با درود،
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری جیزهایی موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیتهای تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی است و آن آسمان ای. ولی در کلّ خاصیت هر دو یکی است.
dl660k
این مقاله توسط مذهبیون به نگارش در آماده و احتمالا در آن از خدا و خدا باوری جیزهایی موجود است. نظر به اینکه من خود یک بیخدا هستم، این مقاله را فقط به خاطر واقعیتهای تاریخی منتشر کردم و نه به عنوان اینکه مذهب را راه حل کمونیسم بدانم. از نظر شخصی من هر دو مردود و در میدان عمل شرکت خورده اند و در واقع شخص خود من هیج تفاوتی میان مذهب و ایده الوژی نمیبینم، مگر آنکه این جیزی زمینی است و آن آسمان ای. ولی در کلّ خاصیت هر دو یکی است.
dl660k
.
فصل 1
حزب كمونيست چيست؟
مقدمه
درطول بيش از 5 هزار سال، مردم چين در سرزميني پرورش يافته توسط ”رودخانهي زرد“ و ”رودخانهي يانگتسه“، تمدني شكوهمند خلق كردند. در طول اين سالهاي طولاني, سلسلهها آمدند و رفتند و فرهنگ چين روبه فزوني و کاهش گذاشت. داستانهاي بينظير و متأثر کنندهاي در صحنهي چين بهنمايش درآمده است.
سال 1840، كه عموماً توسط تاريخنويسان بهعنوان آغاز دوران معاصر چين در نظر گرفته شده است، شروع سفر چين را از سنت بهسوي نوينسازي مشخص کرد. تمدن چين 4 رويداد بزرگ چالش و عکسالعمل را سپري كرد. سهتاي اول آنها شامل يورش به پكن توسط نيروي متحد انگليسي- فرانسوي در اوايل دههی 1860، جنگ چين و ژاپن در سال 1894 ( معروف به ”جنگ جيآوو“) و جنگ روسيه و ژاپن در شمالشرق چين در سال 1906 بود. در برابر اين سه رويداد، چين با ”جنبش غربيکردن“ عکسالعمل نشان داد که اين مسئله توسط واردات کالاها و مهمات، اصلاحات سازماني از طريق ”اصلاح در صد روز“ در سال 1898 [1] و تلاش در زمان پايان سلسلهي اخير چينگ براي تأسيس حكومتي قانوني و بعداً ”انقلاب شينهاي“ (يا ”انقلاب هسينهاي“) در سال 1911 [2]، مشخص شد.
در پايان جنگ جهاني اول, چين عليرغم اينكه فاتح ميدان بيرون آمد ولي در ميان ليست قويترين و قدرتمندترين نيروهاي در آن زمان قرار نگرفت. بسياري از چينيها معتقد بودند كه سه عکسالعمل اول چين با شكست روبرو شده بودند. ”جنبش چهارم مي“ [3] به چهارمين تلاش براي پاسخ به چالشهاي قبلي ختم شده و به غربيکردن تمام عيار فرهنگ چين از طريق جنبش كمونيستي و انقلاب افراطي آن منتهي شد.
اين مقاله مربوط است به حاصل آخرين رويداد عکسالعمل در چين، يعني تأثير جنبش كمونيست و حزب كمونيست بر تمدن چين. تجزيه و تحليلهايي ارائه خواهد شد تا روشن کند چه نتايجي بهبار آورده است، خواه آن توسط خود چينيها انتخاب شده باشد يا از خارج به چين تحميل شده باشد، پس از اينکه چين 160 سال از تاريخ خود را پشت سر گذاشته است، نزديک به يکصد ميليون نفر به مرگهاي غير طبيعي مردهاند و تقريباً تمامي فرهنگ و تمدن سنتي چين نابود شده است.
الف- اتکا به خشونت و ترور براي بدست گرفتن و نگه داشتن قدرت
”كمونيستها کسر شأن خود ميدانند که نگرشها و مقاصد خود را مخفي کنند. آنها آشكارا اعلان ميکنند که اهداف آنها فقط توسط بهزور براندازي تمامي شرايط اجتماعي موجود كسب ميشود“. [4] اين نقل قول برگرفته از پاراگراف پاياني بيانيهي كمونيست، سند اصلي حزب كمونيست ميباشد. خشونت، اولين و اصليترين ابزاري است كه حزب كمونيست بهوسيلهي آن قدرت را بهدست آورد. اين خصوصيت و ويژگي شخصيتي، به تمام اشكال بعدي حزب از همان زمان تولدشان منتقل شده است.
در حقيقت اولين حزب كمونيست دنيا سالها پس از مرگ كارل ماركس تأسيس شد. يك سال پس از ”انقلاب اكتبر“ در سال 1917, ”حزب كمونيست تماماً روسي (بلشويك)“ (بعدها بهعنوان ”حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي“ معروف شد) بهوجود آمد. اين حزب از استفاده از خشونت عليه ”دشمنان طبقاتي“ ناشي شد و از طريق خشونت عليه اعضاء حزب و شهروندان عادي ابقا يافت. در طول پاكسازي حكومت استالين در دههي 1930، حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي به كشتار بيش از 20 ميليون بهاصطلاح جاسوس و خائن و آنهايي که تصور ميشد نظرات متفاوتي داشته باشند دست زد.
حزب كمونيست چين (حکچ(حزب کمونیست چین)) در ابتدا بهعنوان شاخهاي از حزب كمونيست شوروي در ”سومين [سازمان] انترناسيونال كمونيستي“ شروع کرد. ازاينرو طبيعتاً حس كشتار را به ارث برد. در طول اولين جنگ داخلي بين کمونيست و کومينتانگ چين بين سالهاي 1927 و 1936، جمعيت استان جيانگشي از 20 ميليون نفر به 10 ميليون نفر كاهش يافت. خسارت بهبار آمده توسط استفادهي حكچ از خشونت ميتواند توسط اين جريانات به تنهايي ديده شود.
ممکن است استفاده از خشونت هنگام بهدست آوردن قدرت سياسي اجتنابناپذير باشد، اما هرگز رژيمي همانند حكچ كه اينقدر مشتاق كشتن باشد نبوده است, بهويژه در طي دوران صلح که شرايط غير از اين است. از سال 1949، تعداد كشتهشدگان توسط خشونتهاي حکچ بيشتر از تعداد كل كشتهشدگان درطول جنگهاي بين سالهاي 1921 تا 1949 بوده است.
نمونهي بسيار خوبي از استفادهي حزب کمونيست از خشونت، حمايت آن از ”خمرهاي سرخ کامبوج“ است. در دوران خمرهاي سرخ، يکچهارم جمعيت کامبوج شامل اکثريت مهاجران و نژادهاي چيني, كشته شدند. چين هنوز هم سد راه جامعهي بينالمللي در به محاكمه كشيدن خمرهاي سرخ ميشود تا بدين ترتيب نقش جنايتكارانهی حکچ را در قتل عام مخفي نگهدارد.
حکچ(حزب کمونیست چین) ارتباطهاي نزديکي با وحشيانهترين نيروهاي مسلح انقلابي دنيا و رژيمهاي مستبد دارد. علاوه بر خمرهاي سرخ، اين مسئله شامل احزاب كمونيستي در اندونزي، فيليپين، مالزي، ويتنام، ميانمار، لائوس و نپال نيز ميشود- که همهي آنها تحت حمايت حکچ تأسيس شدند. بسياري از رهبران اين احزاب كمونيستي، چيني هستند؛ برخي از آنها تا امروز هنوز در چين پنهان ميشوند.
ساير احزاب كمونيستي برپايهي مائوئستي عبارتند از ”راه درخشان آمريكاي جنوبي“ و ”ارتش سرخ“ ژاپن، كه فجايع آنها توسط جامعهي جهاني محكوم شده است.
يكي از تئوريهايي كه كمونيستها بهكار ميبرند, داروينيسم اجتماعي است. حزب كمونيست فرضيهي ”رقابت بين گونهها“ي داروين را در ارتباط با روابط انساني و تاريخ بشر, بهكار ميگيرد, اعتقاد دارد كه جدال طبقاتي تنها نيروي جلوبرنده براي توسعهي اجتماعي است. بنابراين، جدال، نخستين ”اعتقاد“ حزب كمونيست شد, ابزاري براي كسب و نگهداشتن كنترل سياسي. بيانات مشهور مائو بهسادگي اين منطق بقاي اصلح را آشكار ميكند: ”با وجود 800 ميليون نفر، چگونه بدون جدال امكانپذير است؟“
يکي ديگر از بيانات مائو كه مشابهاً مشهور است اين است كه انقلاب فرهنگي بايد ”هر هفت يا هشت سال“ اجرا شود. [5] بهكارگيري مكرر قدرت ابزار مهمي براي حکچ براي نگه داشتن حکومتش در چين ميباشد. هدف استفاده از زور ايجاد رعب و وحشت است. هر جدال و جنبشي بهعنوان تمرين رعب و وحشت خدمت کرد بهطوري که مردم چين قلبشان به لرزه افتاد, به رعب و وحشت گردن نهادند و بهتدريج تحت كنترل حکچ به بردگي گرفته شدند.
