این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری و شیطانی و امثال اینها جیزهایی موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیتهای تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی است و آن آسمان ای. ولی در کلّ خاصیت هر دو یکی است.
dl660k
.
تاريخچهي كشتار حزب کمونيست چين
مقدمه
55 سال تاريخ حزب كمونيست چين (حکچ) با خون و دروغ نوشته شده است. حقايق پنهان در پشت اين تاريخچه در عين تأسف انگيز بودن بسيار ناشناختهاند. در طول حكومت حکچ(حزب کمونیست چین), 60 تا 80 ميليون نفر چيني بيگناه كشته شده و خانوادهاي فقير و بدبخت را بجاي گذاشتهاند. بسياري از مردم ميپرسند كه چرا حزب آنقدر ميكشد؟ در زمانيكه حزب به آزار و اذيت ظالمانهي تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) ادامه داده و بتازگي اعتراض جمعيت هانيوآن (Hanyuan) را با گلوله پاسخ ميگويد, مردم از همديگر ميپرسند كه آيا روزي خواهد رسيد كه حزب به اين درجه از فهم برسد كه بجاي تفنگ با كلمات با مردم سخن بگويد.
مائو زدانگ هدف انقلاب فرهنگي را اينگونه به اختصار توضيح داد: ”... پس از آشوب, دنيا به آرامش ميرسد, ولي هر 7 يا 8 سال يكبار لازم است كه آشوب دوباره به وقوع بپيوندد.“ [1] به زبان ديگر هر 7 يا 8 سال يكبار بايد يك انقلاب سياسي رخ دهد و تعداد زيادي از مردم كشته شوند.
در پشت كشتار و جنايات حکچ يك حمايت ايدئولوژيك و عملي وجود دارد.
از لحاظ ايدئولوژيكي, حکچ به ”حكومت ديكتاتوري طبقهي كارگر“ و ”انقلابهاي متعدد و مداوم تحت ديكتاتوري حزب كارگر“ معتقد است. بنابراين پس از آنكه حکچ كنترل چين را بدست گرفت, مالكين زمين را كشت تا مشكل مربوط به توليد در سطح روستاها را حل كند. حزب همچنين سرمايهداران را كشت تا به اهداف تجاري و اصلاحات صنعتي جهت مرتفع كردن مشكلات مربوطه در شهرها برسد. پس از آنكه اين دو طبقه نابود شدند, مشكلات در رابطه با مسائل اقتصادي اساساً مرتفع گرديدند. به همين ترتيب, حل كردن مشكلات مربوط به ساختارهاي كلان [2] نيز كشتارهايي را ميطلبيدند. سركوبهاي گروه ضد حزب كمونيست هوفنگ (Hu Feng) [3] و جنبش ضد جناح راست باعث نابودي طبقهي روشنفكر شدند. كشتن مسيحيها, پيروان آئينهاي تائو و بوداييها و ديگر گروههاي محلي محبوب نيز مشكلات مربوط به دين و مذهب را حل كرد. كشتارهاي جمعي در زمان انقلاب فرهنگي، رهبري مطلق حکچ را چه از لحاظ فرهنگي و چه سياسي تثبيت كرد. كشتار ميدان تيانآنمن با هدف پيشگيري از بحرانهاي سياسي و خفه كردن درخواستها براي حكومت دمكراتيك انجام گرفت. آزار و اذيت تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) نيز به منظور خاتمه دادن به اعتقادات و سنتهاي درماني انجام گرفت. انجام تمامي اين اعمال انجام شده توسط حکچ براي تقويت قدرت و حفظ حكومتش در زمان بحرانهاي مالي متعدد (چرا كه قيمتها براي مصرفكنندگان پس از به قدرت رسيدن حکچ سر به فلك كشيده و اقتصاد چين پس از انقلاب فرهنگي تقريباً فرو ريخت) و بحرانهاي سياسي (برخي از مردم به فرامين حزب عمل نميكردند و بعضي ميخواستند تا در سياستگذاريها با حزب سهيم باشند) و بحران اعتقادات (فروپاشي شوروي سابق, تغييرات سياسي در اروپاي شرقي و موضوع فالون گونگ( فالون دافا)) لازم بود. بجز موضوع فالون گونگ( فالون دافا) تقريباً تمامي جنبشهاي سياسي مذكور به احياي ذات پليد حزب و ارضاي ميل آن در ايجاد تغيير و انقلاب كمك كردند. حکچ همچنين از اين جنبشهاي سياسي براي محك زدن اعضاي حزب استفاده ميكرد تا آنهايي را كه به خواستهاي حزب عمل نميكردند از بين ببرد.
كشتار نيز بنا به دلايلي لازم است. حزب كمونيست كار خود را توسط آدمهاي رذل و جاني كه براي رسيدن به قدرت جنايت ميكردند آغاز كرد. از آنجاييكه سنگ بناي حزب با چنين ديدگاهي گذاشته شده بود ديگر راه برگشتي وجود نداشت. براي قبولاندن حاكميت مطلق حزب كمونيست به مردم چين به ايجاد رعب و وحشت مداوم نياز بود تا مردم از روي زور و تهديد حكومت را بپذيرند.
در ظاهر ممكن است اينگونه بنظر برسد كه حزب كمونيست مجبور به كشتن بوده و رخدادهاي مختلفي كه بوقوع پيوسته باعث آزرده شدن ذات پليد حزب گرديده و تصادفاً ماشهي اسلحهي كشتار جمعي حزب را كشيده است. ولي در واقعيت، اين رخدادها پوششي براي نياز حزب به کشتن بودند و کشتن دورهاي براي حکچ الزامي است. بدون گرفتن چنين زهرهچشمهايي امكان اين وجود داشت كه مردم تصور كنند كه حزب در حال بهبود است و از آن تقاضاي دمكراسي كنند درست مثل جنبش دمكراتيكياي كه دانشجويان ايدهالگرا در سال 1989 انجام دادند. از سرگيري كشتار هر 7 يا 8 سال يكبار باعث تازه شدن حس ترس و وحشت در مردم گرديده و به نسلهاي آينده هشدار ميدهد- هر آنكس كه بر خلاف منافع حزب كمونيست عمل كند, در مقام ستيز با حاكميت مطلق حزب برآيد و يا سعي در افشا كردن دروغ پردازيهايي كه دربارهي تاريخ چين شده نمايد, مزهي ”مشت آهنين ديكتاتوري طبقهي كارگر“ را خواهد چشيد.
كشتار يكي از راههاي ضروري حزب کمونیست چین(حکچ) براي حفظ قدرتش شده است. با بالا رفتن بدهيهاي خونين حکچ(حزب کمونیست چین)، اين خطر برايش بوجود ميآيد كه اگر چاقوي قصابي خود را زمين بگذارد مردم در صدد گرفتن انتقام از جنايات آن برآيند. بهمين دليل حزب نه تنها به كشتارهاي مخفيانه نياز داشت بلكه اين كشتارها بايد به ظالمانهترين و وحشيانهترين طرز ممكن انجام ميگرفت تا عامه را بطور كامل بترساند بخصوص در ابتدا که حزب کمونیست چین(حکچ) درحال پايهگذاري حکومت خود بود.
از آنجاييكه هدف از كشتار ايجاد رعب زياد بود, حزب هدفهاي خود را بطور دلخواه و بيقاعده و بدون هيچ منطقي انتخاب ميكرد. در تمامي جنبشهاي سياسي, حزب از استراتژي نسلكشي استفاده ميكرد. براي مثال به سركوب ارتجاعيون ميپردازيم. حزب کمونیست چین(حکچ) بواقع ”رفتارهاي“ ارتجاعي را سركوب نكرد بلكه ”مردمي“ را سركوب كرد كه خود مرتجع ناميده بود. اگر كسي در گذشته در ارتش مليگراي کومينتانگ ("كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT ) ثبت نام كرده و چند روزي را در آن خدمت كرده بود و هيچ كار سياسي پس از به قدرت رسيدن حکچ انجام نداده بود چنين شخصي ميبايست بعلت ”تاريخچهي ارتجاعياش“ كشته ميشد. در روند انجام اصلاحات ارضي, حزب كمونيست اغلب به منظور ”ريشهكن كردن مشكل“, مالكان زمينها و تمامي خانوادهي آنها را ميكشت.
از سال 1949 تا بحال حزب کمونیست چین(حکچ) بيش از نيمي از مردم چين را مورد آزار و اذيت قرار داده است. تخمين زده ميشود كه بين 60 تا 80 ميليون نفر بدلايل غير طبيعي مرده باشند. اين تعداد از تعداد كشتهشدههاي جنگ جهاني اول و دوم روي هم بيشتر است.
درست مثل كشورهاي كمونيستي ديگر, كشتار بيحساب انجام شده توسط حکچ دامنگير خود اعضاي حزب بويژه آنان كه هنوز روزنهاي از فروغ انسانيت در وجودشان يافت ميشد نيز ميگرديد. قوانين ايجاد رعب و وحشت حزب کمونیست چین(حکچ) بطور مساوي عامهي مردم و اعضاي خودش را دربرميگيرد تا بتواند قلعهي شكستناپذيرش را حفظ كند.
در يك جامعهي نرمال و عادي مردم همديگر را دوست داشته و براي همديگر اهميت قائل هستند, زندگي را حرمت گذاشته و خداوند را شاكرند. در مشرق زمين مردم ميگويند: ”آنچه را براي خود نميپسندي براي ديگران نيز مخواه.“ [4] در غرب مردم ميگويند: ”همسايهات را نيز مثل خودت دوست بدار.“ [5] برعكس تمام كشورها، حکچ معتقد است كه ”تاريخ تمامي جوامعي كه تاكنون دوام يافتهاند تاريخي پر از مبارزات طبقاتي است.“ [6] براي آنكه ”مبارزات“ در يك جامعه زنده نگهداشته شوند لازم است كه تنفر در آن بوجود آيد. حکچ نه تنها خودش جان انسانها را ميگيرد بلكه مردم را نيز به كشتن يكديگر تشويق ميكند. حزب کمونیست چین(حکچ) سعي ميكند تا آنقدر مردم را در معرض ظلم و ستمهاي غير انساني قرار دهد تا كشتن و ظلم برايشان امري عادي گردد و چنين ذهنيتي را پرورش ميدهد كه ”بهترين آرزويي كه ميتواني داشته باشي اينست كه مورد آزار قرار نگيري.“ تمامي اين درسها توسط سركوبهاي ظالمانه به مردم آموخته ميشوند تا حزب را در ادامهي حياتش ياري كنند.
حکچ(حزب کمونیست چین) نه تنها زندگي مردم چين بلكه روح آنان را نيز از ايشان ميگيرد. بسياري از مردم در مقابل تهديدهاي حزب شرطي شدهاند و تمامي اصول و دلايل خود را تسليم كردهاند. به تعبيري ميتوان گفت اين مردم روح خود را از دست دادهاند- چيزي که وحشتناكتر از مرگ جسم است.
الف- قتل عام تكان دهنده
قبل از اينكه حزب کمونیست چین(حکچ) به قدرت برسد, مائوزدانگ چنين نوشت ”ما قطعاً سياست ملايمي در برخورد با مرتجعين, فعاليتهاي ارتجاعي و طبقات اجتماعي مرتجع اتخاذ نخواهيم كرد.“ [7] به زبان ديگر حتي قبل از آنكه حکچ حكومت پكن را بعهده گيرد، از قبل نقشهي ظالمانهي خود را طراحي كرده و نام آنرا به اصطلاح ”ديكتاتوري دمكراتيك مردم“ گذاشته بود. موارد زير چند مثال هستند.
سركوب ارتجاعيون و اصلاحات ارضي
در ماه مارس 1950 حزب کمونیست چین(حکچ) ”فرمان سركوبي شديد عناصر ارتجاع“ را صادر كرد كه در تاريخ آنرا بنام جنبش ”سركوب ارتجاعيون“ مينامند.
برعكس تمامي پادشاهان که پس از رسيدن به تاج و تخت و تاجگذاري، عفو عمومي اعلام ميكنند, حکچ از لحظهاي كه به قدرت رسيد كشتار را آغاز كرد. مائو زدانگ گفت: ”هنوز در بسياري از جاها مردم ميترسند و جرأت كشتن علني ارتجاعيون در مقياس وسيع را ندارند.“ [8] در ماه فوريهي 1951, ادارهي مركزي حزب کمونیست چین(حکچ) اعلام كرد كه به جز استان زجيانگ (Zhejiang) و آنهويي (Anhui) جنوبي, ”بقيهي مناطقي كه به اندازهي كافي كشتار نميكنند, بخصوص در شهرهاي بزرگ و متوسط بايد به دستگيري و كشتن در مقياس وسيع ادامه داده و كشتار را زودتر از موعد متوقف نكنند.“ مائو حتي توصيه كرد كه ”در مناطق روستايي، در جنبش كشتار ارتجاعيون چيزي بيش از يكهزارم كل جمعيت كشته شود... در مناطق شهري، چيزي كمتر از يكهزارم كل جمعيت.“ [9] جمعيت چين در آن زمان چيزي در حدود 600 ميليون نفر بود. اين ”فرمان سلطنتي“ از جانب مائو معادل مرگ حداقل 600 هزار نفر بود. هيچكس نميداند كه اين نسبت يكهزارم از كجا آمده است. شايد مائو از روي هوس و ميل شخصي چنين تشخيص داده كه كشته شدن 600 هزار نفر ميتواند به اندازه كافي ترس در ميان مردم ايجاد كند و از اين رو دستور به انجام آن داده است.
