۱۴.۶.۸۸

حزب كمونيست چيست 3

با درود،
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری و شیطانی و امثال اینها جیز‌هایی‌ موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیت‌های تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی‌ من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی‌ است و آن آسمان ای. ولی‌ در کلّ خاصیت هر دو یکی‌ است.

dl660k

.
فصل 3

حكومت استبدادي و ظالمانه‌ي حزب کمونيست چين


مقدمه


زماني‌كه صحبت از استبداد و ظلم به ميان مي‌آيد اكثر مردم چين بياد چين‌ شي هوانگ (Qin Shi Huang)(259 تا 210 قبل از ميلاد) مي‌افتند كه اولين امپراطور سلسله‌ي چين (Qin) بود. به دستور او و دادگاه ظالمانه‌اش كتاب‌هاي فلسفي بسياري سوزانده و دانشمندان كنفسيوسي زيادي زنده‌بگور شدند. رفتار ظالمانه‌ي چين‌ شي هوانگ با مردم برگرفته از سياست خاص او بود بدين مضمون كه ”براي حمايت از فرمانروايي خود از تمامي منابع موجود بر روي زمين بهره مي‌گرفت.“ [1] اين سياست چهار بعد اصلي داشت: دريافت خراج و ماليات سنگين؛ بكارگيري نيروي انساني بسيار زياد در جهت انجام پروژه‌هايي كه جلال و جبروت حكومتش را افزوني بخشد؛ شكنجه‌هاي وحشيانه تحت قوانين ظالمانه و مجازات اعضاي خانواده و حتي همسايه‌هاي شخص خطاكار؛ كنترل افكار مردم از طريق بستن تمامي راه‌هاي فكري و ابراز عقيده كه خود با سوزاندن كتاب‌ها و زنده‌بگوركردن دانشمندان و محققان صورت مي‌گرفت. در زمان حكومت چين‌ شي هوانگ، چين داراي جمعيتي بالغ بر ده ميليون نفر بود كه دربار و دادگاه حكومتي دو ميليون از جمعيت را به انجام اعمال شاقه براي امپراطور محكوم كرد. چين‌ شي هوانگ با كشاندن قوانين ظالمانه‌اش به حيطه‌ي روشنفكري، آزادي افكار را در مقياس بسيار وسيعي ممنوع كرد. در دوران حكومتش هزاران دانشمند كنفسيوسي و مقاماتي كه از دولت انتقاد مي‌كردند كشته شدند.

امروزه خشونت و سوء استفاده‌ي بكارگرفته‌شده توسط حزب کمونيست چين (ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)) حتي از آنچه در زمان سلسله‌ي مستبد چين اعمال مي‌شد نيز پا را فراتر گذاشته است. فلسفه‌ي حكومت ح‌ک‌چ در يك كلمه خلاصه مي‌شود و آن ”نزاع يا درگيري“ است و قوانينش نيز بر اساس يكسري مباني از قبيل ”درگيري‌هاي طبقاتي“، ”درگيري‌هاي خطي“، و ”نزاع‌هاي ايدئولوژيكي“ چه در خود چين و چه در مقابل كشورهاي ديگر استوار گرديده‌اند. مائو زدانگ، اولين رهبر ح‌ک‌چ بطور بسيار رك و بي‌پرده چنين گفت: ”امپراطور چين‌ شي هوانگ چه چيز دارد كه به آن بنازد؟ او تنها 460 دانشمند كنفسيوسي را كشت حال آنكه ما 46 هزار روشنفكر را كشتيم. كساني هستند كه ما را به ايجاد ديكتاتوري شبيه امپراطور چين‌ شي هوانگ متهم مي‌كنند و ما به اين امر اعتراف مي‌كنيم. اين امر حقيقت دارد. جاي تأسف است كه به اين كار ما ارزش لازم را ننهادند پس مجبوريم كه خود به آن بيفزاييم.“ [2]

بگذاريد تا نگاهي به گذشته‌ي 55 ساله‌ي بسيار سخت و طاقت‌فرساي حكومت ح‌ک‌چ بيندازيم. از آنجا كه پايه و اساس فلسفه‌ي حزب ”درگيري و نزاع“ است ح‌ک‌چ از زمان بدست‌گيري قدرت از هيچ تلاشي در جهت نسل‌كُشي طبقاتي فروگذار نكرده و نهايتاً موفق به پايه‌گذاري حكومت رعب و وحشت خود توسط انقلابي خشونت‌بار گرديد. كشتار و شستشوي مغزي دست به دست هم داده تا هرگونه عقيده‌اي بجز تئوري كمونيسم را نابود سازد. ح‌ک‌چ جنبشي را پس از جنبش ديگر به راه انداخت تا خود را حكومتي شكست‌ناپذير و خداگونه جلوه دهد. متعاقب تئوري‌هاي نزاع و انقلاب‌هاي خشن، ح‌ک‌چ تلاشي را در جهت پاك‌سازي ناراضيان و مقابله با طبقات اجتماعي آغاز نمود كه در آن با استفاده از خشونت و فريب، مردم چين را به گردن‌نهادن در مقابل حكومت جابرانه‌اش مجبور ساخت.


الف– اصلاحات ارضي- نابودسازي طبقه‌ي زمين‌داران

تنها سه ماه پس از پايه‌گذاري چين كمونيست، ح‌ک‌چ نابودسازي طبقه‌ي زمين‌داران را بعنوان يكي از رهنمون‌ها و اهداف برنامه‌ي اصلاحات ارضي خود مطرح ساخت. شعار حزب مبني بر ”زمين‌ از آن رعيت است“ عاملي شد تا جنبه‌ي خودخواهانه‌ي رعاياي بي‌زمين را تحريك كرده و آنان را در جهت نزاع و مبارزه با زمين‌داران به هر نحو ممكن حتي با زير پا‌گذاشتن جنبه‌هاي اخلاقي عمل خود تشويق نمود. جنبش اصلاحات ارضي مشخصاً نابود‌سازي طبقه‌ي زمين‌دار را دنبال مي‌كرد و جمعيت روستايي را به گروه‌هاي اجتماعي مختلف تقسيم مي‌نمود. در سطح كل كشور، به 20 ميليون نفر انگ ”ملاك، كشاورز ثروتمند، مرتجع و يا عنصر نامطلوب“ زده شد. چنين القابي باعث مي‌گرديد تا شخص مورد تبعيض و تحقير قرار گرفته و تمامي حقوق مدني خود را از دست بدهد. به موازات توسعه‌ي برنامه‌ي اصلاحات ارضي و نفوذ آن به مناطق دورافتاده و روستاهاي اقوام اقليت، سازمان‌دهي ح‌ک‌چ نيز سريعاً توسعه يافت. كميته‌هاي حزبي شهرستاني و شاخه‌هاي حزبي روستايي به‌سرعت در كل چين پايه‌گذاري شد. شاخه‌هاي محلي نقش رساندن دستورات و دستورالعمل‌هاي كميته‌ي مركزي حزب را بعهده داشتند و خط مقدم درگيري‌هاي طبقاتي بحساب مي‌آمدند كه رعايا را به طغيان عليه ارباب‌هاي خود تحريك مي‌كردند. در طول اين جنبش حدود يكصد هزار نفر از زمين‌داران كشته ‌شدند. در بعضي مناطق، ح‌ک‌چ و رعايا تمامي افراد خانواده‌ي زمين‌داران را بدون درنظر گرفتن سن و جنسيت به قتل رساندند تا از اين طريق طبقه‌ي ملاك را بطور كامل محو سازند.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) در فرصتي مغتنم اولين موج تبليغاتي خود را آغاز كرد و چنين ادعا كرد كه ”رئيس مائو آزادي‌بخش بزرگ مردم چين است“ و ”تنها ح‌ک‌چ است كه قادر به نجات چين است“. در خلال اصلاحات ارضي، كشاورزان بي‌زمين آنچه را که مي‌خواستند با استفاده از سياست حزبي مبني بر حصول بدون زحمت و دزدي بدست آوردند. كشاورزان فقير، ح‌ک‌چ را بواسطه‌ي بهبود وضع زندگي‌شان مي‌ستودند و از اين‌رو به شعارهاي تبليغاتي ح‌ک‌چ كه حزب را حامي منافع مردم مي‌دانست ايمان داشتند.

دوران خوش ”زمين از آن كشاورز است“ براي كساني كه تازه صاحب زمين شده‌ بودند كوتاه بود. در طول دو سال ح‌ک‌چ قوانيني را وضع كرد و كشاورزان را ملزم ساخت تا گروه‌هايي از قبيل گروه‌هاي كمك‌رساني دوجانبه، تعاوني‌هاي ابتدائي، تعاوني‌هاي پيشرفته و كمون‌هاي مردمي را تشكيل دهند. حزب با استفاده از شعارهاي در انتقاد از طرز راه‌رفتن سنتي زنان چيني كه با قدم‌هاي كوتاه انجام مي‌گرفت و نسبت دادن اين امر به كشاورزان، آنان را مجبور ساخت تا حركت خود بسوي سوسياليسم را ”با قدم‌هايي بلند“ انجام دهند. با در نظر گرفتن محصولاتي مثل غلات، پنبه و روغن نباتي بعنوان بخشي از نظام ملي يكنواخت، اغلب محصولات كشاورزي مهم از طريق چرخه‌ي خريد و فروش در بازار خارج گرديدند. علاوه‌بر اين، ح‌ک‌چ نظام ثبت احوال محلي و محل سكونت افراد را پايه گذاشت تا از اين طريق از روانه‌شدن روستائيان به سمت شهرها جهت يافتن كار يا اقامت جلوگيري كند. آناني‌كه بعنوان ساكنين روستاها ثبت گرديده بودند مجاز به خريد غلات از فروشگاه‌هاي دولتي نبوده و فرزندان‌شان نيز حق تحصيل در مدارس شهري را نداشتند. فرزندان كشاورزان تنها مي‌توانستند كشاورز باشند كه بدين شكل 360 ميليون نفر ساكنين روستائي در اوايل دهه‌ي 1950 بعنوان شهروندان دسته‌ي 2 طبقه‌بندي شدند.

در طي پنج سال از گذشت تغيير نظام جمعي به نظام قراردادي خانوار كه در سال 1978 آغاز گرديده بود، حدود 900 ميليون نفر از كشاورزان از بهبود نسبي وضعيت مالي برخودار شده و وضعيت زندگي و جايگاه اجتماعي‌شان ارتقاء يافت. چندي نگذشت كه همين بهبود ناچيز نيز به‌دليل ساختار ارزش‌گذاري كه محصولات صنعتي را بر محصولات كشاورزي ارجح مي‌دانست متوقف شد و بار ديگر كشاورزان در ورطه‌ي فقر سقوط كردند. شكاف بين درآمد جمعيت شهري و روستائي بطور چشمگيري عميق گشت و ناهمخواني اقتصادي فراگير شد. زمين‌داران و ملاكين جديد در مناطق روستائي پا گرفتند. بر اساس اطلاعات بدست‌آمده از خبرگزاري شين‌هوآ (Xinhua) كه سخنگوي ح‌ک‌چ محسوب مي‌شود از سال 1997 تاكنون درآمد مناطق اصلي توليدكننده‌ي غلات ثابت بوده و حتي در برخي موارد كاهش يافته است. به عبارت ديگر، درآمد كشاورزان از محصولات كشاورزي بواقع افزايش نداشته است. نسبت درآمد مناطق شهري به مناطق روستائي از مقدار 8/1 به 1 در اوسط دهه‌ي 1980، به مقدار 1/3 به 1 در زمان كنوني رسيده‌ است.