امروز, تروريسم دشمن اصلي جهان آزاد و متمدن شده است. تمرين تروريسم خشونتآميز حکچ(حزب کمونیست چین), به بركت تجهيزات حكومت, در گسترهاي وسيع بوده, دوامش طولانيتر و نتايجش نابودكنندهتر بوده است. امروز در قرن بيست و يكم, ما نبايد اين ويژگي به ارث بردهشدهي حزب كمونيست را فراموش كنيم, زيرا آن قطعاً در سرنوشت حکچ(حزب کمونیست چین)، زماني در آينده نقشي بسيار حساس را ايفا خواهد کرد.
ب- استفاده از دروغ براي توجيه خشونت
سطح تمدن ميتواند توسط درجهي خشونتي که در يك رژيم استفاده ميشود مورد سنجش قرار گيرد. با توسل به استفاده از خشونت, رژيمهاي كمونيستي آشكارا مرحلهي قهقرايي بزرگي در تمدن بشريت به نمايش گذاشتند. متأسفانه, حزب كمونيست توسط كساني كه معتقد بودند خشونت ابزاري اساسي و اجتنابناپذير براي توسعهي جامعه ميباشد, به عنوان پيشرفتگرايي در نظر گرفته شده است.
اين پذيرش خشونت ميبايستي به عنوان بهكارگيري بيمانند و ماهرانهي نيرنگ و دروغ توسط حزب كمونيست نگريسته شود كه ويژگي موروثي ديگري از حکچ ميباشد.
”از دوران جواني, ما دربارهي ايالات متحده به عنوان كشوري محبوب فكر ميكرديم. معتقديم كه اين مسئله به خاطر اين حقيقت است كه ايالات متحده هرگز نه چين را اشغال كرده, نه دست به هيچ حملهاي به چين زده است. بهطور بنياديتر اينكه, مردم چين بهخاطر ويژگي دمکراتيک و روشنفكر بودن مردم ايالات متحده برداشت خوبي از آن دارند.“
اين گزيده از سرمقالهاي چاپ شده در روزنامهي رسمي حکچ(حزب کمونیست چین)، شينهوا ديلي در 4 جولاي 1947 ميباشد. تنها سه سال بعد, حکچ سربازانش را براي جدال با سربازان امريكايي به شمال كره فرستاد و امريكاييها را به عنوان شيطانيترين امپرياليسهاي جهان به تصوير كشيد. هر فرد چيني کشور چين از خواندن اين سرمقاله که بيش از 50 سال پيش نوشته شده متحير ميشود. حکچ تمامي انتشاراتي را که عباراتي نظير چند سطر اخير را نقل قول کنند ممنوع اعلام کرده و نسخههاي بازنويسي شده را منتشر کرده است.
حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان به قدرت رسيدن, در هر جنبشي، از جمله از بين بردن ضد انقلابيون (1953-1950), ”همكاري“ مردم و مؤسسات خصوصي (1957-1954)، جريان ضد راستگراها (1957), انقلاب فرهنگي (1976-1966), قتل عام ميدان تيانآنمن (1989) و اخيراً آزار و شكنجهي فالون گونگ از سال 1999، ترفندهاي مشابهي را بهكار برده است. شرمآورترين مثال آن آزار و شكنجه انديشمندان در سال 1957 بود. حکچ انديشمندان را فرا خواند تا عقايدشان را ارائه دهند, اما پس از آن با استفاده از سخنرانيهايشان به عنوان مدركي براي ”جرمشان“ آنها را به عنوان ”راستگرايان“ آزار و شكنجه كرد. هنگامي كه برخي آزار و شكنجه را به عنوان توطئه يا ”دسيسهي مخفيانه“ مورد انتقاد قرار دادند, مائو علناً اظهار داشت، ”آن دسيسهاي مخفيانه نيست, بلكه شگردي آشكار است.“
فريب و دروغ نقش بسيار مهمي را در بهدست آوردن و نگهداشتن كنترل حکچ ايفا كرده است. چين از طولانيترين و كاملترين تاريخ در جهان برخوردار است و انديشمندان چيني از زمانهاي باستان والاترين ايمان را در تاريخ داشتهاند. چينيها از تاريخ براي ارزيابي واقعيت جاري و حتي براي کسب رشد معنوي شخصي استفاده كردهاند. حکچ براي اينكه تاريخ را به خدمت رژيم كنوني درآورد, تغيير حقايق تاريخي و سرپوش گذاشتن بر آنها را به انجام رسانده است. حکچ در تبليغات و دروغپردازيهايش تاريخ را از دورههاي دوري، حتي از دورهي ”بهار“ و ”پاييز“ (476- 770 ق.م) و دورهي ”كشورهاي درحال جنگ“ (221 ـ 475 ق.م) تا انقلاب فرهنگي اخير بازنويسي كرده است. يك چنين تحريفات تاريخي، از سال 1949 درطول بيش از 50 سال ادامه داشته و تمام تلاشها براي بازسازي حقايق تاريخي بهطور بيرحمانهاي توسط حکچ مسدود شده و نابود شده است.
هنگاميكه خشونت آنقدر ضعيف ميشود که نميتوان کنترل را برپا داشت، حکچ به فريب و دروغ متوسل ميشود که چهرهي خشونت را ميپوشاند و آنرا توجيه ميکند.
بايد پذيرفت كه فريب و دروغ توسط حزب كمونيست خلق نشد, بلكه اعمال افراد شرور دوران كهن هستند كه حزب كمونيست بدون هيچ شرمي آنها را بهكار برده است. حکچ زمين را به دهقانان, كارخانهها را به كارگران, آزادي و دمكراسي را به انديشمندان و صلح را به همگان قول داد. هيچكدام از اين عهد و پيمانها هرگز تحقق پيدا نكرده است. يك نسل از چينيهاي درگذشته فريب خورد و نسل ديگري به فريب خوردن ادامه ميدهند. اين بزرگترين مصيبت مردم چين، اسفانگيزترين سيماي ملت چين ميباشد.
- اصول دائماً درحال تغيير
حزب كمونيست چيست؟
مقدمه
درطول بيش از 5 هزار سال، مردم چين در سرزميني پرورش يافته توسط ”رودخانهي زرد“ و ”رودخانهي يانگتسه“، تمدني شكوهمند خلق كردند. در طول اين سالهاي طولاني, سلسلهها آمدند و رفتند و فرهنگ چين روبه فزوني و کاهش گذاشت. داستانهاي بينظير و متأثر کنندهاي در صحنهي چين بهنمايش درآمده است.
سال 1840، كه عموماً توسط تاريخنويسان بهعنوان آغاز دوران معاصر چين در نظر گرفته شده است، شروع سفر چين را از سنت بهسوي نوينسازي مشخص کرد. تمدن چين 4 رويداد بزرگ چالش و عکسالعمل را سپري كرد. سهتاي اول آنها شامل يورش به پكن توسط نيروي متحد انگليسي- فرانسوي در اوايل دههی 1860، جنگ چين و ژاپن در سال 1894 ( معروف به ”جنگ جيآوو“) و جنگ روسيه و ژاپن در شمالشرق چين در سال 1906 بود. در برابر اين سه رويداد، چين با ”جنبش غربيکردن“ عکسالعمل نشان داد که اين مسئله توسط واردات کالاها و مهمات، اصلاحات سازماني از طريق ”اصلاح در صد روز“ در سال 1898 [1] و تلاش در زمان پايان سلسلهي اخير چينگ براي تأسيس حكومتي قانوني و بعداً ”انقلاب شينهاي“ (يا ”انقلاب هسينهاي“) در سال 1911 [2]، مشخص شد.
در پايان جنگ جهاني اول, چين عليرغم اينكه فاتح ميدان بيرون آمد ولي در ميان ليست قويترين و قدرتمندترين نيروهاي در آن زمان قرار نگرفت. بسياري از چينيها معتقد بودند كه سه عکسالعمل اول چين با شكست روبرو شده بودند. ”جنبش چهارم مي“ [3] به چهارمين تلاش براي پاسخ به چالشهاي قبلي ختم شده و به غربيکردن تمام عيار فرهنگ چين از طريق جنبش كمونيستي و انقلاب افراطي آن منتهي شد.
اين مقاله مربوط است به حاصل آخرين رويداد عکسالعمل در چين، يعني تأثير جنبش كمونيست و حزب كمونيست بر تمدن چين. تجزيه و تحليلهايي ارائه خواهد شد تا روشن کند چه نتايجي بهبار آورده است، خواه آن توسط خود چينيها انتخاب شده باشد يا از خارج به چين تحميل شده باشد، پس از اينکه چين 160 سال از تاريخ خود را پشت سر گذاشته است، نزديک به يکصد ميليون نفر به مرگهاي غير طبيعي مردهاند و تقريباً تمامي فرهنگ و تمدن سنتي چين نابود شده است.
الف- اتکا به خشونت و ترور براي بدست گرفتن و نگه داشتن قدرت
”كمونيستها کسر شأن خود ميدانند که نگرشها و مقاصد خود را مخفي کنند. آنها آشكارا اعلان ميکنند که اهداف آنها فقط توسط بهزور براندازي تمامي شرايط اجتماعي موجود كسب ميشود“. [4] اين نقل قول برگرفته از پاراگراف پاياني بيانيهي كمونيست، سند اصلي حزب كمونيست ميباشد. خشونت، اولين و اصليترين ابزاري است كه حزب كمونيست بهوسيلهي آن قدرت را بهدست آورد. اين خصوصيت و ويژگي شخصيتي، به تمام اشكال بعدي حزب از همان زمان تولدشان منتقل شده است.