اينكه آيا آناني كه كشته شدند سزاوار مرگ بودند يا نه براي حکچ اهميتي نداشت. بر اساس ”قوانين جمهوري خلق چين مبني بر تنبيه ارتجاعيون“ در سال 1951, اعلام شد كه آناني كه ”شايعه پراكني“ ميكنند, ميتوانند ”فوراً اعدام گردند.“
در حالي كه سركوب ارتجاعيون بهشدت ادامه داشت, اصلاحات ارضي در سطحي وسيعي در حال اجرا بود. در واقع حزب کمونیست چین(حکچ) قبلاً اصلاحات ارضي را در مناطقي كه در اوخر دههي 1920 اشغال كرده بود, آغاز كرده بود. در ظاهر اصلاحات ارضي ايدهاي مثبت نظير آنچه پادشاهي آسماني تايپينگ (Taiping) [10] گفته بود بنظر ميرسيد, اينگونه كه همهي مردم، زميني براي زراعت خواهند داشت ولي در واقع اين تنها بهانهاي براي كشتن بود. تائو جو (Tao Zhu), كه در ردهي چهارم حزب کمونیست چین(حکچ) از لحاظ مقام بود, براي اصلاحات ارضي چنين شعاري داشت: ”خونريزي در تمامي روستاها وجود دارد, جنگ و مبارزه در همهي خانهها بچشم ميخورد“ كه نشاگر اين است كه در تمامي روستاها مالكان زمين بايد كشته شوند.
اصلاحات ارضي بدون كشتار نيز قابل اجرا بود. اين كار ميتوانست مانند آنچه دولت تايوان براي اصلاحات ارضي انجام داد صورت گيرد كه دولت اين اصلاحات را با خريدن زمينها از مالكين انجام داد. ولي از آنجاييكه حزب کمونیست چین(حکچ) توسط اشرار و اراذل و اوباش طبقهي كارگر بوجود آمده، تنها چيزي را كه خوب ميداند دزدي است. از ترس آنكه مبادا پس از سرقت مورد انتقام جويي قرار گيرد, اين نياز ديده ميشد كه قربانيان كشته شوند تا احتمال اين مشكل از بيخ و بن از بين برود.
متداولترين نوع كشتار در زمان اصلاحات ارضي ”جلسهي منازعه“ نام داشت. حزب کمونیست چین(حکچ) براي زمينداران يا كشاورزان ثروتمند جُرمسازي كرده و برايشان پاپوش درست ميكرد. سپس از مردم بطور علني پرسيده ميشد كه چه تنبيهي برايش در نظر گرفته شود. بعضي از اعضاي حزب كمونيست يا فعالان حزب طي نقشهي قبلي در جمعيت حضور يافته و فرياد ميزدند, ”بايد آنها را بكشيم!“ و سپس زمينداران يا كشاورزان ثروتمند در دم اعدام ميشدند. در آن زمان هر كسي كه در روستاها زمين داشت بعنوان ”قلدر“ طبقهبندي ميشد. آنهايي كه اغلب از رعايا سوء استفاده ميكردند ”قلدرهاي خبيث“ طبقهبندي شده و آنهايي كه اغلب براي تعمير امكانات عمومي كمك مالي كرده و يا در امر مدرسهسازي يا بازسازي بلاياي طبيعي كمك ميكردند بنام ”قلدرهاي مهربان“ طبقهبندي ميشدند. آن دستهاي هم كه كاري بكار كسي نداشتند ”قلدرهاي ساكت“ طبقهبندي شده بودند. طبقهبندياي نظير اين كاملاً بيمعني بود چرا كه تمام ”قلدرها“ نهايتاً اعدام ميشدند و مهم نبود كه به كدام طبقه از ”قلدرها“ تعلق داشته باشند.
تا پايان سال 1952, آمار انتشار يافتهي حکچ از اعدام شدههاي تحت عنوان عاملين ارتجاع 4/2 ميليون نفر بود. در حقيقت تعداد كل كشتهها طبق آمار رسمي دولت اسبق "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT در سطح بخشها و زمينداران حداقل 5 ميليون نفر بود.
سركوب ارتجاعيون و اصلاحات اراضي سه نتيجهي مستقيم داشت. اول آنكه مقامات محلي اسبق كه بر اسلوب ملوكالطوايفي انتخاب شده بودند از بين رفتند. با سركوب ارتجاعيون و اصلاحات ارضي حکچ عملاً تمامي مديران نظام سابق را كشت و كنترل كامل مناطق روستايي را بدست عمال خود در شعبههايش در تمامي روستاها داد. دوم آنكه ثروت كلاني از طريق دزدي و سرقت در خلال اصلاحات ارضي و سركوبي ارتجاعيون عايد حزب ميگشت. سوم آنكه مردم عادي و شهروندان از مشاهدهي سركوب ظالمانه زمينداران و كشاورزان فقير بشدت مرعوب ميشدند.
مبارزات سهگانه و مبارزات پنجگانه
هدف سركوبي ارتجاعيون و اصلاحات ارضي اساساً مناطق روستايي بود. حال آنكه ”مبارزات سهگانه“ و ”مبارزات پنجگانه“ را ميتوان با هدف نسلكشي مشابه ولي در شهرها در نظر گرفت.
مبارزات سهگانه در ماه دسامبر سال 1951 آغاز شد و فساد, تضييع اموال و ديوان سالاري در ميان كاركنان حزب کمونیست چین(حکچ) را هدف قرار داد. بعضي از مقامات فاسد حکچ اعدام شدند. كمي بعد حکچ عامل فساد مقامات دولتش را وسوسهي سرمايهداران خواند. در پس آن, مبارزات پنجگانه در مقابل رشوهخواري, فرار از پرداخت ماليات, دزدي اموال دولتي, سودجويي از طريق بساز بفروشي و جاسوسي اطلاعات اقتصادي دولت، در ماه ژانويهي سال 1952 آغاز شد.
مبارزات پنجگانه اساساً بهانهاي براي به يغما بردن اموال سرمايهداران و كشتن آنها بخاطر پولشان بود. چن يي (Chen yi), شهردار وقت شانگهاي هر شب در حاليكه فنجان چاي در دست داشت روي مبل خانهاش لم ميداد و با آرامش به گزارشات گوش ميكرد. او ميپرسيد ”امروز چند چترباز داشتيم؟“ بدين معني كه امروز چند نفر تاجر خود را از ساختمان بلند به پايين پرت كرده و خودكشي كردند؟ هيچ يك از سرمايهداران قادر به گريز از قانون مبارزات پنجگانه نبودند. از آنها خواسته ميشد كه مالياتي را كه از دوران گوآنگشوGuangxu) ) ( از سال 1875 تا سال 1908) در سلسلهي چينگ (Qing) (از سال 1644 تا سال 1911) يعني زمانيكه بازار تجاري شانگهاي براي اولين بار تأسيس شد، به دولت نپرداختهاند به يكباره پرداخت كنند. سرمايهدارها حتي با پرداخت كليهي داراييهاشان نيز قادر به پرداخت چنين مالياتي نبودند. آنها چارهاي بجز خاتمه دادن به زندگيشان نداشتند ولي جرأت پريدن بدرون رودخانه هوانگپو (Huangpu) را نداشتند، چرا كه اگر اجسادشان يافته نميشد حزب کمونیست چین(حکچ) آنها را به فرار از كشور و پناهبردن به هنگكنگ محكوم ميكرد و خانوادهشان مسئول پرداخت ماليات ميشدند. سرمايهداران معمولاً از ساختمانهاي بلند به پايين ميپريدند تا جسدشان مدركي دال بر مرگشان باشد. گفته ميشود كه مردم جرأت راهرفتن در كنار ساختمانهاي بلند را نداشتند مبادا كه كسي برويشان بيفتد.
بر اساس نشريهي ”حقايق مبارزات سياسي پس از پايهگذاري جمهوري خلق چين“ كه چهار بخش دولتي چين از جمله مركز تحقيقات تاريخي حکچ در سال 1996 ويراستاري نمودند, در خلال مبارزات سهگانه و پنجگانه بيش از 323100 نفر دستگير و بيش از 280 نفر خودكشي كرده و يا ناپديد شدند. در طول ”مبارزات ضد هو فنگ (Hu Feng)“ در سال 1955 بيش از 5000 نفر گناهكار شناخته شده, 500 نفر دستگير شده, قريب 60 نفر خودكشي كرده و 12 نفر نيز به دلايل غير طبيعي مردند. در طول سركوبي ارتجاعيون بيش از 21300 نفر اعدام شده و بيش از 4300 نفر خودكشي كرده يا ناپديد شدند. [11]
قحطي بزرگ
بالاترين ميزان مرگ و مير ثبت شده در چين مربوط به زمان تئوري ”گام عظيم به جلو“ است. [12] مقالهي ”قحطي بزرگ“ در کتاب يادداشتهايي از تاريخ جمهوري خلق چين بيان ميدارد که ”تعداد مرگهاي غير طبيعي و افول ميزان زاد و ولد بين سالهاي 1959 تا 1961 چيزي بالغ 40 ميليون نفر بوده... كاهش 40 ميليوني جمعيت چين چيزي به معني بزرگترين قحطي قرن است.“ [13]
حزب كمونيست اين قحطي عظيم را به دروغ ”سه سال بلاي طبيعي“ ناميد. در حقيقت در طول آن سه سال وضعيت آب و هوايي كاملاً مساعد بوده و هيچگونه بلاياي طبيعي قابل توجهي مثل سيل, خشكسالي, طوفان, سونامي, زمين لرزه, يخبندان, تگرگ و آفاتي مثل ملخ اتفاق نيفتاده بود. فاجعهي مذكور بطور كامل عامل انساني داشت. تئوري ”گام عظيم به جلو“ باعث شد كه همهي چينيها به نوعي درگير توليد فولاد شده و كشاورزان محصول خود را بروي زمين رهاكنند تا فاسد شود. عليرغم آن، مقامات تمامي مناطق از كشاورزان افزايش توليد ميخواستند. هي ييران (He Yiran) اولين دبير كميتهي حزب ليوجو (Liuzhou) به دروغ ادعا كرد كه از هر مو (mu) [14] زمين در هوآنجيانگ (Huanjiang)، 65 هزار كيلوگرم گندم برداشت شده است. اين ادعا درست پس از واقعهي لوشان (Lushan) بود كه طي آن جنبش ضد راستگرايي حکچ به همه جاي كشور گسترش يافت. براي تظاهر به اين امر كه حق هميشه با حزب کمونیست چین(حکچ) است, ميزان ماليات دريافتي از كشاورزان را بر اساس ميزان فوق محاسبه كرده و آنرا به شكل غله از كشاورزان مصادره ميكردند. نتيجه اين شد كه جيرهي غلات, دانهها و قوت لايموت كشاورزان به يكجا مصادره گرديد. اگر كشاورزان قادر به تحويل ميزان خواسته شده نميشدند آنها را به مخفي كردن محصولشان متهم ميكردند.
هي ييران (He Yiran) در صحبتهايش گفت كه بايد تلاش كنيم تا مقام اول را در رقابت توليد بيشترين محصول در ليوجو (Liuzhou) بدست آوريم و مهم نيست كه در اين راه چند نفر بميرند. بعضي از زارعان از كليهي محصول خود محروم گرديدند و خود ماندند و چند مشت برنجي كه در زير محل دستشوييشان پنهان كرده بودند. كميتهي حزب منطقهي شونل (Xunle) از توابع هوآنجيانگ (Huanjiang) كار را به آنجا رساند كه دستور به ممنوعيت پخت و پز داد و رعايا را از خوردن محصولشان محروم ساخت. گشتهايي متشكل از شبهنظاميان براي انجام گشتهاي شبانه در نظر گرفته شدند. اگر روشنايي آتشي را در جايي ميديدند به آن محل حمله كرده و آنرا جستجو ميكردند. خيلي از رعايا حتي جرأت پخت و پز دانههاي وحشي خوراكي و يا پوست گياهان را نداشتند و از گرسنگي جان دادند.
همواره در طول تاريخ بدينگونه بوده كه در زمان قحطي، دولت برنج و محصولات ديگر را جيرهبندي كرده و با توزيع آن بين مردم آنها را از مرگ ميرهانيد. بر عكس، حکچ سعي مردم در رهيدن از قحطي را توهيني به شأن و منزلت حزب دانسته و به شبهنظاميان خود دستور بستن جادهها به منظور جلوگيري فرار قربانيان از قحطي را صادر كرد. زمانيكه كشاورزان از شدت گرسنگي به سيلوهاي غلات ناخنك ميزنند آنها را هدف گلوله قرار داده تا به اصطلاح خود غارت را سركوب كند و به آناني كه كشته ميشدند انگ عنصر ضد انقلاب ميزد. بسياري از كشاورزان در استانهاي گانسو (Gansu)، گوآنگشي (Guangxi)، سيچوآن (Sichuan)، هونان (Hunan)، هوبي (Hubei)، آنهي (Anhi)، هنان (Henan)، شاندونگ (Shandong)، از گرسنگي مردند. با اين همه بزور از آنها براي آبياري, سدسازي و توليد فولاد كار ميكشيدند. بسياري در هنگام كار بزمين افتاده و ديگر بلند نشدند. در خاتمه آنهايي كه جان سالم بدر بردند ديگر حتي توان دفن كردن مردگان را نداشتند بسياري از روستاها بطور كامل از بين رفتند چرا كه خانوادهها يكي پس از ديگري از گرسنگي تلف ميشدند.