ب- اصلاحات در وضعيت بازرگاني – نابودسازي طبقه‌ي سرمايه‌دار

يكي ديگر از طبقات اجتماعي كه ح‌ک‌چ سعي در نابود‌سازي آن داشت طبقه‌ي سرمايه‌داران بود يعني كساني كه سرمايه‌ي اصلي را در شهرها و روستاها در دست داشتند. ح‌ک‌چ در زمان شروع اين اصلاحات صنعتي و تجاري چنين عنوان كرد كه طبقه‌ي سرمايه‌دار و طبقه‌ي كارگر از لحاظ فطري با يكديگر تفاوت دارند بدين معني كه طبقه‌ي سرمايه‌دار طبقه‌اي استثمارگر و طبقه‌ي كارگر طبقه‌ي ضد استثمارگري است. بر اساس اين منطق طبقه‌ي سرمايه‌دار زاده شده ‌بود تا استثمار كند و هيچ چيز بجز اضمحلال نمي‌توانست جلوي او را بگيرد. پس راهي براي اصلاح كردن آن وجود نداشت و مي‌بايست نابود مي‌گرديد. ح‌ک‌چ با توسل به اين فرضيه به كشتار و شستشوي مغزي سرمايه‌داران و تاجران مبادرت كرد. ح‌ک‌چ مجدداً به روش ديرينه‌ي خود كه حمايت از افراد مطيع و نابود كردن ناموافقين بود متوسل شد. اگر دارائي خود را تقديم دولت كرده و از حزب پشتيباني مي‌كرديد به شما تنها به چشم يك مشكل جزئي مي‌نگريستند. از طرف ديگر اگر اظهار نارضايتي كرده و از سياست حزب شكايت مي‌كرديد به شما انگ مرتجع زده مي‌شد و هدف ديكتاتوري جلاد حزب واقع مي‌گشتيد.

در طول دوران حكومت رعب و وحشتي كه متعاقب اين اصلاحات پديد آمد، سرمايه‌داران و تجار تمامي اموال خود را تسليم كردند. بسياري از آنها قادر به تحمل تحقيرها نبودند و خودكشي كردند. چن يي (Chen Yi) كه در آن زمان شهردار شانگهاي بود هر روز مي پرسيد ”امروز چندتا چترباز داريم؟“ كه منظور او تعداد سرمايه‌داراني بود كه خود را از بالاي ساختمان‌هاي بلند به پايين پرت مي‌كردند. تنها در طول چند سال ح‌ک‌چ موفق شد تا مالكيت شخصي را بطور كلي در چين محو و نابود كند.

همزمان با انجام اصلاحات ارضي و صنعتي، ح‌ک‌چ جنبش‌هاي توده‌اي بسيار ديگري را نيز براه انداخت كه آزار و شكنجه‌ي مردم چين را به‌دنبال داشتند. از جمله‌ي اين جنبش‌ها مي‌توان اين موارد را نام برد: سركوب ”ضد‌انقلابيون“، مبارزات اصلاحات فكري، پاك‌سازي گروهك‌هاي ضد ح‌ک‌چ به رهبري گائو گانگ (Gao Gang) و رائو شوشي (Rao Shushi) و جستجو و بازجويي از گروه ”ضد انقلاب“ هو فنگ (Hu Feng) [3] ، مبارزات سه‌گانه، مبارزات پنج‌گانه و پاك‌سازي مجدد ضد‌انقلابيون. ح‌ک‌چ با استفاده از چنين جنبش‌هايي تعداد بي‌شماري از مردم بي‌گناه را هدف قرار داده و با بي‌رحمي كشت. در تمامي جنبش‌هاي سياسي، ح‌ک‌چ تمامي منابع دولتي و كنترلي خود را با همكاري كميته‌هاي حزبي، شاخه‌هاي حزبي و زيرشاخه‌ها بكار گرفت. سه نفر از اعضاي حزب يك تيم مبارزاتي كوچك را تشكيل داده و به تمامي روستاها و محله‌هاي اطراف نفوذ مي‌كردند. آنها در همه جا حضور پيدا كرده و ته و توي همه چيز را در‌مي‌آوردند. اين شبكه‌ي كنترلي مستحكم و با ريشه‌هاي قوي ميراث شبكه‌ي شاخه‌هاي حزبي مستقر در ارتش در زمان جنگ بود كه در جنبش‌هاي سياسي بعدي نيز نقش كليدي را ايفا كرد.


پ – حمله به اديان و گروه‌هاي مذهبي

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) با سركوب وحشيانه‌ي دين و ممنوع‌ ساختن تمامي گروه‌هاي مذهبي استبداد ديگري را پس از پايه‌گذاري جمهوري خلق چين پايه نهاد. در سال1950 ح‌ک‌چ به دولت‌هاي محلي خود دستور داد تا تمامي اديان غير رسمي و اجتماعات سري و زير‌زميني را ممنوع كند. ح‌ک‌چ بيان داشت كه تمامي آن گروه‌هاي زيرزميني ”فئودالي“ تنها ابزاري هستند در دست زمين‌داران، كشاورزان ثروتمند، ارتجاعيون و عمال خاص "كومين‌تانگ"حزب ملی گرا KMT . ح‌ک‌چ طي يك حمله‌ي گسترده‌ي كشوري تمامي طبقات مورد اعتماد خود را جهت شناسايي و آزار و اذيت اعضاء اين گروه‌هاي مذهبي بسيج كرد. دولت‌هاي محلي در سطوح مختلف بطور مستقيم درگير مقابله با اين ”گروه‌هاي خرافاتي“ از قبيل جامعه‌ي مسيحيان، كاتوليك‌ها، تائوئيست‌ها (بخصوص رهروان اي‌-‌کوان تائو (I-Kuan Tao) و بودائي‌ها شدند. آنها به تمامي اعضاء اين كليساها، معابد و جوامع مذهبي دستور دادند كه در آژانس‌هاي دولتي ثبت‌نام كرده و از اعمال گذشته‌ي خود توبه كنند. سرپيچي از اين فرمان به معني تنبيه بسيار شديد شخص بود. در سال 1951 دولت بطور رسمي قوانين و مقررات تهديد‌آميزي را وضع كرد كه كساني كه به فعاليت در گروه‌هاي غيرقانوني مذهبي مبادرت مي‌كردند به حبس ابد يا اعدام محكوم مي‌شدند. اين جنبش تعداد كثيري از انسان‌هاي رقيق‌القلب، معتقد و خداپرست را مورد آزار و شكنجه قرار داد. آمار و اطلاعات پراكنده حاكيست كه ح‌ک‌چ در دهه‌ي 1950 حداقل سه ميليون نفر از معتقدان به مذاهب گوناگون و اعضاي گروه‌هاي زيرزميني و سري را مورد شكنجه قرار داده و تعدادي را نيز كشته ‌است. ح‌ک‌چ تقريباً تمامي كشور را خانه به خانه جستجو كرده و افراد آن را مورد بازپرسي قرار داده و حتي مجسمه‌هايي بنام ”خداوند آشپزخانه“ را كه كشاورزان در آشپزخانه‌ي خود نگه داشته و آنرا مي‌پرستيدند نيز خرد كرده ‌است. اعدام‌‌ها و مجازات‌ها به مردم فهماند كه ايدئولوژي كمونيسم تنها ايدئولوژي مشروع و تنها اعتقاد مورد قبول حزب است. كمي بعد مفهوم ”معتقدين وطن‌پرستي“ پديدار شد. قانون اساسي كشور تنها از ”معتقدين وطن‌پرستي“ حمايت مي‌كرد. حقيقت امر اين بود كه صرفنظر از هر مذهب و آييني كه شخص به آن معتقد است تنها يك معيار اهميت دارد: همه بايد به دستورات ح‌ک‌چ عمل كرده و اقرار كنند كه حزب كمونيست بالاتر از تمامي اديان و مذاهب است. اگر مسيحي باشيد، ح‌ک‌چ خداوند خداي مسيحيت است. اگر بودائي باشيد، حزب كمونيست سرور بوداي شماست. در ميان مسلمانان، حزب كمونيست، اللهِ الله بود. زماني‌كه نوبت به انتخاب ”بوداي در قيد حيات“ در بوديسم تبت رسيد، ح‌ک‌چ به ميان آمده و بوداي در قيد حيات را خود او انتخاب مي‌كند. ح‌ک‌چ هيچ راه انتخابي مگر اطاعت بي‌چون و چرا از گفته‌ها و اعمال خود باقي نگذاشت. تمامي معتقدين به اديان مختلف موظف بودند كه اهداف ح‌ک‌چ را جامه‌ي عمل بپوشانند و دين خود را تنها در حد يك اسم نگه دارند. سرپيچي از اين امر شكنجه و آزار حزب را به همراه مي‌داشت.

بر اساس گزارش 22 فوريه‌ي سال 2002 مجله‌ي اينترنتي ” انسانيت و حقوق بشر“ بيست‌هزار نفر از مسيحيان اقدام به انجام تحقيقي در بين 560 هزار نفر از مسيحيان در كليساهاي 207 شهر در 22 استان چين كردند. اين تحقيق نشان داد كه در ميان كل كساني كه در مراسم كليسا شركت مي‌كردند، تعداد 130 هزار نفر تحت نظارت مستقيم دولت قرار داشتند. در كتابي بنام ”چگونگي شكنجه و آزار مسيحيان بدست ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)“ (1958) چنين نوشته شده كه تا سال 1957 ح‌ک‌چ بيش از 11 هزار نفر از وابستگان مذهبي را به قتل رسانده است و بسياري ديگر را نيز دستگير كرده و يا مورد اخاذي قرار داده است.

با نابودسازي و محو طبقه‌ي ملاكين و سرمايه‌داران و آزار و شكنجه‌ي تعداد كثيري از خداپرستان و انسان‌هاي معتقد، ح‌ک‌چ راه را براي كمونيسم بعنوان يك مذهب مطلق و فراگير در كل سرزمين چين هموار ساخت.