در حقيقت اولين حزب كمونيست دنيا سالها پس از مرگ كارل ماركس تأسيس شد. يك سال پس از ”انقلاب اكتبر“ در سال 1917, ”حزب كمونيست تماماً روسي (بلشويك)“ (بعدها بهعنوان ”حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي“ معروف شد) بهوجود آمد. اين حزب از استفاده از خشونت عليه ”دشمنان طبقاتي“ ناشي شد و از طريق خشونت عليه اعضاء حزب و شهروندان عادي ابقا يافت. در طول پاكسازي حكومت استالين در دههي 1930، حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي به كشتار بيش از 20 ميليون بهاصطلاح جاسوس و خائن و آنهايي که تصور ميشد نظرات متفاوتي داشته باشند دست زد.
حزب كمونيست چين (حکچ(حزب کمونیست چین)) در ابتدا بهعنوان شاخهاي از حزب كمونيست شوروي در ”سومين [سازمان] انترناسيونال كمونيستي“ شروع کرد. ازاينرو طبيعتاً حس كشتار را به ارث برد. در طول اولين جنگ داخلي بين کمونيست و کومينتانگ چين بين سالهاي 1927 و 1936، جمعيت استان جيانگشي از 20 ميليون نفر به 10 ميليون نفر كاهش يافت. خسارت بهبار آمده توسط استفادهي حكچ از خشونت ميتواند توسط اين جريانات به تنهايي ديده شود.
ممکن است استفاده از خشونت هنگام بهدست آوردن قدرت سياسي اجتنابناپذير باشد، اما هرگز رژيمي همانند حكچ كه اينقدر مشتاق كشتن باشد نبوده است, بهويژه در طي دوران صلح که شرايط غير از اين است. از سال 1949، تعداد كشتهشدگان توسط خشونتهاي حکچ بيشتر از تعداد كل كشتهشدگان درطول جنگهاي بين سالهاي 1921 تا 1949 بوده است.
نمونهي بسيار خوبي از استفادهي حزب کمونيست از خشونت، حمايت آن از ”خمرهاي سرخ کامبوج“ است. در دوران خمرهاي سرخ، يکچهارم جمعيت کامبوج شامل اکثريت مهاجران و نژادهاي چيني, كشته شدند. چين هنوز هم سد راه جامعهي بينالمللي در به محاكمه كشيدن خمرهاي سرخ ميشود تا بدين ترتيب نقش جنايتكارانهی حکچ را در قتل عام مخفي نگهدارد.
حکچ(حزب کمونیست چین) ارتباطهاي نزديکي با وحشيانهترين نيروهاي مسلح انقلابي دنيا و رژيمهاي مستبد دارد. علاوه بر خمرهاي سرخ، اين مسئله شامل احزاب كمونيستي در اندونزي، فيليپين، مالزي، ويتنام، ميانمار، لائوس و نپال نيز ميشود- که همهي آنها تحت حمايت حکچ تأسيس شدند. بسياري از رهبران اين احزاب كمونيستي، چيني هستند؛ برخي از آنها تا امروز هنوز در چين پنهان ميشوند.
ساير احزاب كمونيستي برپايهي مائوئستي عبارتند از ”راه درخشان آمريكاي جنوبي“ و ”ارتش سرخ“ ژاپن، كه فجايع آنها توسط جامعهي جهاني محكوم شده است.
يكي از تئوريهايي كه كمونيستها بهكار ميبرند, داروينيسم اجتماعي است. حزب كمونيست فرضيهي ”رقابت بين گونهها“ي داروين را در ارتباط با روابط انساني و تاريخ بشر, بهكار ميگيرد, اعتقاد دارد كه جدال طبقاتي تنها نيروي جلوبرنده براي توسعهي اجتماعي است. بنابراين، جدال، نخستين ”اعتقاد“ حزب كمونيست شد, ابزاري براي كسب و نگهداشتن كنترل سياسي. بيانات مشهور مائو بهسادگي اين منطق بقاي اصلح را آشكار ميكند: ”با وجود 800 ميليون نفر، چگونه بدون جدال امكانپذير است؟“
يکي ديگر از بيانات مائو كه مشابهاً مشهور است اين است كه انقلاب فرهنگي بايد ”هر هفت يا هشت سال“ اجرا شود. [5] بهكارگيري مكرر قدرت ابزار مهمي براي حکچ براي نگه داشتن حکومتش در چين ميباشد. هدف استفاده از زور ايجاد رعب و وحشت است. هر جدال و جنبشي بهعنوان تمرين رعب و وحشت خدمت کرد بهطوري که مردم چين قلبشان به لرزه افتاد, به رعب و وحشت گردن نهادند و بهتدريج تحت كنترل حکچ به بردگي گرفته شدند.
امروز, تروريسم دشمن اصلي جهان آزاد و متمدن شده است. تمرين تروريسم خشونتآميز حکچ(حزب کمونیست چین), به بركت تجهيزات حكومت, در گسترهاي وسيع بوده, دوامش طولانيتر و نتايجش نابودكنندهتر بوده است. امروز در قرن بيست و يكم, ما نبايد اين ويژگي به ارث بردهشدهي حزب كمونيست را فراموش كنيم, زيرا آن قطعاً در سرنوشت حکچ(حزب کمونیست چین)، زماني در آينده نقشي بسيار حساس را ايفا خواهد کرد.
ب- استفاده از دروغ براي توجيه خشونت
سطح تمدن ميتواند توسط درجهي خشونتي که در يك رژيم استفاده ميشود مورد سنجش قرار گيرد. با توسل به استفاده از خشونت, رژيمهاي كمونيستي آشكارا مرحلهي قهقرايي بزرگي در تمدن بشريت به نمايش گذاشتند. متأسفانه, حزب كمونيست توسط كساني كه معتقد بودند خشونت ابزاري اساسي و اجتنابناپذير براي توسعهي جامعه ميباشد, به عنوان پيشرفتگرايي در نظر گرفته شده است.
اين پذيرش خشونت ميبايستي به عنوان بهكارگيري بيمانند و ماهرانهي نيرنگ و دروغ توسط حزب كمونيست نگريسته شود كه ويژگي موروثي ديگري از حکچ ميباشد.
”از دوران جواني, ما دربارهي ايالات متحده به عنوان كشوري محبوب فكر ميكرديم. معتقديم كه اين مسئله به خاطر اين حقيقت است كه ايالات متحده هرگز نه چين را اشغال كرده, نه دست به هيچ حملهاي به چين زده است. بهطور بنياديتر اينكه, مردم چين بهخاطر ويژگي دمکراتيک و روشنفكر بودن مردم ايالات متحده برداشت خوبي از آن دارند.“
اين گزيده از سرمقالهاي چاپ شده در روزنامهي رسمي حکچ(حزب کمونیست چین)، شينهوا ديلي در 4 جولاي 1947 ميباشد. تنها سه سال بعد, حکچ سربازانش را براي جدال با سربازان امريكايي به شمال كره فرستاد و امريكاييها را به عنوان شيطانيترين امپرياليسهاي جهان به تصوير كشيد. هر فرد چيني کشور چين از خواندن اين سرمقاله که بيش از 50 سال پيش نوشته شده متحير ميشود. حکچ تمامي انتشاراتي را که عباراتي نظير چند سطر اخير را نقل قول کنند ممنوع اعلام کرده و نسخههاي بازنويسي شده را منتشر کرده است.
حکچ(حزب کمونیست چین) از زمان به قدرت رسيدن, در هر جنبشي، از جمله از بين بردن ضد انقلابيون (1953-1950), ”همكاري“ مردم و مؤسسات خصوصي (1957-1954)، جريان ضد راستگراها (1957), انقلاب فرهنگي (1976-1966), قتل عام ميدان تيانآنمن (1989) و اخيراً آزار و شكنجهي فالون گونگ از سال 1999، ترفندهاي مشابهي را بهكار برده است. شرمآورترين مثال آن آزار و شكنجه انديشمندان در سال 1957 بود. حکچ انديشمندان را فرا خواند تا عقايدشان را ارائه دهند, اما پس از آن با استفاده از سخنرانيهايشان به عنوان مدركي براي ”جرمشان“ آنها را به عنوان ”راستگرايان“ آزار و شكنجه كرد. هنگامي كه برخي آزار و شكنجه را به عنوان توطئه يا ”دسيسهي مخفيانه“ مورد انتقاد قرار دادند, مائو علناً اظهار داشت، ”آن دسيسهاي مخفيانه نيست, بلكه شگردي آشكار است.“
فريب و دروغ نقش بسيار مهمي را در بهدست آوردن و نگهداشتن كنترل حکچ ايفا كرده است. چين از طولانيترين و كاملترين تاريخ در جهان برخوردار است و انديشمندان چيني از زمانهاي باستان والاترين ايمان را در تاريخ داشتهاند. چينيها از تاريخ براي ارزيابي واقعيت جاري و حتي براي کسب رشد معنوي شخصي استفاده كردهاند. حکچ براي اينكه تاريخ را به خدمت رژيم كنوني درآورد, تغيير حقايق تاريخي و سرپوش گذاشتن بر آنها را به انجام رسانده است. حکچ در تبليغات و دروغپردازيهايش تاريخ را از دورههاي دوري، حتي از دورهي ”بهار“ و ”پاييز“ (476- 770 ق.م) و دورهي ”كشورهاي درحال جنگ“ (221 ـ 475 ق.م) تا انقلاب فرهنگي اخير بازنويسي كرده است. يك چنين تحريفات تاريخي، از سال 1949 درطول بيش از 50 سال ادامه داشته و تمام تلاشها براي بازسازي حقايق تاريخي بهطور بيرحمانهاي توسط حکچ مسدود شده و نابود شده است.
