود نمونه‌ي بارز وحشي‌گري و رذالت احزاب كمونيست بودند كه براي زندگي انسان‌ها ارزشي قائل نبودند. حزب كمونيست كامبوج به فرماندهي پل ‌پات كه تحت راهنمايي و كمك‌هاي مائو زدانگ مدت سه سال و 8 ماه حكومت كامبوج را به ‌دست داشت، در طول اين مدت 2 ميليون نفر يعني معادل يك چهارم جمعيت كامبوج را كشت تا ”نظام مالكيت شخصي را در اين كشور بر‌چيند.“ از اين تعداد‌ کشته‌شده حدود 200 هزار نفر تبعه‌ي چين بودند.


به منظور بزرگداشت خاطره‌ي جنايات و جرائم انجام شده توسط خمرهاي سرخ و يادبود قربانيان آنان، كشور كامبوج موزه‌اي را ساخته كه در آن اسناد مربوط به ديكتاتوري خمرهاي سرخ به نمايش گذاشته شده‌اند. محل موزه زندان سابق خمرهاي سرخ است. ساختمان آن كه در ابتدا دبيرستان بوده توسط پل پات به زندان اس-21 (S-21) تغيير كاربري يافت كه از آن اختصاصاً براي نگهداري زندانيان سياسي استفاده مي‌گرديد. بسياري از روشن‌فكران در آنجا زنداني بوده و زير شكنجه كشته شده‌اند. در كنار ابزارهاي مختلف شكنجه که به نمايش گذاشته شده است، در ساختمان زندان عكس‌هاي سياه و سفيد قربانيان كه قبل از مرگ آنان گرفته شده نيز به چشم مي‌خورد. شكنجه‌هاي مخوف زيادي در آنجا مستند گرديده است از جمله بريدن گلو، سوراخ كردن سر و مغز، كشيدن اطفال بر روي زمين و كشتن آنها و غيره. تمامي اين روش‌هاي شكنجه بنا به گزارشات موثق توسط متخصصان و افراد حرفه‌اي اعزامي از طرف ح‌ک‌چ براي حمايت از خمرهاي سرخ به ايشان آموزش داده شده است. حزب حتي عكاساني را آموزش داد تا جهت تكميل پرونده و يا صرفاً سرگرمي از زندانيان قبل از اعدام ايشان عكس بگيرند. در زندان اس-21 ماشيني وجود دارد كه براي سوراخ كردن سر انسان طراحي شده تا توسط آن مغز زندانيان خارج گرديده و از آنها براي پخت غذاهاي مقوي براي رهبران حزب كمونيست كامبوج استفاده گردد. زندانيان سياسي در جلوي ماشين مذكور به صندلي بسته مي‌شدند بدن قرباني از وحشت به لرزه مي‌افتاد و در همين حال مته‌ي ماشين از پشت سر با سرعت زياد وارد سر مي‌شد و به سرعت مغز قرباني را زنده زنده از سر او بيرون مي‌كشيد.



پ- ماهيت فرقه‌ي حزب كمونيست

آن چيست كه حزب كمونيست را اين‌گونه شيطاني و خبيث ساخته است؟ زماني‌كه هيولاي حزب كمونيست براي اولين بار در جهان بوجود آمد مأموريتي وحشتناك را به‌عهده داشت. در بيانيه‌ي كمونيست مسير آن بسيار روشن و واضح بيان گرديده است.

کمونيست‌ها كسر شأن خود مي‌دانند كه اهداف و عقايدشان را مخفي كنند. آنها به‌طور واضح و علني اظهار مي‌دارند كه هدف آنها تنها با برچيدن و نابود كردن تمامي شرايط اجتماعي موجود حاصل مي‌شود. بگذاريد تا طبقات حاكم در اثر انقلاب كمونيستي به لرزه درآيند. طبقه‌ي كارگر چيزي براي از دست دادن ندارد مگر زنجيرهايي را که به دست و پا دارد. آنها برنده‌ي جهان خواهند شد.

مأموريت اين هيولا به‌وضوح مبارزه با جوامع انساني، نابود كردن دنياي قديم، ”براندازي مالكيت خصوصي“، ”نابودي شخصيت، استقلال و آزادي طبقه‌ي بورژوا (سرمايه‌دار)“، پايان بخشيدن به استثمار، كم اهميت كردن خانواده و برقراري حكومت طبقه‌ي كارگر بر جهان بود.

اين حزب سياسي كه علناً تمايل خود به ”ضرب و شتم، تخريب و دزدي“ را اعلام كرد، نه تنها شيطاني بودن نقطه نظرات خود را انكار مي‌كند بلكه كاملاً حق را به جانب خود داده و در بيانيه‌ي حزب كمونيست بيان داشته كه: ”انقلاب كمونيستي تندروگرايانه‌ترين نوع قطع رابطه با مفاهيم سنتي است؛ بنابراين جاي تعجب نيست اگر پيشرفت آن‌را در گرو گسستن بندهاي عقايد سنتي بدانيم.“

افكار سنتي از كجا مي‌آيند؟ بر اساس قوانين طبيعي الحادي، افكار سنتي به‌طور طبيعي برگرفته از قوانين طبيعت و جامعه هستند. آنها نتيجه‌ي حركت منظم اجرام جهان هستي هستند. به عقيده‌ي كساني كه به خداوند اعتقاد دارند سنت‌هاي بشري و ارزش‌هاي اخلاقي بر اساس لطف خداوند به انسان مرحمت گرديده‌اند. بدون توجه به منشاء آنها، پايه‌اي‌ترين معيارهاي اخلاقي انسان، رفتارها و معيارهاي قضاوت خوب از بد بطور نسبي ثابت هستند. آنها همواره به‌عنوان ملاكي براي سنجش رفتار انسان‌ها و حفظ قوانين اجتماعي براي هزاران سال بوده‌اند. اگر بشر معيارهاي خود براي اخلاقيات و تشخيص خوب از بد را از دست بدهد آيا به درجه‌ي حيوانات تنزل نمي‌كند؟ زماني‌كه بيانيه‌ي كمونيست بيان مي‌كند كه اساساً از عقايد سنتي خواهد گسست با اين‌كار خود پايه‌هاي وجود جامعه‌ي بشري را تهديد كرده است. مسلم بود که حزب كمونيست به فرقه‌اي شيطاني مبدل مي‌شد كه ويراني را براي بشريت به‌همراه داشته باشد.

بيانيه‌ي كمونيست كه اصول روشن‌گرايانه‌ي حزب كمونيست را ارائه داده بيانيه‌اي تندرو و افراطي است كه در آن ذره‌اي شفقت و بردباري وجود ندارد، ماركس و انگلس تصور مي‌كردند كه آنها به قانون توسعه و ترقي اجتماع از طريق ماترياليسم ديالكتيك پي برده بودند. با اين وجود حقايق نشان مي‌دهد كه آنها در واقع همه چيز را زير سؤال برده و همه چيز را انكار ‌كردند. آنها با لجاجت اوهام كمونيسم را به مردم القا كرده و در استفاده و تبليغ خشونت و تخريب ساختارهاي اجتماعي و پايه‌هاي فرهنگي موجود از هيچ تلاشي فرو گذار نكردند. آن‌چه بيانيه‌ي كمونيست به حزب كمونيست نو پا هديه كرد تفكري شرور و بي‌رحم بود كه با قوانين الهي عناد ورزيده و فطرت انسان را ريشه‌كن مي‌كند و ظاهري مغرور، پر از كينه و كاملاً بي‌قيد و بند دارد.