ت– جنبش ضد راستگرايي – شستشوي مغزي فراگير در كل پهنه‌ي چين

در سال 1956 گروهي متشكل از روشنفكران مجارستاني محفلي بنام پتروفي (Petrofi) را تشكيل دادند كه همايش‌ها و جلسات انتقادي و مباحثه‌ي سياسي در مورد دولت مجارستان برپا مي‌داشت. اين گروه باعث پيدايش يك انقلاب وسيع در كل كشور مجارستان شد كه بسرعت توسط ارتش شوروي سركوب گرديد. مائو زدانگ از اين رخداد درس گرفت. در سال 1957 مائو از روشنفكران و ديگر اقشار مردمي خواست تا در يكسوسازي ح‌ک‌چ دولت را ياري دهند. اين جنبش كه به ”جنبش صد گل“ نام گرفت مبتني بر اين شعار بود كه: ”بگذاريد تا يكصد گل بشكفد و يكصد مكتب فكري شكل بگيرد“. قصد مائو از اين كار شناسايي عوامل ضد حزب از طريق اغواي آنها بود. مائو زدانگ در نامه‌اش به رؤساي حزب در سطوح استاني در سال 1957 قصد خود را چنين عنوان كرد ”مارها را اغوا كرده و از سوراخ‌هايشان بيرون بكشيد. به آنها اجازه دهيد تا آزادانه نظرات خود را تحت عنوان آزادي افكار و يكسوسازي ح‌ک‌چ بيان كنند و سپس شكارشان كنيد.“

شعارهاي وقت حزب مردم را تشويق به بيان نظرات‌شان مي‌كرد و به آنها قول مي‌داد كه انتقام و مجازاتي در كار نيست و تأكيد مي‌كرد كه حزب از كسي ايراد نگرفته، حمله‌اي نكرده، به كسي برچسب نزده و انتقامي را در سر نمي‌پروراند. با تمام اين قول‌ها، حزب خيلي زود جنبش ضد راستگرايي را آغاز كرد و 540 هزار نفر را كه جرأت صحبت كردن به خود را داده بودند راستگرا ناميد. در ميان اين عده 270 هزار نفر شغل خود را از دست دادند و 230 هزار نفر بعنوان عوامل ”راستگراي متوسط“ يا ”ضد حزب كمونيست“ و يا ”عناصر ضد سوسياليست“ طبقه‌بندي شدند. بعدها برخي اين ترفند سياسي آزار و شکنجه را تحت چهار عنوان خلاصه کردند كه عبارتند از: اغواي مار و بيرون كشيدن او از سوراخش؛ بستن اتهامات دروغين، حمله‌ي ناگهاني و تنبيه شخص تنها بخاطر يك اتهام؛ حمله‌ي بي‌رحمانه و مكرر تحت عنوان آزادي‌بخشي به مردم؛ و اجبار افراد به انتقاد و بدگويي از خود و استفاده از سخت‌ترين برچسب‌هاي ممكن.

اين سخنراني‌هاي ارتجاعي كه باعث شد تا برخي از راستگرايان و مخالفان با كمونيسم مدت 30 سال به دورافتاده‌ترين نقاط كشور تبعيد شوند چه بودند؟ سه تئوري عمده‌ي ارتجاعي كه هدف شديد‌ترين و بي‌رحمانه‌ترين كشتارها در زمان خود قرار گرفت مبني بر تعدا‌دي سخنراني توسط لوئو لانگ‌جي (Luo Longji)، جانگ بوجان (Zhang Bojun) و چو آپينگ (Chu Aping) بود. نگاهي دقيق به آنچه آنها بعنوان پيشنهاد مطرح كرده‌بودند نشان مي‌دهد كه خواسته‌هايشان بسيار ناچيز بوده است.

لوئو پيشنهاد تشكيل يك كمسيون مشترك متشكل از ح‌ک‌چ و احزاب ”دمكراتيك“ مختلف جهت بررسي انحرافات ”مبارزات سه‌گانه“ و ”مبارزات پنج‌گانه“ و جنبش‌هاي پاك‌سازي ارتجاعيون را مطرح كرد. شوراي دولت، خود اغلب مواردي را به ”كميته‌ي مشاوره‌ي سياسي“ و ”كنگره‌ي مردمي“ جهت بررسي و اظهار نظر ارجاع مي‌داد و جانگ پيشنهاد كرد كه كميته‌ي مشاوره‌ي سياسي و كنگره‌ي مردمي بايد در روند تصميم گيري دخالت داده شوند.

چو چنين پيشنهاد داد كه آنجايي‌كه اعضاي غير حزب كمونيست نيز اغلب نظرات خوبي دارند و از احساس مسئوليت خوبي برخودارند نيازي نيست كه براي تمامي واحدهاي كاري در تمام سطح كشور شخصي از اعضاي ح‌ک‌چ بعنوان رئيس انتخاب شود. همچنين نيازي نيست كه همه چيز از خرد و كلان آنگونه كه اعضاي ح‌ک‌چ مي‌پسندند انجام گيرد. همه‌ي اين سه نفر تمايل خود را به اطاعت و پيروي از ح‌ک‌چ اظهار داشتند و هيچيك از مرزهاي تعيين‌شده پاي خود را فراتر نگذاشته و درست شبيه آنچه نويسنده و منتقد لو شون (Lu Xun) [4] نوشته عمل كردند: ”سرور من، رداي تو آلوده شده. لطفاً آنرا از تن درآورده تا آنرا برايت بشويم.“ درست مثل لو شون، اين ”راستگرايان“ نيز با حرف‌شنوي كامل، خضوع و احترام با حزب برخورد كردند.

هيچ‌يك از ”راستگرايان“ محكوم شده كلمه‌اي در مورد سرنگوني ح‌ک‌چ نگفته بودند. تمام آنچه گفته‌ بودند تنها انتقادهاي سازنده بود. ولي دقيقاً بخاطر همين پيشنهادات ده‌ها هزار نفر آزادي خود را از دست داده و ميليون‌ها خانواده لطمه ديدند. در پي اين وضع جنبش‌هاي بيشتري پديد آمد مانند جنبش ”اعتماد به ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)“، يافتن تندروها، جنبش ”مبارزات سه‌گانه“ جديد، فرستادن روشنفكران به روستاها براي بيگاري و اعمال شاقه و دستگيري راستگراياني كه از پاك‌سازي دوره‌ي اول جان سالم بدر برده بودند. به هر كسي كه با رهبر و رئيس محل كار خود مخالفت داشت بخصوص اگر اين شخص دبير حزب بود برچسب ضد حزب زده مي‌شد. ح‌ک‌چ اغلب آنها را مورد انتقاد و بدگويي دائم قرار داده و يا به اردوگاه‌هاي كار اجباري جهت آموزش اجباري مي‌فرستاد. گاهي حزب كل خانواده‌ي شخص را مجبور به ترك شهر و زندگي در روستا مي‌كرد و فرزندان‌شان را از رفتن به مدرسه و دانشگاه يا پيوستن به ارتش محروم مي‌كرد. آنها اجازه‌ي درخواست شغل در شهرها و شهرستان‌ها را نيز نداشتند. خانواده‌شان امنيت شغلي خود را از دست داده و از مزاياي خدمات درماني محروم مي‌گشتند. آرام آرام تبديل به افرادي متعلق به طبقه‌ي رعيت مي‌شدند و حتي از طبقه‌ي رده‌ي دوم اجتماع نيز رانده مي‌شدند.

پس از آنكه روشنفكران مورد شكنجه قرار گرفتند بسياري از دانشمندان و محققان شخصيت دورويي را در خود پرورش دادند. آنها از ”خورشيد سرخ“ اطاعت كرده و به ”روشنفكران برگزيده‌ي دربار“ ح‌ک‌چ تبديل شدند و هر آنچه را كه ح‌ک‌چ به آنها امر مي‌كرد انجام مي‌دادند. برخي ديگر گوشه‌گيري و انزوا را پيشه كردند و خود را از مسائل سياسي دور نگه داشتند. از آن پس روشنفكران چيني كه بطور سنتي همواره حس مسئوليت پذيري بسيار بالايي در مقابل ملت داشتند سكوت اختيار كردند.


ث– گام عظيم به جلو – نشر اكاذيب براي سنجش ميزان وفاداري مردم

پس از جنبش ضد راستگرايي، ترس از بيان حقيقت در چين شكل گرفت. همگان بخشي از جامعه‌اي شدند كه به اكاذيب گوش فرا داده، داستان‌هاي دروغين سرهم كرده و از پذيرش حقيقت سرباز زده و با پخش شايعه و دروغ حقيقت را پنهان مي‌كردند. جنبش ”گام عظيم به جلو“ يك تمرين جمعي ملي براي تقويت دروغگويي بود. مردم اقصا نقاط چين تحت راهنمايي ذات پليد ح‌ک‌چ دست به انجام بسياري اعمال مسخره زدند. هم دروغگويان و هم آنها كه آنرا مي‌پذيرفتند مورد خيانت قرار گرفتند. در اين تلاش براي دروغگويي و انجام اعمال مسخره، ح‌ک‌چ انرژي شيطاني و خشونت‌بار خود را در بطن روح تمامي مردم چين وارد ساخت. در آن زمان بسياري از مردم سرودهاي حمايت از جنبش ”گام عظيم به جلو“ را زمزمه مي‌كردند: ”من امپراطور يشم هستم، من پادشاه اژدها هستم. به سه كوه و پنج دره فرمان مي‌دهم كه كنار بروند چرا كه من دارم مي‌آيم.“ [5] سياست‌هايي مثل ”برداشت محصولي بالغ بر 75 هزار كيلوگرم از هر هكتار“، ”دو برابر كردن توليد فولاد“ و ”جلوزدن از انگلستان در ده سال و از امريكا در 15 سال آينده“ سال به سال با شكست مواجه مي‌شدند. اين سياست‌ها به قحطي فلاكت‌بار و وسيع در سطح كل كشور انجاميد و جان ميليون‌ها نفر را گرفت.

در زمان برگزاري هشتمين اجلاس كميته‌ي مركزي ح‌ک‌چ در سال 1959 در لوشان (Lushan) چه كسي از ميان شركت‌كنندگان جرأت داشت با نظريه‌ي ژنرال پنگ دهوآي (Peng Dehuai) [6] بنام ”گام عظيم به جلو“ كه خطوط كلي آن توسط مائو زدانگ طرح شده بود مخالفت كند؟ حمايت يا عدم حمايت از سياست مائو زدانگ مرز بين وفاداري و خيانت يا بهتر بگوييم مرز بين زندگي و مرگ را تعيين مي‌كرد. در يكي از داستان‌هاي تاريخي چين زماني‌كه جائو گائو (Zhao Gao) [7] ادعا كرد كه گوزن داستان اسب است او فرق بين گوزن و اسب را مي‌دانست ولي عمداً گوزن را اسب ناميد تا افكار عمومي را كنترل كرده، مناقشات را ساكت كرده و قدرت خود را گسترش دهد. نتيجه‌ي حاصل از نشست لوشان اين شد كه حتي خود پنگ دهوآي نيز مجبور به امضاي قطعنامه‌اي شد كه خود او را نيز محكوم كرده و از دولت مركزي پاك‌سازي كرد. به همين صورت در اواخر سال‌هاي انقلاب فرهنگي خود دنگ شيائو‌پينگ (Deng Xiaoping) نيز به اجبار قول داد كه در صورتي كه دولت تصميم به بركناري او از سمتش گرفت در مقابل آن مخالفت و اعتراض نكند.