هنگاميكه خشونت آنقدر ضعيف ميشود که نميتوان کنترل را برپا داشت، حکچ به فريب و دروغ متوسل ميشود که چهرهي خشونت را ميپوشاند و آنرا توجيه ميکند.
بايد پذيرفت كه فريب و دروغ توسط حزب كمونيست خلق نشد, بلكه اعمال افراد شرور دوران كهن هستند كه حزب كمونيست بدون هيچ شرمي آنها را بهكار برده است. حکچ زمين را به دهقانان, كارخانهها را به كارگران, آزادي و دمكراسي را به انديشمندان و صلح را به همگان قول داد. هيچكدام از اين عهد و پيمانها هرگز تحقق پيدا نكرده است. يك نسل از چينيهاي درگذشته فريب خورد و نسل ديگري به فريب خوردن ادامه ميدهند. اين بزرگترين مصيبت مردم چين، اسفانگيزترين سيماي ملت چين ميباشد.
- اصول دائماً درحال تغيير
در ”مناظرهي رياست جمهوري“ امريکا در سال 2004 در تلويزيون, يكي از كانديداهاي رياست جمهوري گفت كه يك فرد زماني كه نياز داشته باشد، ميتواند تاكتيك را تغيير دهد, اما هيچگاه نبايستي ”عقايد“ يا ”ارزشهاي اصلي“ خود را تغيير دهد, در غير اينصورت ”وي قطعاً قابل اعتماد نيست.“ [6] اين گفته واقعاً اصلي عمومي را مشخص ميكند.
حزب كمونيست يك مثال نمونه است. به عنوان مثال, حكچ از زمان تأسيس خود از 80 سال پيش, 16 كنگرهي نمايندگان ملي را برگزار كرده و 16 بار قانون اساسي حزب را اصلاح كرده است. حکچ در طي 5 دهه از زمان به قدرت رسيدن خود، 5 اصلاحيهي اصلي را در قانون اساسي چين ايجاد كرده است.
ايدهال حزب كمونيست مساوات اجتماعي در جهت جامعهاي كمونيستي است. امروزه بههرحال، چينِ تحت كنترل كمونيست، ملتي با جديترين نابرابريهاي اقتصادي در دنيا شده است. بسياري از اعضاي حكچ ثروتمند فاسد شدهاند درحالي كه كشور 800 ميليون نفر دارد که در فقر بهسر ميبرند.
تئوريهاي راهنماي حكچ با ماركسيسم- لنينيسم آغاز شد, كه مائوئيسم و سپس افكار دِنگ و اخيراً ”نمودهاي سهگانه“ جيانگ به آن اضافه گرديد. ماركسيسم- لنينيسم و مائوئيسم با تئوريهاي دِنگ و ايدئولوژي جيانگ ابداً موافق نيستند- در واقع در تضاد با آنها هستند. اين معجوني از تئوريهاي كمونيستي بهكارگرفتهشده توسط حكچ، در واقع در تاريخ بشريت چيزي نادر است.
اصول شكلگيري حزب كمونيست بهطور وسيعي در تضاد با يكديگر بودهاند. از ايدهي تلفيق جهاني ارتقاء دولت ملي تا مليگرايي افراطي امروز, از نابودي تمامي مالكيتهاي خصوصي و تمامي طبقات استعمارگرانه تا نگرش امروزين حمايت از سرمايهداري براي پيوستن به حزب؛ اصول ديروز با تغيير بيشتر محتمل فردا, در سياستهاي امروز برعكس شده است. بدون توجه به اينکه حكچ هر چند وقت يکبار اصول خود را تغيير ميدهد, هدف، آشكارا باقي ميماند: بهدست آوردن و نگه داشتن قدرت و استمرار بخشيدن به كنترل تمام عيار جامعه.
در تاريخ حكچ بيش از دهها جنبش بوده است كه در جدال با ”زندگي و مرگ“ هستند. در حقيقت تمامي اين جدالها مصادف با انتقال قدرت بهدنبال تغييرات در اصول اساسي حزب بوده است.
هر تغييري در اصول، از يك بحران اجتناب ناپذيري نشأت گرفته است كه حزب با آن مواجه شد و تهديدي براي مشروعيت و حيات آن بود. خواه آن همكاري كردن با حزب کومينتانگ باشد, يک سياست خارجي طرفدار ايالات متحده, اصلاح اقتصادي و توسعهي تجارت, يا حمايت از مليگرايي باشد- هر يك از اين تصميمات در زمان يک بحران روي داد و همگي با بهدست آوردن يا قوام گرفتن قدرت سروکار داشتند. هر چرخه از رنج يك گروه از آزار و شكنجهاي که متعاقب معکوس آن آزار و شكنجه بود، با تغييراتي در اصول اساسي حكچ ارتباط داشته است.
يك ضربالمثل غربي ميگويد كه حقايق قابل دوام و دروغها ناپايدار هستند. در اين گفته دانايي وجود دارد.
ت- چگونه سرشت حزب جايگزين سرشت بشري ميشود و آنرا از بين ميبرد
حکچ(حزب کمونیست چین) يک رژيم خودكامهي لنينيستي است. از زمان آغاز كار حکچ(حزب کمونیست چین), سه خطمشي اساسي بنا نهاده شده است, يعني خطمشي روشنفکرانه, خطمشي سياسي و خطمشي سازماندهي. خطمشي روشنفکرانه به بنياد فلسفي حزب كمونيست اشاره ميكند. خطمشي سياسي به برنامهريزي اهداف ميپردازد. خط مشي سازماندهي مربوط ميشود به اينكه چگونه اهداف از درون قالب سازماندهي مشخص بهدست ميآيند.
اولين و مهمترين نياز تمامي اعضاء حکچ و آنهايي که تحت حكومت آن هستند اطاعت بيچون و چرا از فرامين است. اين آن چيزي است كه خطمشي سازماندهي به آن ميپردازد.
در چين, اكثريت مردم دربارهي شخصيت دوگانهي اعضاء حکچ آگاهي دارند. در محافل خصوصي, اعضاء حکچ موجودات انساني عادي با احساس شادي, خشم, اندوه و لذت هستند. آنها داراي شايستگيها و نواقص موجودات بشري عادي هستند. ممكن است والدين, شوهران, زنان يا دوستان باشند. اما در بالاي سرشت و احساسات بشري, سرشت حزب قرار دارد كه برطبق نيازهاي حزب كمونيست, فراسوي نهاد بشري ميرود. بدين ترتيب انسانيت، نسبي و قابل تغيير ميشود، درحالي كه سرشت حزب، مطلقِ وراي هرگونه ترديد و چالش ميشود.
در طي انقلاب فرهنگي, اين خيلي عادي بود كه پدران و پسران همديگر را شكنجه ميكردند. شوهران و زنان با يكديگر مبارزه ميكردند, مادران و دختران دربارهي يكديگر گزارش ميدادند و شاگردان و معلمان باهمديگر بسان دشمنان رفتار ميكردند. در اين موارد، سرشت حزب كشمكش و نفرت را برميانگيخت. در اوايل دورهي حكومت حکچ(حزب کمونیست چین), بسياري از مقامات رده بالاي حکچ بهخاطر اينكه اعضاي خانوادهشان به عنوان طبقات دشمن برچسب زده شدند, بيپشتوانه گشتند. اين موضوع, مجدداً بواسطهي ماهيت حزب هدايت شد.
قدرت سرشت حزب بر فرد از روند درازمدت شستشوي مغزي حکچ نشأت ميگيرد. اين آموزشها از پيشدبستاني و مهد كودكها آغاز گشت, جايي كه در جواب سؤالات، به پاسخهاي در حمايت از حزب جايزه داده ميشود, پاسخهايي كه از عقل سليم يا سرشت بشري كودك تبعيت نميكنند. دانشآموزان زماني كه وارد دبستان، دورهي راهنمايي و تمام مسير تا دانشكده ميشوند، از آموزش سياسي برخوردار ميشوند و ياد ميگيرند که از پاسخهاي استاندارد در حمايت از حزب پيروي کنند، در غير اينصورت, مجاز به گذراندن امتحان و فارغالتحصيل شدن نيستند.
يك عضو حزب، بدون توجه به اينکه شخصاً چگونه احساس ميکند، زماني كه در معرض عموم صحبت ميكنند بايد سازگار با خطمشي حزب باقي بماند. ساختار سازماني حکچ(حزب کمونیست چین)، هرمي عظيم است, با قدرت مركزي در رأس كه تمامي سلسله مراتب را كنترل ميكند. اين ساختار منحصربهفرد يكي از مهمترين ويژگيهاي رژيم حکچ است, كه به ساختن همساني بيچون و چرا كمك ميكند.
امروزه حکچ كاملاً به نهادي سياسي در جدال براي حفظ منافع شخصي انحطاط يافته است. آن ديگر بهدنبال هيچيك از اهداف برجستهي كمونيسم نيست. بههر حال ساختار سازماني كمونيسم باقي مانده و نياز آن به پيروي بيچون و چرا تغيير نكرده است. اين حزب, درحالي که خودش را در صدر بشريت و سرشت بشري قرار ميدهد, هر سازمان يا شخصي را که براي قدرت خودش زيانآور يا بهطور بالقوه زيانآور ميپندارد از ميان برميدارد, خواه شهروندان عادي باشند يا مقامات ردهبالاي حکچ(حزب کمونیست چین).