ت- تئوري روز جزاي حزب كمونيست - ترس از عاقبت كار حزب

ماركس و انگلس روح شروري را به بدن حزب كمونيست دميدند. لنين حزب كمونيست را در شوروي پايه نهاد و با توسل به خشونت و وحشي‌گري افراد بي‌سر و پا و اراذل و اوباش، دولت انتقالي و موقت تشكيل شده پس از انقلاب فوريه [8] را سرنگون كرد، انقلاب سرمايه‌داري در شوروي را عقيم كرد، حکومت را به‌دست گرفت و جاي پايي براي فرقه‌ي كمونيستي به‌دست آورد. با اين وجود موفقيت لنين نتوانست باعث برنده شدن حزب كارگر در تمام دنيا شود. درست برعكس، همانطور كه در اولين پاراگراف بيانيه‌ي كمونيست ذكر شده، ”تمام قدرت اروپاي قديم به ‌درون اتحادي مقدس وارد شد تا اين روح خبيث را خارج كند...“ پس از اينکه حزب كمونيست پديد آمد، بلافاصله با بحراني روبه‌رو شد كه حياتش را تهديد مي‌كرد و ترس نابودي را هر لحظه به دلش مي‌انداخت.

پس از انقلاب اكتبر [9]، كمونيست‌هاي شوروي يا بولشويك‌ها نه تنها براي مردم صلح و نان به ارمغان نياوردند بلكه كشتار بي حد و حساب را موجب شدند. جبهه‌ي اصلي در حال باختن جنگ بود و انقلاب اقتصادي جامعه را وخيم‌تر مي‌كرد. از اين رو مردم شروع به شورش كردند. جنگ‌هاي داخلي خيلي زود به همه جاي كشور كشيده شد و كشاورزان از تدارك و توليد غذا براي شهرها سر باز زدند. شورش تمام عياري در بين قزاق‌ها (Cossaks) در حاشيه‌ي رودخانه‌ي دُن (Don) بر پا شد كه نبردشان با ارتش سرخ منجر به خونريزي بسيار شد. طبيعت وحشي و درند‌ه‌ي كشتارهاي انجام گرفته در اين نبرد را مي‌توان در نوشته‌ها و ادبيات مكتوب مثل تيكي‌دُن (Tikhii don)‌ نوشته‌ي شُلُخوف (Sholokhov) و ديگر آثار او مثل مجموعه داستان‌هاي رودخانه‌ي دُن يافت. نيروهاي تحت فرماندهي درياسالار اسبق ارتش سفيد الكساندر وايلي ويچ کل‌چاک (Aleksandr Vailiyevich Kolchak)‌ و ژنرال آنتون دنيكين (Anton Denikin) يك‌بار تا نزديكي سرنگوني حزب كمونيست شوروي پيش رفتند. حزب كمونيست حتي به‌عنوان يک قدرت سياسي تازه‌ متولد شده نيز مورد مخالفت تمامي مردم بود و شايد دليل آن اين باشد كه فرقه‌ي كمونيست آن‌قدر شيطاني بود كه هرگز نتوانست قلب مردم را به‌دست بياورد.

تجربه‌ي حزب کمونيست چين نيز درست چيزي شبيه حزب کمونيست شوروي است. از زمان ”واقعه‌ي ماري (Mari)“ و كشتار دوازدهم آوريل [10] تا 5 بار سركوبي انجام گرفته در مناطق تحت كنترل ح‌ک‌چ و نهايتاً‌ اجبار به ”لشکركشي“ 25 هزار كيلومتري، همواره ح‌ک‌چ با بحران نابود شدن دست و پنجه نرم كرده است.

حزب كمونيست با تصميم به نابود‌سازي دنياي قديمي به هر نحو ممكن به عرصه‌ي وجود پا گذاشت. چيزي نگذشت كه با مشكلي جدي مواجه شد و آن اين‌ بود كه چگونه از خطر نابودي جان سالم بدر برد. حزب كمونيست همواره با ترس خطر اضمحلال و نابودي به حيات خود ادامه داده است. بزرگ‌ترين نقطه‌ي تمركز و نگراني فرقه‌ي كمونيست نجات از نابودي ‌است. متعاقب آشفتگي به‌وجود آمده در بين متحدين كمونيست، بحران ح‌ک‌چ به ورطه‌ي خطرناك‌تري كشيده شده است. از سال 1989، همان‌طور که اضمحلال و فرو پاشي آن نزديک‌تر شده است، همواره ترس از روز جزا در ح‌ک‌چ رو به فزوني گذاشته است.



ث- سلاح باارزش نجات فرقه‌ي كمونيست - درگيري‌هاي وحشيانه

حزب كمونيست همواره بر عناصري مثل نظم آهنين، وفاداري مطلق و اصول سازماني تأكيد داشته است. كساني كه به ح‌ک‌چ ‌مي‌پيوندند بايد سوگندنامه‌ي زير را ياد كنند:

”من مايلم كه به ح‌ک‌چ ملحق شوم تا از قانون اساسي حزب حمايت كرده، از مقررات حزب پيروي كرده، وظايف خود را به‌عنوان يك ‌عضو انجام داده، تصميمات حزب را جامه‌ي عمل پوشانده، از دستورات و نظم حزب قوياً پيروي كرده، اسرار حزب را در دل نگه داشته، به حزب وفادار بوده، با كوشش و جديت كار كرده، تمام زندگي خود را وقف كمونيسم كرده، براي ايثار همه چيز خود در راه حزب و مردم فداكاري كرده و هرگز به حزب خيانت نكنم“ (به قانون اساسي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، بخش يك، بند 6 مراجعه شود).

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) نام اين‌گونه روحيه‌ي فداكاري فرقه‌گونه را ”حس سرشت حزبي“ ناميده است. چنين حسي مستلزم اين است كه يک عضو ح‌ک‌چ در هر زمان آماده باشد تا تمامي عقايد شخصي خود را به‌كنار گذاشته و به‌طور مطلق از خواست حزب و رهبر آن پيروي كند. اگر حزب بخواهد كه مهربان باشد، بايد مهربان باشد، اگر حزب بخواهد كه خبيث باشد بايد خبيث باشد. در غير اين‌صورت از شرايط لازم براي عضويت حزب برخوردار نبوده و از خود، ”حس سرشت حزبي“ قوي‌اي نشان نداده ‌است.

مائو زدانگ گفت: ”فلسفه‌ي ماركسيست، فلسفه‌ي مبارزه است.“ براي حمايت و حفظ ”حس سرشت حزبي“، ح‌ک‌چ از مكانيزم مبارزات دوره‌اي در درون خود حزب استفاده مي‌كند. از طريق به‌راه‌اندازي مبارزات وحشيانه‌ي مداوم و مكرر در درون و بيرون از حزب، ح‌ک‌چ موفق به از بين بردن دگرانديشان و ايجاد رعب و وحشت گرديده است. در عين حال ح‌ک‌چ به‌طور مستمر در حال پاك‌سازي اعضاي حزب بوده، قوانين فرقه‌گونه‌ي خود را سخت‌تر كرده و استعداد و ذوق اعضا را در جهت ”سرشت حزبي“ پرورش داده تا ظرفيت مبارزاتي حزب را افزايش دهد. اين است اسلحه‌ي ارزشمندي كه ح‌ک‌چ از آن براي ادامه‌ي حياتش استفاده مي‌كند.