در زمان وقوع قحطيهاي جدي قبل از ظهور حکچ در چين مواردي ديده شده بود كه در آن خانوادهها بچههاي خود را به عنوان غذا با يكديگر مبادله ميكردند و بچههاي يكديگر را ميخوردند چرا كه هيچكس قادر به خوردن بچهي خود نبود. در حکومت حکچ نيز مردم به خوردن كساني كه مرده بودند روي آوردند و حتي كساني را كه از مناطق ديگر فرار كرده بودند گرفته و ميخوردند. مواردي نيز وجود داشت كه خانوادهها بچههاي خود را كشته و خورده بودند. نويسندهاي بنام شا چينگ (Sha Qing) اين وقايع را در كتاب خود بنام يي شي دا دي ون (Yi Xi Da Di Wan) يا سرزمين ناشناختهي مرداب چنين به تصوير كشيده: در يك خانوادهي كشاورز در زمان قحطي بزرگ پدري با يك پسر و يك دخترش باقي مانده بودند. روزي پدر دختر را از خانه بيرون فرستاد. وقتي دختر به خانه برگشت برادر كوچكترش را نديد ولي روغن سفيدي را ديد كه در ديگ در حال جوشيدن بود و استخوانهايي در كنار اجاق. چند روز بعد پدر آب بيشتري به ديگ افزود و از دخترش خواست كه نزد او بيايد. دختر وحشت كرد و به پدرش التماس كرد كه او را نخورد. او با التماس ميگفت كه ”پدر خواهش ميکنم مرا نخور, من ميتوانم هيزم جمع كنم و برايت غذا بپزم. اگر مرا بخوري چه كسي اين كار را برايت ميكند؟“
تعداد و وسعت چنين فجايعي معلوم نيست. با اين وجود حزب کمونیست چین(حکچ) با عوام فريبي آنرا به حساب موفقيتهاي خود گذاشته و ادعا ميكرد كه چينيها با رهبري هوشيارانهي حزب کمونیست چین(حکچ) شجاعانه اين بلاي طبيعي را پشتسر گذاشته و همچنان به وجود خود به عنوان حكومتي ”قدرتمند, باشكوه و برحق“ مينازد. پس از آنکه مجمع عمومي لوشان (Lushan) در سال 1959 برگزار شد, ژنرال پنگ دهوآي (Pang Dehuai) [15] به علت بازگو كردن حقايق براي مردم از مسند خود بركنار شد. گروهي از مقامات دولتي و كادر كه جرأت حقيقتگويي به مردم را پيدا كرده بودند از كار بركنار, بازداشت و يا مورد بازجويي قرار گرفتند. پس از آن ديگر هيچكس جرأت گفتن حقيقت را پيدا نكرد. در زمان قحطي بزرگ, مردم بجاي گزارش دادن حقايق, موارد مرگ در اثر گرسنگي را به منظور حفاظت از جايگاه مقامات پنهان ميكردند. حتي استان گانسو (Gansu) دريافت كمك غذايي از استان شانزي (Shaanxi) را رد كرد و ادعا كرد كه مازاد غذايي زيادي نيز دارد.
قحطي بزرگ در عين حال آزمايش مهمي در ارزشيابي كارآمد بودن حکچ بشمار ميرفت. براساس معيارهاي حکچ(حزب کمونیست چین), آن دسته از كادر حزب كه از گفتن حقيقت به دهها ميليون انسان گرسنه در حد مرگ امتناع كرده بودند, كارآمد بحساب ميآمدند. از طريق اين آزمايش حکچ به اين نتيجه رسيد كه هيچ چيز مثل عواطف و احساسات انسان و قوانين الهي نميتواند بار روانياي را ايجاد كند كه كادر حزب را از پيروي از خط حزب باز دارد. پس از قحطي بزرگ مقامات مسئول استاني در جلسات انتقاد از خود، فقط بهطور تشريفاتي شركت ميكردند. لي جينگكوآن (Li Jingquan) دبير حکچ استان سيچوآن (Sichuan) كه ميليونها نفر در آن از گرسنگي مرده بودند به مقام دبير اول ادارهي منطقهي جنوب غربي حکچ ارتقا يافت.
از انقلاب فرهنگي و كشتار ميدان تيانآنمن تا فالون گونگ( فالون دافا)
انقلاب فرهنگي بطور رسمي در تاريخ 16 ماه مي سال 1966 شروع شد و تا سال 1976 طول كشيد. اين مدت حتي توسط خود حزب کمونیست چین(حکچ) نيز ”ده سال مصيبت زدگي“ ناميده شد. بعدها هو يائوبانگ (Hu Yaobang) دبير كل اسبق حزب در يک مصاحبه به يك گزارشگر يوگوسلاو گفت: ”در آن زمان پاي حدود صد ميليون نفر از مردم به ميان کشيده شد كه تنها يك دهم جمعيت چين بود.“
نشريهي ”حقايق مبارزات سياسي پس از پايهگذاري جمهوري خلق چين“ طي گزارشي چنين نوشت: ”در ماه مي سال 1984 پس از 31 ماه بررسي, تفحص و محاسبات جدي انجام شده توسط كميتهي مركزي حزب کمونیست چین(حکچ) ارقام مربوط به انقلاب فرهنگي عبارتند از: بيش از 2/4 ميليون نفر بازداشت و بازپرسي شدند, بيش از يک ميليون و 728 هزار نفر در اثر عوامل غير طبيعي مردند, بيش از 135 هزار نفر بعنوان ضد انقلاب اعدام شدند, بيش از 237 هزار نفر از مردم كشته شده, بيش از 03/7 ميليون نفر در نتيجه حمله مسلحانه معلول گرديده و 71200 خانواده نابود شدند. آمار برگرفته از گزارش علمي ساليانهي مناطق نشان ميدهد كه 73/7 ميليون نفر در اثر عوامل غير طبيعي در طول انقلاب فرهنگي جان سپردهاند.
علاوه بر كشتن مردم زير كتك, آغاز انقلاب فرهنگي خود عامل موجي از خودكشي بود. بسياري از روشنفكران معروف مثل لائوشي Lao She))، فو لي (Fu Lei)، جيان بوزان (Jian Bozan)، وو هان (Wu Han) و چو آنپينگ (Chu Anping) همگي در مراحل اوليهي انقلاب فرهنگي به زندگي خود خاتمه دادند.
انقلاب فرهنگي عنان گسيختهترين دوران جناح چپ در چين بود. كشتار به يكي از عوامل رقابتي براي اثبات پايبندي به حزب و انقلاب تبديل شده بود. از اينرو قتلعام ”دشمنان طبقاتي“ بصورت بسيار ظالمانه و فجيع انجام ميگرفت.
سياست ”اصلاحات و فضاي باز سياسي“ باعث پيشرفت عظيم چرخش اطلاعات گشت و براي بسياري از خبرنگاران خارجي امكان پذير شد تا شاهد كشتار ميدان تيانآنمن در سال 1989 باشند و فيلمبرداري و پخش حملهي تانكها به دانشجويان و كشتار آنها را امكانپذير كرد.
ده سال بعد در تاريخ بيستم ماه جولاي سال 1999, جيانگ زمين سركوب فالون گونگ( فالون دافا) را آغاز كرد. تا پايان سال 2002, اطلاعات بدست آمده از منابع دولتي در چين مرگ بيش از 7000 نفر را در بازداشتگاهها, اردوگاههاي كار اجباري, زندانها و بيمارستانهاي رواني تأييد ميكند كه معادل كشته شدن 7 نفر در روز است.
امروز حزب کمونیست چین(حکچ) تمايل به كشتار كمتري نسبت به زماني كه ميليونها و بلكه دهها ميليون انسان را كشت دارد. دو دليل عمده براي اين امر وجود دارد. از يك طرف حزب ذهن مردم را بگونهاي منحرف كرده كه در حال حاضر بسيار سربراهتر و مطيعتر شدهاند. از طرف ديگر بعلت فساد و اختلاسهاي بزرگ مقامات حکچ(حزب کمونیست چین), اقتصاد چين به يك اقتصاد تزريقي تبديل شده كه براي رشد اقتصادي و ثبات اجتماعي بشدت به سرمايهگذاري خارجي محتاج است. حکچ به روشني تحريمهاي اقتصادي پس از كشتار ميدان تيانآنمن را بياد دارد و ميداند كه كشتار علني به عقبنشيني سرمايههاي خارجي منجر ميشود كه ميتواند رژيم تك حزبي و خودكامهاش را به خطر بيندازد.
با اين وجود، حزب کمونیست چین(حکچ) هرگز كشتار پشت پرده را متوقف نكرده و حزب امروز از هيچ تلاشي براي مخفيكردن مدارك كشتارهاي خونينش فروگذار نميكند.
ب- وحشيانهترين طرق كشتار
هرآنچه كه حزب کمونیست چین(حکچ) انجام ميدهد تنها در جهت يك هدف است: بدستآوردن و حفظ قدرت. كشتار يكي از مهمترين راههاي حفظ قدرت براي حکچ است. هرچه تعداد كشتهها بيشتر و روش كشتار وحشيانهتر باشد، ترس بيشتري ميان مردم ايجاد ميشود. ايجاد چنين رعبي قبل از جنگ چين و ژاپن شروع شد.
كشتار در شمال چين در زمان جنگ چين و ژاپن
زماني كه رئيس جمهور اسبق آمريكا، آقاي هوور (Hoover) كتاب ”دشمن در ميان ما“ نوشتهي پدر ريموند جي دِ جاگر (Father Raymond J. De Jaegher) [16] را توصيه ميکرد، گفت كه اين كتاب نشاندهندهي رعب و وحشت ناشي از جنبشهاي كمونيستي است. او اين كتاب را به هر كسي كه بدنبال فهم و شناختن چنين نيروي شيطاني در جهان بود توصيه ميكرد.
در اين كتاب، دِ جاگر داستانهايي در مورد نحوهي بكارگيري خشونت و ترس توسط حکچ براي تسليم مردم چين ذكر كرده است. براي مثال، روزي حکچ از همهي مردم خواست تا به ميدان دهكده بروند. معلمان، بچهها را از مدرسه به سمت ميدان روانه كردند. هدف از اين گردهمايي مشاهدي اعدام 13 وطن پرست جوان بود. پس از اعلام اتهامات دروغين عليه قربانيان، حکچ به معلم وحشتزده دستور داد تا كودكان را در خواندن سرودهاي وطنپرستانه رهبري كند. همراه با اين سرود، كسي وجود نداشت كه با آهنگ آن به رقص آيد مگر جلادي كه با چاقوي تيز در دست بر مسلخ ايستاده بود. جلاد يك سرباز جوان كمونيست خشن و بيعاطفه با بازواني قوي بود. سرباز در پشت يكي از قربانيان قرار گرفت و بسرعت چاقوي تيز خود را بالا برد و بطرف پايين فرود آورد و اولين سر بر روي زمين افتاد. همينطور كه سر بر روي زمين ميغلطيد، خون از آن بيرون ميپاشيد. سرود پر از اضطراب كودكان به جيغ و گريهي ناشي از ترس آنان تبديل شد. معلم شروع به كتك زدن بچهها كرد تا به خواندن سرود ادامه دهند و صداي زنگ او از ميان سر و صداي ناشي از ترس كودكان بگوش ميرسيد.
جلاد چاقوي خود را 13 بار فرود آورد و 13 سر بر روي زمين افتاد. پس از آن بسياري از سربازان كمونيست به جلو آمده، سينهي اجساد را شكافتند و قلبهاي آنان را به منظور برپايي جشن بيرون كشيدند. تمامي اين اعمال وحشيانه در حضور كودكان انجام شد. كودكان از ترس رنگ پريده شده و به بعضي از آنان حالت تهوع دست داد. معلم سربازان را سرزنش كرده و كودكان را به صف كرد تا به مدرسه برگرداند.
پس از آن، پدر دِ جاگر اغلب شاهد اجبار كودكان به مشاهدهي كشتارها بود. كودكان به صحنههاي كشتار عادت كرده و در مقابل آن به آنان حالت بيتفاوتي دست ميداد. بعضي از آنها حتي از ديدن اين صحنهها لذت ميبردند.
زمانيكه حزب کمونیست چین(حکچ) احساس كرد كه كشتار ساده به اندازهي كافي ترسناك و هيجانآور نيست، انواع مختلف شكنجه را در معرض نمايش گذاشت. براي مثال اشخاص را مجبور ميكردند كه مقدار زيادي نمك را بدون آنكه اجازهي نوشيدن آب داشته باشند قورت دهند. قرباني آنقدر زجر ميكشيد تا در نهايت از فرط تشنگي ميمرد و يا آنها را وادار ميكردند تا لباسشان را درآورده و بر روي خرده شيشه غلت بزنند و يا سوراخي در يخ رودخانهي يخزده ايجاد كرده، و قرباني را به درون سورخ ميانداختند تا قرباني يا در اثر يخزدگي ميمرد و يا غرق ميشد.