ث- روحي شيطاني در مقابله با طبيعت و سرشت بشري
هر چيزي زير آسمان چرخهي حياتي از تولد، بلوغ، انقراض و مرگ را تجربه ميكند.
برخلاف رژيم كمونيستي، جوامع غيركمونيستي، حتي آنهاييكه تحت حكومت تكحزبي غيرقابلانعطاف و يا ديكتاتوري در رنج هستند، تا اندازهاي جايگاههاي خودسازماندهنده و خودمختار را مجاز ميدانند. جامعهي چين باستان در حقيقت بر طبق ساختاري دوگانه مورد حكمراني قرار ميگرفت. در مناطق روستايي، طوايف مرکز سازمان اجتماعي مستقل بودند، درحالي كه مناطق شهري حول اتحاديهي صنفي سازماندهي ميشدند.
رژيم نازي که شايد مستبدترين رژيم تحت حكومت ديكتاتوري جز حزب كمونيست بود، هنوز حقوق مالكيت خصوصي را مجاز ميدانست. رژيمهاي كمونيستي هر شكلي از تشكلهاي اجتماعي يا عناصر مستقل از حزب را ريشهكن كردند، آنها را با ساختارهاي قدرت بهشدت متمركز از بالا تا پايين جايگزين كردند.
اگر ساختارهاي اجتماعي پايين به بالا (Bottom-up) اجازه ميدهند که خودمختاري افراد يا گروهها بهطور طبيعي وجود داشته باشند، پس رژيم کمونيستي در ذات خود ضد طبيعت است.
حزب كمونيست معتقد به هيچ استاندارد جهاني براي سرشت بشر نيست. مفاهيم خوبي و پليدي، همينطور قوانين و احكام, بطور خودسرانهاي دستكاري شدند. كمونيستها كشتن را جايز نميشمرند, مگر براي كساني كه بهعنوان دشمنان حزب كمونيست طبقهبندي ميشوند. از عشق به والدين استقبال ميشود بجز براي والديني كه بهعنوان طبقات دشمن تلقي ميشوند. نيکخواهي، درستي, اخلاق, خرد و وفاداري همگي خوب هستند, اما زماني كه حزب مايل نيست يا نميخواهد اين خوبيهاي باستاني را مورد ملاحظه قرار دهد, موجه نيستند. حزب كمونيست استانداردهاي جهاني براي سرشت بشر را كاملاً از ميان برميدارد و خودش را بر اساس اصولي بنا مينهد که در تضاد با سرشت بشر است.
جوامع غيركمونيستي عموماً طبيعت دوگانهي خوبي و اهريمني انسانيت را در نظر ميگيرند و براي حفظ تعادل در جامعه بر پيمانهاي اجتماعي تثبيت شده تكيه ميكنند. اما در جوامع كمونيستي مفهوم سرشت انساني انكار ميشود و هم خوب و هم بد مورد قبول واقع نميشوند. بر طبق نظريهي ماركس, از بين بردن مفاهيم خوبي و بدي كاملاً به از ميان برداشتن ساختار روبنايي جامعهي كهن كمك ميكند.
حزب كمونيست به خداوند اعتقاد ندارد و حتي احترامي براي طبيعت فيزيكي قائل نيست. اين شعار حکچ در طول انقلاب فرهنگي بود: ”با آسمان نبرد کن, با زمين بجنگ, با انسانها نزاع کن- در اينها لذت بيپاياني نهفته است.“ عذابي عظيم بر مردم چين و سرزمين چين تحميل شد.
چينيها بهطور سنتي به وحدت آسمان و موجودات انساني اعتقاد دارند. لائوذي در كتاب دائو دِ جينگ (تائو ته چينگ) بيان كرد، ”انسان از زمين پيروي ميكند, زمين از آسمان پيروي ميكند, آسمان از دائو پيروي ميكند و دائو از آنچه كه طبيعي است پيروي ميكند.“ [7] موجودات انساني و طبيعت در ميان يك ارتباط هماهنگ در كيهان پايدار وجود دارند.
حزب كمونيست نوعي موجود است, بههرحال آن در تضاد با طبيعت, آسمان، زمين و نوع بشر است. آن روحي شيطاني عليه كائنات است.
ج- برخي از ويژگيهاي تسخير شيطاني
سازمانهاي حزب كمونيست خودشان هرگز در فعاليتهاي توليدي و سازنده شركت نميكنند. زمانيكه قدرت را به چنگ ميآورند, خودشان را به مردم ميچسبانند و آنها را كنترل و از آنها به نفع خود استفاده ميكنند. به خاطر ترس از دست دادن كنترل، سيطرهشان را بر اصليترين بخش جامعه گسترش ميدهند. آنها ذخاير توليد را به انحصار خود در ميآوردند و ثروت را از دست جامعه بيرون ميكشند.
در چين، حکچ همه جا گسترش مييابد و همه چيز را كنترل ميكند, اما هيچكسي هرگز اسناد حسابداري حکچ را بهغير از اسناد حسابداري دولت، هيأت حاكمهي محلي و مؤسسات نديده است. از حكومت مركزي گرفته تا كميتههاي محلي در مناطق روستايي, کارمندان شهرداري هميشه در ردهي پايينتر از كادرهاي كمونيست هستند, بنابراين هيأتهاي حاكمهي مربوط به شهرداري مجبورند از دستورات كميتههاي حزب كمونيست همان سطح پيروي كنند. هزينههاي حزب توسط واحدهاي شهرداري تأمين ميشود و بهنام سيستم شهرداري ثبت ميشود.
نظام حکچ مانند روح اهريمني تسخيرکنندهي غولآسا, شبيه سايهاي که چيزي را تنگاتنگ دنبال ميکند به هر واحد و سلول جامعهي چين ميچسبد. با ظريفترين شبكه عروقي زالو صفتانهي خودش عميقاً به درون هر مويرگ و سلول جامعه نفوذ ميکند و بدين طريق جامعه را كنترل كرده و از آن به نفع خود بهرهبرداري ميكند.
ساختار بيمارگونهي تسخير شيطاني، در گذشته در تاريخ بشر نيز بهصورت نسبي يا موقتي وجود داشته است. اما هرگز براي مدت بسيار طولاني فعاليت نداشته و جامعه را بهطور كامل، همانطور كه حزب كمونيست آنرا تحت سيطره دارد, كنترل نكرده است.
به اين علت, كشاورزان چيني در يك چنين فقر و جانكندن بسر ميبرند. آنها نه تنها مجبورند از ادارات مربوط به شهرداري قديمي حمايت كنند, بلكه مجبورند از همان تعداد يا حتي تعداد بيشتري از كادرهاي كمونيست حمايت كنند.
بدين دليل, كارگران چيني به تعداد وسيعي كارهايشان را از دست دادند. رگهاي خونمکندهي همهجا حاضرِ تسخير کنندهي حکچ(حزب کمونیست چین)، براي سالهاي زيادي سرمايهها را از كارخانههايشان بيرون كشيده است.
بدين علت, روشنفکران چيني درمييابند که بهدست آوردن آزادي روشنفکري بسيار مشكل است. علاوه بر مباشرانشان, سايههاي حکچ همه جا حاكم هستند، هيچ كاري انجام نميدهند بهجز كنترل مردم.
يك روح تسخيركننده بايد ذهن فرد تسخير شده را كاملاً در كنترل خود داشته باشد تا براي خودش انرژي را تخليه كند.
بر طبق دانش سياسي مدرن, قدرت از سه منبع اصلي سرچشمه ميگيرد: زور, ثروت, دانش. حزب كمونيست هرگز در استفاده از کنترل انحصاري و فشار و تهديد براي چاپيدن دارايي مردم ترديدي به خود راه نداده است. مهمتر اينكه, آن مردم را از آزادي بيان و مطبوعات محروم كرده است. آن روح و قدرت ارادهي مردم را بهخاطر حفظ کنترل بيچون چراي قدرت خود نابود كرده است. از اين نقطهنظر, تسخير شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین)، جامعه را بهحدي شديد در كنترل خودش ميگيرد كه بهسختي ميتواند با هريك از رژيمهاي جهان مقايسه شود.
- خود را بيازماييد و از مالكيت حکچ رهايي يابيد
در بيانيهي كمونيست, اولين سند برنامهريزي شدهي حزب كمونيست, ماركس اظهار داشت که ”در سال 1848, يك روح دائماً به اروپا سر ميزند- روح كمونيسم.“ [8] بيش از يك قرن بعد, كمونيسم بيشتر از يك روح به ياد ماندني است. آن يك جسم ملموس و مادي را تسخير كرده است. آن همانند يك اپيدمي در سراسر جهان پخش شد, دهها ميليون نفر را كشت و دارايي و آزادي فكر و روح را از صدها ميليون نفر گرفت.
اصول اساسي حزب كمونيست، برداشتن مالكيت خصوصي به منظور از بين بردن ”طبقهي استثمارگر“ ميباشد. مالكيت خصوصي پايهي حقوق همهي جوامع ميباشد و اغلب فرهنگ ملي را با خود به همراه دارد. افرادي كه از مالكيت خصوصي محروم ميشوند همچنين آزادي فكر و روح را از دست ميدهند. آنها ممكن است براي كسب حقوق سياسي و اجتماعي، آزادي را بيشتر از دست دهند.