در ميان رهبران ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)،‌ مائو زدانگ در به‌كار گيري اين سلاح كه همان مبارزات وحشيانه‌ي درون حزبي بود از همه استادتر بوده است. روش وحشيانه‌ي اين مبارزات و تعدد آنها در اوايل دهه‌ي 1930 در مناطق تحت حاكميت كمونيست‌هاي چين به‌نام ”منطقه‌ي شوروي“ ( Soviet Area) آغاز شد.

در سال 1930، مائو زدانگ وحشت انقلاب تمام عياري را در ”منطقه شوروي“ در استان جيانگ‌زي به‌راه انداخت كه به‌نام پاك‌سازي عوامل ضد‌بلشويكي معروف است. هزاران نفر از سربازان ارتش سرخ، اعضاي حزب و ليگ و غير‌نظاميان در پايگاه‌هاي كمونيستي به‌طور وحشيانه‌اي كشته شدند. اين واقعه اساساً ‌توسط کنترل مستبدانه‌ي مائو سبب ‌شد. پس از آن‌كه مائو منطقه‌ي شوروي را در جيانگ‌زي پايه نهاد، خيلي زود مورد حمله‌ي ارتش سرخ محلي و نهادهاي حزبيِ تحت فرمانده‌ي لي ‌ونلين (Li Wenlin)‌ در جنوب غربي جيانگ‌زي قرار گرفت. مائو تحمل هيچ‌گونه مخالفت‌ منظم نزديك به خود را نداشت. از اين رو از جدي‌ترين روش‌ها براي سركوبي اعضاي حزب كه به نارضايتي‌شان مشكوك بود استفاده كرد. براي ايجاد فضاي خشك و سخت لازم براي انجام پاك‌سازي، مائو بدون ترديد از نيروهاي تحت فرماند‌هي مستقيم خود شروع كرد. از اواخر نوامبر تا اواسط دسامبر، جبهه‌ي اول ارتش سرخ مورد ”بررسي و يك‌سو سازي بسيار سريع“ قرار گرفت. ارگان‌هاي پاك‌سازي كننده‌ي ضد انقلابيون در تمامي رده‌هاي ارتش اعم از لشكر، هنگ، گردان، گروهان و جوخه تشكيل گرديدند و اعضاي حزب را كه از خانواده‌‌هاي ملاك و يا كشاورزان ثروت‌مند بودند و يا آناني را كه از وضع حاكم ناراضي بودند دستگير و از دم تيغ گذراندند. در چيزي كمتر از يك ماه از ميان 40 هزار سرباز ارتش سرخ، 4400 نفر تحت نام عوامل ضد‌بلشويك اعدام شدند كه در ميان آنان 10 نفر سروان وجود داشت.

در مرحله‌ي بعد مائو شروع به كشتار ناراضي‌هاي منطقه‌ي ‌شوروي كرد. در ماه دسامبر سال 1930، او به لي‌ شائو‌جيو (Li Shaojiu) دبير كل دپارتمان سياسي جبهه‌ي اول ارتش سرخ و رئيس كميته‌ي پاك‌سازي فرمان داد كه به عنوان نماينده‌ي كميته‌ي جبهه‌ي عمومي به شهر فوتيان (Futian)‌ واقع در استان جيانگ‌زي كه در آن دولت كمونيست مستقر بود برود. لي‌ شائو‌جيو اعضاي كميته‌ي عمل استاني و هشت نفر از رهبران ارشد ارتش سرخ بيستم از جمله دوآن ليانگ‌بي (Duan Liangbi)‌ و لي‌ باي‌فانگ (Li Baifang) را دستگير كرد. او از روش‌هاي شكنجه‌ي بسيار بي‌رحمانه‌اي مثل كتك‌زدن و سوزاندن بدن استفاده كرد. كساني كه تحت شكنجه قرار گرفته بودند در كل بدن‌شان جراحات ديده مي‌شد، انگشت‌هايشان شكسته بود،‌ تمام بدن‌شان سوخته بود و قادر به حركت نبودند. بر اساس مدارك مستند صداي فرياد قربانيان آن‌قدر بلند بود كه به آسمان مي‌رفت و از فاصله‌ي خيلي دور شنيده مي‌شد. شكنجه‌هاي بي‌رحمانه‌ي انجام شده كاملاً غير انساني بودند.

در تاريخ هشتم دسامبر، همسران لي بايفانگ، ما مينگ (Ma Ming)‌ و جو ميان (Zhou Mian) به ملاقات ايشان رفتند ولي آنها نيز به عنوان ضد‌بلشويك دستگير شده و مورد شكنجه قرار گرفتند. آنها به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، بدن و آلت تناسلي‌شان سوزانده شد و سينه‌هايشان با چاقو بريده شد. تحت شكنجه‌هاي شديد، دوآن ليانگ‌بي اعتراف كرد كه لي ونلين، جين وانبانگ (Jin Wanbang)، ليو دي (Liu Di)، جو ميان، ما مينگ و ديگران همگي از رهبران نيروهاي ضد‌بلشويكي بوده و بسياري از افراد ضد‌بلشويك در دانشكده‌هاي ارتش سرخ وجود داشتند.

از هفتم دسامبر تا عصر دوازدهم دسامبر، تنها در طول 5 روز، لي شائوجيو و افرادش، بيش از 120 نفر مظنون به عضويت در گروه‌هاي ضد بلشويكي و ده‌ها ضد انقلاب مهم را طي اقدام پاك‌سازي ضد‌بلشويكي در فوتيان دستگير کردند؛ بيش از 40 نفر اعدام گرديدند. نهايتاً عمليات بي‌رحمانه‌ي لي شائوجيو ”واقعه‌ي فوتيان“ [11] را در دوازدهم دسامبر سال 1930 آفريد كه كل منطقه‌ي شوروي را حيرت‌زده كرد.

از منطقه‌ي شوروي گرفته تا يان‌آن (Yan'an) مائو با تكيه بر تئوري خود و اعمال مبارزاتي كم‌كم رهبري خود بر حزب را به‌دست آورد. پس از آن‌كه ح‌ک‌چ در سال 1949 به‌قدرت رسيد، مائو به توسل خود به ايجاد اين‌گونه درگيري‌هاي درون حزبي ادامه داد. براي مثال در اجلاس هشتم كميته‌ي مركزي ح‌ک‌چ كه در سال 1959 در لوشان (Lushan) برگزار شد، مائو زدانگ ناگهان پنگ دهوآي (Peng Dehuai) را مورد حمله‌ي لفظي قرار داد و او را از مقامش خلع كرد. [12] از تمامي رهبران اصلي كه در اجلاس شركت داشتند خواسته شد كه موضع خود را مشخص كنند. به چند نفري كه جرأت اظهار نظر مخالف را به خود دادند انگ جبهه‌ي ضد حزبي پنگ دهواي زده شد. در خلال انقلاب فرهنگي، کادرهاي قديمي كميته‌ي مركزي ح‌ک‌چ يکي بعد از ديگري تنبيه گرديدند ولي همه‌ي آنها بدون استثنا بدون هيچ مخالفتي تسليم مي‌شدند. چه كسي جرأت اين را داشت كه كلمه‌اي بر ضد مائو زدانگ بر زبان آورد؟ ح‌ک‌چ همواره بر نظم خشك و آهنين، ‌وفاداري به حزب و اصول سازمان‌دهي تأكيد مي‌كرد و اطاعت بي‌چون و چراي تمامي افراد از رهبر را انتظار داشت. اين چنين خصوصيت حزبي حاصل مبارزات سياسي مستمر بود.