بنا به نوشتهي دِ جاگر يكي از اعضاي حزب کمونیست چین(حکچ) در استان شانزي (Shanxi) نوعي شكنجهي بسيار وحشتناك را ابداع كرد. يك روز وقتي كه او در حال پرسهزدن در شهر بود، در مقابل رستوراني ايستاد و به يك ديگ جوشان خيره شد. بعدها او چند ديگ بزرگ خريداري كرد و بلافاصله چند تن از كساني را كه ضد حزب كمونيست بودند دستگير كرد. در خلال انجام دادرسي ديگ پر از آب شده و بجوش ميآمد. 3 نفر از قربانيان را لخت كرده و پس از دادگاه به درون ديگ انداختند تا زنده زنده در آب جوش پخته شوند و بميرند. در پينگشان (Pingshan)، دِ جاگر شاهد پوست كندن زندهزندهي يك پدر بود. اعضاي حکچ پسر او را مجبور كردند تا در شكنجهي غيرانساني پدرش شركت كند و مرگ پدرش را در حاليكه از شدت درد جيغ ميكشيد مشاهده كند. اعضاي حکچ بر روي بدن او سركه و اسيد ريختند كه بلافاصله پوست بدنش ور آمد. آنها از پشت او به سمت شانههايش شروع كردند و چيزي نگذشت كه تمامي پوست بدنش كندهشد و تنها پوست سرش دستنخورده باقي ماند. پدرش تنها در مدت چند دقيقه درگذشت.
رعب و وحشت سرخ در زمان ”ماه اوت سرخ“ و آدمخواري گوانگشي
حکچ(حزب کمونیست چین) حتي پس از استيلاي قدرت بر تمامي كشور نيز به خشونت خود خاتمه نداد. در زمان انقلاب فرهنگي اين خشونت شديدتر نيز شد.
در تاريخ هجدهم ماه اوت سال 1966 مائو زدانگ با نمايندگان گارد سرخ در برج ميدان تيانآنمن ملاقات كرد. سونگ بينبين (Song Binbin) دختر رهبر كمونيست سونگ رنچيونگ (Song Renqiong) بازوبند گارد سرخ را به بازوي مائو بست. وقتي مائو نام سونگ بينبين را پرسيد كه به معناي آرام و مؤدب است گفت: ”ما به خشونت بيشتري احتياج داريم.“ سونگ بلافاصله نام خود را به سونگ ياوو (Song Yawwu) تغيير داد( كه به معناي تحتالفظي ”خواهان خشونت“ است.)
حملات وحشيانه و مسلحانه خيلي زود به همه جاي كشور كشيده شد. نسل جوانتري كه در نظام الحادي كمونيستي تحصيل كرده بودند هيچ ترس و نگراني نداشتند. تحت رهبري مستقيم حزب کمونیست چین(حکچ) و راهنمايي مائو، گارد سرخ كه بسيار متعصب و نادان بود و خود را بالاتر از قانون ميدانست شروع به ضرب و جرح مردم و غارت خانههايشان در سراسر سرزمين چين كرد. در بسياري از مناطق تمامي افراد متعلق به ”پنج طبقهي اجتماعي سياه“ ( زمينداران، كشاورزان ثروتمند، ارتجاعيون، عناصر نامطلوب، حاميان جناح راست) و اعضاي خانوادهشان بر اساس سياست نسلكشي بطور كامل نابود گرديدند. يكي از مثالهاي بارز در اين زمينه منطقهي داشينگ (Daxing) در حوالي پكن است كه در آن از روز 27 اوت تا اول سپتامبر سال 1966 جمعاً 325 نفر در 48 جوخه از 13 كمون مردمي كشته شدند. پيرترين شخص كشته شده 80 سال و جوانترين تنها 38 روز داشت. 22خانواده بطور كامل كشته شدند بطوريكه يك نفر هم از آنها باقي نماند.
كشتن افراد زير كتك صحنهاي عادي بود. در خيابان شاتان (Shatan) گروهي از مردان گارد سرخ زن مسني را با ضربات زنجيرهاي فلزي و كمربندهاي چرمي شكنجه كردند و زمانيكه او بيرمق بر روي زمين افتاد، زنان گارد سرخ روي بدن او رفته و بر روي شكمش پا كوبيدند. آن زن مسن در همان محل جان سپرد... نزديک چونگونمنگ (Chongwenmeng) وقتي گارد سرخ منزل ”همسر يک ملاک“ (يک بيوهزن تنها) را جستجو کرد، هر همسايه را مجبور کردند که يک ديگ آبجوش به صحنه بياورند و سپس آبجوش را روي يقهي آن پيرزن ريختند تا اينکه بدنش پخت. چند روز بعد پيرزن را در خانه مرده يافتند، بدنش پوشيده از کرم بود... راههاي زيادي براي كشتن وجود داشت از جمله كشتن زير ضربات باتون، وارد كردن جراحت با داس و خفه كردن با طناب... طريقهي كشتن اطفال بسيار وحشيانه تر از همه بود: جلاد روي يك پاي بچه ميايستاد و پاي ديگر را مي كشيد و بچه را به دو نيم مي كرد. (تحقيقات مربوط به كشتار داشينگ (Daxing) توسط يو لوون (Yu Luowen) [17]
جريان آدمخواري گوآنگشي (Guangxi) حتي از كشتار داشينگ نيز غيرانسانيتر و وحشيانهتر بود.
جنگ يي (Zheng Yi) نويسندهي كتاب خاطرات سرخ روند آدمخواري را در سه مرحلهي مجزا توصيف كرده است. [18]
اولين مرحله، مرحلهي شروع آن بود زماني كه وحشت پنهاني از انجام آن وجود داشت و بطور دزدانه انجام ميشد. در برخي از گزارشات سالانهي بخشها چنين صحنههايي ثبت گرديده كه در نيمهشب قاتلين پاورچين به جستجوي قرباني خود ميرفتند و آنرا يافته سينهاش را ميشكافتند تا قلب و جگرش را ببرند. از آنجاييكه بيتجربه و وحشتزده بودند به اشتباه ريهها را برده بودند پس بايد دوباره برميگشتند تا قلب و جگر را ببرند. زمانيكه قلب و جگر شخص را ميپختند مردم ديگر از خانههاي خود مشروب و ادويه آورده و همگي در روشنايي آتش اجاق و در سكوت اعضاي بدن انسانها را ميخوردند.
مرحلهي دوم زمان اوج آن بود، هنگاميبود كه وحشت آن عمومي و علني شد. در خلال اين مرحله قاتلين قديمي در نحوهي جداكردن قلب و جگر قرباني آنهم در حاليكه هنوز زنده بود با تجربه شده بودند و به ديگران نيز آموخته و مهارت خود را به حد اعلا ميرساندند. براي مثال براي خارج كردن اعضاي داخلي بدن شخص زنده كافي بود كه دو برش بصورت ضربدر بر روي شكم او ايجاد كرده و با پا روي آن بايستند (و يا اگر شخص به درخت بسته شده بود با زانو به زير شكم او بكوبند) كه اين باعث ميشد ارگانهاي داخلي خود به راحتي بيرون بيفتند. سردستهي قاتلين، قلب، جگر و اندامهاي تناسلي را برميداشت و ديگران هرآنچه باقي مانده بود. اين عمل گرچه بسيار وحشيانه بود ولي با دادن شعار و تكان دادن پرچم زينت داده ميشد.
مرحلهي سوم مرحلهي جنون بود كه در آن آدمخواري امري عادي و همهگير شد و تبديل به يك جنبش فراگير شد. در منطقهي ووشوان (Wuxuan)، درست مثل سگهاي وحشي كه در زمان شيوع و اپيدمي بيماريهاي كشنده در همه جا پرسه زده و لاشهها را ميخورند، مردم نيز ديوانهوار يكديگر را ميخوردند. اغلب شخص قرباني را در جمع مورد انتقاد قرار داده و سپس حكم مرگ را رويش اجرا كرده و بعد او را ميخوردند. به محض اينكه شخص قرباني بر روي زمين ميافتاد صرفنظر از اينكه مرده يا هنوز زنده است مردم چاقوهايي را كه از قبل با خود آورده بودند خارج كرده و هر قسمت از بدنش را كه ميتوانستند بريده و با خود ميبردند. در اين مرحله شهروندان معمولي نيز در امر آدمخواري شركت ميكردند. طوفان ”مبارزهي طبقاتي“ تمامي احساس گناه و فطرت بشري را از ذهن انسان پاك كرده بود. آدمخواري مثل بيماري شديداً شيوع پيدا كرد و مردم از شركت در جشنهاي آدمخواري لذت ميبردند. تمامي اعضاي انسان قابل خوردن بودند بويژه قلب، گوشت، جگر، كليهها، آرنجها، پاها و تاندونها. بدن انسان را به روشهاي مختلف ميپختند از جمله به روش آبپز، بخارپز، سرخكردن در روغن، پختن در تنور و كبابكردن... مردم با آن مشروبات الكلي و شراب نوشيده و مشغول بازي ميشدند. در زمان اوج اين جنبش حتي كافهترياها و رستورانهاي قسمتهاي عاليرتبهي دولت مثل كميتهي انقلابي بخش ووشوان نيز غذاي آدم سرو ميكردند.
خوانندگان عزيز نبايد به اشتباه تصور كنند كه چنين جشنهاي آدمخواري صرفاً امري بدون برنامهريزي و برخاسته از ميل خود مردم بوده است. حکچ ارگاني تكحزبي و بسيار خودكامه بود و به كوچكترين بخشهاي جامعه نظارت كامل داشت. بدون تشويق حزب و راهاندازي آن جنبش آدمخواري هرگز شكل نميگرفت.
يكي از سرودهاي حزب کمونیست چین(حکچ) كه در مدح خود سروده ميگويد: ”جامعهي كهن [19] مردم را به ارواح تبديل نموده و جامعهي نو ارواح را به انسان.“ ولي آنطور كه از جشنهاي آدمخواري دستگير انسان ميشود اين است كه حکچ توانست انسانها را به هيولا و يا شيطان تبديل كند چرا كه حکچ خود از هر هيولا يا شيطاني درندهتر است.
.
آزار و شكنجهي فالون گونگ( فالون دافا)
از آن زمان كه چين قدم به حيطهي كامپيوتر و سفرهاي فضايي نهاد و مردم چين توانستند كمكم در مورد حقوق بشر، آزادي و دمكراسي در گوش يكديگر زمزمههايي كنند اين تصور براي بسياري از مردم ايجاد شد كه خودكامگي و اختناق نفرت انگيز و مشمئز كنندهي حزب متعلق به گذشته بوده و ديگر آنرا خاتمهيافته تلقي كردند چرا كه حکچ اجازه داده تا مردم لباسهاي شايستهي انسان بهتن كرده و آمادهي برقراري ارتباط با جهان است.
ولي چنين چيزي حقيقت ندارد. زمانيكه حزب کمونیست چین(حکچ) دريافت كه گروهي وجود دارد كه از شكنجه و كشتار ترسي ندارند، ابزار خود براي شكنجه را جنونآميزتر از آنچه در گذشته بود كرد. گروهي كه به اين نحو مورد آزار و شكنجه قرار گرفتند فالون گونگ( فالون دافا) نام دارد.
خشونت گارد سرخ و آدمخواري در استان گوآنگشي (Guangxi) به هدف كاهش تعداد اجساد و كشتن اشخاص در چند دقيقه و يا چند ساعت انجام گرفت. آزار و اذيت تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) به اين دليل انجام ميگيرد كه وادار شوند از اعتقادشان به سه اصل ”درستكاري، شفقت، بردباري“ دست بردارند. همچنين شكنجههاي وحشيانهي آنها اغلب چندين روز، چندين ماه و حتي چندين سال طول ميكشد. تخمين زده ميشود كه بيش از دههزار نفر از تمرينكنندگان فالون گونگ( فالون دافا) زير شكنجه كشته شده باشند.
آن عده از تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) که انواع شكنجهها را تحمل كرده و توانستهاند از كام مرگ فرار كنند چيزي بيش از يكصد نوع روش شكنجه را ذكر كردهاند كه مثالهاي زير از آنجملهاند.
كتكزدن وحشيانه از رايجترين روشهاي شكنجهي تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) است. پليس و زندانبان ارشد مستقيماً آنها را كتك زده و حتي زندانيان ديگر را به زدن آنها تحريك ميكنند. بسياري از آنها در اثر اين كتكها شنوايي خود را از دست داده، بافتهاي گوش خارجيشان مجروح گرديده، كرهي چشمانشان ضربه خورده، و دندانهايشان خرد شده و جمجمه، ستون فقرات، قفسه سينه، ترقوه، لگن خاصره، دستها و پاهايشان شكسته و يا دستها و پاهايشان قطع گرديده است. برخي از شكنجهگران بطور وحشيانهاي به بيضههاي زندانيان مرد ضربه زده يا آنها را تحت فشار قرار داده و با لگد به اندام تناسلي زندانيان ضربه ميزنند. اگر زنداني به حرف نيايد عمل كتكزدن را آنقدر ادامه ميدهند تا پوست زنداني از بين رفته و گوشت آن بيرون بزند. بدن زنداني بطور كامل تغيير شكل داده و پوشيده از خون ميشود با اين حال شكنجهگر دست از شكنجه برنداشته و روي بدن زخمي آنان نمك ريخته و با باتونهاي برقي به آنها شوك الكتريكي وارد ميكند. شكنجهگران سر تمرينکنندگان را در كيسههاي پلاستيكي قرار داده و آنها را از ترس خفهشدن به حرف واميدارند.