حکچ(حزب کمونیست چین) در مواجهه با بحران بقاء، مجبور شد در سالهاي 1980 در اقتصاد چين دگرگوني ايجاد كند. برخي از حقوق مالكيت خصوصي به مردم بازگردانده شد. اين كار در ماشين كنترل كنندهي دقيق و عظيم حکچ شكافي ايجاد كرد. همانطور كه اعضاي حکچ براي جمعآوري ثروت شخصيشان مبارزه ميكنند, اين شكاف بزرگ شده است.
حکچ(حزب کمونیست چین), يک روح تسخير کنندهي اهريمني حمايتشده توسط فشار, فريب و تغييرات متناوب در ظواهر و سيمايش, هم اكنون علايم فروپاشي، عصبي شدن در هر اختلال بياهميتي را نشان داده است. آن با جمعآوري ثروت بيشتر و محکمتر کردن كنترل براي بقاء مبارزه ميكند, اما اين اعمال فقط به تشديد بحران كمك ميكند.
چينِ امروز موفق به نظر ميرسد, اما برخوردهاي اجتماعي به حدي افزايش يافته كه هرگز قبلاً ديده نشده است. حکچ با بهكارگيري دسيسههاي سياسي از گذشته, ممکن است به برخي از انواع عقب نشيني در جبران خسارت قتلعام ميدان تيانآنمن يا فالون گونگ دست بزند يا گروه ديگري را که انتخاب ميكند دشمن سازد, بدينطريق به تمرين قدرت رعب و وحشت ادامه دهد.
به ملت چين, در مواجهه با چالشها در طي يكصد سال گذشته با واردات تسليحات, دگرگوني در نظامها و نمايش انقلابات افراطي و خشونتآميز پاسخ داده شده است. موجودات بيشماري از بين رفته و باستانيترين فرهنگ چينيها رها شده است. به نظر ميرسد كه پاسخها به شكست منجر شدهاند. هنگاميكه آشفتگي و اضطراب افكار چينيها را اشغال كرد, حکچ از اين فرصت بهرهبرداري كرد و وارد صحنه شد و سرانجام اين آخرين تمدن باستاني بجاي مانده در جهان را تحت كنترل خود گرفت.
در چالشهاي آتي, مردم چين بطور اجتناب ناپذيري مجبورند دوباره دست به انتخاب بزنند. بدون درنظر گرفتن اينكه چگونه انتخاب انجام ميشود, هر فرد چيني بايد درك كند كه اميد هرچند ناچيزي به حکچ آسيب وارد شده به ملت چين را وخيمتر كرده و انرژي تازهاي را به داخل اين حکچ تسخير کنندهي شيطاني تزريق خواهد كرد.
ما بايد تمامي توهمات را رها كنيم بدون اينكه تحت تأثير نفرت, طمع يا تمايلات باشيم، به طور كامل خودمان را بيازماييم. فقط پس از آن ميتوانيم خودمان را از شر كنترل هراسانگيز 50 سالهي تسخير روح حکچ خلاص نماييم. بهنام ملتي آزاد, ما ميتوانيم تمدن چين را بر اساس ارزشگذاشتن به طبيعت بشر و شفقت براي همه دوباره بنا نهيم.
حزب كمونيست يك مثال نمونه است. به عنوان مثال, حكچ از زمان تأسيس خود از 80 سال پيش, 16 كنگرهي نمايندگان ملي را برگزار كرده و 16 بار قانون اساسي حزب را اصلاح كرده است. حکچ در طي 5 دهه از زمان به قدرت رسيدن خود، 5 اصلاحيهي اصلي را در قانون اساسي چين ايجاد كرده است.
ايدهال حزب كمونيست مساوات اجتماعي در جهت جامعهاي كمونيستي است. امروزه بههرحال، چينِ تحت كنترل كمونيست، ملتي با جديترين نابرابريهاي اقتصادي در دنيا شده است. بسياري از اعضاي حكچ ثروتمند فاسد شدهاند درحالي كه كشور 800 ميليون نفر دارد که در فقر بهسر ميبرند.
تئوريهاي راهنماي حكچ با ماركسيسم- لنينيسم آغاز شد, كه مائوئيسم و سپس افكار دِنگ و اخيراً ”نمودهاي سهگانه“ جيانگ به آن اضافه گرديد. ماركسيسم- لنينيسم و مائوئيسم با تئوريهاي دِنگ و ايدئولوژي جيانگ ابداً موافق نيستند- در واقع در تضاد با آنها هستند. اين معجوني از تئوريهاي كمونيستي بهكارگرفتهشده توسط حكچ، در واقع در تاريخ بشريت چيزي نادر است.
اصول شكلگيري حزب كمونيست بهطور وسيعي در تضاد با يكديگر بودهاند. از ايدهي تلفيق جهاني ارتقاء دولت ملي تا مليگرايي افراطي امروز, از نابودي تمامي مالكيتهاي خصوصي و تمامي طبقات استعمارگرانه تا نگرش امروزين حمايت از سرمايهداري براي پيوستن به حزب؛ اصول ديروز با تغيير بيشتر محتمل فردا, در سياستهاي امروز برعكس شده است. بدون توجه به اينکه حكچ هر چند وقت يکبار اصول خود را تغيير ميدهد, هدف، آشكارا باقي ميماند: بهدست آوردن و نگه داشتن قدرت و استمرار بخشيدن به كنترل تمام عيار جامعه.
در تاريخ حكچ بيش از دهها جنبش بوده است كه در جدال با ”زندگي و مرگ“ هستند. در حقيقت تمامي اين جدالها مصادف با انتقال قدرت بهدنبال تغييرات در اصول اساسي حزب بوده است.
هر تغييري در اصول، از يك بحران اجتناب ناپذيري نشأت گرفته است كه حزب با آن مواجه شد و تهديدي براي مشروعيت و حيات آن بود. خواه آن همكاري كردن با حزب کومينتانگ باشد, يک سياست خارجي طرفدار ايالات متحده, اصلاح اقتصادي و توسعهي تجارت, يا حمايت از مليگرايي باشد- هر يك از اين تصميمات در زمان يک بحران روي داد و همگي با بهدست آوردن يا قوام گرفتن قدرت سروکار داشتند. هر چرخه از رنج يك گروه از آزار و شكنجهاي که متعاقب معکوس آن آزار و شكنجه بود، با تغييراتي در اصول اساسي حكچ ارتباط داشته است.
يك ضربالمثل غربي ميگويد كه حقايق قابل دوام و دروغها ناپايدار هستند. در اين گفته دانايي وجود دارد.
ت- چگونه سرشت حزب جايگزين سرشت بشري ميشود و آنرا از بين ميبرد
حکچ(حزب کمونیست چین) يک رژيم خودكامهي لنينيستي است. از زمان آغاز كار حکچ(حزب کمونیست چین), سه خطمشي اساسي بنا نهاده شده است, يعني خطمشي روشنفکرانه, خطمشي سياسي و خطمشي سازماندهي. خطمشي روشنفکرانه به بنياد فلسفي حزب كمونيست اشاره ميكند. خطمشي سياسي به برنامهريزي اهداف ميپردازد. خط مشي سازماندهي مربوط ميشود به اينكه چگونه اهداف از درون قالب سازماندهي مشخص بهدست ميآيند.
اولين و مهمترين نياز تمامي اعضاء حکچ و آنهايي که تحت حكومت آن هستند اطاعت بيچون و چرا از فرامين است. اين آن چيزي است كه خطمشي سازماندهي به آن ميپردازد.
در چين, اكثريت مردم دربارهي شخصيت دوگانهي اعضاء حکچ آگاهي دارند. در محافل خصوصي, اعضاء حکچ موجودات انساني عادي با احساس شادي, خشم, اندوه و لذت هستند. آنها داراي شايستگيها و نواقص موجودات بشري عادي هستند. ممكن است والدين, شوهران, زنان يا دوستان باشند. اما در بالاي سرشت و احساسات بشري, سرشت حزب قرار دارد كه برطبق نيازهاي حزب كمونيست, فراسوي نهاد بشري ميرود. بدين ترتيب انسانيت، نسبي و قابل تغيير ميشود، درحالي كه سرشت حزب، مطلقِ وراي هرگونه ترديد و چالش ميشود.
در طي انقلاب فرهنگي, اين خيلي عادي بود كه پدران و پسران همديگر را شكنجه ميكردند. شوهران و زنان با يكديگر مبارزه ميكردند, مادران و دختران دربارهي يكديگر گزارش ميدادند و شاگردان و معلمان باهمديگر بسان دشمنان رفتار ميكردند. در اين موارد، سرشت حزب كشمكش و نفرت را برميانگيخت. در اوايل دورهي حكومت حکچ(حزب کمونیست چین), بسياري از مقامات رده بالاي حکچ بهخاطر اينكه اعضاي خانوادهشان به عنوان طبقات دشمن برچسب زده شدند, بيپشتوانه گشتند. اين موضوع, مجدداً بواسطهي ماهيت حزب هدايت شد.
قدرت سرشت حزب بر فرد از روند درازمدت شستشوي مغزي حکچ نشأت ميگيرد. اين آموزشها از پيشدبستاني و مهد كودكها آغاز گشت, جايي كه در جواب سؤالات، به پاسخهاي در حمايت از حزب جايزه داده ميشود, پاسخهايي كه از عقل سليم يا سرشت بشري كودك تبعيت نميكنند. دانشآموزان زماني كه وارد دبستان، دورهي راهنمايي و تمام مسير تا دانشكده ميشوند، از آموزش سياسي برخوردار ميشوند و ياد ميگيرند که از پاسخهاي استاندارد در حمايت از حزب پيروي کنند، در غير اينصورت, مجاز به گذراندن امتحان و فارغالتحصيل شدن نيستند.