جامعه براي فهم جهان و گسترش افق‌هاي خود به تجربيات گذشتگان نياز دارد. ح‌ک‌چ فرصت يادگيري از تاريخ و تجربيات و درس‌هاي آنرا از مردم گرفته است. سانسور رسمي رسانه‌ها تنها باعث پايين‌آوردن سطح فهم مردم براي درك و تشخيص خوب از بد گرديده است. بعد از هر جنبش سياسي به نسل جوان‌تر تنها اطلاعات بزرگنمايي‌شده‌اي داده شده بدون آنكه فرصت تحليل آنها به آنان داده شود و استفاده از تجربيات و نظرات تاريخ و قضاوت در مورد وقايع جديد از آنان سلب گرديده و در حاليكه كيلومترها از حقيقت فاصله دارند خود را آگاه از حقايق مي‌دانند، از اين‌رو سياست ح‌ک‌چ مبني بر نگه‌داشتن مردم در جهل و ناآگاهي كاملاً مؤثر بوده است.


ج– انقلاب فرهنگي – تسخير شيطاني دنيا را زير و رو كرد

انقلاب فرهنگي نمايش عظيمي بود كه توسط روح‌ كمونيست، همچنان که كل چين را تسخير کرد اجرا شد. در سال 1966 موج جديدي از خشونت سرزمين چين را فرا گرفت و رعب و وحشت سرخ غيرقابل ‌كنترلي كوه‌ها را به لرزه انداخته و رودخانه‌ها را منجمد كرد. نويسنده‌اي بنام چين مو (Qin Mu) با عباراتي سرد و نااميدكننده انقلاب فرهنگي را چنين بيان كرد:


آن بواقع مصيبتي بي‌سابقه بود: [ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)] ميليون‌ها نفر را تنها بخاطر داشتن ارتباط با اعضاي خانواده‌ي [مورد هدف] زنداني كرد و به زندگي ميليون‌ها نفر ديگر نيز خاتمه داد، خانواده‌ها از هم پاشيد، بچه‌ها را به اراذل و اوباش و آدم‌هاي بي‌عار تبديل كرد، كتاب‌ها را سوزاند، ساختمان‌هاي باستاني را تخريب كرد و مقبره‌هاي روشنفكران باستان را ويران كرد و هرگونه خلافي را تحت عنوان انقلاب انجام داد.


بر اساس آمار و ارقام محافظه‌كارانه تعداد مرگ و ميرهاي غيرطبيعي در چين در طول انقلاب فرهنگي بالغ بر 73/7 ميليون نفر است.

مردم به اشتباه فكر مي‌كنند كه خشونت و كشتار زمان انقلاب فرهنگي صرفاً فقط در زمان جنبش‌هاي شورشيان اتفاق افتاده و تنها گارد سرخ و شورشيان بوده‌اند كه مرتكب كشتار شده‌اند. حال آنكه هزاران گزارش رسمي سالانه‌ي منتشره از جانب منابع چيني حاكي از اين است كه قله‌ي نمودار مرگ و ميرهاي غيرطبيعي در طول انقلاب فرهنگي در سال 1966 كه گارد سرخ بيشتر ارگان‌هاي دولتي را كنترل مي‌كرد و يا در سال 1967 كه شورشيان در ميان گروه‌هاي مختلف قيام مسلحانه مي‌كرده‌اند نبوده بلكه در سال 1968 كه مائو زمام اختيار كل كشور را بدست گرفت بوده است. قاتلين اين موارد كشتارهاي پراكنده افسران ارتش و سربازان، شبه‌نظاميان مسلح و اعضاي ح‌ک‌چ در تمامي سطوح دولتي بوده‌اند.

مثال‌هاي زير نشان مي‌دهد كه چگونه خشونت در طول انقلاب فرهنگي سياست اصلي ح‌ک‌چ و دولت‌هاي منطقه‌اي را تشكيل مي‌داد و تنها به گارد سرخ تعلق نداشت. ح‌ک‌چ تحريك مستقيم و درگيري رهبران حزب و مقامات دولتي در ايجاد خشونت را مخفي ساخته است.

در ماه اوت سال 1966 ، گارد سرخ افرادي از ميان ساكنين پكن را كه قبلاً در جنبش‌هاي قبلي تحت عنوان ملاك، كشاورز ثروتمند، ارتجاعي، عنصر نامطلوب و راستگرا طبقه‌بندي شده بودند از پكن بيرون كرد و آنها را مجبور كرد كه به مناطق روستايي بروند. آمار غير مستند حاكي از اين است كه 33695 خانه مورد جستجو قرار گرفته و 85196 نفر از شهروندان پكن از شهر اخراج شده‌اند و به جاهايي كه والدين‌شان از آنجا كوچ كرده‌ بودند فرستاده شده‌اند. گارد سرخ در تمام كشور به همين شكل عمل كرده و 400 هزار نفر از شهروندان شهرها را به روستاها فرستادند. حتي مقامات رده‌بالايي كه والدين‌شان ملاك بودند نيز به روستاها تبعيد شدند.

در واقع ح‌ک‌چ عمل راندن مردم از شهرها را حتي قبل از انقلاب فرهنگي آغاز كرده بود. شهردار اسبق پكن، پنگ جن (Peng Zhen) اذعان داشت كه شهروندان پكن بايد از لحاظ ايدئولوژيكي خالص بوده و به شفافيت شيشه و كريستال باشند بدين معني كه تمامي ساكنين پكن كه از پيش‌زمينه‌ي طبقاتي نامطلوب برخوردار باشند از شهر رانده مي‌شوند. در ماه مي 1966 مائو به زيردستان خود فرمان ”حمايت از پايتخت“ را ابلاغ كرد. يك تيم كاريِ پايتختي به رهبري يه جيان‌يينگ (Ye Jianying)، يانگ چنگ‌وو (Yang Chengwu) و شيه فوجي (Xie Fuzhi) تشكيل گرديد. يكي از وظايف اين تيم استفاده از پليس براي اخراج شهرونداني كه از زمينه‌ي طبقاتي نامطلوب برخوردار بودند تعريف گرديده بود.

اين پيشينه روشنگر اين قضيه است كه چرا دولت و پليس در اين امر مداخله نكرده و فقط از گارد سرخ در جستجوي خانه‌ها و اخراج بيش از دو درصد ساكنين پكن حمايت كرده‌اند. وزير امنيت ملي شيه فوجي از پليس خواست كه در عمليات گارد سرخ مداخله نكند و تنها آنها را راهنمايي کرده و به آنها اطلاع‌رساني كند. گارد سرخ توسط حزب تجهيز شده‌ بود تا عمليات برنامه‌ريزي‌شده‌اي را به سرانجام برساند و نهايتاً در پايان سال 1966 حزب آنرا رها كرد. بسياري از آنها ضد انقلاب ناميده ‌شده و روانه‌ي زندان شدند و بقيه هم به روستاها فرستاده‌ شدند تا در كنار جوانان رانده ‌شده از شهرها كار سخت انجام دهند تا افكارشان اصلاح شود. سازمان گارد سرخ بخش غربي كه وظيفه‌ي اخراج شهروندان را بعهده داشت تحت حمايت و نظارت مستقيم رهبران ح‌ک‌چ تأسيس گشت. فرمان گناه‌كار دانستن گارد سرخ نيز با نظر دبير كل شوراي كشوري صادر گرديد.

پس از اخراج شهروندان پكني كه از سابقه‌ي طبقاتي نامطلوب برخوردار بودند، مناطق روستايي نيز دوره‌ي جديدي از آزار و اذيت اين عناصر نامطلوب را آغاز كردند. در 26 اوت سال 1966 فرماني از جانب شيه فوجي به اداره‌ي پليس داشينگ (Daxing) ابلاغ شد. شيه فوجي از پليس خواست تا در جستجوي خانه‌هاي ”پنج طبقه‌ي سياه“ (يعني ملاكين، كشاورزان ثروتمند، ارتجاعيون، عناصر نامطلوب و راستگرايان) به گارد سرخ كمك كنند و براي آنان اطلاعات فراهم آورد. كشتار داشينگ (Daxing) [8] در نتيجه‌ي اطلاعات كاملي بود كه اداره‌ي پليس در اختيار گارد قرار داد و هماهنگ‌كنندگان آن نيز ديكتاتورها و رئيس ‌پليس و دبير كل ح‌ک‌چ بودند و قاتلين نيز شبه‌نظامياني بودند كه حتي به كودكان نيز رحم نكردند.

بسياري از آنها بخاطر خوش‌خدمتي خود در طول كشتارها توسط حزب بعنوان عضو پذيرفته شدند. بر اساس آمار غير رسمي از استان گوانگ‌شي (Guangxi) حدود 50 ‌هزار عضو ح‌ک‌چ مستقيماً در كشتارها نقش داشته‌اند. در ميان اين عده 9 هزار نفر كساني بودند كه بلافاصله پس از كشتن يك شخص به حزب راه يافتند و 20 هزار نفر نيز پس از عضويت در حزب دست به جنايت زده‌اند و بيش از 19 هزار نفر نيز به طرق گوناگون و نيز مستقيم درگير جنايت بوده‌اند.

در زمان انقلاب فرهنگي، تئوري طبقاتي نيز براي كتك زدن به‌کار بسته شد. طبقه‌ي نامطلوب اگر توسط طبقه‌ي خوب مورد ضرب و شتم قرار مي‌گرفت شايسته‌ي آن بود. همچنين اگر شخصي بد شخص بد ديگري را كتك مي‌زد برايش افتخار‌آفرين بود. اگر شخصي خوب شخص خوب ديگري را كتك مي‌زد اين امر تنها يك سوء ‌تفاهم تلقي مي‌شد. اين تئوري كه ساخته و پرداخته‌ي مائو بود خيلي سريع به جنبش‌هاي شورشي سرايت كرد. با تكيه بر اين تئوري كه هرگونه خشونت سزاوار طبقه‌ي منازع است، خشونت و كشتار به‌شدت همه‌گير شد.

از سيزدهم اوت تا هفتم اكتبر سال 1967 ، شبه‌نظاميان بخش دائو (Dao) استان هونان (Hunan) كشتار اعضاي گروه ”بادها و صاعقه‌هاي شيانگ‌جيانگ (Xiangjiang)“ و كساني را كه در گروه پنج‌ طبقه‌ي سياه قرار مي‌گرفتند آغاز كردند. اين كشتار 66 روز طول كشيد و بيش از 4519 نفر در 2778 خانواده در 468 گروه (روستاهاي اجرايي) از 36 كمون مردمي از 10 ناحيه كشته ‌شدند. در منطقه‌ا‌ي مشتمل بر 10 بخش جمعاً 9093 نفر كشته شدند كه از اين تعداد 38 درصد متعلق به ”پنج طبقه‌ي سياه“ و 44 درصد آنها كودكان آنها بودند. مسن‌ترين شخص كشته‌شده 78 ساله و خردسال‌ترين آنها يك كودك ده‌ روزه بود.

اين تنها يك مورد جنايت در منطقه‌اي كوچك در طول انقلاب فرهنگي بود. در منطقه‌ي مغولستان داخلي پس از تأسيس ”كميته‌ي انقلابي“ در اوايل سال 1968، پاك‌سازي طبقاتي و پاک کردن ”حزب انقلابي مردمي مغولستان داخلي“، بيش از 350 هزار نفر را كشت. در سال 1968 ده‌ها هزار نفر از اهالي استان گوانگ‌شي در كشتار جمعي شورشيان ارگان 422 شركت كردند كه طي آن 110 هزار نفر کشته شدند.