شوكهاي الكتريكي از ديگر انواع شكنجههايي است كه در اردوگاههاي كار اجباري براي آزار و شكنجهي تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) بكار ميرود. پليس از باتونهاي برقي براي شوكدادن به قسمتهاي حساس بدن اين زندانيان استفاده ميكند. قسمتهايي مثل دهان، بالاي فرق سر، سينه، اندامهاي تناسلي، باسن، رانها، كف پاها، سينههاي زندانيان زن، و آلت زندانيان مرد. بعضي از پليسها همزمان از چند باتون برقي براي دادن شوك به يك منطقه استفاده ميكنند بطوريكه گوشت آن قسمت سوخته و رنگ آن تيره و كبودرنگ ميشود. گاهي سر و مقعد بطور همزمان شوك داده ميشوند. اغلب پيش آمده كه پليس بطور همزمان از تعداد ده يا بيشتري باتون برقي براي كتك زدن يك زنداني براي مدت زماني طولاني استفاده كرده. يك باتون برقي معمولي دهها هزار ولت جريان برق را ايجاد ميكند. زماني كه تخليهي الكتريكي انجام ميدهد نور آبي به همراه صداي الكتريستهي ساكن توليد ميكند. زمانيكه جريان الكتريكي باتون وارد بدن شخص ميشود احساسي مثل سوختگي يا مارگزيدگي به او دست ميدهد. هر شوكي به تنهايي مثل يك نيش مار است. پوست بدن قرباني قرمز شده، شكسته و ميسوزد و زخمهاي او چرك ميكند. باتونهاي برقي با ولتاژ قويتري نيز وجود دارند كه در اثر آنها قرباني احساس ميكند با چكش به سرش ميكوبند.
پليس همچنين از آتش سيگار براي سوزاندن دستها، صورت، كف پاها، سينه، پشت، نوك سينهها و غيره استفاده ميكند. آنها با فندك دستها و اندام تناسلي زندانيان را ميسوزانند. ميلههاي آهني خاصي را در كورهي الكتريكي حرارت ميدهند تا قرمز شود. بعد با آنها پاهاي تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را ميسوزانند. پليس همچنين از ذغال برافروخته و قرمزشده براي سوزاندن صورت زندانيان استفاده ميكند. پليس يكبار شخصي را كه پس از تحمل شكنجههاي وحشيانهي زياد هنوز نفس ميكشيد و نبض داشت سوزاند و شخص جان داد. بعداً پليس ادعا كرد كه مرگ او ”خودكشي“ بوده است.
پليس به سينهها و اندامهاي تناسلي تمرينکنندگان زن ضربه زده و آنها را مورد تجاوز فردي و جمعي قرار ميدهد. بعلاوه لباسهاي زندانيان زن را پاره كرده و آنها را به درون سلولهاي پر از زندانيان مرد مياندازد تا به آنها تجاوز كنند. از باتونهاي برقي براي شوكدادن به سينهها و اندام تناسليشان استفاده ميكند. با فندك نوك سينههايشان را سوزانده و باتون برقي را داخل آلت تناسلي آنها كرده و به آن شوك ميدهد. آنها چهار مسواك را از قسمت دسته به هم ديگر بسته و آنرا داخل آلت تناسلي زنان كرده و آنرا ميچرخانند. زندانيان زن را از قسمت آلت تناسلي از قلاب آويزان كرده و يا دستهاي آنان را از پشت دستبند زده و نوك سينههايشان را توسط قلابهاي سيمي فلزي كه به جريان برق متصل است ميكشند.
تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را مجبور كرده تا ”جليقهي ثابت [20]“ بهتن كنند و سپس بازوهاي آنها را از پشت بههم ميبندند. بعد دستهايشان را از پشت كشيده و از بالاي سرشان رد ميكنند و به جلوي سينه ميآورند و سپس پاهايشان را بسته، بعد از پنجره آويزانشان ميكنند. همزمان پارچهاي در دهانشان فرو كرده، و گوشيهايي كه از آن توهين به فالون گونگ( فالون دافا) پخش ميشود به گوشهايشان ميگذارند. بر اساس گفتهي شاهدان عيني كساني كه بدين طريق شكنجه شدهاند بلافاصله بازوها، تاندونها، شانهها، مچها و آرنجهايشان شكسته است. آنها كه مدت زمان طولانيتري تحت اين شكنجه قرار گرفتهاند ستون فقراتشان بطور كامل شكسته و از دردي وحشتناك و توانفرسا مردهاند.
آنها همچنين تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را به درون سردابها و دخمههاي پر از فاضلاب مياندازند. تراشههاي بامبو را زير ناخنهاي آنها كرده و آنها را در اتاقهاي نموري كه ديوارها، كف و سقفش پوشيده از كپكها و قارچهاي قرمز، سبز، زرد، سفيد و غيره است زنداني ميكنند تا زخمهايشان عفونت كند. همچنين در سلولشان سگ، مار و عقرب رها ميكنند تا گازشان گرفته و نيششان بزند و داروهاي تخريبكنندهي اعصاب به آنها تزريق ميكنند. اينها تنها چند نوع از روشهاي بسياري است كه تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را در اردوگاههاي كار اجباري با آنها شكنجه ميدهند.
- مبارزات وحشيانه در درون خود حزب
از آنجاييكه حزب کمونیست چین(حکچ) اعضاي خود را براساس سرشت حزب و نه اخلاقيات و عدالت متحد كرده، وفاداري اعضا، بخصوص مقامات ارشد به رهبر از اهميت بسيار زيادي برخوردار است. حزب بايد با كشتن اعضاي خودش فضايي پر از ترس و وحشت در حزب حاكم كند. از اين طريق آنهايي كه باقي ميمانند ميفهمند كه اگر ديكتاتور ارشد بخواهد كه كسي بميرد، آن شخص با وضع فلاكتباري خواهد مرد.
درگيريهاي داخلي حزبهاي كمونيستي بسيار معروف است. تمامي اعضاي ”کميتهي اجرايي حزب کمونيست“ حزب كمونيست شوروي مربوط به دو دورهي اول، بجز لنين كه بطور طبيعي مرد و خود استالين، اعدام شده يا خودكشي كردند. 3 تن از 5 مارشال اعدام شدند، 3 نفر از 5 نفر فرماندهان ستاد مشترك اعدام شدند، تمامي 10 نفر فرماندهان ردهي دوم ستاد مشترك اعدام شدند. 57 نفر از 85 فرماندهي ارتش اعدام شدند و 110 نفر از 195 فرماندهي پايگاههاي مختلف نظامي نيز اعدام گرديدند.
حزب كمونست چين همواره مروج ”مبارزات وحشيانه و حملات بيرحمانه“ است. اين تاكتيكها نه تنها مردم خارج از حزب را هدف قرار ميدهد بلكه دامنگير خود اعضاي حزب نيز ميشود. از ابتداي دوران انقلاب در استان جيانگشي (Jiangxi)، حکچ تعداد زيادي از مردم را در واحدهاي ضد بلشويكي (Anti Bolshevik) كشته است [21] و تنها تعداد كمي جان سالم بدر برده و در جنگ شركت كردهاند. در شهر يانآن (Yan’an) حزب يك مبارزهي ”اصلاحي“ را برنامهريزي كرد. بعدها پس از آنكه سياستش را پايهگذاري كرد گائو گانگ (Gao Gang)، رائو شوشي (Rao Shushi) [22]، هو فنگ (Hu Feng) و پنگ دهوآي (Peng Dehuai) را بطور كامل قلع و قمع كرد. تا قبل از شروع انقلاب فرهنگي تقريباً تمامي اعضاي بلندپايهي حزب از بين برده شدند. هيچيك از دبيركلهاي اسبق حکچ عاقبت خوبي نداشتند.
ليو شائوچي (Liu Shaoqi)، رئيسجمهور اسبق چين كه مرد شماره 2 ملت چين نام داشت بطور فلاكتباري مرد. در هفتادمين سالگرد تولدش مائو زدانگ و جو انلاي (Zho Enlai) [23] شخصاً به وانگ دونگشينگ (Wang Dongxing) (گارد مخصوص مائو) گفتند كه بعنوان هديهي تولد يك دستگاه راديو براي ليو شائوچي ببرد تا بتواند به گزارش رسمي هشتمين جلسهي عمومي دوازدهمين كميتهي مركزي گوش دهد. گزارش از اين قرار بود: ”ليو شائوچي خيانتكار، جاسوس و مزدور را براي هميشه از حزب اخراج كنيد و به افشاگري و انتقاد از او و همدستانش و خيانتكاريهايشان ادامه دهيد.“
اينكار براي ليو شائوچي ضربهي رواني سنگيني بود و درپي آن بيمارياش بسرعت رو به وخامت گذاشت چراكه براي مدت زمان طولاني به تخت بسته شده بود و نميتوانست حركت كند و گردن، پشت، باسن و پاشنهي پاهايش به زخم بستر عفوني بسيار دردناكي مبتلا شده بودند. وقتي كه درد بسيار زيادي به سراغش ميآمد، لباس، اشياء و بازوي ديگران را ميگرفت و نميگذاشت بروند و از اينرو آنها در هر دستش يك بطري پلاستيكي سختي قرار ميدادند. وقتي او مرد آن دو بطري پلاستيكي در اثر فشار زياد و متمادي او بهشكل دو ساعت شني درآمده بودند.
در ماه اكتبر 1969 بدن او شروع به فاسد شدن كرد و بوي عفونت و چرك تمام فضا را پر كرده بود. او از شدت لاغري همچون تركهاي شده بود و در لبهي مرگ قرار داشت. ولي بازرس كميتهي مركزي حزب اجازه نداد كه او دوش بگيرد يا براي عوض كردن لباسهايش برگردانده شود. در عوض همهي لباسهايش را از تنش خارج كردند و او را در درون لحافي پيچيده و با هواپيما از پكن به شهر كايفنگ (Kaifeng) انتقال دادند و در زيرزمين يك خانهي دورافتاده زندانيش كردند. زمانيكه تب او بالا ميرفت نه تنها به او دارو نميدادند، بلكه پرسنل تيم پزشكي را مرخص ميکردند. زماني كه ليو شائوچي مرد، گوشت بدنش كاملاً سخت و عفوني شده بود و موهاي سفيد سرش به بيش از 60 سانتيمتر ميرسيد. دو روز پس از آن جسد او را در نيمهشب بعنوان جسد شخصي با بيماري عفوني مهلك سوزاندند. تخت، بالش، و هر آنچه كه از او باقيمانده بود سوزانده شد. جواز دفن ليو حاوي اين اطلاعات است: اسم: ليو ويهوآنگ (Liu Weihuang)، شغل: بيكار، علت مرگ: بيماري. حکچ رئيسجمهور اسبق و مرد شماره 2 ملت چين را زير چنين شكنجهاي كشت بدون آنكه دليل روشني براي آن ذكر كند.
ت- صدور انقلاب، كشتار مردم خارج از كشور
علاوه بر كشتار مردم در داخل سرزمين چين و در درون خود حزب بطرق مختلف و با شادي و افتخار، حزب کمونیست چین(حکچ) از كشتن چينيهاي مقيم خارج از كشور نيز براي صدور ”انقلابش“ غافل نماند. خمرهاي سرخ از اين جملهاند.
حكومت خمرهاي سرخ پل پات (Pol Pot) تنها براي چهار سال در كامبوج دوام آورد. با اين وجود چيزي قريب به 2 ميليون نفر از جمله دويستهزار چيني در اين كشور كوچك با جمعيت تنها 8 ميليون نفري كشته شدند.
جنايات و جرائم خمرهاي سرخ بيشمار است و در اينجا به شرح آنها نميپردازيم. تنها دربارهي ارتباط آن با حزب کمونیست چین(حکچ) صحبت ميكنيم.
پل پات مائو زدانگ را ميپرستيد. او كه حكومتش را از سال 1965 آغاز كرده بود چهار بار به چين سفر كرد تا شخصاً به سخنراني مائو و درسهاي او گوش دهد. در اوايل نوامبر سال 1965 او بمدت سه ماه در چين ماند. چن بدا (Chen Boda) و جانگ چونچيائو (Zhang Chunqiao) در مورد تئوريهايي مثل ”قدرت سياسي از بشكهي باروت ميرويد“، ”مبارزات طبقاتي“، ”ديكتاتوري طبقهي كارگر“ و غيره با او سخن گفتند. بعدها اين تئوريها پايه و اساس حكومت او در كامبوج شد. پس از بازگشت به كامبوج، پل پات نام حزب خود را به حزب كمونيست كامبوج تغيير داد و پايگاههاي انقلابي را بر اساس الگوي حکچ كه معتقد به محاصره كردن شهرها از طريق روستاها بود احداث كرد.