در زمان انقلاب فرهنگي، لي ليسان (Li Lisan) كه زماني رهبر ح‌ک‌چ بود تا نهايت ظرفيت و طاقتش مورد آزار قرار گرفت. در سن 68 سالگي بطور متوسط 7 بار در ماه مورد بازجويي قرار مي‌گرفت. همسر او لي‌ شا (Li Sha) تحت عنوان جاسوس ”تجديد نظر طلب شوروي“ قبلاً راهي زندان شده بود و كسي از محل او خبر نداشت. لي در نهايت نااميدي و يأس چاره‌اي نديد به‌جز آن‌كه با مصرف تعداد زيادي قرص خواب آور خود‌كشي كند. قبل از مرگش نامه‌اي به مائو زدانگ نوشت و در آن عقيده‌ي واقعي‌‌‌اش نسبت به ”حس سرشت حزبي“ را كه بر اساس آن يك عضو ح‌ک‌چ هرگز نبايد جرأت ترك حزب را به خود راه دهد حتي اگر تا مرز مرگ پيش رود اين ‌‌گونه بيان كرد:


آقاي رئيس

من در اين لحظه در حال قدم گذاشتن به راه خيانت به حزب به‌علت خود‌كشي هستم و قصد دفاع از جرم خود را نيز ندارم. تنها يك چيز، آن ‌اين‌كه من و تمامي اعضاي خانواده‌ام هرگز با هيچ دشمني هم‌دست نبوده‌ايم. تنها در مورد اين موضوع از دولت مركزي خواهشمندم كه بررسي كامل به‌عمل آورد و بر اساس حقيقت نتيجه‌گيري كند...

لي ‌ليسان

22 ژوئن 1967“ [13]


زماني‌كه فلسفه‌ي مبارزه‌اي مائو زدانگ در حال كشيدن چين به ورطه‌ي مصيبت و تباهي بود، اين گونه مبارزات سياسي و درگيري‌هاي درون حزبي كه هر هفت يا هشت سال يك‌بار ايجاد مي‌شد نجات ح‌ک‌چ را تضمين مي‌كرد. هر بار كه درگيري صورت مي‌گرفت، اقليتي در حدود 5 درصد مورد آزار و شكنجه قرار مي‌گرفتند و 95 درصد بقيه به اطاعت بي قيد و شرط از خط اصلي حزب وادار مي‌گرديدند كه از اين طريق حزب به انسجام سازماني خود قدرت مي‌بخشيد و ظرفيت تخريبي خود را بالا مي‌برد. اين درگيري‌ها از طرف ديگر باعث نابودي آن عده‌اي مي‌شد كه عقيده‌شان نسبت به حزب متزلزل بود و حاضر به كنار گذاشتن وجدان خود نبودند و هر نيرويي را كه جرأت مقاومت از خود نشان مي‌داد نابود مي‌كرد. از طريق چنين مكانيزمي آن‌دسته از اعضاي ح‌ک‌چ كه علاقه‌ي بيشتري به نزاع و درگيري داشتند و در استفاده از روش‌هاي شرورانه و گانگستري ماهرتر بودند كنترل را به‌دست مي‌گرفتند. رهبران فرقه‌ي ح‌ک‌چ همگي‌ افراد نترسي هستند كه بار سنگيني از تجربه‌ي مبارزاتي را بدوش كشيده و سرشار از روح حزب هستند. چنين مبارزات وحشيانه‌اي در عين حال افراد شركت كننده در خود را شستشوي مغزي داده و به آنان درس خونريزي مي‌آموزد. هم‌زمان با اين قضيه به‌طور مستمر به حزب انرژي داده و ميل به مبارزه در آن را تقويت كرده، حيات آن‌را ضمانت كرده و از تبديل شدن آن به يك گروه ملايم كه دست از مبارزه بردارد جلوگيري مي‌كند.

چنين سرشت حزبي‌ِ مورد نياز ح‌ک‌چ دقيقاً از سرشت فرقه‌اي اين حزب نشأت مي‌گيرد. براي رسيدن به چنين هدفي ح‌ک‌چ مصمم است كه رشته‌هاي اصول سنتي را پاره كند و از تمام وسايل ممكن بدون هيچ ترديدي براي جنگ با هر نيرويي كه بر سر راهش قرار بگيرد استفاده ‌كند. از اين ‌رو نياز است كه تمامي اعضايش را به‌گونه‌اي برده‌وار تربيت کند كه همچون ابزاري بدون قلب، فاقد رحم و عدالت و بي‌اعتقاد باشند. اين خاصيت ح‌ک‌چ نشأت گرفته از تنفر آن نسبت به جامعه‌ي بشري، سنت‌ها، ارزيابي‌هاي واهي از خود و نخوت و كينه‌ي بي‌انتهايي است كه نسبت به زندگي انسان‌ها دارد. ح‌ک‌چ به‌منظور دست‌يابي به آرمان بزرگ خود، به هر قيمتي از خشونت جهت تخريب جهان و نابودي ناراضي‌ها بهره مي‌گيرد. واضح است كه چنين فرقه‌ي شيطاني مورد مخالفت افراد با وجدان است، بنابراين آن بايد وجدان انسان‌ها، افكار خير‌خواهانه را از بين ببرد تا مردم را وادار کند که به آموزه‌هاي شيطاني‌اش ايمان بياورند. از اين رو براي اطمينان از بقايش، ح‌ک‌چ اول از همه بايد وجدان انسان‌ها، افکار خيرخواهانه و معيارهاي اخلاقي را از بين ببرد تا بتواند مردم را به ابزار و برده‌هاي رام تبديل كند. بر اساس منطق ح‌ک‌چ ،‌ زندگي و علايق حزب بر همه چيز تفوق دارد؛ حتي به علايق جمعي اعضاي حزب، بنابراين هريك از اعضا بايد آماده باشند تا سليقه‌ي شخصي خود را فداي حزب كنند.

با نگاه به تاريخچه‌ي ح‌ک‌چ درمي‌يابيم كه كساني كه افكار روشن‌فكرانه‌ي سنتي داشته‌اند مثل چن ‌دوشيو (Chen Duxiu) و چو چيوباي (Qu Qiubai) و يا كساني كه به علايق مردم اهميت مي‌داده‌اند مثل هو ‌يائوبانگ (Hu Yaobang) و جائو زيانگ (Zhao Ziyang)،‌ يا افرادي که عزم كرده‌اند تا در مقام خود پاك باشند و به مردم خدمت واقعي كنند مثل جو رونگجي(Zhu Rongji) بدون در نظر گرفتن اين‌كه چقدر براي حزب خدمت كرده‌اند و اين‌كه چقدر خواسته‌هاي شخصي‌شان را زير پا گذاشته‌اند، به طور اجتناب ناپذيري پاك‌سازي شده‌، كنار گذاشته شده و يا به انجام علايق حزب و قوانين آن مجبور گرديده‌اند.