اين موارد نشان‌دهنده‌ي اين هستند كه كشتار عمده‌ي انجام‌گرفته در خلال انقلاب فرهنگي تحت نظارت و تحريك مستقيم رهبران ح‌ک‌چ بوده كه خشونت و كشتار مردم عادي را در جامعه ترغيب مي‌كرده‌اند. اشخاصي كه مستقيماً درگير كشتار و اعدام بودند اكثراً نظامي، پليس، شبه‌نظامي مسلح و يا اعضاي مهم حزب و ليگ جوانان بودند.

اگر در زمان اصلاحات ارضي ح‌ک‌چ از كشاورزان براي براندازي ملاكين و تصاحب زمين‌هايشان استفاده مي‌كرد در طول اصلاحات صنعتي و تجاري از طبقه‌ي كارگر براي نابود كردن سرمايه‌داران و تصاحب اموال آنان سود مي‌جست و در خلال جنبش ضدراستگرايي، حزب روشنفكراني را كه نظر مخالف داشتند نابود مي‌كرد پس هدف كشتار در طول انقلاب فرهنگي چه بود؟ حزب از گروهي براي كشتن گروهي ديگر استفاده مي‌كرد و تنها به يك طبقه اتكا نمي‌كرد. حتي اگر به طبقه‌ي كشاورزان و كارگران نيز متعلق باشيد يعني دو طبقه‌اي كه حزب به آنها اتكا مي‌كند، اگر نقطه‌نظرتان با حزب مخالف باشد زندگي‌تان در خطر است. بنابراين در خاتمه بايد پرسيد كه همه‌ي اين كارها براي چه بود؟

قصد و هدف پايه‌گذاري كمونيسم بعنوان تنها دين و مذهبي كه تمام كشور را زير نفوذ و قدرت خود داشته باشد بوده كه نه تنها بر كشور حكم براند بلكه حتي فكر تك‌تك افراد جامعه را نيز از خود متأثر سازد.

انقلاب فرهنگي، شخصيت‌پرستي ح‌ک‌چ و مائو زدانگ را به اوج خود رسانيد. تئوري مائو بايد همه‌ چيز را ديكته مي‌كرد و عقيده‌ي يك شخص مي‌بايست در ذهن ده‌ها ميليون نقش مي‌بست. انقلاب فرهنگي كه به نوعي بي‌سابقه بود و هيچ چيز ديگري را نمي‌توان با آن مقايسه كرد عمداً هيچ در مورد كارهايي كه نبايد انجام گيرد نگفت. در عوض تاكيد حزب بر ”آن چيزي بود كه مي‌توانست انجام بگيرد و نحوه‌ي آن را بازگو مي‌كرد. هيچ چيز خارج از اين حيطه نمي‌توانست انجام و يا حتي تصور شود.“

در خلال انقلاب فرهنگي، تمامي افراد كشور وظيفه‌اي شبيه مناسك ديني را انجام مي‌دادند: ”صبح از حزب كسب تكليف كن و شب گزارش آنرا به حزب بده.“ بر رئيس مائو چندين بار در روز سلام بفرست و برايش طول عمر ابدي آرزو كن و صبح تا شب دعاهاي سياسي بر زبان جاري كن. تقريباً تمامي افراد باسواد يك بار نوشتن انتقاد از خود و گزارشاتي از نحوه‌ي تفكر خود را تجربه كرده‌اند. كلمات قصار مائو اغلب در مكان‌هاي مختلف ذكر مي‌گرديدند. ”با خشونت تمام عليه هر اظهار نظر خودخواهانه‌اي بجنگيد.“ ”فرمان‌ها را چه بفهميد و چه نفهميد اجرا كنيد و فهم خود را با اجراي اوامر عمق بخشيد.“

تنها يك ”خدا“ (مائو) را مي‌توانيد بپرستيد و تنها يك كتاب مقدس (آموزش‌هاي مائو) براي خواندن مجاز است. خيلي زود فرايند خداپروري به حدي رسيد كه اگر مردم يكي از گفته‌هاي مائو را از حفظ نمي‌گفتند يا به مائو سلام نمي‌فرستادند اجازه‌ي خريد غذا از غذاخوري‌هاي محل كار يا دانشگاه را نداشتند. در هنگام خريد، سوارشدن به اتوبوس يا حتي برقراري تماس تلفني شخص مي‌بايست يكي از گفته‌هاي قصار مائو را ذكر مي‌كرد اگرچه بي‌ربط بود. در انجام اين گونه آداب و مراسم دين‌گونه مردم يا متعصب بودند يا مخالف و به هرحال هرچه كه بودند تحت كنترل روح خبيث كمونيست بودند. دروغگويي، تحمل دروغ و اتكا بر دروغ سبك زندگي مردم چين را ساخت.


چ– اصلاحات و توسعه – خشونت با گذشت زمان افزايش مي‌يابد

انقلاب فرهنگي دوراني پر از خونريزي، كشتار، غم و اندوه، فراموشي وجدان و سردرگمي بين حق و باطل بود. پس از انقلاب فرهنگي، رهبري ح‌ک‌چ شعار خود را تغيير داد و دولت نيز 6 بار در طول 20 سال چهره‌ي خود را عوض كرد. مالكيت شخصي به چين بازگشت، اختلاف سطح زندگي ساكنان شهرها و روستاها افزايش يافت، بيابان‌ها وسيع شد و آب رودخانه‌ها خشكانده ‌شد و مصرف مواد مخدر و روسپي‌گري فزوني يافت. تمام ”خلاف‌هايي“ را كه حزب روزي با آنها مي‌جنگيد دوباره رواج يافتند.

شقاوت، ذات خبيث، اعمال پليد و توانايي نابودسازي مملكت در ح‌ک‌چ افزايش يافت. در زمان كشتار ميدان تيان‌آن‌من در سال 1989، حزب ارتش و تانك‌ها را بسيج كرد تا دانشجويان معترض را در ميدان تيان‌آن‌من به خاك و خون بكشند. آزار و شكنجه‌ي ظالمانه‌اي كه در مورد تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ بكار گرفته شد حتي از اين هم بدتر است. در ماه اكتبر 2004 به منظور گرفتن زمين‌ها از كشاورزان، شهر يولين (Yulin) از استان شانزي (Shaanxi) بيش از 1600 پليس ضدشورش را جهت دستگيري و شليك به بيش از 50 كشاورز بسيج كرد. كنترل سياسي دولت چين همچنان وابسته به فلسفه‌ي ح‌ک‌چ مبني بر مبارزه و خشونت است. تنها تفاوت آن با گذشته‌ اين است كه حزب نسبت به گذشته فريبكارتر شده است.

قانون‌گذاري: ح‌ک‌چ هرگز دست از ايجاد تضاد در ميان مردم برنداشته است. آنها تعداد كثيري از شهروندان را به بهانه‌ي مرتجع بودن، راستگرايي، عنصر نامطلوب و عضويت در فرقه‌هاي شيطاني مورد شكنجه و آزار قرار داده‌اند. طبيعت خشن و مستبد ح‌ک‌چ به جنگ خود با ديگر گروه‌هاي مدني و ارگان‌ها ادامه مي‌دهد. تحت عنوان ”برقراري نظم و ثبات در جامعه“ حزب مرتباً قانون اساسي و قوانين و مقررات را تغيير مي‌دهد و هركسي را كه با دولت مخالفت كند تحت عنوان مرتجع مورد آزار و شكنجه قرار مي‌دهد.

در ماه جولاي 1999 جيانگ زِمين برخلاف نظر بقيه‌ي اعضا‌ي كنگره يك تصميم شخصي اتخاذ كرد و آن نابودسازي فالون ‌گونگ در زماني سه ماهه بود. تهمت و دروغ خيلي سريع تمام كشور را در برگرفت. پس از آنكه جيانگ زمين طي مصاحبه‌اي با روزنامه‌ي فرانسوي فيگارو (La Figaro) فالون ‌گونگ را فرقه‌اي ظاله و شيطاني معرفي كرد، تبليغات رسمي دولت چين با انتشار مقالات زيادي همراه گشت كه طي آن همگان تحت فشار گذارده مي‌شدند تا در مقابل فالون ‌گونگ موضع بگيرند. كنگره‌ي ملي مردمي تحت فشار گذارده شد تا قانون مقابله با فرقه‌هاي شيطاني را تصويب كند و كمي بعد دادگاه عالي مردمي و دادستاني عالي مردمي مشتركاً تصميم فوق را تأييد كردند.

در 22 جولاي 1999 خبرگزاري شين‌هوا (Xinhua) سخنراني‌هاي رهبران اداره‌ي هماهنگي و تبليغات ح‌ک‌چ را انتشار داد كه در آن از آزار و شكنجه‌هاي جيانگ عليه فالون ‌گونگ حمايت شده بود. مردم چين خيلي آسان گرفتار چنين شكنجه‌هايي شدند فقط بدين دليل كه حزب چنين تصميم گرفته بود. آنها تنها مي‌توانند فرامين را اطاعت كنند و جرأت كوچكترين اعتراضي ندارند.

در طول 5 سال گذشته دولت يك‌چهارم از منابع مالي ملي را جهت آزار و شكنجه‌ي فالون ‌گونگ بكار گرفته است. تمام مردم موظف شده‌اند كه يک امتحان را بگذرانند و اكثر آناني‌كه به تمرين فالون ‌گونگ اعتراف كرده و از ادامه‌ي اين راه صرفنظر نكرده‌اند شغل خود را از دست داده و بعضي نيز به كار در اردو‌گاه‌هاي كار اجباري محكوم شده‌اند. تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ هيچ قانوني را نقض نكرده‌اند و هيچ خيانتي به كشور نكرده و در مقابل دولت نيز نايستاده‌اند. آنها تنها به ”درستكاري، شفقت و بردباري“ اعتقاد داشته‌اند. با اين وجود صدها هزار نفر به زندان افتاده‌اند. با وجود سانسور شديد خبري ح‌ک‌چ در مورد اطلاعات مربوط به شكنجه‌ي تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ خانواده‌ي بيش از 1100 نفر شكنجه و مرگ آنان در اثر شكنجه را تأييد كرده‌اند. تعداد كشته‌گان اين شكنجه‌ها بسيار بيشتر از اين رقم است.

گزارشات جديد: در پانزدهم اكتبر سال 2004 خبرگزاري ون‌وي‌پائو (Wenweipao) هنگ‌كنگ خبر از بازگشت بيستمين ماهواره‌ي چيني به زمين و سقوط آن بر روي منزل هو جي‌يو (Huo Jiyu) واقع در شهر پنگ‌لاي (Penglai) در بخش دايين (Dayin) استان سي‌چوآن (Sichuan) و تخريب اين خانه داد. اين گزارش به نقل از مدير بخش‌داري دايين، آي يوچينگ (Ai Yuqing) مي‌نويسد كه تأييد مي‌شود كه ”جسم سياه‌رنگ“ ماهواره بوده است. خود شخص آي (Ai) قائم مقام رئيس پروژه‌ي بازيابي ماهواره در محل يادشده بود. با اين وجود خبرگزاري شين‌هوآ تنها زمان بازيابي ماهواره را اعلام كرد و تأكيد كرد كه اين بيستمين ماهواره‌ي آزمايشي و تکنيکي بازيابي شده توسط چين بود. شين‌هوآ حتي يك كلمه هم در مورد تخريب منزل فوق توسط اين ماهواره نگفت. اين نمونه‌اي از گزارشات پخش‌شده توسط رسانه‌هاي چين است كه تنها به پخش اخبار خوب بسنده كرده و اخبار بد را لاپوشاني مي‌كنند.