در سال 1968 حزب كمونيست كامبوج بطور رسمي يك ارتش را تشكيل داد. در پايان سال 1969 اين ارتش چيزي بيش از 3000 نفر داشت. ولي در سال 1975 در زمان حمله و تسخير شهر پنومپن (Phnom Penh) تبديل به يك ارتش مجهز با نيروي 80 هزار نفر شده بود. اين امر كاملاً با كمك حکچ ميسر شده بود. كتاب ”مستندات مربوط به حمايت از ويتنام و جنگ با امريكا“ نوشتهي وانگ شيانگن (Wang Xiangen) [24] ميگويد كه در سال 1970 چين تجهيزات و اسلحهي لازم براي سيهزار سرباز را در اختيار پل پات گذاشت. در ماه آوريل سال 1975 پل پات پايتخت كامبوج را اشغال كرد و دو ماه بعد به پكن رفت تا مقامات حکچ را ملاقات كرده و دستورالعملهاي جديد را دريافت كند. واضح است كه اگر كشتار خمرهاي سرخ توسط تئوريهاي حکچ و حمايتهاي مادي آن پشتيباني نميشد، اين امر به هيچ عنوان عملي نميگرديد.
براي مثال، پس از آنكه هر دو پسر شاهزاده سيهانوك (Sihanouk) بدست حزب كمونيست كامبوج كشته شدند، حزب با فرمانبرداري كامل از دستور جو انلاي، سيهانوك را به پكن فرستاد. همگان ميدانند زمانيكه حزب كمونيست كامبوج مردم را ميكشت حتي جنين داخل بدنشان را ميكشت تا از ايجاد هرگونه مشكل احتمالي در آينده جلوگيري كند. ولي در مورد جو انلاي، پل پات بدون هيچ اعتراضي از فرمان پيروي كرد.
جو انلاي تنها با يك كلمه جان سيهانوك را نجات داد حال آنكه حکچ با كشتار دويستهزار چيني در كشور كامبوج هيچ مخالفتي نكرد. در آن زمان چينيهاي مقيم كامبوج براي طلب كمك به سفارت چين پناه بردند ولي سفارت به آنها اعتنايي نكرد.
در ماه مي 1998 زمانيكه كشتار و تجاوز بسيار، دامنگير چينيهاي مقيم اندونزي شد، حکچ كلمهاي بر زبان نياورد. چين نه تنها كمكي به آنها نكرد بلكه از گسترش اخبار آن در داخل چين نيز جلوگيري كرد. بنظر ميرسد كه دولت چين هيچ اهميتي براي چينيهاي مقيم خارج قائل نيست و حتي پيشنهادي مبني بر كمكهاي انساندوستانه را نيز از آنان دريغ كرد.
ث- تخريب نهاد خانواده
راهي براي شمارش تعداد مردم كشته شده در اثر مبارزات سياسي حزب کمونیست چین(حکچ) وجود ندارد. آمار گيري از طريق پرسش و پاسخ در بين مردم نيز به علت سانسور شديد خبري و موانع ايجاد شده در مناطق مختلف و تيرههاي محلي امكانپذير نيست. حکچ هرگز حاضر به انجام چنين آمارگيري نميشود چرا كه اين به منزلهي كندن گور خودش است. حزب ترجيح ميدهد در نوشتن تاريخچهي خود از ذكر جزئيات صرفنظر كند.
كسب اطلاعات در مورد تعداد خانوادههاي آسيبديده توسط حکچ حتي مشكلتر است. در برخي موارد پس از آنكه شخصي كشته شده، خانوادهاش از هم گسسته. در برخي موارد هم خانواده جمعاً مردهاند. حتي در مواردي كه مرگ نيز در ميان نبوده بسياري از زوجها مجبور به طلاق شدهاند و يا پدر و پسر، مادر و دختر مجبور به ترككردن يكديگر شدهاند. در اثر شكنجه بعضي معلول شده، عدهاي مشاعرشان را از دست داده و بعضي ديگر در اثر بيماريهاي حاصله از شكنجه مردهاند. مدارك مربوط به چنين خانوادههايي بسيار ناقص است.
يكبار شبكهي يومييوري نيوز (Yomiuri News) ژاپن اعلان كرد كه بيش از نيمي از جمعيت چين توسط حزب کمونیست چین(حکچ) مورد آزار و اذيت قرار گرفتهاند. اگر چنين خبري صحيح باشد ميتوان گفت كه تعداد خانوادههاي نابودشده توسط حکچ چيزي بيش از 100 ميليون خانواده است.
نام جانگ جيشين (Zhang Zhixin) [25] بخاطر حجم زيادي از گزارشات پخش شده در مورد او سر زبانها است. بسياري از مردم ميدانند كه آن خانم مورد شكنجههاي فيزيكي، رواني و تجاوز دستهجمعي قرار گرفته است. در آخر او ديوانه گرديد و قبل از آنكه به ضرب گلوله كشته شود زبانش بريده شد. اما بسياري از مردم نميدانند كه داستان ظالمانهي ديگري نيز پشت اين تراژدي نهفته است و آن اين است كه حتي خانوادهي او به اجبار ميبايست در ”جلسات توجيهي برنامهريزيشده براي خانوادههاي محكومين به اعدام“ شركت ميكردند.
دختر جانگ جيشين، لين لين (Lin Lin) بياد مي آورد كه در اوايل بهار سال 1975،
شخصي از دادگاه شنيانگ (Shenyang) فرياد كشيد كه ”مادر تو واقعاً يك ضدانقلاب جانسخت است. او از قبول اصلاحات امتناع ميكند و بطور اصلاحناپذيري سرسخت است. او مخالف رهبر بزرگ ما مائو، مخالف افكار شكستناپذير او و مخالف حركت انقلابي طبقهي كارگر است. او كه كوهي از جرائم را بدوش ميكشد اكنون بايد تسليم تصميم دولت براي تنبيه خود باشد. اگر او اعدام گردد، نظر تو چه خواهد بود؟“ من شوكه شده بودم و نميدانستم چه بايد جواب دهم. قلبم شكسته بود ولي تظاهر ميكردم كه آرام هستم و سعي ميكردم كه جلوي جاري شدن اشكهايم را بگيرم. پدرم به من گفته بود كه ما حق گريه كردن در مقابل ديگران را نداريم وگرنه هيچ راهي نداريم که به ترك او و طرد او از خانوادهمان موفق شويم. پدرم بجاي من پاسخ داد، او گفت: ”اگر اينگونه است كه شما ميگوييد، دولت آزاد است تا هرگونه كه صلاح ميداند او را تنبيه كند.“ نمايندهي دادگاه مجدداً پرسيد، ”آيا اگر او اعدام شود تو جسد او را تحويل ميگيري؟ آيا وسايل شخصي او را از زندان تحويل خواهي گرفت؟“ من سرم را پايين آوردم و هيچ نگفتم. دوباره پدرم بجاي من پاسخ داد: ”ما به هيچ چيز او احتياج نداريم.“ ... پدرم دست من و برادرم را گرفت و از دادگاه بخش خارج شديم. در حاليكه تلوتلو ميخوردم در ميان طوفان برف پياده راهي منزل شديم. به خانه كه رسيديم هيچ چيز نپختيم. پدرم تنها نان ذرت باقيمانده در خانه را تكهتكه كرد و به من و برادرم داد. به ما گفت ”زود آن را بخوريد و به تخت خواب برويد.“ من روي تخت ساختهشده از خشت خود خوابيدم. پدرم روي چهارپايهاي نشست و به نور چراغ خيره شد. پس از مدتي به تخت ما نگاه كرد و تصور كرد كه ما بخواب رفتهايم. از جا بلند شد، چمداني را كه با خود از خانهي قديميمان در شنيانگ آورده بوديم باز كرد و عكس مادرم را از آن بيرون آورد. به آن نگاه كرد و نتوانست جلوي اشكهايش را بگيرد.
از تخت خود بيرون آمدم، سرم را روي دستهاي پدرم گذاشتم و با صداي بلند شروع به گريه كردم. پدرم مرا نوازش كرد و گفت: ”اينكار را نكن، نبايد بگذاريم كه همسايهها صداي گريهمان را بشنوند.“ برادرم هم پس از شنيدن گريهي من از خواب بيدار شد. پدرم من و برادرم را سخت در آغوش گرفت. نميدانم كه آن شب چند قطره اشك ريختيم ولي نميتوانستيم آزادانه گريه كنيم. [26]
يك استاد دانشگاه زندگي خوب و خوشي داشت كه ناگهان در خلال جريان تعقيب حاميان جناح راست خانوادهاش اسير يك فاجعه گرديد. در زمان جنبش جناح راست، همسر او كه در آن زمان دختر مجردي بود با شخصي كه متهم به حمايت از جناح راست بود رابطهي عاشقانهاي داشت. شخصي كه او عاشقش بود بعدها به جرم حمايت از جناح راست به محل دورافتادهاي فرستاده شد و در آنجا رنج و آزار فراوان ديد. از آنجائيكه او در آن زمان دختر جواني بود و نميتوانست تنها بماند دست از عشقش برداشت و با همين شخصي كه استاد دانشگاه بود ازدواج كرد. زمانيكه معشوقش پس از مدتها آزاد شد و به شهرشان بازگشت، دختر كه اكنون مادر چند فرزند بود ديگر راهي براي توبه در مقابل خيانتي كه كرده بود نداشت. او بر طلاقگرفتن از همسرش به اميد آرام كردن وجدان گناهكارش اصرار ورزيد. در آن زمان استاد دانشگاه بيش از 50 سال داشت و از آنجاييكه قدرت تحمل اين تغيير ناگهاني همسرش را نداشت، ديوانه شد. او تمام لباسهايش را در آورد و در كوچهها و خيابانها بدنبال زندگي جديد ميدويد. در آخر همسرش او و فرزندانش را ترك كرد. اين جدايي دردناك كه نتيجهي عمل حزب بود قابل حل نبوده و بيماري لاعلاج اجتماعي است كه تنها جدايي را جايگزين جدايي ديگر ميكند.
خانواده واحد اصلي و پايهاي اجتماع در چين است. خانواده همچنين آخرين دفاع سنت كهن چين در مقابل فرهنگ حزبي بشمار ميرود. از اين رو صدمه زدن به نهاد خانواده ظالمانهترين كار حکچ در تاريخ کشتارش است.
از آنجاييكه حکچ تمامي منابع اجتماعي را در انحصار خود درآورده، زمانيكه شخصي بعنوان مخالف حكومت ديكتاتوري آن طبقهبندي شود، بسرعت با بحرانهاي متعدد معاش و زندگي مواجه گرديده، براحتي توسط هر شخصي در جامعه ميتواند متهم گردد و تمامي شرافتش از دسترفته قلمداد ميشود. از آنجاييكه با ايشان بسيار ناعادلانه رفتار شده، تنها مأمن باقيمانده براي اين افراد بيگناه خانوادهي ايشان است. ولي سياست درگيرسازي حکچ اعضاي خانواده را نيز از كمك كردن و آرامش دادن به يكديگر بازميدارد، چرا كه در صورت كمك به شخص، خود نيز برچسب مخالف و منازع حكومت ديكتاتوري ميخورند. جانگ جيشين براي مثال مجبور به طلاق شد. براي بسياري از مردم خيانت به اعضاي خانواده اعم از خبرچيني در مورد آنها، مبارزه، انتقاد يا تركشان بسيار غير قابل تحمل است. بسياري از مردم به همين دلايل خودكشي كردهاند.
ج- الگوها و پيامدهاي كشتار
ايدئولوژي حزب کمونیست چین(حکچ) دربارهي كشتار
حکچ(حزب کمونیست چین) همواره از لحاظ داشتن استعداد و خلاقيت زياد در گسترش ماركسيسم - لنينيسم بهخود نازيده است ولي در واقع خلاقيت حکچ تنها تقويت يك شيطان تمامعيار در تاريخ و سراسر جهان بوده است. حکچ از ايدئولوژي كمونيست و اتحاد اجتماعي تنها در جهت فريب دادن عوام و روشنفكران استفاده ميكند. حکچ با به رخ كشيدن رشد علمي و تكنولوژيكي سعي در تضعيف اعتقادات و ترويج الحاد دارد. از كمونيسم استفاده ميكند تا مالكيت شخصي را انكار كند و از تئوري لنين و انقلابات خشن به منظور حفظ حاكميتش بهره ميگيرد. در عين حال قسمتهاي نامطلوب فرهنگ چيني را كه از فرهنگ اصيل كشور منحرف شدهاند تلفيق و تقويت كرده تا آنرا بد جلوه دهد.
حکچ(حزب کمونیست چین) تحت نام ديكتاتوري طبقهي كارگر يك تئوري و چارچوب كامل مبني بر ”انقلاب“ و ”انقلاب بيوقفه“ را پايهريزي كرد و از آن براي ايجاد تغييرات در جامعه و تضمين حيات ديكتاتوري حزبي خود استفاده ميكند. تئوري او دو بخش دارد: يكي پايهي اقتصادي و ديگري فراساختاري تحت لواي ديكتاتوري طبقهي كارگر كه در آن، پايهي اقتصادي فراساختار را تعيين كرده و فراساختار به نوبهي خود بر پايهي اقتصادي تأثير ميگذارد. به منظور تقويت فراساختار عليالخصوص قدرت حزب, انقلاب را بايد در ابتدا از پايهي اقتصادي آغاز كرد كه عبارت است از:
(1) کشتن زمينداران و حل كردن مشكل توليد [27] در مناطق روستايي و (2) كشتن سرمايهداران به منظور حل كردن ارتباطهاي مربوط به توليد در شهرها.