حس سرشت حزبي و استعداد و ذوق حزبي كه در نتيجه‌ي سال‌ها مبارزه با خون اعضاء عجين شده باعث گرديده كه در لحظات مهم و حياتي دست به مصالحه و مصامحه بزنند چرا كه در ضمير ناخودآگاه‌شان چنين حك شده كه ادامه‌ي حيات حزب بزرگ‌ترين علاقه است. آنها اينکه خود را فدا كنند و شاهد ارتكاب جنايت نيروهاي شيطاني درون حزب باشند را به اينكه با توسل به وجدان و آگاهي و افكار خيرخواهانه با آن مبارزه كنند ترجيح مي‌دهند. اين دقيقاً حاصل مكانيزم مبارزه‌اي ح‌ک‌چ است: اين مكانيزم مردم خوب را به ابزاري تبديل كرده و از آنها استفاده مي‌كند و از سرشت و طبيعت حزب براي محدود كردن و يا حتي نابود كردن وجدان انسان‌ها تا حد ممكن استفاده مي‌كند. ده‌ها ”مبارزه و درگيري خطي“ ح‌ک‌چ به خلع بيش از 10 نفر از رهبران بلند پايه‌ي حزب يا جانشينان منصوب شده‌ي آنان منجر گرديده است؛ هيچ‌يك از رهبران بلندپايه سرانجام خوبي نداشته‌اند. گرچه مائو زدانگ مدت 43 سال بر چين پادشاهي كرد،‌ تنها مدت كوتاهي پس از مرگش، همسر و پسر خواهرش روانه‌ي زندان شدند كه به‌عنوان پيروزي مائويسم مورد تشويق تمامي اعضاي حزب قرار گرفت. آيا اين يك كمدي يا شوخي است؟

پس از آن‌كه ح‌ک‌چ قدرت سياسي را به‌دست گرفت،‌ مبارزات سياسي غير قابل اجتنابي در گرفت، از درگيري‌هاي درون حزبي گرفته تا دعواهاي برون حزبي. در زمان مائو زدانگ اوضاع بدين منوال بود و هنوز نيز در دوران ”باز و اصلاحات“ پس از مائو اوضاع به‌همين گونه است. در دهه‌ي 1980 زماني‌كه مردم داشتند ذره‌اي آزاد‌انديشي و آزادي تفكر را تجربه مي‌كردند، حزب كمونيست مبارزه‌ي ”مخالفت با آزادي سرمايه‌داري“ را به راه انداخت و ”چهار اصل بنيادين“ را به منظور حفظ قدرت مطلق خود ارائه كرد [14]. در سال 1989 دانشجوياني كه با راه‌پيمايي آرام خواستار دمكراسي بودند به‌طور وحشيانه‌اي قلع و قمع شدند چرا كه ح‌ک‌چ هيچگونه ميل به دمكراسي را مجاز نمي‌داند. دهه‌ي 1990 شاهد گسترش شديد تعداد تمرين‌کنندگان فالون گونگ بود كه به ”درست‌كاري، شفقت و بردباري“ اعتقاد داشتند ولي آن‌چه نصيب‌شان شد نسل‌كشي بود كه در سال 1999 انجام گرفت چرا كه ح‌ک‌چ طاقت فطرت انساني و افكار درست‌كارانه و خيرخواهانه را ندارد. ح‌ک‌چ بايد از خشونت استفاده كند تا وجدان مردم را نابود كند و قدرت خود را تضمين كند. از زمان ورود به قرن بيست و يكم، اينترنت جهان را به هم پيوند داده حال آن‌كه حزب با صرف هزينه‌هاي هنگفت سيستم‌هاي سانسوري و ره‌گيري را به‌كار گرفته تا بتواند آزادي‌خواهان را در هنگام كار با اينترنت شناسايي كند چرا كه ح‌ک‌چ از اينكه مردم به اطلاعات آزاد دسترسي داشته باشند به‌شدت مي‌ترسد.



ج- انحطاط و تباهي فرقه‌ي شيطاني حزب كمونيست چين

فرقه‌ي شيطاني ح‌ک‌چ اساساً در مبارزه با فطرت بشري و قوانين آسماني است. ح‌ک‌چ به‌واسطه‌ي تكبر، خود بزرگ بيني، خودخواهي و اعمال ظالمانه و بي حد و مرزش معروف است. به طور مداوم بلايا و مصيبت‌هايي را براي كشور و مردم به‌بار مي‌آورد با اين‌حال هرگز به اشتباهاتش اعتراف نمي‌كند و هرگز چهره‌ي واقعي‌اش را به مردم نمي‌نماياند. ح‌ک‌چ هيچ‌گاه در عوض كردن شعارها و عناوينش به خود شك راه نداده، شعارها و عنوان‌هايي كه براي حزب ابزارهاي حفظ كنترل حكومتش محسوب مي‌شوند. بدون توجه به اخلاقيات، عدالت و زندگي بشر هر كاري مي‌كند تا قدرت خود را حفظ كند.

نهادي كردن و سوسياليستي نمودن اين فرقه‌ي شيطاني به سقوط آن منتهي مي‌شود. در نتيجه‌ي تمركز قدرت، افكار عمومي ساكت گرديده و تمامي مكانيزم‌هاي نظارتي ممكن نابود گرديده‌اند و هيچ نيرويي براي توقف ح‌ک‌چ در راهي كه به سمت فساد و فروپاشي مي‌رود باقي نمانده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) امروز، تبديل به بزرگترين ”حزب از لحاظ ميزان اختلاس و فساد“ در جهان گرديده است. بر اساس آمار رسمي در چين، از ميان 20 ميليون مقامات، افسرها و اعضاي حزب و دولت در طول 20 سال گذشته، 8 ميليون نفر به‌علت فساد گناه‌كار شناخته شده و بر اساس قوانين دولتي و يا حزبي مجازات شده‌اند. اگر مقامات شناسايي نشده را نيز به حساب آوريم تعداد مقامات حزبي و دولتي فاسد به چيزي بالغ بر دو سوم تعداد كل بالغ مي‌شود كه تنها بخش كوچكي از آنها مورد بررسي قرار گرفته و افشا گرديده است.

امن کردن منافع مادي با توسل به فساد و اخاذي تبديل به عظيم‌ترين نيروي انسجام بخش و متحد كننده‌ي ح‌ک‌چ امروز گرديده است. مقامات فاسد مي‌دانند كه بدون وجود حزب شانسي براي مال‌اندوزي و كسب منافع شخصي ندارند و اگر حزب سقوط كند آنها نه تنها موقعيت و قدرت‌شان را از دست مي‌دهند بلكه اعمالشان مورد بررسي قرار مي‌گيرد. در كتاب ”خشم آسماني“ كه رماني بيان‌گر معاملات پشت پرده‌ي مقامات ح‌ک‌چ است، آقاي چن فنگ (Chen Fang) نويسنده‌ي اين رمان بزرگ‌ترين راز حزب را از زبان هائو شيانگ‌شو (Hao Xiangshou)، قائم مقام رئيس دفتر شهري ح‌ک‌چ بيان مي‌كند. او گفته است: ”فساد قدرت سياسي ما را ثبات بخشيده است.“

مردم چين اين را به‌خوبي تشخيص مي‌دهند، ”اگر ما با فساد بجنگيم، حزب سقوط مي‌كند، اگر با فساد نجنگيم، ملت نابود مي‌شود.“ ح‌ک‌چ نيز با مبارزه با فساد در مورد سرنوشت خود ريسك نمي‌كند. تنها كاري را كه انجام مي‌دهد كشتن چند نفر شخص فاسد به منظور حفظ وجهه‌ي خود است. اين كار به حياتش به قيمت از بين بردن چند نفر فاسد براي چند سالي ادامه مي‌بخشد. امروزه تنها هدف ح‌ک‌چ و فرقه‌ي شيطاني‌اش حفظ قدرت و به تعويق انداختن نابودي‌اش است.