دروغ و تهمت‌هاي منتشره در روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني كمك بزرگي در راه جامه‌ي عمل پوشاندن به سياست‌هاي ح‌ک‌چ در تمامي جنبش‌هاي سياسي گذشته بوده است. فرمان حزب سريعاً توسط رسانه‌ها در كل كشور پخش شده و اجرا مي‌گردد. زماني‌كه حزب تصميم به اجراي جنبش ضد راستگرايي گرفت، رسانه‌ها در سرتاسر چين يك‌صدا جرايم راستگرايان را پخش كردند. زماني‌كه حزب تصميم به تشكيل كمون‌هاي مردمي گرفت، تمام روزنامه‌ها يك‌صدا شروع به تعريف و تمجيد از اين كمون‌هاي مردمي كردند. در طول يك ماه اول شروع آزار و اذيت فالون ‌گونگ تمامي شبكه‌هاي راديو و تلويزيوني مكرراً فالون ‌گونگ را در بخش‌هاي مهم خبري خود مورد تهمت قرار داده و اذهان مردم را شستشو دادند. از آن زمان جيانگ تمامي رسانه‌ها را بسيج كرده تا در مورد فالون ‌گونگ دروغ‌پراكني كنند. اين كار با سعي در ايجاد تنفر نسبت به تمرين‌کنندگان فالون ‌گونگ از طريق پخش اكاذيب در مورد جنايات و خودكشي‌هاي تمرين‌کنندگان آن انجام گرفته است. يكي از مثال‌هاي بارز اين دروغ‌پراكني‌ها واقعه‌ي ”خودسوزي ميدان تيان‌آن‌من“ است كه توسط ارگان غيردولتي ”توسعه‌ي آموزش بين‌الملل“ بعنوان يك اقدام دولتي دروغين جهت فريب مردم مورد انتقاد قرار گرفت. در 5 سال گذشته هيچ‌يك از روزنامه‌ها و ايستگاه‌هاي تلويزيون چين گزارش صحيحي در مورد فالون ‌گونگ ارائه نكرده‌اند.

مردم چين به شنيدن اخبار دروغ عادت كرده‌اند. يكي از گزارش‌گران ارشد خبرگزاري شين‌هوآ يك‌بار گفت: ”چگونه مي‌توانيد به گزارش‌هاي شين‌هوآ اعتماد كنيد؟“ مردم آژانس‌هاي خبري چين را سگ‌هاي حزب مي‌نامند. يك شعر محلي مي‌گويد: ”آن سگي است كه حزب پرورش داده، پس از دروازه‌ي حزب مراقبت مي‌كند. هر كسي را كه حزب بگويد گاز مي‌گيرد و هرچند بار كه حزب بگويد اين كار را مي‌كند.“

تحصيلات: در چين تحصيلات نيز ابزار ديگري براي كنترل مردم گرديد. هدف اصلي تحصيلات پرورش روشنفكراني بود كه هم دانش داشته باشند و هم قضاوت صحيح. دانش عبارتست از فهم اطلاعات و وقايع تاريخي و منظور از قضاوت نيز روند تحليل، بررسي، انتقاد و توليد مجدد اين دانش‌ها است – اين روند در واقع يك پروسه‌ي تقويت بُعد معنوي است. كساني كه تنها دانش دارند و از حس قضاوت بي‌بهره‌اند ”خرخوان“ ناميده مي‌شوند نه يك روشنفكر واقعي برخوردار از وجدان اجتماعي. به همين دليل است كه در تاريخ چين روشنفكراني از احترام بالا برخورداربوده كه از حس قضاوت صحيح برخوردار بوده‌اند و نه تنها از دانش. تحت كنترل و نظارت ح‌ک‌چ كشور پر از روشنفكراني ‌شده كه تنها از دانش برخودارند و نه حس قضاوت، و يا اينكه جرأت قضاوت ‌كردن را ندارند. آموزش در مدارس بر اين امر تمركز دارد كه به دانش‌آموزان بفهماند كه كارهايي را انجام دهند كه حزب مي‌گويد و از كارهايي كه حزب رد مي‌كند پرهيز كنند. در سال‌هاي اخير تمامي مدارس شروع به تدريس سياست و تاريخ ح‌ک‌چ در كتاب‌هاي درسي يكسان كردند. معلم‌ها به محتواي اين كتاب‌ها اعتقادي ندارند ولي نظام حزبي آنها را مجبور ساخته كه عليرغم ميل خود آنها را تدريس كنند. دانش‌آموزان متون و گفته‌هاي معلمان‌شان را قبول ندارند ولي بايد براي قبول شدن در امتحان تمامي مطالب را حفظ كنند. اخيراً سوالاتي در مورد فالون ‌گونگ در سؤالات كنكور دانشگاه‌ها و امتحانات ورودي گنجانده ‌شده ‌است. دانشجوياني كه جواب‌هاي مشخص و معين‌شده به اين سوالات را ندانند نمي‌توانند ثمره‌ي خوبي بگيرند و به دانشگاه‌ها و دبيرستان‌هاي خوب دست يابند. اگر دانش‌آموزي جرأت كند و حقيقت را بگويد سريعاً از مدرسه اخراج شده و شانس ادامه‌ي تحصيلات رسمي را از دست مي‌دهد.

در نظام تحصيلي عمومي، به لحاظ تأثير روزنامه‌ها و اسناد دولتي، بسياري از جملات و گفته‌هاي معروف بعنوان حقايق انتشار مي‌يابند، گفته‌هايي مثل سخنان قصار مائو: ”ما بايد هر‌آنچه را كه دشمن ما با آن مخالف است حمايت كنيم و با هر آنچه كه او حمايت مي‌كند، مخالفت كنيم.“ تأثير منفي آن همه‌گير است: قلب مردم را مسموم ساخته، جانشين خيرخواهي گرديده و اصول اخلاقي زندگي در صلح و آرامش را نابود ساخته است.

در سال 2004 مركز اطلاعات چين تحقيقي را كه توسط چاينا سينا نت (China Sina Net) انجام شده بود تحليل كرد و نتايج نشانگر اين است كه 6/82 درصد از جوانان چيني معتقدند كه در زمان جنگ مي‌توان زنان، كودكان و زندانيان جنگي را مورد سوء استفاده قرار داد. چنين نتايجي تكان‌دهنده است؛ ولي انعكاس‌دهنده‌ي طرز فكر جوانان چيني بخصوص آنهايي است كه به نسل جوان‌تري تعلق دارند و كوچك‌ترين دركي نسبت به مفاهيم فرهنگي سنتي مثل درستكاري و انسانيت جهاني ندارند.

در يازدهم سپتامبر سال 2004 مردي با حالت خشم و تعصب 28 كودك را در شهر سوجو (Suzhou) مجروح كرد. در بيستم همان ماه مرد ديگري در استان شان‌دونگ (Shandong) 25 محصل دبستاني را به ضرب چاقو مجروح كرد. بعضي از معلمان مدارس ابتدائي كودكان را مجبور كردند تا با دست ترقه و وسايل آتش‌بازي بسازند تا با فروش آنها براي مدرسه بودجه‌اي تهيه شود كه اين كار به انفجار اين مواد و كشته‌شدن دانش‌آموزان انجاميد.


تحقق بخشيدن به سياست‌ها: ح‌ک‌چ اغلب به منظور تحقق بخشيدن به سياست‌هايش از تهديد و زور استفاده كرده ‌است. يكي از ابزارهايي كه از آن بهره برده شد شعارهاي سياسي بود. براي مدت زمان طولاني ح‌ک‌چ از تعدادي شعارهاي سياسي خاص بعنوان معياري براي ارزيابي موفقيت‌هاي سياسي استفاده كرد. در طول انقلاب فرهنگي، پكن يك‌شبه ”درياي سرخي“ از پوسترها گشت كه شعارهايي همچون ”مرگ بر سرمايه‌داران حاكم در حزب“ بر روي آنها نوشته شده بود. در مناطق روستايي شعارها مختصر گشته و نوشته بود ”مرگ بر حزب حاكم.“

اخيراً در راستاي حمايت از قوانين جنگل‌داري، سازمان جنگل‌داري و ايستگاه‌هاي مربوطه هشدارها و شعارهاي زيادي را مطرح كرده‌اند و در مناطق مختلف نصب نموده‌اند. دست‌ نيافتن به شعارهاي فوق به منزله‌ي عدم موفقيت در انجام وظيفه‌ي محوله است. در نتيجه دفاتر محلي دولتي شعارهاي بسياري را در مناطق مختلف نصب كردند كه از آن‌جمله مي‌توان به اين شعار اشاره كرد: ”هر كسي در كوه‌ها و جنگل‌ها آتش روشن كرده و چوب‌ها را بسوزاند روانه‌ي زندان خواهد شد.“ در سال‌هاي اخير در دفاتر سازمان كنترل جمعيت شعارهاي بسيار عجيب و نادري به چشم مي‌خورد: ”اگر كسي قانون را نقض كند، كل مردان روستا عقيم خواهند شد،“ ”يك قبر بيشتر به تولد يك بچه‌ي بيشتر ارجح است،“ و يا ”اگر شخصي كه قانوناً بايد وازكتومي (بستن لوله‌هاي اسپرم‌ساز) شود از اين كار سر باز زند خانه‌اش را خراب خواهيم كرد، اگر زني كه موظف به سقط جنين است از اين كار سرپيچي كند، گاوها و شاليزار برنج او مصادره خواهد شد.“ شعارهاي ديگري نيز وجود دارد كه همگي ناقض حقوق بشر و قانون اساسي هستند مثل ”اگر امروز ماليات خود را نپردازيد فردا در زندان خواهيد خوابيد.“

شعار در واقع گونه‌اي تبليغ بوده كه صراحت و تكرر آن بيشتر است. از اين رو دولت چين اغلب به منظور انتشار و تبليغ ايده‌ها، اعتقادات و مواضع سياسي خود از شعار استفاده مي‌كند. شعارهاي سياسي را مي‌توان سخناني دانست كه دولت با مردم خود مطرح مي‌كند. با اين وجود در شعارهاي سياسي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، حس تمايل دولت به خشونت و ظلم كاملاً براي هر كسي ملموس است.