در حيطهي فراساختار نيز كشتار بطور مكرر جهت حفظ ايدئولوژي مطلق حزب الزامي است كه عبارت است از:
(1) حل كردن مشكل نگرش سياسي روشنفكران نسبت به حزب
براي مدت زمان مديد, حکچ مبارزات متعددي را براي اصلاح افكار روشنفكران ترتيب داده است. آنها روشنفكران را به فردگرايي بورژوامنش (کاسبکارانه), ايدئولوژي بورژوامنش, نگرشهاي بيعلاقه به سياست, ايدئولوژي بدون طبقهي اجتماعي, آزاديخواهي و ليبراليسم و غيره متهم كردهاند. حکچ با شستشوي مغزي و نابود كردن وجدان, شرافت و احترام روشنفكران را از آنها گرفته است. حزب استقلال در تفكر و بسياري ديگر از صفات پسنديدهي روشنفكران از جمله فرياد برآوردن در جهت عدالتخواهي و فدا كردن جان در راه حفظ عدالت را تقريباً بطور كامل نابود كرده است. سنن كهن به ما ميآموزد كه: ”نبايد زماني که ثروتمند و با ارج و قرب است زيادهروي کند و زماني که فقير و درمانده است از خود غافل شود و او نميتواند وادار به تعظيم در مقابل قدرت مافوق گردد. [28]“؛ ”دلسوزي براي كشور و مردم آن بايد اولين خواستهات باشد و درخواست سهم خودت از شادي آخرين[29]“؛ ”هر شخص عادي بايد خود را در مقابل موفقيت و شكست ملت و كشورش مسئول بداند. [30]“؛ و ”در بيچيزي و گمنامي يك انسان شريف سعي در ارتقاء شخص خود دارد ولي در شهرت و مكنت سعي در ارتقاء كل كشورش.“ [31]
(2) بر پايي انقلاب فرهنگي و كشتن مردم به منظور كسب رهبري مطلق سياسي و فرهنگي توسط حکچ(حزب کمونیست چین)
حکچ(حزب کمونیست چین) مبارزات جمعي را در داخل و خارج حزب برپا كرد و نابودسازي زمينههاي ادبي, هنري, تئاتر, تاريخ و تحصيل را آغاز كرد. حکچ اولين حملات خود را با هدف چند شخص صاحب نام مثل ”روستاي سه خانواده [32]“, ليو شائوچي (Liu Shaoqi)، وو هان (Wu Han), لائوشي (Lao She) و جيان بوزان (Jian Bozan) آغاز كرد. بعدها تعداد كشتارهاي خود را بصورت ”گروه كوچكي در داخل حزب“ و ”گروه كوچكي در داخل ارتش“ گسترش داد و نهايتاً كشتار را از سطح حزب و ارتش به سطح كل كشور كشاند. حملات مسلحانه جسم مردم را كشت و حملات فرهنگي روح آنها را. آن دوره زمان بسيار پرآشوب و خشونتباري تحت كنترل حکچ بود. هر كسي ميتوانست براحتي ديگري را تحت نام ”انقلاب“ و با شعار ”دفاع از جبههي انقلابي رئيس مائو“ بكشد. آن دوره يكي از بيسابقهترين دوراني بود كه در سراسر كشور فطرت انسانيت به نابودي كشيده شد.
(3) حزب کمونیست چین(حکچ) در پاسخ تقاضاي دانشجويان براي دمكراسي پس از انقلاب فرهنگي در چهارم ژوئن 1989 در ميدان تيانآنمن بروي آنها آتش گشود
اين اولين باري بود كه حکچ بطور علني شهرونداني را كه در اعتراض به اختلاس, فساد و تباني بين مقامات دولتي و تجار و درخواست آزادي مطبوعات, آزادي بيان و مجلس بپاخاسته بودند ميكشت. در زمان كشتار ميدان تيانآنمن به منظور ايجاد تنفر بين غير نظاميان و نظاميان, حکچ تصاويري را كه مردم در حال آتش زدن خودروهاي نظامي و كشتن سربازان بودند جعل كرده و براي تحريك نظاميان به آنها نشان داد و از اين طريق از ارتشي كه از خود مردم بوجود آمده بود در كشتن خود مردم استفاده كرد.
(4) كشتن افرادي با اعتقادات مختلف
حيطهي اعتقادات خط پايان زندگي حزب کمونیست چین(حکچ) است. حزب براي فريب دادن مردم توسط بدعتهاي خود نياز ميديد كه تمامي مذاهب و نظامهاي اعتقادي را در ابتداي حكومتش از بين ببرد. زمانيكه حزب حيطهي جديدي از اعتقادات بنام فالون گونگ( فالون دافا) را روبروي خود ديد مجدداً چاقوي سلاخياش را بيرون كشيد. استراتژي حکچ اين است که از اصول ”درستكاري, شفقت و بردباري“ فالون گونگ( فالون دافا) و اين حقيقت که تمرينکنندگان دروغ نميگويند, از خشونت استفاده نميکنند و باعث بر هم زدن ثبات اجتماعي نميشوند سوء استفاده کند. پس از كسب تجربه در آزار و اذيت فالون گونگ( فالون دافا)، حکچ خود را توانمندتر ديد و حس كرد كه ميتواند معتقدين به آيينهاي ديگر را نيز نابود كند. اين بار خود جيانگ زمين و حکچ شخصاً به صحنه آمدند و براي كشتن، از مردم و گروههاي ديگر استفاده نكردند.
(5) كشتن مردم به منظور پنهانسازي حقيقت
دانستن براي مردم به عنوان يك حق، نقطه ضعف ديگر حکچ است؛ حکچ همچنين مردم را به دليل توقف جريان خبرها ميکشد. در گذشته ”گوشكردن به راديوي دشمن“ يك جرم محسوب ميشد و مجازات زندان داشت. امروزه, در پاسخ به چند مورد رخنه در سيستم تلويزيون دولتي جهت افشا كردن شكنجههاي بكار گرفته شده در مورد فالون گونگ( فالون دافا), جيانگ زمين فرمان سري ”كشتن فوري و بدون رحم“ را صادر كرد. ليو چنگجون (Liu Chengjun) كه يكي از اين موارد رخنه را انجام داده بود زير شكنجه كشته شد. حکچ(حزب کمونیست چین), ادارهي 610 (ادارهي 610 ادارهاي شبيه گشتاپو در زمان آلمان نازي است كه براي اذيت و آزار تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) تأسيس شد)، پليس، پيگيران، دادگاهها و سيستمهاي پليس اينترنتي را بسيج كرد تا تمامي فعاليتهاي مردم را زير نظر بگيرند.
(6) محروم كردن مردم از حق ادامهي حيات بخاطر علايق خودش
تئوري حزب مبني بر انقلابهاي متعدد در واقع به معني اين است كه حکچ هرگز قدرتش را از دست نميدهد. در حال حاضر, اختلاس و فساد در داخل حزب به نزاعي بين رهبري مطلق حزب و حق حيات مردم تبديل گرديده است. زمانيكه مردم از راههاي قانوني براي حفاظت از حقوقشان وارد ميشوند حزب با خشونت, چاقوي قصابي خود را بيرون كشيده و به ”سرگروههاي“ جنبشها نشان ميدهد. حکچ درحال حاضر بيش از يک ميليون پليس مجهز را براي اين منظور آماده کرده است. امروز حکچ توان كشتاري بسيار بالاتر از آنچه در سال 1989 در ميدان تيانآنمن انجام داد را دارد. بهرحال وقتي كه حزب مردم خودش را به جاده تباهي ميكشاند در واقع خودش را به بنبست كشانده است. حزب کمونیست چین(حکچ) به چنان مرحلهي آسيبپذيري رسيده كه بر اساس يك ضربالمثل چيني ”درختها و گياهاني را كه در اثر باد تكان ميخورند نيز دشمن خود در نظر ميگيرد.“
از بالا كه به حکچ مينگريم, شيطاني پليد با ذاتي خبيث را ميبينيم. صرفنظر از تغييرات سطحي كه در زمانهاي خاص براي حفظ قدرتش انجام ميدهد حکچ تاريخ پر از كشتار و جنايتش را نميتواند تغيير دهد- در گذشته مردم را كشته, در حال حاضر ميكشد و در آينده نيز خواهد كشت.
الگوهاي كشتار متفاوت در شرايط مختلف
الف- رهبري از طريق تبليغات
حکچ(حزب کمونیست چین) بسته به دورههاي زماني مختلف روشهاي مختلفي را براي كشتار بكار برده است. حکچ در اغلب مواقع قبل از شروع كشتار شروع به تبليغات وسيع ميكند. حکچ اغلب گفته است كه ”تنها كشتار ميتواند نارضايتيهاي عمومي را برطرف كند.“ گو اينكه مردم از حکچ خواستهاند كه كشتار كند. در واقع اين نارضايتيهاي عمومي توسط خود حکچ تهييج شده است.
براي مثال داستان ”دختر سپيدموي“ [33] كه يك تحريف كامل از يك افسانهي محلي است و داستانهاي دروغين ديگري دربارهي جمعآوري اجاره و سردابها كه در درام ليو ونكاي (Liu Wencai) ذكر شدهاند همگي به عنوان ابزارهايي جهت ”آموزش“ تنفر به مردم نسبت به زمينداران ساخته شدهاند. حکچ اغلب از دشمنان خود شخصيتهاي شيطاني ميسازد همانطور كه در مورد رئيسجمهور اسبق چين ليو شائوچي انجام گرفت. يكي از موارد ويژه واقعهي خودسوزي بود كه حکچ در ماه ژانويهي سال 2001 در ميدان تيانآنمن براه انداخت تا نسبت به فالون گونگ( فالون دافا) در مردم حس تنفر بوجود آورد و متعاقب آن نسلكشي تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را دو چندان كرد. حکچ نه تنها روش كشت و كشتار مردم را تغيير نداده بلكه با استفاده از تكنولوژي اطلاعات آنرا به حد اعلاي خود نيز رسانده است. در گذشته حکچ تنها ميتوانست مردم چين را فريب دهد ولي امروز مردم را در همه جاي دنيا ميفريبد.
ب- بسيج كردن تودهها براي كشتار مردم
حکچ(حزب کمونیست چین) تنها از ماشين ديكتاتوري خود براي كشتن مردم استفاده نميكند بلكه خود مردم را بسيج ميكند تا يكديگر را بكشند. حتي اگر در ابتداي اقدام به بسيج كردن، رعايت برخي قوانين و مقررات را بكند بعد از آنكه مردم تحريك شده و به آن پيوستند ديگر هيچ چيز نميتواند كشتار را متوقف كند. براي مثال زمانيكه حکچ طرح اصلاحات ارضي را اجرا ميكرد, يك كميتهي اصلاحات ارضي ميتوانست در مورد اعدام يا حيات يك زميندار تصميم بگيرد.
ج- نابود كردن روح شخص قبل از كشتن جسم او
يكي ديگر از الگوهاي كشتار از بين بردن روح شخص قبل از كشتن جسم فيزيكي او است. در تاريخ چين حتي ظالمترين سلسلهها مثل سلسلهي چين (Qin) (از 221 تا 207 قبل از ميلاد) نيز روح مردم را از بين نميبرد. حکچ هرگز به كسي شانس مردن به عنوان يك شهيد را نداده است. آنها سياست ”نرمش در مقابل آنانكه اعتراف ميكنند و تنبيه سخت براي آنانكه مقاومت ميكنند“ و ”پايين آوردن سر و اقرار به جرم تنها راه رهايي است“ را انتشار داده و از اين طريق حکچ مردم را مجبور به دست كشيدن از تفكرات و اعتقاداتشان كرده و كاري ميكند كه مردم نهايتاً مثل يك سگ و بدون شرافت بميرند چرا كه مرگ با شرافت باعث تشويق رهروان آن اعتقاد ميشود. تنها زمانيكه مردم با خفت و خواري ميميرند, حکچ به مقصود خود كه درس دادن به طرفداران قرباني است رسيده است. دليل آنكه حکچ فالون گونگ( فالون دافا) را با نهايت سنگدلي و خشونت شكنجه ميكند آن است كه تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) اعتقادشان را مهمتر از زندگيشان ميدانند. زمانيكه حکچ در از بين بردن شرافت و شأن آنها ناكام ماند, هر آنچه از دستش برآمد براي شكنجهي جسم آنان انجام داد.