در چين امروز آداب و اصول اخلاقي به كل از بين رفته‌اند. محصولات مستهجن، زنان روسپي، مواد مخدر، تباني بين صاحب‌منصبان و خلاف‌كاران، سنديكاهاي خلاف‌هاي سازمان‌دهي شده، قمار، رشوه‌خواري و فساد در انواع مختلف شيوع دارد. ح‌ک‌چ چنين فساد‌هاي اخلاقي را ناديده مي‌گيرد. و بسيارند مقامات بلند پايه‌اي كه رؤساي بخش‌هاي مهم بوده و از كساني كه از حزب در هراس‌اند در مقابل حمايت صوري اخاذي مي‌كنند. كاي ‌شائوچينگ (Cai Shaoqing)، متخصصي كه مشغول بررسي مافيا و سازمان‌هاي خلاف‌كار در دانشگاه نانجينگ (Nanjing) است تخمين زده كه تعداد اعضاي جرايم سازمان‌دهي شده در چين حداقل يك ميليون نفر است. هر يك از مقامات اين سنديكاها كه دستگير مي‌شوند به وجود چندين كمونيست پشت پرده‌ي فاسد كه مقامات دولتي، قضات و يا پليس هستند اعتراف مي‌كنند.

حزب كمونيست از اين در هراس است كه ممكن است مردم چين وجدان و اصول اخلاقي خود را باز يابند، از اين‌رو به مردم اجازه نمي‌دهد تا به هيچ دين و آئيني اعتقاد داشته باشند و يا اين‌كه آزادانه بينديشند. او از تمام منابع و امكاناتش براي آزار و شكنجه‌ي افراد خوبي كه معتقد به آيين و دين هستند استفاده مي‌كند. كساني مثل گروه‌هاي مسيحي زيرزميني و مخفي كه به مسيح و خداوند اعتقاد دارند و يا مثل تمرين‌کنندگان فالون گونگ كه به دنبال درست‌كار، با شفقت و بردبار بودن هستند. ح‌ک‌چ از اين در هراس است كه دمكراسي ممكن ‌است پاياني بر حكومت تك حزبي‌اش باشد، از اين‌رو جرأت اين‌كه به مردم آزادي سياسي بدهد را ندارد. او بي‌درنگ آزادي‌خواهان و فعالان حقوق مدني را به زندان مي‌اندازد و به مردم نوعي آزادي انحرافي مي‌دهد. تا زماني‌كه به سياست كاري نداشته باشيد و با رهبري ح‌ک‌چ مخالفت نكنيد مي‌توانيد هرگونه كه بخواهيد عمل كنيد حتي اگر اعمال شرورانه و غير اخلاقي انجام دهيد. در نتيجه‌ي اين سياست، ح‌ک‌چ با سرعت زيادي در حال اضمحلال است و معيارهاي اخلاق در چين نيز بطور نگران‌كننده‌اي رو به نزول هستند.

”بستن راه‌ها به بهشت و بازكردن دروازه‌ي جهنم“ بهترين تعبيري است كه مي‌تواند آن‌چه را كه فرقه‌ي پليد ح‌ک‌چ بر سر جامعه‌ي چين امروز آورده بيان كند.



چ- تأمل در مورد حكومت شيطاني حزب كمونيست چين

حزب كمونيست چيست؟

اين سؤال ظاهراً ساده جواب ساده‌اي ندارد. حزب كمونيست با تظاهر به مردم‌مداري و در قالب يك حزب سياسي در واقع ميليون‌ها نفر را فريب داده است. علاوه بر اين به‌عنوان يك حزب سياسي نيز قابل قبول نيست، بلكه تنها فرقه‌اي شيطاني مضري است كه توسط يک روح شياطيني تسخير شده است. حزب كمونيست موجودي زنده است كه در اين دنيا در قالب ارگان‌هاي حزبي ظهور كرده است. آنچه در واقع حزب كمونيست را كنترل مي‌كند روح خبيث شيطان است كه از همان ابتدا به داخل آن رسوخ كرد و همان روح شيطان است كه سرشت شيطاني حزب كمونيست را تعيين مي‌كند.

رهبران حزب كمونيست در حالي‌كه مانند مرشدان و معلمان يك فرقه عمل مي‌كنند عملاً به اهداف شيطاني حزب كمك مي‌كنند. زماني‌كه خواست و هدف‌شان با حزب در يك سو باشد و بتوانند از آن استفاده كنند بعنوان رهبر انتخاب مي‌گردند. ولي زماني‌كه ديگر نتوانند از عهده‌ي برآوردن نيازهاي حزب برآيند، با بي‌رحمي تمام سرنگون مي‌شوند. مكانيزم مبارزاتي حزب به‌خوبي مي‌داند كه تنها حقه‌بازترين، پليدترين و بي‌رحم‌ترين افراد هستند كه مي‌توانند سِمت مرشد فرقه‌ي حزب كمونيست را خوب ايفا كنند. بيش از ده نفر از رهبران حزب تاكنون وجهه و حرمت خود را از دست داده‌اند كه خود حقيقت اين مشاجرات را ثابت مي‌كند. در حقيقت، رهبران ارشد حزب بر روي يك طناب بسيار نازك راه‌ مي‌روند. آنها دو راه در پيش رو دارند، يكي اين‌كه حزب را رها كرده و مانند گورباچف (Gorbachev) نام نيكي از خود در تاريخ بگذارند و يا اين‌كه مانند بسياري از دبيركل‌هاي حزب قرباني آن گردند.

مردم هدف برده‌داري و سركوب رژيم هستند. براساس قوانين حزب مردم حق رد كردن و نيز نپذيرفتن حزب را ندارند در عوض مجبورند كه رهبري حزب را پذيرفته و به وظيفه‌ي خود در حفظ و حراست از آن عمل كنند. آن‌ها هم‌چنين بطور مرتب توسط فرقه‌ي حزبي خود به زور و تهديد مورد شستشوي مغزي قرار مي‌گيرند. ح‌ک‌چ همه‌ي افراد ملت را مجبور مي‌كند كه به فرقه‌اش ايمان آورده و از آن حمايت كنند. چنين چيزي در دنياي امروز كمتر به چشم مي‌خورد و بايد به مهارت غيرقابل رقابت ح‌ک‌چ در سركوب كردن مردم اعتراف كرد.