يك عضو حزب، بدون توجه به اينکه شخصاً چگونه احساس ميکند، زماني كه در معرض عموم صحبت ميكنند بايد سازگار با خطمشي حزب باقي بماند. ساختار سازماني حکچ(حزب کمونیست چین)، هرمي عظيم است, با قدرت مركزي در رأس كه تمامي سلسله مراتب را كنترل ميكند. اين ساختار منحصربهفرد يكي از مهمترين ويژگيهاي رژيم حکچ است, كه به ساختن همساني بيچون و چرا كمك ميكند.
امروزه حکچ كاملاً به نهادي سياسي در جدال براي حفظ منافع شخصي انحطاط يافته است. آن ديگر بهدنبال هيچيك از اهداف برجستهي كمونيسم نيست. بههر حال ساختار سازماني كمونيسم باقي مانده و نياز آن به پيروي بيچون و چرا تغيير نكرده است. اين حزب, درحالي که خودش را در صدر بشريت و سرشت بشري قرار ميدهد, هر سازمان يا شخصي را که براي قدرت خودش زيانآور يا بهطور بالقوه زيانآور ميپندارد از ميان برميدارد, خواه شهروندان عادي باشند يا مقامات ردهبالاي حکچ(حزب کمونیست چین).
ث- روحي شيطاني در مقابله با طبيعت و سرشت بشري
هر چيزي زير آسمان چرخهي حياتي از تولد، بلوغ، انقراض و مرگ را تجربه ميكند.
برخلاف رژيم كمونيستي، جوامع غيركمونيستي، حتي آنهاييكه تحت حكومت تكحزبي غيرقابلانعطاف و يا ديكتاتوري در رنج هستند، تا اندازهاي جايگاههاي خودسازماندهنده و خودمختار را مجاز ميدانند. جامعهي چين باستان در حقيقت بر طبق ساختاري دوگانه مورد حكمراني قرار ميگرفت. در مناطق روستايي، طوايف مرکز سازمان اجتماعي مستقل بودند، درحالي كه مناطق شهري حول اتحاديهي صنفي سازماندهي ميشدند.
رژيم نازي که شايد مستبدترين رژيم تحت حكومت ديكتاتوري جز حزب كمونيست بود، هنوز حقوق مالكيت خصوصي را مجاز ميدانست. رژيمهاي كمونيستي هر شكلي از تشكلهاي اجتماعي يا عناصر مستقل از حزب را ريشهكن كردند، آنها را با ساختارهاي قدرت بهشدت متمركز از بالا تا پايين جايگزين كردند.
اگر ساختارهاي اجتماعي پايين به بالا (Bottom-up) اجازه ميدهند که خودمختاري افراد يا گروهها بهطور طبيعي وجود داشته باشند، پس رژيم کمونيستي در ذات خود ضد طبيعت است.
حزب كمونيست معتقد به هيچ استاندارد جهاني براي سرشت بشر نيست. مفاهيم خوبي و پليدي، همينطور قوانين و احكام, بطور خودسرانهاي دستكاري شدند. كمونيستها كشتن را جايز نميشمرند, مگر براي كساني كه بهعنوان دشمنان حزب كمونيست طبقهبندي ميشوند. از عشق به والدين استقبال ميشود بجز براي والديني كه بهعنوان طبقات دشمن تلقي ميشوند. نيکخواهي، درستي, اخلاق, خرد و وفاداري همگي خوب هستند, اما زماني كه حزب مايل نيست يا نميخواهد اين خوبيهاي باستاني را مورد ملاحظه قرار دهد, موجه نيستند. حزب كمونيست استانداردهاي جهاني براي سرشت بشر را كاملاً از ميان برميدارد و خودش را بر اساس اصولي بنا مينهد که در تضاد با سرشت بشر است.
جوامع غيركمونيستي عموماً طبيعت دوگانهي خوبي و اهريمني انسانيت را در نظر ميگيرند و براي حفظ تعادل در جامعه بر پيمانهاي اجتماعي تثبيت شده تكيه ميكنند. اما در جوامع كمونيستي مفهوم سرشت انساني انكار ميشود و هم خوب و هم بد مورد قبول واقع نميشوند. بر طبق نظريهي ماركس, از بين بردن مفاهيم خوبي و بدي كاملاً به از ميان برداشتن ساختار روبنايي جامعهي كهن كمك ميكند.
حزب كمونيست به خداوند اعتقاد ندارد و حتي احترامي براي طبيعت فيزيكي قائل نيست. اين شعار حکچ در طول انقلاب فرهنگي بود: ”با آسمان نبرد کن, با زمين بجنگ, با انسانها نزاع کن- در اينها لذت بيپاياني نهفته است.“ عذابي عظيم بر مردم چين و سرزمين چين تحميل شد.
چينيها بهطور سنتي به وحدت آسمان و موجودات انساني اعتقاد دارند. لائوذي در كتاب دائو دِ جينگ (تائو ته چينگ) بيان كرد، ”انسان از زمين پيروي ميكند, زمين از آسمان پيروي ميكند, آسمان از دائو پيروي ميكند و دائو از آنچه كه طبيعي است پيروي ميكند.“ [7] موجودات انساني و طبيعت در ميان يك ارتباط هماهنگ در كيهان پايدار وجود دارند.
حزب كمونيست نوعي موجود است, بههرحال آن در تضاد با طبيعت, آسمان، زمين و نوع بشر است. آن روحي شيطاني عليه كائنات است.
ج- برخي از ويژگيهاي تسخير شيطاني
سازمانهاي حزب كمونيست خودشان هرگز در فعاليتهاي توليدي و سازنده شركت نميكنند. زمانيكه قدرت را به چنگ ميآورند, خودشان را به مردم ميچسبانند و آنها را كنترل و از آنها به نفع خود استفاده ميكنند. به خاطر ترس از دست دادن كنترل، سيطرهشان را بر اصليترين بخش جامعه گسترش ميدهند. آنها ذخاير توليد را به انحصار خود در ميآوردند و ثروت را از دست جامعه بيرون ميكشند.
در چين، حکچ همه جا گسترش مييابد و همه چيز را كنترل ميكند, اما هيچكسي هرگز اسناد حسابداري حکچ را بهغير از اسناد حسابداري دولت، هيأت حاكمهي محلي و مؤسسات نديده است. از حكومت مركزي گرفته تا كميتههاي محلي در مناطق روستايي, کارمندان شهرداري هميشه در ردهي پايينتر از كادرهاي كمونيست هستند, بنابراين هيأتهاي حاكمهي مربوط به شهرداري مجبورند از دستورات كميتههاي حزب كمونيست همان سطح پيروي كنند. هزينههاي حزب توسط واحدهاي شهرداري تأمين ميشود و بهنام سيستم شهرداري ثبت ميشود.
نظام حکچ مانند روح اهريمني تسخيرکنندهي غولآسا, شبيه سايهاي که چيزي را تنگاتنگ دنبال ميکند به هر واحد و سلول جامعهي چين ميچسبد. با ظريفترين شبكه عروقي زالو صفتانهي خودش عميقاً به درون هر مويرگ و سلول جامعه نفوذ ميکند و بدين طريق جامعه را كنترل كرده و از آن به نفع خود بهرهبرداري ميكند.
ساختار بيمارگونهي تسخير شيطاني، در گذشته در تاريخ بشر نيز بهصورت نسبي يا موقتي وجود داشته است. اما هرگز براي مدت بسيار طولاني فعاليت نداشته و جامعه را بهطور كامل، همانطور كه حزب كمونيست آنرا تحت سيطره دارد, كنترل نكرده است.
به اين علت, كشاورزان چيني در يك چنين فقر و جانكندن بسر ميبرند. آنها نه تنها مجبورند از ادارات مربوط به شهرداري قديمي حمايت كنند, بلكه مجبورند از همان تعداد يا حتي تعداد بيشتري از كادرهاي كمونيست حمايت كنند.
بدين دليل, كارگران چيني به تعداد وسيعي كارهايشان را از دست دادند. رگهاي خونمکندهي همهجا حاضرِ تسخير کنندهي حکچ(حزب کمونیست چین)، براي سالهاي زيادي سرمايهها را از كارخانههايشان بيرون كشيده است.
بدين علت, روشنفکران چيني درمييابند که بهدست آوردن آزادي روشنفکري بسيار مشكل است. علاوه بر مباشرانشان, سايههاي حکچ همه جا حاكم هستند، هيچ كاري انجام نميدهند بهجز كنترل مردم.
يك روح تسخيركننده بايد ذهن فرد تسخير شده را كاملاً در كنترل خود داشته باشد تا براي خودش انرژي را تخليه كند.
بر طبق دانش سياسي مدرن, قدرت از سه منبع اصلي سرچشمه ميگيرد: زور, ثروت, دانش. حزب كمونيست هرگز در استفاده از کنترل انحصاري و فشار و تهديد براي چاپيدن دارايي مردم ترديدي به خود راه نداده است. مهمتر اينكه, آن مردم را از آزادي بيان و مطبوعات محروم كرده است. آن روح و قدرت ارادهي مردم را بهخاطر حفظ کنترل بيچون چراي قدرت خود نابود كرده است. از اين نقطهنظر, تسخير شيطاني حکچ(حزب کمونیست چین)، جامعه را بهحدي شديد در كنترل خودش ميگيرد كه بهسختي ميتواند با هريك از رژيمهاي جهان مقايسه شود.