د- كشتن مردم بوسيلهي اتحاد و منزوي كردن
حکچ(حزب کمونیست چین) زمانيكه مردم را ميكشد از سياست تهديد و تطميع استفاده ميكند. يعني ريختن طرح دوستي با عدهاي و منزوي كردن عدهاي ديگر. حکچ همواره سعي ميكند كه به ”بخش كوچكي“ از جامعه حمله كند. بخشي كه نسبت آن بيش از 5 درصد نباشد. ”اكثريت“ جمعيت هميشه جزء خوبها هستند, خوبهايي كه تحت ”آموزش“ هستند. اين آموزش تشكيل شده است از ترس و نيز توجه و مراقبت. آموزش از طريق وحشتآفريني، از ترس استفاده ميکند تا به مردم نشان دهد كه آناني كه با حزب کمونیست چین(حکچ) مخالفت كنند سرانجام خوبي را پيش رو ندارند و باعث ميشود که آنان از كساني كه قبلاً توسط حکچ مورد حمله قرار گرفته بودند فاصله بگيرند. آموزش با استفاده از عنصر ”توجه و مراقبت“ به مردم ياد ميدهد كه اگر بتوانند اعتماد حکچ را جلب كرده و در كنار او بايستند نه تنها در امان هستند بلكه فرصتهاي زيادي براي ارتقاء و رسيدن به مزاياي ديگر مييابند. لين بيائو (Lin Biao) [34] يكبار در جايي گفت: ”بخش كوچكي از جامعه امروز و بخش كوچك ديگري فردا [سركوب ميشوند], خيلي زود مجموع اين بخشهاي كوچك به بخشي بزرگ تبديل ميشود.“ آناني كه از يك جنبش امروز جان سالم بدر ميبرند, فردا قرباني يك جنبش ديگر خواهند شد.
ه- خفهكردن تهديدهاي بالقوه در نطفه و كشتارهاي مرموز خارج از سيستم قضايي
اخيراً حزب کمونیست چین(حکچ) الگوي كشتار در نطفه خفه كردن مشكلات و كشتار مرموز خارج از حيطهي قانون را اتخاذ كرده است. براي مثال زمانيكه اعتصابات كارگري و اعتراضات كشاورزان در قسمتهاي مختلف كشور رو به فزوني ميگذارد, حکچ جنبش را قبل از آنكه رشد كند از طريق دستگيري سردستهها و محكوم كردن آنها به تنبيهات بسيار شديد سركوب ميكند. مثال ديگر آنكه در حاليكه آزادي و مسئلهي حقوق بشر روز بروز بيشتر از طريق دولتهاي جهان به رسميت شناخته ميشود, حکچ هيچ يك از تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) را به مرگ محكوم نميكند بلكه تحت تبعيت از اين گفتهي جيانگ زمين كه ”هيچكس بخاطر كشتن تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) مسئول و محكوم شناخته نميشود“ تمرينکنندگان فالون گونگ( فالون دافا) اغلب در جاهاي مختلف كشور تحت شكنجههاي شديد و بيعدالتي مطلق قرار گرفته و ميميرند. گرچه قانون اساسي چين حقوق فردي را كه مورد بيعدالتي قرار گرفته باشد دنبال ميكند، با اين وجود حکچ با استفاده از پليسهاي لباس شخصي و به خدمت گرفتن اراذل و اوباش، به توقف, دستگيري, بازگرداندن پژوهشخواهان به خانه و حتي اعزامشان به اردوگاههاي كار اجباري اقدام ميكند.
و- كشتن يكنفر به عنوان هشدار به بقيه
شكنجه جانگ جيشين, يو لوكه (Yu Luoke) و لين جائو (Lin Zhao) [35] همگي مثالي بر اين مدعا هستند.
ز- بكارگيري سركوب براي پنهانسازي حقيقت كشتار
اشخاص معروف برخوردار از نفوذ بينالمللي معمولاً توسط حکچ سركوب ميشوند ولي كشته نميشوند. هدف از اين كار مخفي كردن كشتار آن عدهاي است كه مرگشان توجه عموم را جلب نميكند. براي مثال در زمان سركوبي ارتجاعيون, حکچ ژنرالهاي بلندپايهي "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT مثل لانگ يون (Long Yun) ، فو زويي (Fu Zuoyi) و دو يومينگ (Du Yuming) را نكشت در عوض افسران ردههاي پايين و سربازان "كومينتانگ"حزب ملی گرا KMT را كشت.
كشتار حکچ در طول اين زمان طولاني روح و ذات مردم را به انحراف كشانده است. امروزه در چين بسيارند مردمي كه تمايل شديدي به كشتن دارند. زمانيكه تروريستها در يازدهم سپتامبر سال 2001 به آمريكا حمله كردند بسياري از چينيها از اين حمله خوشحال شدند و در صفحات پيغامهاي اينترنتي چيني، شادي خود را ابراز كردند. صداي هواداراني كه فرياد ميكشيدند ”جنگ تمام عيار“ در همه جا شنيده ميشد و مردم را به وحشت ميانداخت.
نتيجهگيري
نظر به سانسور شديد خبري و اطلاعاتي حکچ(حزب کمونیست چین)، راهي براي دانستن تعداد دقيق كساني كه در جنبشهاي مختلف جان خود را از دست داده و يا تحت شكنجه قرار گرفتهاند وجود ندارد. حداقل 60 ميليون نفر در جنبشهاي مختلف تاكنون كشته شدهاند. علاوه بر اين، حکچ اقليتهاي قومي در شينگجيانگ (Xingjiang)، تبت، مغولستان، يانان (Yunnan) و ديگر جاها را نيز كشته است. اطلاعات مربوط به اين موارد براحتي قابل دسترسي نيست. به نقل از روزنامهي واشنگتنپست تعداد كساني را كه زير شكنجهي حکچ كشته شدهاند چيزي بالغ بر 80 ميليون نفر تخمين زده شده است. [36]
علاوه بر تعداد كشتهشدهها، راهي براي دستيابي به تعداد كساني كه معلول شده، به بيماريهاي رواني مبتلا گرديده، دچار افسردگي شده و يا تحت شكنجههاي تا سرحد مرگ ترسيدهاند نيز وجود ندارد. هر مرگي به تنهايي يك تراژدي تلخ است كه رنجي ابدي را براي اعضاي خانوادهي قرباني بجاي ميگذارد.
برابر گزارشي كه روزنامهي يومييوري نيوز (Yomiuri News) انتشار داده [37]، دولت مركزي چين تحقيقي را در مورد تلفات ببار آمده طي انقلاب فرهنگي در 29 استان و مناطق تابعهي شهرداريهاي دولت مركزي اجرا كرد. نتايج نشان داد كه 600 ميليون نفر در زمان انقلاب فرهنگي مورد شكنجه و آزار و اذيت قرار گرفته و يا به ايشان اتهام وارد شده. اين عده چيزي بالغ بر نصف جمعيت چين است.
زماني استالين چنين گفت كه مرگ يك نفر يك فاجعه است ولي مرگ يك ميليون نفر فقط يك آمار. زمانيكه به لي جينگچوان (Li Jingquan) دبير اسبق حزب استان سيچوان (Sichuan) گفته شد مردم زيادي از گرسنگي مردهاند او چنين گفت: ”كداميك از سلسلهها را سراغ داريد كه در دوران آنها كسي نمرده باشد؟“ مائو زدانگ گفت: ”در مبارزات، دادن تلفات اجتنابناپذير است. مرگ اغلب اتفاق ميافتد.“ اين نگرشي الحادي و كمونيستي نسبت به زندگي است. به همين علت است كه 20 ميليون نفر در زمان رژيم استالين زير شكنجه كشته شدند كه اين تعداد معادل 10 درصد جمعيت شوروي سابق بود. حکچ حداقل 80 ميليون نفر را كشته است كه تقريباً 10 درصد كل جمعيت كشور [در پايان زمان انقلاب فرهنگي] است. خمرهاي سرخ 2 ميليون نفر را كشتند كه معادل يكچهارم جمعيت وقت كامبوج بود. در كرهي شمالي، ميزان مرگ و مير ناشي از قحطي بيش از يك ميليون نفر تخمين زده ميشود. اينها همگي بدهيهاي خونيني هستند كه احزاب كمونيست مديون هستند.
فرقههاي شيطاني مردم را قرباني كرده تا از خونشان براي پرستش ارواح شيطاني استفاده كنند. از همان ابتدا حزب كمونيست كشتار مردم را ادامه داد و زماني كه خارج از حزب كسي براي كشتن پيدا نميشد شروع به كشتن اعضاي خود ميكرد تا ”مبارزات طبقاتي“، ”مبارزات درونحزبي“ و ديگر تصورات غلط خود را گرامي بدارد. حزب حتي دبيركل خود، مارشالها، ژنرالها، وزراء و ديگران را به مسلخ فرستاد تا در راه فرقهي شيطاني خود قرباني كند.
بسياري بر اين عقيده هستند كه بايد به حزب کمونیست چین(حکچ) زمان داده شود تا خود را بهبود بخشد و ميانديشند كه حکچ در حال حاضر چارهاي بجز كشتن ندارد. اول از همه اينكه كشتن يك فرد نيز كافي است تا جنايتكار باشيد. علاوه بر اين از آنجاييكه كه كشتن يكي از روشهاي حکچ براي ادامهي حكومت ترس و وحشت خود است، در طول زمان، بسته به نياز رژيم تعداد كشتارها را بالا و پايين ميآورد. كشتار حکچ بطور كلي غير قابل پيشبيني است. زمانيكه حس ترس شديد در ميان مردم كاهش يابد حکچ كشتار را بيشتر كرده تا حس وحشت را زنده كند، زمانيكه مردم وحشتزدهاند، كشتن تعداد كمي از آنان كافي است تا اين حس را در آنان زنده نگه دارد. مردم چين پس از پشتسر گذاشتن جنبشهاي سياسي و كشتاري بيشمار نسبت به وحشت زاييدهي حکچ شرطي شدهاند. بنابراين حکچ حتي نياز به ذكر نام كشتار نيز ندارد. تنها لحن انتقادي ماشين تبليغاتي حزب كافي است تا خاطرات ترس و وحشت را زنده كند.
حکچ(حزب کمونیست چین) زمانيكه حس مردم نسبت به ترس و وحشت تغيير كند آنرا با افزايش يا كاهش كشتار خود تنظيم ميكند. ميزان كشتار به خودي خود هدف حکچ نيست بلكه هدف اصلي استمرار اين كشتارها به منظور حفظ قدرت است. حزب کمونیست چین(حکچ) هيچ نرمشي از خود نشان نداده و هيچگاه چاقوي سلاخي خود را زمين نگذاشته است. برعكس اين مردم هستند كه مطيعتر شدهاند. هر زمان كه مردم به پا خيزند و چيزي را طلب كنند كه وراي تحمل حزب باشد، حکچ مجدداً ”كشتار“ را از سر ميگيرد.
بواسطهي نياز رژيم به حفظ ترس و وحشت، كشتار بيحساب و بدون برنامه ميتواند بهترين نتيجه را در رسيدن به اين هدف داشته باشد. در طول كشتارهاي وسيعي كه قبلاً به وقوع پيوسته، هويت، جرم و معيارهاي محكوميت بطور عمدي بسيار ناواضح و مبهم نگه داشته شدهاند. مردم اغلب براي اجتناب از قرار گرفتن در حيطهي هدفهاي كشتارها ترجيح ميدهند كه خود را در حد بالاتر از ”خط امن“ كه خود با قضاوتشان آنرا تعريف ميكنند قرار دهند. چنين خط امني اغلب موارد بالاتر از آن چيزي است كه خود حکچ توقع دارد. به همين دليل است كه براي انجام هر عمل كوچكي مردم ترجيح ميدهند كه مانند يك ”چپگرا عمل كنند تا يك راستگرا.“ از اينرو اغلب جنبشها افراطيتر از آنچه توقع ميرود انجام ميگيرند چرا كه مردم طبقات مختلف جامعه خود براي خود محدوديتهاي زيادي را در نظر ميگيرند تا مبادا از خط امن پايينتر بيايند. هر چقدر كه سطحشان از نظر اجتماعي پايينتر باشد، جنبشهايشان نيز خشنتر و وحشيانهتر است. اينگونه وحشتآفريني خودخواسته در سطح كل جامعه ناشي از كشتارهاي نامنظم و بيحساب حکچ است.
حکچ(حزب کمونیست چین) در طول تاريخ پر از كشتارش به يك قاتل زنجيرهاي فاسد تبديل شده است. از طريق كشتار، حس منحرف خود مبني بر داشتن قدرت بيحد در انتخاب مرگ و زندگي مردم را ارضاء ميكند. از طريق كشتار، ترس عميق و دروني خودش را آرامش ميبخشد. از طريق قتلعام، ناآراميهاي اجتماعي و نارضايتيهاي ناشي از رفتار جنايتكاران قبلي را سركوب ميكند. امروزه ديون خونين سرسامآور حکچ راهحلي براي آن باقي نگذاشته است. تنها راه باقيمانده تكيه بر فشارهاي شديد و حكومت ديكتاتوري است تا بتواند چند صباحي بيشتر به حكومت خود ادامه دهد. عليرغم مخفيكاريها و ظاهرفريبيهاي انجامگرفته در مورد قربانيان جنايت، عطش حکچ براي نوشيدن خون مردم هرگز كمتر نشده است و احتمال تغيير آن در آينده نيز بعيد مينمايد.
TENGESMIX TIGER PICTURES - TITanium Arts
پاسخحذفTENGESMIX TIGER PICTURES. 2019 ford ecosport titanium TENGESMIX TIGER PICTURES. TENGESMIX TIGER titanium bar stock TIGER PICTURES. TENGESMIX TIGER PICTURES. TENGESMIX titanium flashlight TIGER PICTURES. TENGESMIX titanium 200 welder TIGER PICTURES. TENGESMIX TIGER PICTURES. TENGESMIX TIGER PICTURES. TENGESMIX TIGER PICTURES. titanium anodizing TENGESMIX TIGER PICTURES.