اعضاي حزب توده‌هاي فيزيكي هستند كه بدنه‌ي حزب را پر كرده‌اند. بسياري از آنها صادق و مهربان هستند و مي‌توانند در زندگي اجتماعي خود بسيار موفق باشند. اين‌ها كساني هستند كه حزب كمونيست مي‌خواهد، چرا كه با استخدام كردن‌شان از آبرو و خوشنامي‌شان جهت خدمت به حزب استفاده مي‌كند. بسياري از افراد ديگر تنها به‌دليل تمايل شخصي‌شان به جاه و مقام و بدست آوردن جايگاه اجتماعي بالاتر تلاش مي‌كنند كه به حزب ملحق شوند و به حيات شيطاني آن كمك كنند. افراد ديگري هم هستند كه علت ملحق شدن‌شان به حزب انجام كارهايي در زندگي شخصي‌شان است، چرا كه مي‌دانند بدون ملحق شدن به حزب اجازه و امتياز انجام چنين كاري به آنها داده نمي‌شود. برخي ديگر تنها به‌خاطر بدست آوردن يك آپارتمان و تنها وجهه‌اي بهتر به حزب مي‌پيوندند. از اين‌رو در ميان ده‌ها ميليون نفر اعضاي حزب، هم افراد خوب و هم بد مي‌توان يافت. مهم نيست كه انگيزه براي اين‌كار چه باشد ولي زماني‌كه به حزب بپيونديد بايد در مقابل پرچم حزب خواسته يا ناخواسته سوگند وفاداري ياد كنيد كه به اين معني است كه شما بطور داوطلبانه زندگي خود را وقف حزب كرده‌ايد، متعاقب آن بايد با شركت در جلسات مطالعاتي سياسي هفته‌اي مورد شستشوي مغزي قرار گيريد. بسياري از افراد عضو حزب از خود تفكري ندارند و به‌راحتي تحت كنترل روح خبيث بدنه‌ي ميزبان ح‌ک‌چ هستند و در نتيجه‌ي آن به‌طور كامل تحت تأثير افكار آن مي‌باشند. اين افراد در بدن حزب درست مثل سلول‌هاي بدن انسان عمل كرده و بدون توقف درست مثل برده‌اي كه به خدمت در آمده باشد در جهت حيات حزب تلاش مي‌كنند. نگران‌كننده‌تر اين‌كه زماني‌كه ”سرشت حزبي“ به شخص تحميل شود ترك كردن آن بسيار سخت مي‌نمايد. هر زمان كه بخواهيد به بُعد انساني خود بازگرديد مورد پاك‌سازي و شكنجه قرار مي‌گيريد. كسي نمي‌تواند به دلخواه خود حزب را ترك كند چرا كه براساس سياست حزبيِ ورود آزادانه و خروج ممنوع، شخص بعنوان خيانت‌كار طبقه‌بندي مي‌گردد. به‌همين علت است كه مردم اغلب شخصيت دوگانه‌اي را از خود بروز مي‌دهند: در زندگي سياسي‌شان سرشت حزب كمونيستي و در زندگي روزمره‌شان سرشت انساني.

كادري‌هاي حزب متشكل از گروهي است كه حق توزيع قدرت بين اعضاي حزب را در اختيار دارد. گرچه ممکن است در مواقع مشخصي، حق انتخاب بين خوب و بد در اختيار آنان باشد و تصميمات خود را بگيرند، ولي در زمان‌هاي خاص و رخدادهاي بخصوص، به‌صورت يك كل، مجبورند که از خواست حزب پيروي كنند. حكم ايشان جمله‌اي را به آنها ديكته مي‌كند: ”كل حزب مطيع كميته‌ي مركزي است“. كادري‌هاي حزب متشكل از رهبران حزب در رده‌هاي مختلف هستند كه ستون و تكيه‌گاه اصلي حزب محسوب مي‌شوند. آنها نيز صرفاً بعنوان ابزاري براي حزب به‌حساب مي‌آيند. آنها نيز در خلال جنبش‌هاي گذشته فريب داده شده، از ايشان سوء استفاده شده و قرباني گرديده‌اند. معيار زيربنايي ح‌ک‌چ براساس آزمايش اعضاء براي حصول اطمينان از اين نكته است كه آيا از مرشد واقعي بخوبي پيروي مي‌كنند و در خدمت خود به حزب پايدار و صادق هستند يا خير.


چرا مردم نا‌‌آگاه باقي مي‌مانند؟

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) همواره در طول بيش از 50 سال حكومتش بر كشور چين شرورانه و رذيلانه عمل كرده است. ولي علت چيست كه مردم چين تصور صحيح و واقع‌گرايانه‌‌اي از سرشت و فطرت شيطاني ح‌ک‌چ ندارند؟ آيا علت آن كم هوشي آنان است؟ خير. چين داراي يكي از عاقل‌ترين ملت‌ها در جهان است كه با فرهنگ سنتي غني و منحصر به فرد و ميراث فرهنگي 5000 ساله‌ي خود سرافراز است. با تمام اين‌ها ملت چين در حال حاضر تحت حكومت ح‌ک‌چ زندگي مي‌كند كه کاملاً از ابراز نارضايتي ترس و وحشت دارند. جواب اين سؤال كنترل افكاريست كه توسط ح‌ک‌چ اعمال مي‌گردد.

اگر مردم چين آزادي بيان داشتند و مي‌توانستند آزادانه در مورد نقاط مثبت و منفي ح‌ک‌چ اظهار نظر كنند، مي‌ديديم كه چين مدت‌هاي پيش به ماهيت شرور حزب پي‌برده بود و خود را از سلطه‌ي اين فرقه‌ي شيطاني نجات مي‌داد. متأسفانه مردم چين در طول نيم قرن گذشته و تحت حكومت ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، آزادي بيان و تفكر را از دست داده‌اند. هدف از آزار و شكنجه‌ي راست‌گرايان روشن‌فكر در سال 1957 سركوب آزادي‌ بيان و كنترل افكار مردم بود. جامعه‌ي چين آن‌قدر از آزادي‌هاي پايه‌اي تهي است كه جواناني را كه آثار ماركس و انگلس را در زمان انقلاب فرهنگي با دل و جان مطالعه كرده بودند برچسب ”باند ضد حزب“ زده و مورد شكنجه و آزار قرار دادند. صحبت و بحث در مورد كارهاي درست و نادرست ح‌ک‌چ حتي نبايد به ذهن خطور كند چه برسد به آن‌كه انجام گيرد.

بسياري از چيني‌ها جرأت اين‌را كه حزب كمونيست را فرقه‌اي شيطاني بنامند ندارند. با اين وجود ثابت كردن اين گفته براي كساني كه در چين زندگي كرده‌اند سخت نيست چرا كه مدارك اثبات آن در زندگي شخصي خودشان و يا زندگي خويشاوندان و دوستان‌شان به وفور يافت مي‌شود.

چيني‌ها نه تنها از آزادي تفكر محروم شده‌اند بلكه تحت القاي آموزش‌هاي فرهنگ حزب نيز قرار گرفته‌اند. هر‌ آن‌چه كه مردم مي‌شنوند قدرداني و مدح حزب است و از اين‌رو اذهان از هر‌ آنچه به‌جز عقايدي كه حزب كمونيست را تقويت مي‌كند خالي گرديده است. براي مثال كشتار ميدان تيان‌آن‌من را در نظر مي‌گيريم. زماني‌كه تيراندازي در چهارم ژوئن سال 1989 شروع شد بسياري از مردم از روي غريزه به‌سمت گياهان اطراف خيابان دويده و در آنها پنهان شدند. چند لحظه بعد علي‌رغم خطر موجود شجاعانه از آنها خارج شده و با هم سرود ” انترناسيونال“ را خواندند. اين چيني‌ها به‌راستي شجاع، بي‌گناه و قابل تقدير بودند، ولي چرا ”سرود انترناسيونال“ را كه سرود حزب كمونيست است درست در جايي‌كه با كشتار حزب كمونيست مواجه شده بودند بر زبان جاري كردند؟ دليل آن ساده است. مردمي كه تحت آموزش فرهنگ حزب قرار گرفته‌اند تمام آن‌چه از وفاداري و ايمان مي‌دانند كمونيسم است. كساني‌كه در ميدان تيان‌آن‌من بودند چيزي بجز سرود انترناسيونال و چند سرود ديگر كه همگي در مدح حزب كمونيست هستند نمي‌دانستند كه بخوانند.