- خود را بيازماييد و از مالكيت حکچ رهايي يابيد
در بيانيهي كمونيست, اولين سند برنامهريزي شدهي حزب كمونيست, ماركس اظهار داشت که ”در سال 1848, يك روح دائماً به اروپا سر ميزند- روح كمونيسم.“ [8] بيش از يك قرن بعد, كمونيسم بيشتر از يك روح به ياد ماندني است. آن يك جسم ملموس و مادي را تسخير كرده است. آن همانند يك اپيدمي در سراسر جهان پخش شد, دهها ميليون نفر را كشت و دارايي و آزادي فكر و روح را از صدها ميليون نفر گرفت.
اصول اساسي حزب كمونيست، برداشتن مالكيت خصوصي به منظور از بين بردن ”طبقهي استثمارگر“ ميباشد. مالكيت خصوصي پايهي حقوق همهي جوامع ميباشد و اغلب فرهنگ ملي را با خود به همراه دارد. افرادي كه از مالكيت خصوصي محروم ميشوند همچنين آزادي فكر و روح را از دست ميدهند. آنها ممكن است براي كسب حقوق سياسي و اجتماعي، آزادي را بيشتر از دست دهند.
حکچ(حزب کمونیست چین) در مواجهه با بحران بقاء، مجبور شد در سالهاي 1980 در اقتصاد چين دگرگوني ايجاد كند. برخي از حقوق مالكيت خصوصي به مردم بازگردانده شد. اين كار در ماشين كنترل كنندهي دقيق و عظيم حکچ شكافي ايجاد كرد. همانطور كه اعضاي حکچ براي جمعآوري ثروت شخصيشان مبارزه ميكنند, اين شكاف بزرگ شده است.
حکچ(حزب کمونیست چین), يک روح تسخير کنندهي اهريمني حمايتشده توسط فشار, فريب و تغييرات متناوب در ظواهر و سيمايش, هم اكنون علايم فروپاشي، عصبي شدن در هر اختلال بياهميتي را نشان داده است. آن با جمعآوري ثروت بيشتر و محکمتر کردن كنترل براي بقاء مبارزه ميكند, اما اين اعمال فقط به تشديد بحران كمك ميكند.
چينِ امروز موفق به نظر ميرسد, اما برخوردهاي اجتماعي به حدي افزايش يافته كه هرگز قبلاً ديده نشده است. حکچ با بهكارگيري دسيسههاي سياسي از گذشته, ممکن است به برخي از انواع عقب نشيني در جبران خسارت قتلعام ميدان تيانآنمن يا فالون گونگ دست بزند يا گروه ديگري را که انتخاب ميكند دشمن سازد, بدينطريق به تمرين قدرت رعب و وحشت ادامه دهد.
به ملت چين, در مواجهه با چالشها در طي يكصد سال گذشته با واردات تسليحات, دگرگوني در نظامها و نمايش انقلابات افراطي و خشونتآميز پاسخ داده شده است. موجودات بيشماري از بين رفته و باستانيترين فرهنگ چينيها رها شده است. به نظر ميرسد كه پاسخها به شكست منجر شدهاند. هنگاميكه آشفتگي و اضطراب افكار چينيها را اشغال كرد, حکچ از اين فرصت بهرهبرداري كرد و وارد صحنه شد و سرانجام اين آخرين تمدن باستاني بجاي مانده در جهان را تحت كنترل خود گرفت.
در چالشهاي آتي, مردم چين بطور اجتناب ناپذيري مجبورند دوباره دست به انتخاب بزنند. بدون درنظر گرفتن اينكه چگونه انتخاب انجام ميشود, هر فرد چيني بايد درك كند كه اميد هرچند ناچيزي به حکچ آسيب وارد شده به ملت چين را وخيمتر كرده و انرژي تازهاي را به داخل اين حکچ تسخير کنندهي شيطاني تزريق خواهد كرد.
ما بايد تمامي توهمات را رها كنيم بدون اينكه تحت تأثير نفرت, طمع يا تمايلات باشيم، به طور كامل خودمان را بيازماييم. فقط پس از آن ميتوانيم خودمان را از شر كنترل هراسانگيز 50 سالهي تسخير روح حکچ خلاص نماييم. بهنام ملتي آزاد, ما ميتوانيم تمدن چين را بر اساس ارزشگذاشتن به طبيعت بشر و شفقت براي همه دوباره بنا نهيم.
.
يادداشتها
[1] اصلاح در صد روز، اصلاحي 103 روزه از 11جولاي تا 21 سپتامبر 1898 بود. گوآنگشو (Guangxu) امپراتور سلسلهي چينگ (1908- 1875)، دستور يک سري اصلاحات را بههدف ايجاد تغييرات گستردهي اجتماعي و سازماني صادر کرد. مخالفت با اصلاحات در بين نخبگان محافظهکار حکومتي شديدتر بود. سيشي (Cixi) همسر بيوهي امپراتور با حمايت محافظهکاران افراطي و حمايت ضمني فرصتطلب سياسي يوآن شيکاي (Yuan Shikai) در 21 سپتامبر سال 1898 يک کودتا را ترتيب داد و گوانگشوي جوان اصلاحانديش را وادار به گوشهگيري کرد. سيشي بهعنوان نايبالسلطنه حکومت را در دست گرفت. اصلاح صدروزه با فسخ احکام صادرهي جديد و اعدام شش نفر از سردستههاي هواداران اصلاحات به پايان رسيد.
[2] انقلاب شينهاي (يا انقلاب هسينهاي) برگرفته از نام سال چيني شينهاي (1911)، براندازي (10 اکتبر 1911 تا 12 فوريه 1912) سلسلهي حاکم چينگ (Qing) و تأسيس جمهوري چين بود.
[3] جنبش چهارم ماه مي اولين جنبش همگاني در تاريخ نوين چين بود که در 4 ميماه 1919 آغاز شد.
[4] از http://eserver.org/marx/1848-communist.manifesto/cm4.txt
[5] نامهي مائو زدانگ به همسرش جيانگ چينگ (Jiang Qing) (1966)
[6] اطلاعات از http://www.debates.org/pages/trans2004a.html
[7] دائو دِ جينگ، فصل 25
[8] از http://eserver.org/marx/1848-communist.manifesto/cm1.txt
[1] اصلاح در صد روز، اصلاحي 103 روزه از 11جولاي تا 21 سپتامبر 1898 بود. گوآنگشو (Guangxu) امپراتور سلسلهي چينگ (1908- 1875)، دستور يک سري اصلاحات را بههدف ايجاد تغييرات گستردهي اجتماعي و سازماني صادر کرد. مخالفت با اصلاحات در بين نخبگان محافظهکار حکومتي شديدتر بود. سيشي (Cixi) همسر بيوهي امپراتور با حمايت محافظهکاران افراطي و حمايت ضمني فرصتطلب سياسي يوآن شيکاي (Yuan Shikai) در 21 سپتامبر سال 1898 يک کودتا را ترتيب داد و گوانگشوي جوان اصلاحانديش را وادار به گوشهگيري کرد. سيشي بهعنوان نايبالسلطنه حکومت را در دست گرفت. اصلاح صدروزه با فسخ احکام صادرهي جديد و اعدام شش نفر از سردستههاي هواداران اصلاحات به پايان رسيد.
[2] انقلاب شينهاي (يا انقلاب هسينهاي) برگرفته از نام سال چيني شينهاي (1911)، براندازي (10 اکتبر 1911 تا 12 فوريه 1912) سلسلهي حاکم چينگ (Qing) و تأسيس جمهوري چين بود.
[3] جنبش چهارم ماه مي اولين جنبش همگاني در تاريخ نوين چين بود که در 4 ميماه 1919 آغاز شد.
[4] از http://eserver.org/marx/1848-communist.manifesto/cm4.txt
[5] نامهي مائو زدانگ به همسرش جيانگ چينگ (Jiang Qing) (1966)
[6] اطلاعات از http://www.debates.org/pages/trans2004a.html
[7] دائو دِ جينگ، فصل 25
[8] از http://eserver.org/marx/1848-communist.manifesto/cm1.txt
.
برای بازگشت به لیست فصلها اینجا کلیک کنید.
دوست عزیز راجع به توضیحی که در ابتدای پست آوردی باید بگم که مذهب چیزی جز ایدئولوژی نیست و احتمالا تعریف شما از ایدئولوژی درست نیست!
پاسخحذفدوست عزیز لیبرال ها چه گلی به سر ما زدن که شما کمونیسم رو که هنوز بوجود نیومده رد می کنی؟ شما حتی تعریف درستی از کمونیسم ندارید، و از تاریخ هم جز این مطالب با جهت گیری خاص اطلاع بیشتری ندارید! من خودم هم حکومت چین رو قبول ندارم اما هر چیزی رو به کمونیسم نبندیم.
لطفا برای فهمیدن دین ، اخلاقیات را مطالعه کنید و برای فهمیدن اخلاقیات ریاضیات را عمیقا مطالعه کنید، نظریه های جدید ریاضی برخلاف نظریه سروش اخلاق را فرآیند علمی می بیند. جوون راهتترین راه نقض همه چیزه. برنج سنگ ریزه هاشو ور می دارن بعد می پزن تا دندون کسی رو نشکونه ، بازم مطالعه کن.
پاسخحذف