ح– كل جمعيت را شستشوي مغزي بده و كشور را مبدل به ”زندان افكار“ كن

مؤثرترين سلاحي كه ح‌ک‌چ براي حفظ حكومت مستبد و ظالم خود بكار مي‌گيرد نظام كنترل و نظارت آن است. ح‌ک‌چ با نقشه‌اي كاملاً منظم و سازمان‌دهي‌شده گونه‌اي اطاعت فكري را به مردم اين كشور تحميل مي‌كند. اينكه حزب مرتباً اعمال ضد و نقيض انجام داده و خود را نقض كند و يا تغيير در روند و نگرش سياسي خود ايجاد كند تا زماني‌كه نظام هماهنگ و برنامه‌ريزي‌شده‌ي حزب مردم را فريب داده و حق مسلم آنها را با فريب زير پا گذارد چندان مهم نبوده و مشكلي ايجاد نمي‌كند. شاخك‌هاي حسي دولت همه جا حاضرند. چه در مناطق شهري و چه در مناطق روستايي، ساكنين تحت كنترل كميته‌هاي خياباني و يا شهركي هستند. تا چندي پيش ازدواج و يا طلاق و بچه‌دارشدن همگي به تأييد و مجوز اين كميته‌ها نياز داشتند. ايدئولوژي، طرز فكر، سازمان‌دهي، ساختار اجتماعي، مكانيزم تبليغاتي و نظام‌هاي اداري حزب همگي در خدمت اهداف استبدادي و ديكتاتوري او هستند. حزب از طريق سيستم‌هاي دولتي سعي در كنترل تمامي افكار و اعمال شخصي مردم دارد.

سنگدلي ح‌ک‌چ در كنترل مردم به شكنجه‌ها و ضرب و شتم‌هاي فيزيكي محدود نمي‌شود. حزب مردم را مجبور مي‌كند كه حتي توانايي استقلال فكري خود را نيز فراموش كرده و آنها را به انسان‌هاي ترسو‌ي وحشت‌زده‌اي تبديل كرده كه تنها به فكر محافظت مرز خود بوده و جرأت ندارند دم برآروند. هدف ح‌ک‌چ اين است كه تمامي مردم را به گونه‌اي شستشوي مغزي دهد كه مثل حزب فكر كرده و سخن بگويند و هر آنچه كه حزب مي‌گويد انجام دهند.
مثلي وجود دارد كه مي‌گويد: ”سياست حزب همچون ماه است، هر 15 روز تغيير مي‌كند.“ اينكه حزب هر از چند گاهي سياست‌هاي خود را تغيير دهد اهميتي ندارد، مهم اين است كه ملت دقيقاً از آنها پيروي كنند. زماني‌كه از شما جهت حمله به ديگران استفاده مي‌گردد، لازم است از حزب به خاطر اينکه قدرت شما را تحسين کرده تشكر كنيد و زماني‌كه مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيريد بايد از ح‌ک‌چ ممنون باشيد چرا كه به شما درسي آموخته است؛ زماني كه به اشتباه مورد تبعيض قرار مي‌گيريد و سپس ح‌ک‌چ اين اشتباه را برايتان جبران مي‌كند بايد بخاطر اينکه ح‌ک‌چ سخاوتمند بوده و ذهني باز داشته و قادر بوده اشتباهاتش را جبران کند از او تشکر کنيد. ح‌ک‌چ حكومت استبدادي خود را با طي سيكل‌هايي از سركوب و متعاقب آن جبران پيش مي‌برد.

پس از 55 سال ظلم و استبداد، ح‌ک‌چ افكار مردم را زنداني كرده و آنرا در محدوده‌اي كه خود تعيين كرده منحصر ساخته ‌است. تفكر خارج از اين مرز و محدوده جرم تلقي مي‌شود. پس از سپري ‌شدن مبارزات و نزاع‌هاي مكرر به جايي رسيده‌اند كه حماقت را عقل دانسته و آنرا مي‌ستايند؛ ترسو بودن راه زنده ماندن است. در جامعه‌اي مدرن كه اينترنت بعنوان شاهراه اطلاعاتي آن مطرح است ح‌ک‌چ از مردمش مي‌خواهد خود ناظر خود بوده و از خواندن اخبار خبرگزاري‌هاي خارجي خودداري كرده و به سايت‌هايي كه در آنها كلماتي مثل ”حقوق بشر“ و ”دمكراسي“ بكار رفته وارد نشوند.

جنبش ح‌ک‌چ جهت شستشوي مغزي مردم حركتي كاملاً احمقانه، ظالمانه و نفرت‌انگيز است. اين كار ارزش‌هاي اخلاقي و اصول جامعه‌ي چيني را به انحراف كشانده و معيارهاي كاملاً جديدي براي رفتار و سبك زندگي آنها تعريف كرده است. ح‌ک‌چ براي تقويت حاكميت مطلق خود جهت حكومت بر چين، به‌طور پيوسته با استفاده از ”مذهب تماماً دربرگيرنده‌ي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)“ مردم را مورد شكنجه‌ي جسمي و روحي قرار مي‌دهد.


نتيجه‌گيري

چرا ح‌ک‌چ براي حفظ قدرت خود بايد مرتباً درگير جنگ و نزاع باشد؟ چرا حزب فكر مي‌كند كه تا زماني‌كه زندگي جاري ‌است، درگيري تمامي ندارد؟ ح‌ک‌چ براي دستيابي به اهدافش در كشتن مردم و تخريب محيط زيست و اكولوژي ترديدي به خود راه نمي‌دهد و برايش اهميتي ندارد كه اكثريت كشاورزان و ساكنان شهرها در فقر زندگي مي‌كنند.

آيا براي ايدئولوژي كمونيسم است كه ح‌ک‌چ دست از درگيري‌ها و منازعات بي‌پايان خود نمي‌كشد؟ پاسخ منفي‌ است. يكي از اصول ح‌ک‌چ براندازي مالكيت شخصي است، همان‌چيزي كه حزب از ابتداي بدست‌گيري قدرت بدنبالش بود. ح‌ک‌چ معتقد بود كه مالكيت شخصي ريشه‌ي تمامي پليدي‌ها است. با اين وجود پس از اصلاحات اقتصادي در دهه‌ي 1980 مالكيت شخصي در چين به رسميت شناخته شد و قانون اساسي نيز از آن حمايت كرد. با دقيق شدن در عمق دروغ‌هاي ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، مردم بوضوح مي‌بينند كه حزب در حكومت 55 ساله‌‌ي خود تنها باعث توزيع مجدد اموال و دارائي‌ها به كسان ديگر گرديده و پس از چند دوره دست به دست كردن اين اموال نهايتاً آنها را به دارائي‌هاي شخصي خود ضميمه كرده است.

ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین) ادعا مي‌كند كه ”سردم‌دار و طليعه‌دار طبقه‌ي كارگر“ است. وظيفه‌اش براندازي سرمايه‌داري است. حال آنكه آيين‌نامه‌ها و مقررات كنوني حزب صريحاً به سرمايه‌داران اجازه‌ي پيوستن به حزب را مي‌دهد. اعضاي ح‌ک‌چ ديگر به حزب و كمونيسم اعتقادي ندارند و بقاي حزب كمونيست را غير قابل توجيه مي‌بينند. تنها چيزي كه از حزب كمونيست باقي مانده پوسته‌اي است خالي كه از محتواي ادعا شده‌ي آن چيزي باقي نمانده است.

آيا تلاش طولاني‌مدت آن براي دور نگه‌داشتن اعضاي حزب كمونيست از فساد و انحراف موفقيتي داشته است؟ خير. 55 سال پس از به قدرت‌رسيدن ح‌ک‌چ(حزب کمونیست چین)، فساد، اختلاس، اعمال غيرقانوني و اعمالي كه ملت و كشور را تهديد مي‌كند بشدت در ميان مقامات ح‌ک‌چ در سطح كل كشور رواج دارد. در سال‌هاي اخير از ميان حدود 20 ميليون نفر مقامات حزب در چين، 8 ميليون نفر‌شان به دليل خلاف‌كاري و فساد مجازات گرديده‌اند. هر ساله حدود يك ميليون نفر از دست مقامات فاسدي كه مورد مؤاخذه قرار نگرفته‌اند به دادگاه شكايت مي‌برند. از ماه ژانويه تا سپتامبر 2004 اداره‌ي ارزهاي خارجي چين موارد غيرقانوني انتقال و تبديل ارزهاي خارجي را در 35 بانك و 41 شركت مورد بازرسي قرار داد و 12 ميليون دلار معاملات غيرقانوني را كشف كرد. بر اساس آمار سال‌هاي اخير بيش از 4000 نفر از مقامات ح‌ک‌چ به همراه پول‌هايي كه اختلاس كرده بوده‌اند از چين فرار كرده‌اند و پول‌هاي سرقتي آنها از دولت بالغ بر ده‌ها ميليارد دلار بوده است.

آيا مبارزات انجام‌گرفته با هدف بهبود بخشيدن به وضعيت تحصيلي و آگاهي مردم و درجهت ايجاد علاقه‌مندي به امور ملي بوده ‌است؟ پاسخ مجدداً منفي است. در چين امروز كسب و تلاش براي كسب ماديات شايع است و مردم كم‌كم ارزشهاي سنتي و صداقت خود را از دست مي‌دهند. فريب‌دادن بستگان و كلاهبرداري از دوستان براي مردم امري عادي شده است. در مقابل مسائل مهمي مثل حقوق بشر و آزار و اذيت فالون ‌گونگ بسياري از مردم بي‌تفاوت بوده و از صحبت در مورد آنها امنتاع مي‌كنند. مخفي ‌نگه‌داشتن افكار و كتمان حقيقت، ‌مهارتي ابتدايي براي ادامه‌ي حيات در چين شده است. ح‌ک‌چ در زمان لازم مكرراً احساسات عمومي را تحريك كرده و حس ملي‌گرايي مردم را در موقعيت‌هاي لازم بيدار مي‌گرداند. براي مثال ح‌ک‌چ ممکن است مردم چين را سازمان‌دهي كند تا به سمت سفارت امريكا سنگ پرتاپ كرده و پرچم‌هاي امريكا را به آتش بكشند. با مردم چين بعنوان توده‌ي مطيع برخورد گرديده و يا بعنوان گروهي اراذل و اوباش خشن، ولي هرگز بعنوان شهرونداني كه تضميني در مورد حقوق مسلم‌شان وجود داشته باشد سخني به ميان نيامده است. بهبود وضعيت فرهنگي پايه و اساس رشد آگاهي و وجدان مردم است. اصول اخلاقي كنفسيوس و منشيوس (Mencius) براي هزاران سال معيارها و اصول اخلاقي ملت چين را تشكيل داده بودند. ”اگر تمامي اين اصول [اخلاقي] به دست فراموشي سپرده شوند ديگر قانوني وجود نخواهد داشت تا مردم از آن پيروي كنند و نيكي و پليدي را از هم متمايز کنند. آنها مسير را گم خواهند كرد... تائو از بين خواهد رفت.“ [9]

هدف مبارزات طبقاتي ح‌ک‌چ ايجاد هر گونه هرج و مرج و درگيري‌هاي دائم است تا از آن طريق بتواند خود را بعنوان يكه قدرت حاكم و تنها دين و مذهب موجود در چين به رخ بكشد و از ايدئولوژي حزبي براي كنترل مردم چين سود جويد. مؤسسات دولتي، نظامي و خبرگزاري‌ها و رسانه‌ها همگي ابزار ح‌ک‌چ جهت ادامه‌ي خشونت و ديكتاتوري هستند. ح‌ک‌چ با آفات درمان‌ناپذيري كه به جان ملت چين انداخته خود نيز به زوال خود نزديك گرديده و سقوطش اجتناب ناپذير مي‌نمايد.