راه‌ رهايي چيست؟

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در مسير انحطاط و نابودي قرار گرفته است. با كمال تأسف سعي مي‌كند كه سرنوشت ناگوار خود را با سرنوشت ملت چين گره بزند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ظاهراً در حال مرگ است و كنترل آن بر ‌روي افكار بسيار سست گرديده است. با پيشرفت مخابرات و اينترنت، كنترل اطلاعات و سركوب آزادي بيان براي حزب كاملاً مشكل گرديده است. از آنجا كه مقامات فاسد مرتباً در حال اخاذي و سركوب مردم هستند، عموم مردم از خواب و رؤياي ساخته شده توسط حزب بيدار شده‌اند و بسياري به انجام نافرماني‌هاي مدني مبادرت مي‌ورزند. ح‌ک‌چ با آزار و شكنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ نه تنها به افزايش اثر كنترل ايدئولوژيكي خود دست نيافته بلكه با افشا كردن سرشت بي‌رحم و وحشي خود پايگاه خود در ميان مردم را نيز تضعيف كرده‌ است. اين فرصت با ارزشي براي مردم بوده تا در مورد ح‌ک‌چ تجديد نظر كنند و راه را براي مردم چين هموار ساخته تا خود را از قيد و بندهاي ايدئولوژيكي رها كرده و خود را بطور كامل از اسارت روح شيطاني كمونيست برهانند.

مردم چين كه بيش از 50 سال تحت حاكميت شيطاني ح‌ک‌چ زندگي كرده‌اند به يك انقلاب خشن نيازي ندارند، تنها نياز است كه روح از دست رفته‌ي خود را بازيابند. اين‌كار به كمك خودشان كاملاً عملي است و اولين قدم به سمت اين هدف آگاهي از ذات خبيث ح‌ک‌چ است.

روزي فرا خواهد رسيد كه مردم، سازمان‌هاي حزب را كه به دستگاه دولت چسبيده‌اند دور بيندازند تا نظام اجتماعي بطور مستقل و آزادانه و تنها با تكيه بر نيروي جامعه عمل كند. با از بين رفتن سازمان ديكتاتوري حزبي، راندمان و كارآمدي دولت افزايش و بهبود مي‌يابد. به آن روز زمان زيادي باقي نمانده است. در واقع از اوايل دهه‌ي 1980 اصلاح‌طلبان در درون خود حزب شروع به تبليغ در مورد نظريه‌اي كردند كه به ”جداسازي حزب از دولت“ اعتقاد دارد كه با هدف خارج كردن حزب از دولت ارائه شده است. مسلم گرديده كه تلاش‌ها براي اصلاحات از درون ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، ناكافي و غير موفق بوده چرا كه”رهبري مطلق حزب“ هنوز از نظر ايدئولوژيکي بطور كامل رد نگرديده است.

فرهنگ حزب فضاي لازم براي نجات فرقه‌ي شيطاني كمونيست است. پاك كردن آنچه ح‌ک‌چ در اذهان مردم بجاي گذاشته به‌مراتب سخت‌تر از بيرون كردن حزب از ادارات دولتي است ولي به‌هر حال اين پاك‌سازي تنها راه ريشه‌كن كردن شيطان كمونيسم است. اين كار تنها با تلاش خود مردم چين عملي است. با هدايت اذهان به راه درست و بازگرداندن ذات انسان‌ها به حالت اصلي خود، جامعه اصول اخلاق خود را بازيافته و به حركت خود به سمت جامعه‌اي غير كمونيستي و شرافتمند موفق مي‌شود. درمان اين بيماري شيطاني در شناساندن ذات خبيث و مضر حزب به مردم، ريشه‌كني آن از اذهان و پاك‌سازي آن است تا ديگر جايي براي مخفي شدن نداشته باشد. حزب كمونيست تأكيد زيادي بر كنترل ايدئولوژيكي دارد چرا كه خود چيزي به‌جز يك ايدئولوژي محض نيست. اين ايدئولوژي زماني‌كه همه‌ي مردم چين اصول باطل كمونيست را از ذهن‌شان بيرون بريزند و فعالانه به پاك‌سازي و دور ريختن فرهنگ حزبي اقدام كنند و زندگي و اذهان‌شان را از اين فرقه‌ي شيطاني كمونيستي پاك كنند به‌خودي خود نابود مي‌گردد. اگر مردم خود را نجات دهند، ح‌ک‌چ انسجام خود را از دست داده و از هم مي‌پاشد.

كشورهايي كه تحت حاكميت كمونيست هستند همگي درگير فقر، خفقان و شكنجه‌اند. تعداد کمي از اين كشورها باقي مانده است شامل چين، كره شمالي، ويتنام و كوبا. روزگار آنان نيز به سرآمده است.

به كمك عقل و درايت مردم چين كه ميراث عظمت و شكوه تاريخي ملت چين است، چين‌ رها از تسخير شيطاني كمونيسم چيني موفق و با آينده‌اي طلايي خواهد بود.


نتيجه‌گيري

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ديگر خود نيز به كمونيسم اعتقادي ندارد. روح آن مرده و تنها سايه‌اي از آن باقي مانده است. حزب تنها ”پوست“ كمونيسم را به ارث برده ولي هنوز نيز مظهر فرقه‌اي شيطاني است: فرقه‌اي بر پايه‌ي نخوت، كينه و خودخواهي و تمايل به نابودگري بي‌حد و حصر. ح‌ک‌چ ميراث‌دار انكار قوانين الهي است و عدم پايبندي آن به سرشت و فطرت انساني دست نخورده باقي مانده است.

امروزه ح‌ک‌چ به حكومت خود بر چين با استفاده از روش‌هاي مبارزاتي كه طي سال‌ها در آنها تبحر پيدا كرده ادامه داده است و با استفاده از سيستم سازماني همبسته‌ي خود همراه با شکل ”تسخير حزبي“ حکومت و همچنين تبليغات شيطاني خود كه به شكل يك آئين‌ ملي در آمده ادامه مي‌دهد. شش خصوصيت حزب كمونيست كه قبلاً در موردشان گفته شد ح‌ک‌چ امروز را به‌خوبي در تعريف داده شده براي يك ”فرقه‌ي شيطاني“ مي‌گنجاند. فرقه‌اي كه هيچ كار خير از آن بر نمي‌آيد. فرقه‌اي كه فقط پليدي است.

همان‌طور كه اين فرقه‌ي شيطاني كمونيستي به مرگ خود نزديك مي‌شود، سرعت گسترش فساد و تباهي نيز در آن بطور تصاعدي بالا مي‌رود. آن‌چه از همه مشكل آفرين‌تر به نظر مي‌رسد اين است كه حزب با سرسختي تمام هر آنچه كه از دستش بر‌مي‌آيد انجام مي‌دهد تا ملت چين را نيز با خود به ورطه‌ي فساد و تباهي بكشد.

چيزي كه مردم چين به آن نياز دارند كمك به يكديگر، تفكر و دورانداختن ح‌ک‌چ است.