برخي از مردم نگران اين هستند كه اگر ح‌ک‌چ سقوط كند كشور دچار هرج و مرج و نابساماني مي‌گردد. حكومت چين پس از حزب كمونيست به دست چه كسي خواهد افتاد؟ در تاريخ 5 هزار ساله‌ي چين، دوره‌ي 55 ساله‌ي حاكميت ح‌ک‌چ به كوچكي يك تكه ابر كوچك در حال گذر در آسمان بي‌انتها است. متأسفانه در طول اين دوره‌ي كوتاه 55 ساله، ح‌ک‌چ تمامي اعتقادات و معيارهاي سنتي را در هم شكسته، اصول اخلاقي و ساختار اجتماعي را تخريب كرده، توجه و عشق بين انسان‌ها را تبديل به نزاع و تنفر كرده و احترام و تقدس آسمان‌ها، زمين و طبيعت را به خودخواهي بشر و ميل به تسخير طبيعت مبدل كرده است. حزب با ويراني‌ها و تخريب‌هايي كه يكي پس از ديگري موجب شده، نظام‌هاي اكولوژيكي، اخلاقي و اجتماعي را نابود كرده و ملت چين را با بحراني عميق روبرو كرده است.

در تاريخ چين، تمامي رهبران نيک‌خواه، عشق به مردم، سير نگه‌داشتن آنها و ايجاد شرايط تحصيل برايشان را از وظايف دولت خود مي‌دانسته‌اند. فطرت بشري به مهرباني نياز دارد و نقش دولت پاسخگويي به اين ظرفيت و خواست بشري است. بر اساس گفته‌ي منشيوس: ”اين راهي‌است كه مردم مي‌پيمايند؛ آناني كه از حمايت دائم برخوردار شوند قلبي ابدي خواهند داشت حال آنكه كساني كه از چنين حمايت مستمري برخوردار نباشند قلب‌شان نيز هميشگي نخواهد بود.“ [10] تحصيل بدون رفاه و بهروزي بي‌تأثير است؛ رهبران ظالمي كه هيچ عشقي نسبت به مردم نداشته و همواره مردم بي‌گناه را مي‌كشند همواره مورد تنفر مردم چين بوده‌اند.

در طول تاريخ 5 هزار ساله‌ي چين رهبران نيک‌خواه زيادي وجود داشته‌اند مثل امپراطور يائو (Yao) و امپراطور شان (Shun) در زمان‌هاي باستان، امپراطور ون (Wen) و امپراطور وو (Wu) از سلسله‌ي جو (Zhou) و امپراطور ون (Wen) و امپراطور جينگ (Jing) از سلسله‌ي هان (Han)، امپراطور تانگ تايزونگ (Tang Taizong) از سلسله‌ي تانگ (Tang) و امپراطور كانگ‌شي (Kangxi) و امپراطور چيان‌لانگ (Qianlong) از سلسله‌ي چينگ (Qing). سعادت و خوشبختي كه در زمان اين سلسله‌ها مردم از آن برخوردار بودند نتيجه‌ي پيروي از تائوي آسماني بود، پيروي از مرام ميانه‌روي و اعتدال و تلاش در جهت ايجاد ثبات و صلح. از مشخصه‌هاي رهبران خوب مهربان اين بود كه سعي مي‌كردند افراد توانا و شريف را بكار گرفته و نظرات مختلف را با روي باز بپذيرند، عدالت و صلح را انتشار داده و به مردم هر‌آنچه را كه نياز دارند بدهند. از اين طريق است كه شهروندان به خواست خود از قوانين اطاعت كرده، درستي و نزاكت را پيشه كرده، شاد زندگي كرده و بطور كارآمد كار مي‌كنند.

با نگاه به امور جاري جهان اغلب از خود مي‌پرسيم كه چه كسي سعادت يا اضمحلال يك ملت را تعيين مي‌كند، اگرچه همگي مي‌دانيم كه پستي و بلندي‌هاي پيش‌روي يك ملت دلايل خاص خودش را دارد. زماني‌كه ح‌ک‌چ از صحنه‌ي روزگار رخت بربندد مي‌توان انتظار داشت كه صلح و هماهنگي به چين بازگردد. مردم دوباره به صداقت، درستكاري، تواضع و صبر و بردباري روي خواهند آورد و كشور دوباره به نيازهاي اوليه‌ي مردم اهميت خواهد داد و تمامي حرفه‌ها و مشاغل شكوفا خواهند گشت.
.
.
[1] برگرفته از ”تاريخچه‌ي غذا و كالا“ در كتاب تاريخ سلسله‌ي هان (Han) (هان شو (Han Shu)). ”همگي در زير آسمان“ به معني ”چين تحت حكومت امپراطورها“ است.

[2] چيان بوچنگ (Qian Bocheng)، فرهنگ شرقي، چاپ چهارم، سال 2000.

[3] گائو گانگ (Gao Gang) و رائو شوشي (Rao Shushi) هر دو اعضاي كميته‌ي مركزي بودند. پس از تلاش ناموفق‌شان در جدال بر سر قدرت در سال 1954 به توطئه براي ايجاد تفرقه در حزب محكوم شدند و از حزب اخراج گرديدند. هو فنگ (Hu Feng)، محقق و منتقد ادبي با سياست ادبي عبث ح‌ک‌چ مخالفت كرد. او در سال 1955 از حزب اخراج و به 14 سال زندان محكوم شد. از سال 1951 تا 1952 ح‌ک‌چ جنبش‌هاي ”مبارزات سه‌گانه“ و ”مبارزات پنج‌گانه“ را براه انداخت و هدف آنها را ريشه‌كني فساد، اسراف و كاغذبازي در حزب، دولت، ارتش و ارگان‌هاي جمعي ديگر ذكر كرد.

[4] لو شون (Lu Xun) يا لو هسون (Lu Hsün) (25 سپتامبر 1881 – 19 اكتبر 1936) اغلب بعنوان پايه‌گذار ادبيات بومي و محلي چين معرفي مي‌شود. او همچنين يك مترجم مشهور بود. او بعنوان يك نويسنده‌ي جناح چپ نقش مهمي را در تاريخ ادبيات چين ايفا كرده ‌است. كتاب‌هاي او تأثير زيادي بر بسياري از جوانان چين گذاشت. پس از بازگشتش از دانشكده‌ي پزشكي سنداي (Sendai) در ژاپن در سال 1909، سمت استادي دانشگاه پكينگ (Peking) را بعهده گرفت و نوشتن را آغاز كرد.

[5] امپراطور يشم و پادشاه اژدها هر دو از شخصيت‌هاي اساطيري چين هستند. امپراطور يشم كه رسماً بعنوان علامت ماه اوت به شمار رفته و بچه‌ها و عوام مردم او را پدربزرگ آسمان مي‌دانند حاكم آسمان‌ها بوده و از زمره‌ي مهمترين خدايان ”معبد دائوئيستي چين“ است. پادشاه اژدها حاكم ملكوتي چهار دريا است. هريك از درياها نشانگر يكي از جهات اصلي است توسط يك پادشاه اژدها حكومت مي‌گردد. پادشاهان اژدها در قصرهاي شيشه‌اي زندگي مي‌كنند كه ميگوها بعنوان سرباز و خرچنگ‌ها بعنوان ژنرال‌ها از آنها حفاظت مي‌كنند. در كنار حاكميت بر حيات دريايي، پادشاهان اژدها وظيفه‌ي جمع‌آوري ابرها و باران‌زايي را نيز بعهده دارند. گفته مي‌شود كه پادشاه اژدهاي درياي شرق بزرگ‌ترين قلمرو را دارد.

[6] پنگ دهوآي (Peng Dehuai) (از 1898 تا 1974) ژنرال كمونيست چيني و رهبر سياسي. پنگ در جنگ كره فرمانده‌ي جنگ، قائم‌مقام اول در شوراي كشوري، عضو ”کميته‌ي اجرايي حزب کمونيست“ و از سال 1954 تا 1959 وزير دفاع بود. او پس از مخالفت با نظرات چپ‌گرايانه‌ي مائو در اجلاس لوشان (Lushan) ح‌ک‌چ در سال 1959 از منصب رسمي خود بركنار گرديد.

[7] جائو گائو (Zhao Gao) (تاريخ تولدش نامعلوم ولي مرگش در سال 210 قبل از ميلاد است)؛ خواجه‌باشي ارشد در سلسله‌ي چين (Qin). در سال 210 قبل از ميلاد پس از آنكه امپراطور چين شي هوآنگ (Qin Shi Huang) درگذشت، جائو گائو، نخست‌وزير لي سي (Li Si) و پسر دوم امپراطور بنام هو هاي (Hu Hai) دو وصيت‌نامه براي امپراطور جعل كردند و هو هاي را بعنوان امپراطور جديد معرفي كردند و به وليعهد اصلي فو سو (Fu Su) فرمان دادند كه خودكشي كند. بعدها بين جائو گائو و هو هاي درگيري و نزاع درگرفت. جائو گوزني را به داخل دربار آورد و ادعا كرد كه آن يك اسب است. تنها تعداد بسيار معدودي از مقامات جرأت كردند و گفتند كه آن اسب نيست. جائو گائو معتقد بود كه مقاماتي كه آن حيوان را گوزن ناميدند بر ضد او بودند و آنها را از سمت‌هاي درباري‌شان خلع كرد.

[8] كشتار داشينگ (Daxing) در ماه اوت سال 1966 در زمان تغيير رهبري حزب در پكن اتفاق افتاد. در آن زمان شيه فوجي (Xie Fuzhi) كه وزير امنيت عمومي بود در نشستي با اعضاي اداره‌ي امنيت عمومي پكن سخنراني‌اي را ايراد كرد و اعضا را ترغيب كرد كه هيچ مداخله‌اي در عملكرد گارد سرخ در مبارزه با ”پنج طبقه‌ي سياه“ نكنند. اين سخنراني سريعاً به كميته‌ي دائم اداره‌ي امنيت عمومي داکزينگ ارسال شد. پس از اين نشست، اداره‌ي امنيت عمومي داکزينگ سريعاً اقدام كرده و نقشه‌اي را جهت تحريك توده‌ها در بخش داکزينگ جهت كشتن ”پنج طبقه‌ي سياه“ طرح‌ريزي كرد.

[9] برگرفته از كانگ يووي (Kang Uouwei) گردآوري نوشته‌هاي سياسي (1981). جانگ‌هوآ ژوجو (Zhanghua Zhuju). كانگ يووي (از 1858 تا 1927) يكي از متفكران اصلاح‌طلب اواخر دوره‌‌ي چينگ (Qing) بود.

[10] برگرفته از منشيوس (Mencius) (فيلسوف چيني).
.
برای بازگشت به لیست فصل‌ها اینجا کلیک کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر