۱۴.۵.۸۸

آنفولانزای آخوندی!

آنفولانزای آخوندی!


عامل بیماری: ویروس، نوع سرسفید و سرسیاه

میزان خطر: مسری وکشنده، ویرانگرتر ازحمله اسکندر و اعراب و مغول

علائم بیماری: خفقان، سانسور، حبس، شکنجه، اعدام، سنگسار

کشورمحل ظهور: ایران

کشورهای آلوده: عراق، لبنان، غزه، سودان، افغانستان، پاکستان، عربستان، مصر. اخیراً بعضی از کشورهای آمریکای لاتین نظیر ونزوئلا نیزآلوده شده اند.

ریخت شناسی ویروس: معمولا فربه و پشمالوهستند اما ریخت کوسه هم در بین آنها وجود دارد.

ساختمان ویروس: این ویروسها اشکال انحطاط یافته انگلهای داخل سلولی هستند.

ناقل بیماری: عنکبوت پا کوتای استبداد

دوران نهفتگی: این ویروس سالیان متوالی،ازظهورادیان تاکنون،می تواند نهفته بماند.

واکسیناسیون، طریق پیشگیری، وپادزهر: دمکراسی

تاریخچه: ویروس این بیماری دردوران معاصر اولین بارتوسط انگلیسی ها درانقلاب مشروطه برای مقابله با آزادیخواهان فعال شد. سپس برعلیه مصدق بکار گرفته شد. بعدها آمریکایی ها برای مقابله با کمونیسم از آن استفاده کردند.

طریق تشخیص: این ویروس با فریب عموم درظاهربا آنتی ژنهای نوع آ مریکایی وانگلیسی جنگ دارد اما درعمل و
پشت پرده با آنها مذاکره ومعامله تجاری می کند.

طریق فعال شدن: این بیماری در کشورهایی که دچار بیماری مزمن دیکتاتوری هستند به منظوراشاعه جهل وعقب ماندگی درسلولهای میزبان فعال میشودوهمزمان درخلاء نبود گلبولهای سفید مترقی وآگاه که به حبس افتاده اند دریک فرصت شش ماهه به شدت رشد کرده به تدریج کنترل اندامهای بیمار را به دست می گیرد.

طریق تکثیر: پس ازفعال شدن، فرمانده ویروسها خود را ولی و قیم اندام آلوده شده اعلام کرده، با کمک عامل ژنتیکی انصارحزب الله اقدام به ایجاد رعب و وحشت می کند. سپس برای قلع وقمع سلولهای آزادیخواه احکام مرتد سلولی ومفسد فی اندام را ابداع کرده پس ازبستن گلبولهای روزنامه ای وسرکوب ژنهایاحزاب و سازمانها وتشکلهای مقاوم، ازگله حقوق بگیران خود امت درصحنه بوجود می آ ورد.

خصوصیات آنتی ژنی ویروس: پس ازکنترل اندامهای حیاتی بیمار، ویروس ازیک طرف برای تداوم بقای خود اقدام به نظارت دائمی بر کلیه امورات سلولها میکند وهرگونه ژنهای مقاوم را به جرم محاربه با ویروس یا اقدام به براندازی ویروس نابود میکند. سپس ویروس ولی یا قیم برای فریب سلولها هر چهارسال یکبار ازمیان ویروسهای مورد اعتماد خود چند تایی را مأمور کرده تا در دادن وعده و وعیدهای خررنگ کن به سلولها با یکدیگر رقابت کنند. گماشته ای که در گول زدن سلولها رای بیشتری آورد به عنوان رئیس سلولها منصوب میشود.

از طرف دیگرویروس می کوشد بیماری خود را به بقیه جهان صادرکند. به این منظور دست به سازماندهی و کمک مالی به ویروسها در دیگر نقاط جهان میکند تا برای خود سپر ایمنی درست کند. علاوه بر آن ازهمان ابتدای فعال شدن، اقدام به گروگانگیری دیپلمات یا سلولهای خارجی از نوع رکسانا میکند تا برسرآنها با اندامهای فرنگی برسر ویروسهای اسیر خود معامله و اخاذی کند.

این ویروس در اندامهای فرنگی ارگانیسمهای بیشماررسانه ای بوجود آورده ودر کنترل افکارسلولهای مهاجر کوشا است. ویروس می کوشد جو ناامیدی و بی تفاوتی میان سلولهای تبعیدی بوجود آورد و آنها را ازعفونت بیماری منحرف کرده و به کسب و کاروزندگی خویش مشغول سازد. این ویروس سلولهای ماده را نصف سلولهای نر به حساب می آورد.

کد ژنتیکی کروموزوم ویروس: اطلاعات ژنتیکی لازم جهت تکثیر ویروسها را رمز گذاری می‌کند که عبارت است از: بین سلولها تفرقه انداز وحکومت کن!

طریق کنترل بیماری: مسکن ندارد. التیام پذیرواصلاح پذیرنیست.

انواع ویروس: یاخته‌های اجنبی به منظورپیشبرد سیاست زدوبند ومماشات، این ویروس را به دو نوع آ : میانه رو و ب: تند رو، و یا خندان و اخمو تقسیم بندی کرده اند. اوایل ویروس نوع ب را ویروس بنیادگرا مینامیدند. سپس نظرشان عوض شد و آن را ویروس اصولگرا یا محافظه کار نامیدند.. درمقابلِ، ویروسنوع آ را ویروس اصلاح طلب نامیدند. در سال ۱۳۷۶که این ویروس پس ازدادگاه میکونوس درشرف مرگ بود، یاخته‌های فرنگی تحت پوشش حمایت از ویروس نوع آ. یا خندان،منافع سرشارنفتی وگازی به جیب زدند. بخاطرآ ن حمایتها اکنون این ویروس به شدت به طریق انترگونه ای در دیگر کشورها تکثیر شده و درشرف مسلح شدن بهمیکروارگانیسم های اتمی است.

پادزهر وکشنده ویروس: گلبولهای سفید ستارخانی و باقرخانی

طریق درمان و ریشه کنی: پیوستن گلبولهای دانشجویی و کارگری و معلمی به گلبولهای ستارخانی وقیام عمومی و جمعی علیه ویروس.

مکانیزم عمل ویروس: بر سه پایه حلقوی زر و زور و تزویرعمل میکند. ابتدا گلبولهای سفید ضعیف را به استخدام خود درمی آورد. سپس بقیه گلبولهای مقاوم را با خشونت منکوب میکند.. آنگاه عوامل خود را به شکل ضد ویروس جا می زند و شروع به انحراف یا جذب سایرگلبولهای فعال ضد خود می کند به گونه ای که خود سلولها هم در تفکیک گلبولهای ضد ویروس از گلبولهای ویروسی گیچ شوند. رمزشناخت گلبولهای ویروسی این است که آنها مثل جن از قیام سلولها وریشه کنی میترسند. ماموریت این گلبولهای ویروسی دوچیزاست: اول مخالفت ظاهری با ویروس، ودوم مخالفت واقعی با گلبولهای سفید ستارخانی. گلبولهای ویروسی مدام سایرگلبولها را ازریشه کنی وقیام می ترسانند. ویروس مرتب تبلیغ می کند که اگرریشه کن شود ویروسی به مراتب بدترشیوع پیدا خواهد کرد. گلبولهای ویروسی مدام سایرسلولها را به مدارا، مصالحه، عدم خشونتوپذیرش حاکمیت ویروس فرا می خوانند. این گلبولها سعی دارند سلولها به روزمره گی و خوردوخوراک سلولی خود مشغول باشند و عفونت ویروس را از یاد ببرند.

اخطار سازمان بهداشت جهانی: اگر ویروسی سوارغشای سلولی خری شد دیگرپایین بیا نیست! یا باید خربمیرد یا ویروس!

سهم خودت را برای آزادی بده هموطن

سهم خودت را برای آزادی بده هموطن! عزای ملی است


امروز دوشنبه که مراسم تنفيذ و چهارشنبه مراسم تحليف «حکم ننگين» رياست جمهوری احمدی نژاد برگزار می شود. اين هفته، هفته «عزای ملی» ما ايرانيان است. روز تنفيذ، روز تأييد آن کودتای سياه توسط رهبر کودتاچيان يعنی آقای خامنه ای است.دوشنبه؛ روز «تأييد» همه کشتارها، دستگيريها و جنايتها و شکنجه های عزيزان ما بدست نظام است. چهارشنبه روز تحليف احمدی نژاد در مجلس، روز هتک حرمت قانون و سوگند رياست جمهوری و ارزشهای ملی ماست. آيا نبايد اين هفته عزادار باشيم؟
آزادی بدون هزينه دادن از طرف «تک تک ما» بدست نمی آيد. اگر اين را باور کنيم، حاکمان نمی توانند يک هفته هم در مقابل سيل مردم طاقت بياورند. «ترس برادر مرگ است!» سهم من و شما ممکن است کمتر از سهم شهيدان جوانمان باشد، يا ممکن است مثل آنها و يا حتی بيشتر از آنها هم باشد. اگر سهم مان را ندهيم، روزگار جبران ميکند و تقدير، آن را به زور از ما می گيرد. کار زيادی نيست اگر از همين فردا برای يکی دو هفته سر کار حاضر نشويم. از دوشنبه و چهارشنبه که مراسم تنفيذ و تحليف حکم ننگين رياست جمهوری احمدی نژاد برگزار می شود، «عزای ملی» برپا کنيم. مثل روزهای عاشورا برای بچه هايمان که «حسينی» شهيد شدند، علم و کتل عاشورا برپا کنيم. نظام حتی از مرده های من و شما هم می ترسد وگرنه پنجشنبه در بهشت زهرا سوگواران را راحت می گذاشتند تا لااقل عزاداری کنند. يادمان باشد سرنگونی شاه فقط «صد روز» طول کشيد. يعنی در مهرماه ۵۷ نظام طاغوت محکم سرپا بود و ۲۶ دی ماه شاه فرار کرد و ۲۲ بهمه مردم بر قدرت افسانه ای نظام شاهنشاهی پيروز شدند. منتها مردم رمز پيروزی را دريافته بودند و الان هم فهميده اند. رمز موفقيت مردم، فقط و فقط و فقط «وحدت» و يکپارچگی است. رمز موفقيت اين است که «يکی بايد قربانی همه شود» و اگر يکنفر مورد آزار قرار گرفت يا دستگير و شهيد شد، «همه» بايد برای رهايی و پشتيبانی از آن يک نفر قيام کنند. «يکی برای همه و همه برای يکی!»

فريب آزادی چند زندانی يا حرفهای اين مقام و آن قاضی را نخوريد که فکر کنيد خودشان عقب نشينی کردند. دادگاه شنبه نشان داد آنها بدنبال زمينه سازی برای محاکمه موسوی و خاتمی هستند. جدای از آن، کلی خون به ناحق ريخته شده، جنايتهای فراوانی صورت گرفته که هنوز معلوم نيست چقدر گسترده بوده اند؟ دوسال بعد از سرنگونی صدام حسين در عراق، هنوز گور دسته جمعی مخالفان او را در بيابانهای عراق پيدا می کردند. اينهمه مفقودين و شهيدان بی نام و نشان و اجساد مخفی شده در سردخانه ها را دست کم نگيريد. فريب گريه تمساح برخی از مسئولان و همدردی ساختگی شان با مردم را نخوريد. اينها حتی اگر مثل ماجرای قتلهای زنجيره ای، چند نفر از نيروهای خودشان را بگيرند و محاکمه کنند، نبايد باعث فريب ما شود. ما بدنبال ابطال انتخابات بوديم. عزل اين دولت فريبکار بوديم. الان بايد بدنبال محاکمه مسئولان جنايتها باشيم. بايد بدنبال برگزاری يک رفراندوم باشيم که اين «نظام ولايی آری يا خير؟» همين.
اگر سکوت کنيم اگر کنار بنشينيم، خون ندا و سهراب و محسن و مهدی و ترانه و کيانوش و امير و ديگر قربانيان بيگناه، دامان همه ما را می گيرد. اگر از زير بار مسئوليتمان شانه خالی کنيم، و اگر بگذاريم اين حاکميت ظالمانه و جائرانه ادامه پيدا کند، خدا ما را فراموش خواهد کرد و رحمتش را از ما دور ميکند و ما زير چرخهای اين حکومت بالاخره له خواهيم شد و ذليلانه خواهيم مرد.

اگر از فردا پرچمهای سياه از خانه آيزان کنيم، اگر لباس سياه بپوشيم، آيا در مقابل جان باختن آن شهيدان جوان، کار بزرگی کرده ايم؟ اگر يک هفته سر کارمان نرويم ، آيا کار بزرگی کرده ايم؟ يکی دو هفته وقت بگذاريم و برای هميشه تکليف کشور و ملت و زندگی سياه خودمان و بچه هايمان را يکسره کنيم. به ظلم و تبعيض و فساد و فقر و بيعدالتی واکنش نشان بدهيم. اگر روزها برويم و مقابل مجلس و وسط ميادين شهر و خيابنها روی زمين بنشينيم و تحصن کنيم، آيا در مقابل خون هموطنان عزيزمان، آيا اينها کار بزرگی است؟

حالا ملت ايران در برابر يک ماجرای مرگ و زندگی قرار گرفته است. بين «بودن يا نبودن!» بايد يکبار بنشينيم و با خودمان فکر کنيم و تصميم بگيريم. دختر هستم يا پسر، زن هستم يا مرد، پير هستم يا جوا، بايد فکر کنم و از خودم بپرسم: آيا از سهراب اعرابی جوان ترم؟ آيا از ندا آقاسلطان زيبا و جوان ترم؟ آيا من از اين جوانان به خون خفته، آرزومند ترم و آيا شايسته ترم تا به اين زندگی ذلت بار زير سايه ستم بچسبم؟ آيا من از کيانوش آسا دانشجوی فوق ليسانس باهوش تر و باسوادترم؟ آيا از ترانه موسوی بيگناهترم که در راه رفتن به منزل، او را بين معترضان ديدند و ربودند و بعد از تعرض و شکنجه، جسدش را سوزاندند و کنار جاده انداختند؟ اگر يک پدر هستم، آيا از پدر محسن روح الامينی که يکی از مسئولان کشوری بوده، قدرتمندتر هستم تا از کشته شدن جوانم بدست حاکمان ستمکار جلوگيری کنم؟ اگر مادر هستم، آيا از مادران داغدار ندا و سهراب و دهها شهيد و مفقود ديگر، مهمترم که فقط به فکر سلامتی و امنيت بچه های خودم باشم؟ فکر کنيم آيا خون من يا بچه ام از خون ديگران رنگين تر است؟ يا ارزش من بيشتر از ارزش ديگران است. اين قطره ها، اگر به هم بپيوندند و جملگی به خروش درآيند، اقيانوسی می شوند که توپ و تانک و بسيجی و شکنجه و گلوله در مقابل آن «احساس حقارت» می کند! خودمان را توجيه و اقناع کنيم، اما خودمان را گول نزنيم. آيا من بايد بنشينم توی خانه ام تا ديگران برای دفاع از آزادی و حقوق انسانی ملت بروند و باتوم و گلوله بخورند و کشته و دستگير بشوند و بعد که همه چيز درست شد، و وقتی مملکت آزاد شد، از خانه ام بيرون بيايم و از ميوه آزادی و پيشرفت و عدالت بخورم؟ اين هفته بياييم و اقيانوس ملت را با قطره وجودمان همراه کنيم و بساط ظلم را در هم بپيچانيم.

بايد باور کنيم هر کدام مان يک سهمی داريم. اگر سهم مان را بدهيم که پيروزيم و اگر پيروز نشديم و شهيد و زندانی شديم تازه مثل شهيدان آزادی مثل ندا و سهراب و کيانوش و دهها شهيد ديگر، در همه جهان و در درگاه خدای حقيقت سربلنديم. من قسم ميخورم اين مسير شکست ندارد.و شخصا" با اختفا و نوشتن در آوارگی، سهم خود را پرداخته ام تا شعار بيخودی نداده باشم. و تازه اين «همه سهم من» نيست و از روزی که اين مسير را برگزيده ام، مطمئنم اين قلم، صليب و طناب داری است که با خود بدوش می کشم و برای دفاع از حقانيت و آزادی و حقوق ملت، جان خود را برای اهدا کف دستم گرفته ام. همگی سهم خودمان را بدهيم تا ايرانی آ‍باد و رها از ستم و خودکامگی داشته باشيم

برای شرکت در رای گیری جهت رد صلاحیت نظام

برای شرکت در رای گیری جهت رد صلاحیت نظام جمهوری اسلامی به سایت زیر بروید
.
ما هستیم

بازداشت رضا نوربخش سردبیر روزنامه فرهیختگان

بازداشت رضا نوربخش سردبیر روزنامه فرهیختگان



مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران : رضا نوربخش سردبیر روزنامه فرهیختگان ساعتی پیش توسط نیروهای امنیتی ایران در محل کارش بازداشت شد.

در ادامه‌ی بازداشت‌ روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی رضا نوربخش سردبیر روزنامه‌ی فرهیختگان ساعت 9 شب در محل کارش بازداشت و به نقطه‌ی نامعلومی منتقل شد . ماموران در حین بازداشت به تفتیش وسائل شخصی و محل کار وی پرداخته و بخشی از وسائل نوربخش را نیز همراه خود برده‌اند. پیش‌تر نیز به تفتیش منزل وی پرداخته بودند.

نوربخش سردبیر سابق ثبت اسناد دانش‌گاه آزاد و هم‌چنین دبیر تحریریه‌ي سایت جمهوریت است

لازم به یادآوری است که مسعود باستانی، رضا تاجیک و محمدرضا یزدان پناه از دیگر روزنامه‌نگاران این روزنامه هستند که بازداشت شده‌ بودند در این میان مسعود باستانی هم‌چنان زندانی است.

این قانون اساسی چه کشوری است؟؟

اصل شصت و هفتم قانون اساسي: وكلاي ملت به خداي قادر و قرآن مجيد سوگند ياد مي‌كنند كه در انجام وظايف وكالت امانت و تقوا را رعايت نموده، به استقلال، اعتلاي كشور، حفظ حقوق ملت، خدمت به مردم، قانون اساسي و استقلال و آزادي مردم پايبند و متعهد باشند.

اصل پنجاه و ششم قانون اساسي: حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچ‌كس نمي‌تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد.

اصل نهم قانون اساسي: در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه‌اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي‌هاي مشروع را هر چند يا وضع قوانين و مقررات سلب كند.

اصل بيست سوم قانون اساسي: تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ‌كس را نمي‌توان به صرف داشتن عقيده‌اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد.

اصل بيست و چهارم قانون اساسي: نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي‌كند.

اصل بيست و پنجم قانون اساسي: بازرسي و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني، افشاي مخابرات تلگرافي و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها،‌استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حكم قانون.

اصل سي و دوم قانون اساسي: هيچ‌كس را نمي‌توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي‌كند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت 24 ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاكمه در اسراع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود.

اصل سي و هشتم قانون اساسي: هرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار براي كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت،اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل قانون مجازات مي‌شود.

اصل سي و ششم قانون اساسي: حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.

اصل سي و پنجم قانون اساسي: در همه دادگاه‌ها طرفين دعوي حق دارند براي خود وكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشند بايد براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.

اصل يكصد و شصت‌و هشتم: رسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي علني ‌است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي‌گيرد. نحوه انتخاب شرايط، اختيارات هيات منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون براساس موازين اسلامي معين مي‌كند.

اصل بيست و هفتم قانون اساسي: تشكيل اجتماعات وراهپيمايي‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است.

بیانیه شماره 10 میرحسین موسوی

بیانیه شماره 10 میرحسین موسوی

دادگاه تقلبی برای تطهیر انتخابات تقلبی

مهندس میرحسین موسوی با صدور دهمین بیانیه‌ی خود پس از انتخابات، «دادگاه تقلبی» را رسوا کرد که می‌خواهد «انتخابات تقلبی» را پاک جلوه دهد. میرحسین از ضرورت محاکمه‌ی بازجویان شکنجه‌گر گفت و تصریح کرد که: «دندان شکنجه‌گران واعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است.»


متن کامل بیانیه شماره 10 مهندس میرحسین موسوی را در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گویند فرزندان انقلاب در دادگاهی که دیروز تشکیل شده بود به ارتباط با بیگانه و برنامه‌ریزی برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی اعتراف کرده‌اند. اینجانب در سخنان آنان دقیق شدم و در حقیقت در آن چنین چیزی نیافتم، بلکه شنیدم که با ناله‌ای عمیق از سرگذشت دردناک خود در این پنجاه روز می گفتند؛ انسان‌هایی له شده که ممکن بود به هرچیز دیگری هم که به آن الزام شوند اقرار کنند، به راستی چه چیز دیگری جز داستان رنج‌هایی که کشیده‌اند، ممکن است بگویند. می‌گفتند محسن روح‌الامینی حق داشت که شهید شد. می‌گفتند که اگر 50 روز ایستادگی نکرده بودیم، این نمایش هفته‌ها پیش برگزار می‌شد. می‌‌گفتند هرچه را که به آنان می‌گفتند، تا گفته باشند که اینها حرف‌های ما نیست.

دندان شکنجه‌گران و اعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است تا جایی که اینک از میان کسانی قربانی می‌گیرند که خدمات بزرگ به کشور و نظام در کارنامه دارند و به تهدید دیگرانی سرگرم‌اند که در نشو و نمای این نهضت و تاسیس نظام برخاسته‌ از آن برجسته‌ترین نقش‌ها را بر عهده داشته‌اند. آیا کسانی را که آرزوی شهادت در راه نورانی انقلاب اسلامی داشته‌اند، به چیزی کمتر از آن تهدید می‌کنید؟ یا پس از به مسلخ بردن جمهوریت نظام، اسلامیت و آبروی آن را هم با این بی‌آبرویی‌ها هدف گرفته‌اید؟ تنها داوری قطعی وجدان بشری از مشاهده‌ی دادگاه‌هایی اینچنین فرمایشی، سقوط اخلاقی و بی‌اعتباری صحنه‌گردانان آن است.

صحنه‌هایی که دیدیم و دیدید، جز تدارکی ناشیانه برای شروع به کار دولت دهم نیست. از دادگاهی که همه چیزش تقلبی است، انتظار دارند عدم وقوع تقلب در انتخابات را اثبات کند. اگر شما اهل تقلب نیستید، آن را در رعایت ظواهر اولیه یک دادرسی قضایی به نمایش بگذارید. با دادخواستی سبک با طرح مطالبی بی‌ربط، با استناد به کتاب‌هایی که به خروار خمیر می‌شوند، با تکیه بر گزارش خبرنگارانی که نامشان را هم کسی نشنیده است و با استناد به اعتراف‌هایی که رنگ شکنجه‌های قرون وسطایی از آن هویداست، انتظار دارند ملت را به چه چیز قانع کنند؟ آیا نخوانده‌اند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: برای کسی که بعد از شکنجه اقرار کند، حدی نیست؛ یا کسی که در زندان یا قید و بند باشد و او را تهدید کرده باشند، اقراری برای او نیست. (الغدیر جلد ششم)

مردم ما با فرزندان خود که دیشب پس از 50 روز بی‌خبری، چهره‌شان را دیدند، احساس همدردی می‌کنند. برادران ما! غمگین نباشید. بدانید که مردم وضعیت شما را درک می‌کنند و می‌دانند که حفظ جان شما واجب‌تر از هر چیز دیگر است. زود خواهد بود که ملت محاکمه‌ی مرتکبین این فجایع را شاهد باشد و بازجویان و شکنجه‌گرانی را که این‌گونه با جان و آبروی او بازی می‌کنند، بشناسد.

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ

و اگر خداوند مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى‏کرد جنبنده‏اى بر روى زمین باقى نمى‏گذاشت لیکن [کیفر] آنان را تا وقتى معین بازپس مى‏اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آن را پس و پیش نمى‏توانند افکنند

میرحسین موسوی



اینهم نظر یکی از هموطنان:


آقای موسوی ، شما تنها 30 سال از مردم ایران عقب‌تر هستید. این روشنگری‌ها که امروز شما میفرمایید، فریاد سی ساله نیروهای مترقی ایران است. چه عجب که سرانجام شما هم فهمیدید. من از جوانان پر شور و مردم ایران میپرسم که کدام انتخابات در ایران تقلبی نبوده که این یکی نباشد؟ کدام دادگاه تقلبی نبوده که این یکی نباشد؟ آیا شکنجه زندانیان سیاسی امر جدیدی است در ایران اسلامی؟ آیا شما نمایش‌های تلویزیونی سالهای 60 را دیده‌اید؟ آیا کسی بدون آن فشارها و شکنجه های وحشیانه میتوانست آنگونه یکشبه به حقانیت جمهوری اسلامی پی ببرد؟ آقای موسوی زبان سبز شما در آنزمان در کدام سوراخی پنهان شده بود؟ زمانی که بیسوادهای با شرافت ایرانی هم از شکنجه‌ها و تجاوز به حقوق انسانی دیگراندیشان اطلاع داشتند، میتوانید شما که همواره در راس هرم قدرتی این رژیم بوده‌اید اظهار بی اطلاعی بکنید؟ آیا این اولین باری است که شما تقلب را در سردمداران رژیم‌اتان میبینید؟ آیا شکنجه را برای بار اول در ایران اسلامی کشف کرده‌اید؟ این گول هنوز هم دست از مردمفریبی برنداشته و در کمال وقاحت از روال رایج سی ساله رژیم اسلامی بعنوان پدیده‌ای جدید نام میبرد. تنها در صورتی حرف ایشان قابل قبول است که درست مثل جمهوری اسلامی، دگراندیشان را مردم حساب نکند و تجاوز به حقوق آنها برایش مهم نباشد و تنها در خطر قرارگرفتن خود و نزدیکانش مورد نظرش باشد. به قسمتی که در بیانیه قرمز رنگ شده توجه کنید. برای موسوی جان هزاران آزاده‌ای چون سعید سلطانپورها را که از مراسم عروسی‌اش و یا زندگی خصوصی‌اش به شکنجه‌گاه‌های اوین بردند و یا در زیر شکنجه جان باختند و یا به جوخه های اعدام سپرده شدند، هیچ ارزشی برای دفاع کردن نداشته‌اند. آیا دادگاه‌‌های خلخالی و گیلانی تقلبی نبودند؟ یا در آنزمان هنوز جنابعالی واژه تقلب را کشف نکرده بودید؟ به راستی جرم سعید سلطانپور (تنها بعنوان یک چهره شناخته شده) چه بود؟

این مرد نه برای رهبری، که چنین قابلیتی هرگز نخواهد داشت، بلکه برای پیوستن به جنبش مردمی ما باید پیش از هر چیز صادقانه از خود انتقاد کند و جنایاتی را که در آنها شریک بوده و آگاهی داشته بی پروا و روشن افشا کند و توضیح بدهد که چرا به همکارانش پشت کرده و با چه هدفی میخواهد به جنبش مردمی بپیوندد. او مزورانه کوشش دارد که خود را آرام آرام در کنار مرد جا بزند و وانمود کند که همواره با مردم بوده و جنایتکاران اسلامی کسان دیگری بوده‌اند.

این مرد که بیش از سی سال از روشنگران ایرانی و خواست مردم عقب است چگونه میتواند رهبر این جنبش شود؟ رهبری مقامی نیست که به کسی داده شود و یا به ارث برسد. رهبر باید پیشرو باشد و با طرح شعارهای پیشرو بتواند جنبش مردمی را به پیش برده و نهایتا به اهداف خودش برساند. این مرد که هنوز هم با مردم ما روراست نیست و نمیتواند باشد، چگونه میتواند مردم ما را برای رسیدن به آزادی رهبری کند؟ او و همپالکی‌هایش تنها در پی سوارشدن به موج نارضایی مردم ما هستند تا بار دیگر برایشان رژیم اسلامی دیگری را بنا کنند.

من از تمام انسانهای با شرافت که درگیر این جنبش هستند میخواهم که بجای بدنبال کسی افتادن خواستهای خود را بصورت شعارهای جنبش مطرح کنند و ببینند که چه کسانی از آنها حمایت میکنند و یا با آنها هستند. مثلا خواست برداشتن نهادهای ضد دموکراتیک و غیر مردمی مثل ولایت فقیه، شورای نگهبان و خبرگان و مصلحت نظام. خواست جدایی دین از سیاست و خواست آزادی بدون قید و شرط بیان و عقیده وآزادی‌های شخصی، میبایست از اساسی‌ترین و پایه‌ای ترین خواستهای جنبش ما باشد. آیا موسوی و دار و دسته از این خواستها پشتیبانی میکنند؟



با امید پیروزی مردم

اگه این مملکت مجلس داشت کارش به اینجا نمی کشید

اگه این مملکت مجلس داشت , کارش به اینجا نمی کشید

مثلا قرار بود مجلس در راس امور باشد.

میزان رای ملت باشد

.
عصر ایران:
.
نماینده حامی دولت:ما که نشنیدیم کسی بمیرد/روح الامینی شاید سرش خورده به زمین!



روزنامه اعتماد متن مصاحبه خبرنگار خود با بیژن نوباوه نماینده حامی دولت را منتشر کرد.
.
متن این مصاحبه به این شرح است:


سوال: آقای نوباوه برای بازداشتی ها چه کار می کنید؟ شما پسر روح الامینی را می شناختید؟ پیگیری می کنید چرا ایشان در روند بازجویی فوت شدند؟
جواب: کی این حرف ها را می زند؟ حالا ممکن است سرش به زمین خورده باشد

سوال: اما امیدوار رضایی بالای سر جنازه وی بوده است؛ جسد وی چیز متفاوتی نشان می دهد.

جواب: چرا چرت و پرت می گویید؟ باید از دولت بپرسیم و بررسی کنیم.

سوال: ممکن است بررسی های شما طول بکشد و هر لحظه به میزان این اتفاقات افزوده شود.

جواب: این حرف ها جرم است. این حرف ها را نزنید. به هر حال باید بررسی شود.

سوال: من یک سوال ساده پرسیدم، در مورد پسر روح الامینی معتقد هستید باید بررسی صورت بگیرد؟

جواب: مگر روزی 27 نفر در تصادف جاده نمی میرند.

سوال: فوت جاده با فوت... فرق دارد.

جواب: چه فرقی دارد؟ بعد هم ما که نشنیدیم کسی بمیرد

نامه سرگشاده آيت‌الله محقق داماد به آيت‌الله هاشمي شاهرودي

البته همه آخوند‌ها از یک اخور میخورن، ولی‌ خواندن این نامه میتونه حقایقی را برای هموطنان گرامی‌ روشن کنه. به همین خاطر این نامه را اینجا میذارم. اگر با دقت بخونید، نکته‌هایی‌ هستند که به درد میخورن را و کمک میکنه از این انکل‌های جامعه بیشتر بدونیم.

.
نامه سرگشاده آيت‌الله محقق داماد به آيت‌الله هاشمي شاهرودي


حضرت آيت الله جناب آقاي‌هاشمي شاهرودي
رياست محترم قوه قضائيه ‏


با سلام وتحيات

به خاطر دارم نيمه ارديبهشت 1358 براي زيارت عتبات عاليات به نجف اشرف مشرف شدم. در بدو ورود مرحوم شهيد آيت الله سيد محمد باقرصدر طاب ثراه نگارنده را سرافراز فرمودند و به همراه يکي از دوستان مشترکمان به محل اقامت اينجانب تشريف فرما شدند و زيارت ايشان نصيبم شد. چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي که هرگز از خاطرم نمي‌رود. ايشان از مباحثات با ابن عمّشان امام موسي صدر، و يادداشت‌هاي درس مرحوم والدما، آموزگار جاودان فقاهت مکتب قم‎ «آيت الله سيد محمد محقق داماد» و نظريات جديد مطروحه در اين مکتب سخن گفتند. از استاد مرتضي مطهري که شهادتشان تازه رخداده بود و نظراتشان گفتگو به ميان آمد. آنگاه ايشان خطاب به اينجانب فرمودند «اين روزها آقاي سيد محمودهاشمي که گويي فرزند من است براي حفظ جانش عراق را به قصد قم ترک کرده است و نويد دادند که ايشان مي‌تواند صديق همفکرگرانبهايي براي شما باشند». من که ناديده خريدار شده بودم نخستين بارکه جنابعالي را در قم زيارت کردم، درست همان يافتم که فرموده بودند. اينک به حکم ولايت دوستي، و با استفاده از حقوق شهروندي، مايلم که بي پرده سطور زير را به عرض برسانم:‏


حضرت آيت الله
به عقيده اينجانب بالاترين و بزرگترين ره آورد تحولات قرن حاضر براي بشريت معاصر قواعد جزاي عمومي و آئين دادرسي کيفري است. اين گفته حقوقدانان جهاني به هيچوجه گزاف نيست که ارزيابي نظام قضايي و حقوقي يک جامعه بر محور قواعد جزاي عمومي و آئين دادرسي کيفري و اجراي آن در جامعه دور ميزند و برهمين محور بايد سنجيده شود.‏

‏ به موجب اين گونه اصول قانوني است که اشخاص مي‌دانند چه عملي جرم است تا اگر مرتکب شوند مجازات مي‌شوند و اگر اجتناب کنند با خيال راحت مي‌توانند در کنار خانواده با آرامش به زندگي ادامه دهند و کسي به آنان کاري ندارد؟ و در فرض ارتکاب به چه مجازاتي مجازات مي‌شوند و چگونه و با چه آداب و موازيني مجازات بر آنها اجرا مي‌گردد؟ و اگر متهم شدند از چه حقوقي برخوردارند و چگونه دردوران اتهام با آنان برخورد مي‌شود و چگونه آنان مي‌توانند دفاع کنند؟

معتقدم اين نظام نامه‌ها هرچند نگارش و تنظيم آن در قرن حاضر انجام گرفته، ولي مباني و اصول آن چنان عقلاني است که نمي‌تواند با تعليمات راقيه اسلام متکي بر اجتهاد مفتوح شيعي منطبق نباشد. و لذا در دوران سابق مورد تاييد فقيهان بزرگ زمان خويش نظيرآيت الله نائيني و آيت الله مدرس اعلي‌الله مقامهم و خوشبختانه پس از انقلاب اسلامي مورد تاييد مراجع رسمي قرار گرفته است.

معتقدم که محور اصلي خواسته ملت ايران در انقلاب مشروطيت تحت عنوان تشکيل عدالت خانه در واقع تقنين همين اصول و موازين بوده و در انقلاب اسلامي هم، ما شاهد بوديم که يکي از انگيزه‌هاي خيزش مردمي نقض همين اصول در بيدادگاههاي اختصاصي بود.

جناب آقاي‌هاشمي شاهرودي‏

‏ تحمل بفرمائيد که به صراحت به حضورتان عرض کنم که درزمان شما، نه نظرا بلکه عملاً، اين رکن اساسي امنيت اجتماعي نه تنها متزلزل بلکه در ملاء‌عام ويران شد، و اين بهاي کمي نبود که ملت ايران پرداخت کرد. ‏

سخنراني شما در سال 1373 در محل کار اينجانب فرهنگستان علوم پيرامون محدوده تمسک به مصلحت ثبت و ضبط است و بعيد مي‌دانم که در تقلب احوال تغيير نظري برايتان حاصل شده باشد.

چند روز پيش در جلسه‌اي با حضور چند تن از مسئولان نسبتاً بالاي نظام سخن از اخبار وقايع اسفبارِ روز و ستمي که بر مردم رفته است، در ميان بود. اخباري که به‌طور مستفيض و بلکه متواتراجمالي ثبوت آن مسلم و انکار آن غير ممکن بود،(باز هم خدا کند دروغ باشد). ناگهان يکي از ذوات محترم سکوت را شکست و با نگاهي عاقل اندر سفيه رو بمن کرد و با پوزخندي معني‌دار گفت اين اعمال که توجيه شرعي دارد!!! خدا مي‌داند چنان مغز استخوانم را سوزاند که هنوز بيقرار و ناآرامم. ياد جمله حضرت مولا(ع) افتادم که فرموده است:

ولوکان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان عندي ملوما بل کان عندي جديرا.(نهج البلاغه)

مورخين آورده‌اند که وقتي حجاج بن يوسف ثقفي بدستور عبدالملک مروان خليفه اموي، براي ايجاد خفقان و اسکات معترضين، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقيما به مسجد آمد و مردم را فراخواند سپس بالاي منبر رفت و اعلام داشت «هان‌اي مردم! نه به کودکانتان رحم مي‌كنم ونه به پيرانتان!. بيگناهتان را به جاي گناهکار مواخذه خواهم کرد و به صرف گمان تحويل جلادان خواهم داد(آخذ بالتهمة واقتل بالظنه)، همه اين‌هااز اختيارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عين شرع است!!!»

تفکر فوق دقيقا همان بافته و تافته تفقه مبتني بر کلام اشعري است که نتيجه‌اش در کتاب المستظهري غزالي به خوبي مشهود مي‌گردد.

اگر خداي ناکرده قواعد عمومي جزا و اصول محاکمات رعايت نشود و يا نقض قوانين با توجيهات ضداخلاق انساني موجه گردد، زندگي به همين شرايط تلخ (العياذ بالله) باز مي‌گرددکه مرگ بهتر ازآن زندگي است.

ما که به پيروي از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و اجتهاد مفتوح مبتني برکلام عدليه مبتهج و بر آن مفتخر و شاکر اين نعمت بزرگ هستيم، هرگز مجاز نيستيم که در تشخيص حسن عدالت و قبح ستمگري که مردم خردمند ملتمان خودشان به بداهت درک مي‌كنند قيمومت شرعي نمائيم و تفکر آنان را تعطيل کنيم.

حضرت آيت الله
‏توجيه شرعي نقض قواعد عمومي جزا و اصول محاکمات توسط برخي از دوستان، که فقاهت آنان را اگر بپذيرم درايت و آگاهي آنان را هرگز نخواهم پذيرفت، هرچند ممکن است ارائه و برآن اصرار شود. ولي شما مرا مي‌شناسيد که فرزند فقاهتم، و ديرينه اين درگاهم، فقيهان واقعي را از فقهيان رسانه‌اي بخوبي تشخيص مي‌دهم. با شناختي که اينجانب از جنابعالي دارم، شما از آن دسته فقيهان نيستيد، و امکان ندارد که از نظر فکري بتوانيد با آناني همراه شويدکه توجيه گر شرعي اينگونه نقض قوانينند.
حضرتعالي خدمات شگرفي در دستگاه قضايي البته که انجام داده‌ايدکه انکار آن ناسپاسي است، ولي با کمال تأسف وقايعي در دوران رياستتان به خصوص در روزهاي اخير رخداد که ملت ايران طعم تلخش را هيچگاه از ياد نخواهد برد. وقايعي که چه به دست کارگزاران قوه مجريه انجام يافته باشد و چه بدست ظابطين قضايي و چه بدست دارندگان پايه قضايي همه و همه مسئولش قوه قضائيه‌اي است که شما مسئوليتش را به عهده داشتيد.

حضرت آيت الله!
مطمئن باشيد شما در راس قوه‌اي قرار داشتيد که عليرغم همه ويراني‌ها و خرابي‌ها به دليل طبع کار و ساختار باقيمانده از پيش هنوز هم قضات شجاع، متشخص، پاکدامن و داراي و ثاقت قضايي وجوددارند.

شما مي‌توانستيد با حمايت از استقلال قضايي بسياري از مشکلاتي که ساعت‌ها وقت قوه مقننه را مي‌گرفت و از کارهاي مهمتر باز مي‌داشت به آساني حل کنيد، که نکرديد.

شما در حوادث اخير مي‌توانستيد آمرين قانوني در هر پست و مقامي که هستند و مامورين متخلف از موازين اخلاقي را به دست قضات شريف آگاه به قوانين محاکمه کنيد که لااقل تا امروز که واپسين روزهاي رياستتان است، نکرده‌ايد.

شگفتا! کار قوه قضائيه به جايي رسيده که از يکسو توسط ائمه جمعه موقّته توصيه به بي‌رحمي شوند و حديث شريف لا دين لمن لا رحم له را فراموش کنند و يا به «گرفتن اعتراف!!» مفتخر گردند و از سوي ديگر توسط رياست قوه مجريه به رعايت رافت اسلامي و کرامت انساني مورد خطاب قرار گيرند. البته بسيار خوب سفارشي بود که ايشان فرمودند-شکرالله سعيهم- ولي آيا بهتر نبود که رئيس‌جمهور دولت نهم به جاي چنين خطاب بشر دوستانه به جنابعالي يا لا اقل در جنب آن، عتاب قانوني به وزير کشورشان مي‌كردند و وي را تحويل دستگاه عدالت مي‌دادند؟ وزيري که تحت مسئوليت وي چنين وقايع شرم‌آوري اتفاق افتاده است مگر مي‌تواند مسئول نباشد؟ آيا اين نتيجه تاخير حضرتعالي در اقدام قضايي نيست؟

به موجب قوانين مدون مملکتي کليه زندان‌هاي کشور زير نظر قوه قضائيه اداره مي‌شود، و مسئوليتش با اين قوه مي‌باشد. آيا بهتر نبودکه قبل از صدور فرمان مقام معظم رهبري مبني بر تعطيل «زندان کهريزک»، شما خودتان دستور بازرسي صادر مي‌فرموديد و چنانچه آنرا فاقد معيارهاي لازم مي‌ديديد مبادرت به تعطيل آن مي‌كرديد؟ شما آنقدر تاخير فرموديد تا اين مدخل در دائرة المعارف‌هاي جهاني بنام حکومت ديني ايران در کنار مدخل‌هاي زندان‌هاي گوانتانامو و ابوغريب در زمان معاصر با کمال تأسف وارد شد.

از منبع موثقي شنيدم که يکي از مراجع تقليد معاصر که از راه دور محاکمه‌اي که از سيماي ايران پخش مي‌شد پيگيري مي‌كردند، به همان منبع فرموده بودند که بهتراست لااقل اين محاکمات را که ننگي است براي قضاي اسلامي!! از تلويزيون پخش نشود.

عزيزاني که با زندگي صاحب اين قلم آشنايند مي‌دانند که صراحت وي تازگي ندارد و سوابق اوراقي که تحت عنوان گزارش خطاب به شوراي عالي قضايي وقت و يا صاحبان مناصب اجرايي نگاشته شده و در بايگاني سازمان بازرسي کل کشور علي القاعده موجود است، گواه و اثبات کننده اين مدعاست. صاحبان مناصب اجرايي آنزمان که در عمل به گزارشات اين ناصح مشفق و درخواست خالصانه وي مبني بر اجراي صحيح قوانين را اهتمام نکردند و آنروز او را در پافشاري بر نهادينه کردن زندگي مدني و تحت لواي قانون را ياري ننمودند، امروز گرفتار کمند نقض قوانين شده‌اند. و باز هم معتقدم نقض قانون به نفع هيچکس نخواهد بود هرچه در آن تاخير شود ظلم و ستم به همه مي‌باشد.

از اينکه سخن به درازا کشيد عذر مي‌خواهم. آنچه عرض شد دراين روزهاي آخرين مسئوليت حضرتعالي هر چند نوشداروي پس از مرگ سهراب است. ولي به هرحال اين سطور شايد براي آيندگان مفيد و براي شما نقطه افسوسي باشد که ايکاش در حوزه علميه به کار تدريس و پژوهش ادامه داده بوديد و هرگز به اين ورطه خطير پاي نمي‌نهاديد و به همان نقطه اميد استاد شهيد بزرگوارتان واصل مي‌شديد.

عريضه را با بيتي از غزل خواجه شيراز به آخر مي‌برم:
به قدوچهره هرآنکوکه ماه مجلس شد
جهـان بگيـرد اگر دادگستــــري دانـد


سيد مصطفي محقق داماد-11مرداد88

اجرای نمایشاتی اینچنین مبتذل به نام دادگاه، محکوم است

مجمع روحانیون مبارز:
اجرای نمایشاتی اینچنین مبتذل به نام دادگاه، محکوم است



مجمع روحانیون مبارز با صدور بیانیه‌ ای دادگاه روز شنبه را یک نمایش مبتذل توصیف کرد که هدف آن «منفعل کردن نیروهای سیاسی و افراد معترض به نتایج انتخابات» بوده است. این حزب روحانیون منتقد، هدف دیگر این دادگاه نمایشی را این‌گونه توصیف کرد که: «از زبان بازداشت شدگان مظلوم، اتهام تقلب در انتخابات را از پرونده صحنه گردانان آن پاک کند، غافل از آنکه میلیون ها انسان در سراسر کشور فریب این ترفندها را نخواهند خورد.»


متن کامل این بیانیه به نقل از سایت رسمی این حزب، به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«فاصبر انّ وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون» ( سوره روم ایه ۶۰)

خانواده عزیزان زندانی که بیش از چهل روز از بازداشت غیرقانونی و غیرشرعی آنان می گذرد و منتظر بودند تا درآستانه جشن ولادت منجی بشریت و احیاگرعدل و داد حضرت ولی عصر«عج» آزادی و بازگشت عزیزانشان را به کانون خانواده شاهد باشند لیکن متأسفانه پرده دیگری از سناریوی مفتضحانه و غیر اخلاقی اصحاب تخلف و تقلب به نمایش گذاشته شد و به بهانه جلسه نمایشی دادگاه، چهره خسته و افسرده فرزندان رشید ملت را در سیمای جمهوری اسلامی نشان دادند و بر زخم خانواده های آن عزیزان نمک پاشیدند و با این حرکت ناشیانه نه تنها تأثیری بر رفع تنش و ایجاد آرامش حاصل نگردید که خشم ملت هشیار و غیور ایران را برانگیخت.

اکنون در رابطه با این نمایش غم انگیز ذکر چند نکته را لازم و ضرور میدانیم:

۱- نگهداری متهمین در بازداشتگاه بیش از ۲۴ ساعت بدون تفهیم اتهام،طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ممنوع است و از سوی دیگر برخورداری متهم از حق داشتن وکیل و حضور وی در جلسات دادگاه و محاکمه از مصرحات نظام دادرسی وقضایی کشور است. کسانی که ادعای دیانت و قانونگرایی آنان گوش فلک را کر نموده است، با چه مجوزی بیش از چهل روز ودر شرایط بسیار ناگوار که اخبار تکاندهنده آن دهان به دهان می چرخد،عده کثیری از فرزندان متعهد و خدوم ملت را در بازداشت نگهداشته اند و سپس بدون اطلاع و حضور وکیل به محاکمه آنان می پردازند؟!وقتی با چهره‌های خدوم و سرشناس که بیش از سه دهه در خدمت آرمانهای انقلاب و اهداف نظام اسلامی بوده اند و از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزیده اند اینگونه رفتار می شود و نسبت به حقوق مسلم آنان بی اعتنائی میگردد،روشن نیست که با شهروندان عادی و مردم بی نام نشان چه خواهد شد؟!

۲- کیفر خواست متهمان که بی شباهت به مقالات روزنامه فاسد کیهان نبود،عاری از هر گونه مبانی حقوقی واستدلالهای محکمه پسند و با ادبیاتی سخیف،خود گواه روشنی بر سستی ادعاهای مطروحه بود و لطمه ای سخت بر اعتبار دستگاه قضائی کشور وارد کرد. نظام قضائی در هر جامعه ملجأ و پناهگاه مردم است و پاسدار مال ،جان و آبروی شهروندان. شکستن این جایگاه به معنای فرو ریختن امید و اعتماد کل جامعه است. متأ سفانه اینان برای سرکوب و نابود کردن مخالفان با روش های غیر شرعی و غیر قانونی خود،هر گونه تهمت و توهین و تحقیری را مجاز شمرده و هر کاری بدین منظور برای آنان قابل توجیه است.

۳- ملت هوشمند و بیدار ایران به خوبی میداند که طبق آیات و روایات و صریح فتاوای فقها و بزرگان اسلام و نیز بر اساس مفاد همه نظامهای حقوقی جهان و همچنین صریح قانون اساسی کشورمان، هر گونه اعتراف و اقرار که در محیط حبس و زندان و در شرایط رعب و فشار و وحشت اخذ شده باشد از درجه اعتبار ساقط بوده و هیچگونه بار حقوقی و شرعی ندارد. داستان عمار یاسر که تحت تأثیر زور و ارعاب مشرکین مجبور به اظهار مطالبی بر خلاف میل باطنی شده بود ازجمله شواهد روشن در این زمینه است. (سوره نحل آیه ۱۰۶)

۴- صحنه نمایشی که به نام دادگاه و محاکمه عرضه شد بیشترین هدفش منفعل کردن نیروهای سیاسی وافراد معترض به نتایج انتخابات بود، تا از زبان بازداشت شدگان مظلوم اتهام تقلب در انتخابات را از پرونده صحنه گردانان آن پاک کند،غافل از ان که میلیون ها انسان در سراسر کشور فریب این ترفندها را نخواهند خورد و همچنان نتایج حاصل از این انتخابات را مشروع نمی دانند. و نیز هدف دیگر این صحنه نمایشی فضا سازی در جهت انحراف افکار جامعه وایجاد بی توجهی وغفلت از مسائل اساسی در عرصه سیاسی کشور بود.آنها می خواستند با طرح موضوع محاکمه متهمین و اعترافات برخی از آنها که از حساسیت بسیار در سطح افکار عمومی نیز برخوردار بود،ذهن و ضمیر مردم از کانون توجه به اعمال زشت و جنایات ضد انسانی انجام گرفته در برخی از بازداشتگاهها منصرف گردیده و محور توجه مردم به موضوع جدید محاکمات و اعترافات گردد. بی خبر ازآنکه احساسات جریحه دار شده میلیون ها انسان ازاین جنایات همچنان خواستار شناسائی عاملان این جنایات و محاکمه و مجازات آنان خواهد بود.

مجمع روحانیون مبارز اجرای نمایشاتی اینچنین مبتذل بنام دادگاه را محکوم می کند وتنها دادگاهی را قبول دارد که به طور کامل منطبق با موازین شرعی وقانونی زیر نظر قضاتی عادل و صالح برگزار گردد


مجمع روحانیون مبارز
۱۳۸۸/۵/۱۲

دانشجویان فوق پس از تلاش برای ممانعت از اقدام غیراخلاقی معاون دانشگاه زنجان


ابلاغ حکم دادگاه دانشجویان دانشگاه زنجان


دانشجویان فوق پس از تلاش برای ممانعت از اقدام غیراخلاقی معاون دانشگاه زنجان در خصوص یکی از دانشجویان دختر به اتهامات مورد اشاره متهم شدند و در این رابطه بهرام واحدی، سورنا هاشمی هر کدام بیش از یک ماه و آرش رایجی و پیام شکیبا بیش از 2 ماه و حسن جنیدی بیش از 3 ماه در تابستان سال گذشته بازداشت بودند و همین طور علیرضا فیروزی بعد از اولین جلسه دادگاه، با اعلام اتهامات جدید به وی در رابطه با وبلاگ شخصی او، 15 روز را در سال جاری در زندان زنجان سپری کرده است.

خبرگزاری هرانا : حکم دادگاه بدوی دانشجویان دانشگاه زنجان، 4 ماه پس از پایان دادرسی به متهمان ابلاغ شد. بر اساس این حکم بهرام واحدی، سورنا هاشمی، آرش رایجی، پیام شکیبا و محمد حسن جنیدی هر کدام به تشویش اذهان عمومی و تحریک به تجمع غیر قانونی به قصد برهم زدن امنیت کشور به یک سال زندان محکوم شده اند.

علیرضا فیروزی دیگر دانشجوی دانشگاه زنجان نیز به اتهام تشویش اذهان عمومی ،تحریک به تجمع غیر قانونی به قصد برهم زدن امنیت کشور و همینطور اقدام علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی به یک سال و چهار ماه زندان محکوم شده است.

لازم به ذکر است دانشجویان فوق پس از تلاش برای ممانعت از اقدام غیراخلاقی معاون دانشگاه زنجان در خصوص یکی از دانشجویان دختر به اتهامات مورد اشاره متهم شدند و در این رابطه بهرام واحدی، سورنا هاشمی هر کدام بیش از یک ماه و آرش رایجی و پیام شکیبا بیش از 2 ماه و حسن جنیدی بیش از 3 ماه در تابستان سال گذشته بازداشت بودند و همین طور علیرضا فیروزی بعد از اولین جلسه دادگاه، با اعلام اتهامات جدید به وی در رابطه با وبلاگ شخصی او، 15 روز را در سال جاری در زندان زنجان سپری کرده است.

همچنین گفتنی است، محمدعلی دادخواه، وکیل دو تن از متهمان پرونده دانشگاه زنجان، سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی، بعد از انتخابات خرداد ماه سال جاری است بازداشت شده و به بند امنیتی زندان اوین منتقل شده است.


منبع خبر : مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

شکست بزرگ جمهوری اسلامی

.
حشمت اله طبرزدی دبیرکل جبهه ی دموکراتیک ایران



هم میهنان گرامی!


با درود های گرم و ارزوی پیروزی . همان گونه که اگاه هستید رژیم جمهوری اسلامی همواره از دو ابزار مهم برای مشروع جلوه دادن تداوم سلطه ی خود بر مردم استفاده کرده است. یکی مشی توافقی یا ریش سفیدی یا به تعبیر دیگر، شیخوخیت بوده است. به این معنا که افرادی که در پایه گذاری نظام نقش مهمی داشته اند، در پشت در های بسته با هم به توافق هایی رسیده و پس از ان ،همین توافق ها را به صحنه ی علنی اجتماع اورده و از طریق مجلس یا دولت یا راه های دیگر به تصویب می رسانده و مثلا قانون مند جلوه می داده اند. بدون تردید در این فرایند نقش دو جناح حاکمیت به ویژه کسانی چون هاشمی رفسنجانی، خاتمی ،موسوی ،کروبی ،روحانیون مبارز و مراجعی چون صانعی، موسوی اردبیلی و شخصیت هایی چون حسن خمینی و احزابی همچون کارگزاران سازندگی، حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب بسیار مهم بوده است.اگر این مشی کد خدا منشی و شیخی گری نمی بود تا کنون رژیم نتوانسته بود ادامه پیدا کند. در دو ماه گذشته اگر مشاهده شد که رژیم دچار بحران گردید به دلیل بر هم خوردن این پایه ی توافق گرایی بوده است.


در انتخابات تقلبی، غیر ازاد و غیر دموکراتیک اخیر، این پایه از توافق، نه تنها کنار گذاشته و حذف شد بلکه سران ان در زندان ها و زیر شکنجه به سر می برند.


در مراسمی که به مراسم تنفیذ معروف شده است نه تنها جای این پایه ی قدرتمند جمهوری اسلامی خالی بود بلکه شخصیت محوری و بسیار موثری مثل هاشمی رفسنجانی و حتا کسانی چون سید حسن خمینی و محمد خاتمی حضور نداشتند و این شکست بزرگی برای جمهوری اسلامی محسوب می شود.در واقع رژیم پایه ی اصلی ماندگاری خود که همان توافقی بودن و شیخوخیت بوده است را از دست دادو نشان داد که خامنه ای تنها مانده و فقط گماشتگان و پیروان از یک جناح هستند که هنوز به او وفادار هستند.


پایه ی دومی که برای تثبیت و تداوم این رژیم مورد استفاده قرار می گرفت ،استفاده ی ابزاری از مقوله ی انتخابات و اوردن مردم در پای صندو ق هایی بود که قفل و کلید ان نه در دست امینان بی طرف که در دست گماشتگان ولی فقیه و حکومت بود. در این انتخابات اخیر، با مخدوش خواندن ان از سوی کاندیدا های مخالف کاندیدای حاکم و اعتراض گسترده ی مردمی ،این نمایش نیز بر هم خورد و بر همگان ثابت شد که نتیجه ی این انتخابات از پیش تعیین شده بوده است.پس رژیم در این انتخابات تقلبی اخیر نه تنها مردم را از دست داد بلکه مشروعیت توافقی و به اصطلاح ایدئولوژیک را نیز به طور کامل باخت.


هم میهنان گرامی!

اقایان موسوی و کروبیو حتا محسن رضایی به عنوان کاندیدا های مخالف،نتیجه ی این انتخابات را نپذیرفته و ملیون ها رای دهنده از این که رای ان ها به حساب نیامده ،معترض و به شدت خشمگین هستند. بنا براین چنین برگزیده ای ،مشروعیت قانونی ندارد و حتا بخش بزرگی از پایه گذاران نظام اسلامی نیز با عدم شرکت در مراسم تنفیذ، این فرد معرفی شده را نپذیرفتند. اما خامنه ای با استفاده از نیروی نظامی وانتظامی مردم را سرکوب کرد و در زیر سرنیزه ،کاندیدای مورد حمایت خود را تایید مجدد کرد.شگفت انگیز است که ایشان قرار است چگونه این ملت ناراضی را از طریق نیروی نظامی و سرکوبگر به تمکین وا بدارد!؟


هم میهنان گرامی!

ما با حکومتی روبرو هستیم که حتا بخش اصلاح طلب ان ،چنین حکومتی را کودتایی می دانند. مراجع دینی دولت فعلی را نا مشروع دانسته و ملیون ها ایرانی در اعتراض به تقلب و کشتار دست به نافرمانی مدنی و مبارزه ی مسالمت امیز زده اند. حتا تحریم کنندگان انتخابات از جمله جبهه ی دموکراتیک ایران نیز از این جنبش که به جنبش سبز شناخته شده پشتیبانی کرده و اعلام کرده است که همه ی ما در یک جبهه و برای ازادی و دموکراسی مبارزه می کنیم. بنا براین رمز پیروزی ما تداوم مبارزات مسالمت امیز و دموکراتیک و همدلی و همبستگی با یکدیگر خواهد بود.
همچنان که بار ها اعلام کرده ایم ما نیز این دولت و رژیم را قانونی و مشروع نمی دانیم و از حقوق قانونی اقایان موسوی، کروبی ومحسن رضایی و رای دهندگان به ان ها پشتیبانی می کنیم و از خون به ناحق ریخته شده ی ندا ها و سهراب ها نخواهیم گذشت.


هم میهنان گرامی!

اگر چه رسیدن به دموکراسی تمام عیار و جدایی دین از حکومت را یک ارمان واقعی و تاریخی می دانیم اما برای جلو گیری از اختلاف در شرایط حساس کنونی و برای دستیابی به اتحاد حد اکثری بین همه ی مخالفین دیکتاتوری،از برنامه هایی که کاندیدا ها اعلام می کنند پشتیبانی می کنیم و اجازه نخواهیم داد، سخنان نسنجیده یا احیانا برخی عملکرد ها ی نا درست، موجب تضعیف جبهه ی متحد ضد دیکتاتوری و ضد استبدادی بشود.در حالی که شاهد هستیم جبهه ی استبداد و سرکوب بدون واهمه ،و گام به گام برنامه های غیر قانونی خود را به اجرا در می اورد. تقلب انتخاباتی،سرکوب نظامی،برگزاری دادگاه غیر قانونی ،تنفیذ ظالمانه و سپس تحلیف غیر قانونی.

راه رسیدن به ازادی و دموکراسی را تداوم مبارزات مسالمت امیز می دانیم و از احاد شهروندان و معترضان اکیدا درخواست می کنیم تقلب انتخاباتی ،دادگاه های غیر قانونی و سرکوب های بعدی و تنفیذ و تحلیف های ظالمانه شما را از مسیر مبارزه ی مسالمت امیز به مبارزه ی خشونت امیز نکشاند. اگاه باشید که این خواست سرکوبگران است که بهانه برای سرکوب بیشتر به دست بیاورند. این رژیم قابل دوام نیست. برای این که مشروعیت دینی و قانونی خود را از دست داده و شکاف در بین شیوخ و بزرگان ان فراخ تر از این است که قابل ترمیم باشد.

این نادان های مردم ستیز در استانه ی تنفیذ ظالمانه، زندانیان بی گناه را در دادگاه شبه نظامی و امنیتی وادار به اعتراف کردند تا کسانی چون رفسنجانی و خاتمی را به مراسم تنفیذ بکشانند. اما مشاهده کردید که این تهدید و ترفند نیز کارساز نیفتاد. به واقع باید از کسانی چون رفسنجانی ،خاتمی و موسوی سپاسگذار بود که زیر بار تهدید و زور نرفته و بار دیگر با دیکتاتوری بیعت نکردند.


هم میهنان گرامی!

گستره ی این مبارزه ی ازادی خواهانه که از اهداف جهانشمول انسانی مثل عدالت خواهی ،اخلاق گرایی و دموکراسی خواهی بر خوردار است، حتا به اندرونی ترین لایه های حکومت کشیده شده است. اینک مراجع دینی و بیوت روحانی به ویژه بیت ایه اله خمینی با مردم در مقابل استبداد هم صدا شده اند. حتم داریم که اهداف اکثریت مردم با این گونه مراکز و مراجع متفاوت است. اما همگان در مبارزه با زور ،استبداد ،تقلب و دروغ مشترک هستیم. در این گام اصولی مبارزه باید از خود ،گذشت و شکیبایی نشان بدهیم تا در مراحل بعدی گام ها را استوار تر برداریم.تداوم مبارزه تا رسیدن به ازادی مهم ترین کاری است که در شرایط کنونی باید انجام بدهیم.اختلافات کلامی را به مراحل بعیدی موکول کنیم.



زنده باد ازادی-گسسته باد زنجیر استبدد-برقرار باد دموکراسی


حشمت اله طبرزدی-دبیرکل جبهه ی دموکراتیک ایرا

۱۳.۵.۸۸

واي بر شما که شرم از رهبري اين مملکت نداريد.

آقاي خامنه اي!

ده سال بيشتر است که عادت کرده ام که هر روز طنزي بنويسم، و به برکت اوضاع احمقانه کشور که تحت عنايات خاصه حضرتعالي اداره مي شود، هميشه آنقدر سوژه در دست و بال مان هست که بتوانيم بنويسيم چيزي که مردم بخندند، بخندند و بتوانند کمي نيرو بگيرند تا بار دشوار زندگي تلخي را که حکومت شما بر شانه هاي شان گذاشته تحمل کنند. امروز هم مي خواستم چيزي بنويسم که نامه عزت ضرغامي را خواندم، هنوز تمام نشده حرف هاي قاليباف را که پس از مدتها منتشر شده شنيدم، و هنوز زماني نگذشته تصاوير شکنجه شده هاي کهريزک را ديدم. روزگار زشت و تلخي است اينکه اين روزها مي رود و مي گذرد که خنده شرم دارد از آنکه بر لب بنشيند و خنداندن معصيتي است که به دشواري مي توان نزديکش شد. آيا مي فهميد داريد چه مي کنيد؟ آيا تصاوير آن همه کشتگان معصوم را ديده ايد؟ آيا مي دانيد که دستبوسان و کاسه ليسان آستان ولايت تان دارند چگونه فرزندان اين کشور را با زشت ترين شيوه ها و غير انساني ترين رفتارها نابود مي کنند؟ اگر نمي دانيد، بگوئيد آنان که مي دانند برايتان بگويند و اگر مي دانيد واي بر شما که شرم از رهبري اين مملکت نداريد.

اي عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول

زين هواهاي عفن، وين آبهاي ناگوار


آقاي خامنه اي!

شما مسوول مستقيم اتفاقاتي هستيد که در کشور مي گذرد، شما با تبريک زودهنگام و بي دليل تان به عزيزکرده بارگاه تان به او جرات داديد تا به جان ملت بيفتد. شما در نماز جمعه دستور کشت و کشتار مردمي را صادر کرديد که حتي دست به مخالفت با شما هم نزده بودند، بسياري از کشتگان تنها جرم شان ايستادن در کنار خيابان بود، آن يکي بر سر بام صداي مردم را مي شنيد که گلوله اي مغزش را از کار انداخت، همان که مسعودتان هم در مجلس ختمش حاضر بود. شما مسوول مستقيم جناياتي هستيد که بر سر بيگناهان مي رود. آيا اين رهبري و اين حکومت ارزش اش را دارد، شما که نام تان نام بزرگمردي است که مي گفت اگر خلخال از پاي زني بکشند و آدمي از اين رنج نميرد، مسلمان نيست، چرا هيچ تان نمي شود؟

چرا از اينکه پسر يکي از دانشمندان حامي خودتان در زندان کشته شده و به شهادت پدرش دهانش را خرد کرده اند، دق نمي کنيد؟ چرا از اينکه سعيد حجاريان بيمار را شکنجه مي دهند، کک تان نمي گزد؟ يزيد و شمر در فرهنگ ما مصاديق بارز ظلم اند، آنان به امام بيماري که براي جنگ رفته بود، رحم کردند، شما شرم نمي کنيد، بيماري را شکنجه مي کنيد که به دروغ اعتراف کند؟ اگر روزي در بارگاه خدايي حاضر شديد و گفتند شکنجه هايي که سردار رادان و سردار تائب در حکومت شما کرد هزار بار بدتر از شکنجه هايي بود که ساواک مي کرد، چه جوابي مي دهيد؟ چرا نمي رويد بازديد کنيد و ببينيد. شايد راست بگويند. شايد اين احتمال باشد که در حکومت شما شکنجه هايي سخت بدهند، اگر بود حداقل خواهيد دانست که شما رهبر عادل نيستيد و پيشوايي ظالميد، و اگر نبود، شب راحت بخوابيد. چطور مي توانيد شب بخوابيد و اين همه صدا را نشنويد.


آقاي خامنه اي!
به ما گفته اند امام علي ارزش حکومت کردن را به عطسه بزي تشبيه کرد، آيا براي شما هم همينطور است؟ چه ارزشي دارد حکومتي که براي نگه داشتنش چنين مي کنيد؟ شنيده ام که در زندگي شخصي و مصرف بيت المال دقت مي کنيد، چه فايده اي دارد اين دقت؟ چه ارزشي دارد که شما هر شب سر گرسنه بر بالين بگذاريد و هر شب زندانيان تان زير شلاق و با تن کبود و با پاي خونين و با دهان خرد در گوشه سلول انفرادي رنج شان را فرياد کنند. مرده شور آن تقواي تان را ببرد که امنيت و آسايش مردم در آن جايي ندارد. شما ظاهرا فکر يک قران بالا پايين هستيد ولي فکر تلف شدن سرمايه هاي بزرگ انساني ايران نيستيد.
ظلم چنان از حد گذرانده ايد که اگر فردا خبر دادند که اشتباها ميثم خامنه اي فرزندتان، در تلويزيون اعتراف کرده و چنانش زده اند که خود را جاسوس آمريکا دانسته، و بعد هم به همسرتان بگويند که برود جسد پسرتان را با تن کبود از پزشکي قانوني تحويل بگيرد و نامه امضا کند که حتي حق ندارد، بالاي سر قبر فرزندش برود، تعجب نکنيد. اين ها که چنين مي کنند مصداق روشن حيوانات و بل بدتر از حيواناتي اند که مورد اشاره کتاب خدا ست. نامردماني مجنون که شما به جان ملت انداخته ايد به پسر خودتان هم رحم نمي کنند. مگر خيلي از آنها که دستگير شده اند، اصلا دليلي براي دستگيري شان وجود دارد؟ من نمي دانم شما از خدا نمي ترسيد؟ يا اصلا به خداوند اعتقاد نداريد؟ يا اصلا به روز داوري باور نداريد؟ نمي دانم اينها را چگونه مي بينيد، ولي حداقل در ادبيات و فرهنگ که با آن بيگانه هم نيستيد، چيزهايي به اسم آزادگي و شرف و وجدان وجود دارد، حداقل به آنها فکر کنيد.


آقاي خامنه اي!

ميرحسين موسوي يکي از بهترين و شريف ترين مردان اين روزگار است، خاتمي يکي از بزرگان و خردمندان و شريف ترين مردان اين مملکت است، شما بعد از شصت سال خواندن و فکر کردن اين غلامبچه را انتخاب کرديد که اينطور آبرويتان را بعد از بيست سال ببرد و چنان بشود که حتي دوستان تان هم کلمه اي در دفاع از شما ندارند که بگويند، دوستان تان عارشان مي آيد اسم شما را بياورند. اين ديوانه کيست که شما مجنونش شديد؟ وزارت اطلاعات که شما را در اين سالها نگه داشته و امين شماست و تندروترين وزير ممکن را دارد که مراتب وفاداري اش را هزار بار به شما اثبات کرده، اعلام کرده است که جنبش سبز ملت براي احقاق حقوق شان، يک انقلاب مخملي نيست و رئيس جمهور شما، او و معاونينش و بيست کارشناس وزارت اطلاعات را از آنجا اخراج کرده، چرا که حاضر نيستند توهمات ماليخوليايي او را تائيد کنند.

معاون وزارت اطلاعات هم وقتي به عنوان سرپرست تعيين شده، بخاطر اعتراض به اين تصميم، نظر رئيس جمهور را نپذيرفته و حالا احمدي نژاد خودش سرپرست وزارت اطلاعات هم هست. رئيس جمهوري که در يک جلسه چهار وزيرش را که در هنگام دفاع آنان را بهترين مي دانست، فقط بخاطر مخالفت با تصميم اش اخراج کرده است، چه کفايت سياسي دارد که شما اين همه از او حمايت مي کنيد؟ حداقل براي اينکه بخشي از اشتباهات تان را جبران کرده باشيد، او را بگذاريد کنار. خودتان خراب کرديد، خودتان هم درست کنيد. اگر نمي دانيد من به شما راهش را نشان مي دهم، کابينه قانونا ساقط است، اگر شما حکم به حمايت از اين فرد افسار گسيخته ندهيد، مجلس در عرض دو روز عدم کفايت سياسي اش را تصويب مي کند، شتر مرد حاجي خلاص! اين فرد تا تمام مملکت را به باد ندهد، رها نمي کند. اگر مي خواهيد مملکت را حفظ کنيد، قضيه را تمام کنيد و بعد هم خودتان استعفا بدهيد و برويد از خدا استغفار کنيد.


آقاي خامنه اي!

ترديد نکنيد که اگر بسرعت بساط اين فتنه را جمع نکنيد، چيزي نخواهد گذشت که خودتان را هم بازداشت کنند و اگر زودتر از احمدي نژاد عمل نکنيد، او زودتر عمل خواهد کرد. براي من و بسياري از ملت سرنوشت شما شايد مهم نباشد. اما اگر باند مخوف احمدي نژاد قدرت را به دست بگيرند، نه از جمهوريت چيزي مي ماند و نه اسلاميتي که به روايت آيت الله خميني همنشين با جمهوريت بود، حفظ خواهد شد. يک مشت شکنجه گر و زورگوي بي اصول مي مانند که يا کشور را به جنگ داخلي و ويرانگر نزديک مي کنند، يعني ادامه طبيعي همين که هست، يا حکومتي فاشيستي مثل بعث عراق و سوريه مي سازند که خدايگانش بشود احمدي نژاد و يک مشت کوتوله بي عرضه بهترين مردمان را بزنند و بکشند و شکنجه کنند.


آقاي خامنه اي!

نمي دانم مي توانيد عاقلانه تصميم بگيريد يا نه، ولي از خدا مي خواهم که هنوز امکان تصميم عاقلانه در شما باشد. بزرگترين دشمن اين کشور آمريکا نيست، آمريکاي امروز دوستي با شما را به مخالفت با شما ترجيح مي دهد، حتي اسرائيل و اروپايي ها هم امروز دشمن اصلي ايران نيستند، دشمني هم بخواهند بکنند، کاري از آنان برنمي آيد. امروز بدترين دشمن ايران احمدي نژاد است، او چهار سال ملت و ايران و اسلام را خوار و خفيف کرده و امروز شما را بدنام ترين رهبر جهان و ايران را مصداق بارز ديکتاتوري شناسانده است. فکري به حال خودتان بکنيد، مردم کشور پر از خشم و پر از نفرت از اين وضعيت اند.

چنين نيست که با داغ و درفش اين کار راست شود، داغ و درفش تنها کينه را افزون مي کند و ننگ را بيشتر. شما هنوز وقت داريد که نگذاريد کشور بيش از اين در بحران فرو برود. مي گويند در تاريخ صدر اسلام يکي از خلفا از مردمان پرسيد: اگر من از راه راست منحرف شدم چه مي کنيد؟ يکي از اصحاب گفت: با همين شمشير راست ات مي کنيم. از خشم و کينه بترسيد. از مردماني مظلوم که نمي خواهند خون ريخته شود بترسيد، نجابت مردم حد دارد. حد آن را ظالم تعيين مي کند. پيش از آنکه اوضاع بدتر شود بسرعت اين غائله اي که شروع کرديد را تمام کنيد، شايد راهي براي نجات کشور مانده باشد.


سيد ابراهيم نبويجنبش راه سبز


6 مرداد 1388

۱۲.۵.۸۸

نقش حجاب در حفظ نشاط جنسي!!

رجا نیوز از حامیان محمود احمدی نژاد مطلبی با قلم ابراهیم فیاض کشف کرد که بی کم و کاست به استحضار می رسد:قضاوت با خواننده گرامي-فقط خواهش ميكنم نظرتان را در اين مورد بدهيد اعلام فرماييد.


نقش حجاب در حفظ نشاط جنسي!!

ابراهيم فياض



حجاب در اسلام براي حفظ نشاط جنسي است، چون حجاب تخيل جنسي را تحريك مي‏كند و سبب مي‏شود كه مسئله جنسي معنادار شود و دچار بي‏معنايي نگردد.


1 . غريزه جنسي، قوي‏ترين غريزه انساني است كه زندگي انساني را از نظر كمي و كيفي مورد تاثير و تاثر قرار مي‏دهد .. اين غريزه در كنار غريزه گرسنگي، بسترساز فرهنگ‏هاي انساني در طول تاريخ شده و دين با ورود در اين بستر، معنا بخش فرهنگ انساني مي‏شود; به همين دليل در تاريخ اديان كمتر ديني است كه درباره مسئله جنسي سخن نگفته باشد .

2 . غريزه جنسي در يك چارچوب، مورد توجه اديان قرار مي‏گيرد و در چارچوب جهان‏بيني آن دين، جايگاه مسئله جنسي را با توجه به انسان‏شناسي خود، و جهان‏شناسي و اخلاقيات مبتني بر آن، تشريح و تفسير مي‏كند كه اغلب دائر مدار آن، انسان واسطه‏اي و متعالي ديني، مثل پيامبران و يا بنيان‏گزاران دين مثل بودا قرار مي‏گيرد .

3 . در غرب مسيحي قرون وسطي كه انسان كامل مسيحي محور معرفت‏شناسي، جهان‏شناسي، انسان‏شناسي و سپس جامعه‏شناسي واقع شده بود، درباره مسئله جنسي، چه از بعد انسان‏شناسي و چه جامعه‏شناسي، به همان ميزان قضاوت مي‏شد و چون انسان‏هاي كامل مسيحي، حضرت مسيح و حضرت مريم و حضرت يحيي (ع)، هر سه ازدواج نكرده، در مسيحيت دوري از عمل جنسي، يك شرط براي انسان كامل شمرده شد و كم كم ترك عمل جنسي به ترك كلي عمل جسمي كشانده مي‏شود و در دوران قرون وسطي، انسان‏هايي اعم از زن و مرد، دور از شهرها در نقاط دور افتاده جنگل‏ها و كوه‏ها و بيابان زندگي مي‏كردند كه به دور از لذت‏هاي جسمي يك زندگي كاملا مجردانه داشتند . پس حجاب در همين جهت قلمداد مي‏شد; يعني دوري از لذت‏هاي جسماني بطور كامل .

4 . با شروع رنسانس، تفسيري ديگر از انسان كامل ارائه شد كه بر فرهنگ جنسي غرب به شدت اثر گذاشت; اين تفسير آن بود كه چون خدا در جسم انسان (عيسي) تجلي يافته است، پس جسم انسان تقدس مي‏يابد، به همين دليل سعي در زيباشناسي جسم انسان است و با يك نوع آناتومي جسم انسان و بدست آوردن رگ، پي، ماهيچه، استخوان و ... به ترسيم جسم‏هاي زيبا پرداخته شود كه اين مهم به وسيله «لئوناردو داوينچي‏» و «ميكل آنژ» و «رافائل‏» ، بر روي ديواره‏هاي كليساهاي روم و فلورانس انجام مي‏شود . به طوري كه جسم‏هاي برهنه و بسيار موزون و هماهنگ بر روي ديوارها ترسيم و يا در مجسمه‏ها تجسم مي‏يابند . شرمگاه اناث حذف و ذكور بسيار كوچك ترسيم مي‏شود تا گفته شود خود جسم مطمح نظر است، نه مسائل جنسي آن، ولي با همين ترسيم انسان برهنه، اولين قدم برهنگي در غرب، توسط نوعي تفسير از انسان كامل رخ مي‏دهد .

5 . دو تفسير حجابي و برهنگي از انسان كامل در غرب، با همان حالت تضادگونه در غرب ادامه يافت تا تفسير يهودي دين مسيحيت در قالب پروتستانيزيم اتفاق افتاد و بر تفسير برهنگي انسان كامل بصورت شديدتر تاكيد شده است و كفه به طرف برهنگي در جامعه غربي سنگيني كرد تا آنكه بر برهنگي انسان به شدت تاكيد شد و اين زماني بود كه انقلاب صنعتي رخ داد و ماشين به صحنه زندگي انسان‏ها آمد .

6 . اين تاكيد از سوي فرويد صورت گرفت كه بر فرهنگ يهودي در باب جنسيت تاكيد مي‏كرد و نمونه‏هاي آن در نامه‏هاي خصوصي او مشاهده مي‏شود . فرهنگ يهودي يكي از جنسي‏ترين فرهنگ‏هاي ديني است كه بر رابطه‏هاي جنسي محارم مثل دختر و پدر، و پسر، و مادر، و برادر و خواهر با ديده اغماض نگريسته است و آنها را بي‏اشكال دانسته است . فرويد با فرهنگ يهودي بر فرهنگ جنسي مسيحيت هجوم برد و سعي كرد كه بر برهنگي جنسي، چه از نظر بدني و چه از نظر روحي تاكيد كند و ريشه تمامي عقده‏هاي انساني را در حجاب (به معناي عام) خلاصه كند كه مانع عمل جنسي، بطور برهنه، در طول زندگي انساني مي‏شود .

7 . انقلاب صنعتي در غرب و مهاجرت جغرافيايي انسان‏ها از مكان‏هاي كوچك به مكان‏هاي بزرگ و تماس‏هاي دو جنس در سطوح مختلف‏كاري، هنجارشكني جنسي را افزايش داد . حال اگر اين را به برهنگي اجباري زنان، به علت كار با دستگاه‏هاي خطرناك و كشانده شدن زنان به درون دستگاه، توسط لباس‏هاي زنانه اضافه كنيم، به خوبي برهنگي زنان در محيط كار ترسيم مي‏كند . تاثير صنعت تا جايي رسيد كه همسران، چه زن و چه مرد، به روابط جنسي فراتر از ازدواج روي آوردند و اين روابط جنسي خارج از عرف و قانون موجب شد كه برهنگي زنان در قالب فحشا و فاحشه‏هاي برهنه افزايش يابد (رابطه صنعت و برهنگي در دائره‏المعارف غرب مثل بريتانيكا آمده است) .

8 . ورود ماشين به زندگي عمومي انسان‏ها در غرب، برهنگي را افزايش داد، چرا كه ماشين‏ها انسان‏ها را از خانه و خانواده جدا مي‏كرد و حتي ماشين به عنوان جايگزين خانه مطرح شد و خانه‏هاي متحرك در ماشين ترسيم شدند . پس ماشين رقيب خانه و انسان‏هاي ماشين دار رقيب خانواده شدند . پس روابط جنسي غير معمول و غير عادي رواج يافت و روابط جنسي غير معمول، برهنگي را بيشتر رواج داد; مثل نقاشي‏هاي برهنه جنسي و تشويق براي برهنگي (فيلم تايتانيك و شكسپير عاشق به خوبي اين مسئله را نشان مي‏دهد) .

9 . ماشين و محيط كار صنعتي و نظريه مبتني بر فرهنگ يهودي جنسي فرويد، سه عاملي بودند كه انقلاب جنسي در غرب را به وجود آوردند . و غرب را از دوران ملكه ويكتوريا به دوران برهنگي وارد كرد و بر همين اساس، گروه‏هايي به وجود آمدند كه سخت‏بر برهنگي جمعي تاكيد كرده و برهنگي را نيز معيار گروهي قرار دادند، اين گروه‏ها هيپي‏ها، پانك‏ها، رپ‏ها و ... بودند و سبب رواج برهنگي شديدتر شدند كه امروزه به Nake يا برهنه‏هاي مادرزاد مشهور شده‏اند .

10 . بنابراين، در غرب اگر حجاب مطرح شده است، يعني دوري شديد از عمل جنسي و غريزه جنسي (چه زن و مرد) و اگر برهنگي مطرح شده است، يعني آزادي عمل جنسي و رفتن در آن . پس حجاب در غرب، نقطه مقابل انسان و غريزه قرار گرفته است، بطوري كه اگر كسي حجاب داشته باشد، عليه انسانيت‏خود قدم برداشته است و بي‏حجابي، يعني برگشت و بازگشت‏به خويشتن خويش .

11 . ولي اين برهنگي به‏جاي بازگشت‏به خويشتن انساني، موجب شد كه انسان‏ها از خودشان بيشتر دورتر شوند، اول آنكه برهنگي وسيله‏اي شد كه بدن انساني طعمه مطامع اقتصادي شود . بدن فروشي، به صورت فحشا و به صورت مانكن تبليغاتي كالا و به صورت بازيگران فوتبال و ورزش‏هاي ديگر و به صورت هنرمندان سينمايي و تلويزيوني و ... معمول شد; يعني به جاي كرامت انساني، ذلت و رذالت انساني نصيب او گرديد .

12 . انسان‏هاي معمولي‏اي كه برهنه شدند نيز به عنوان محل مصرف مد و «ابزارهاي اقتصادگردان سرمايه داري‏» در مصرف تعيين شدند و از لباس زير تا لباس رو، همه تابع مد روز واقع شدند (لباس گشاد يا لباس تنگ و يا تركيبي از آن دو و . .). ; در نتيجه مد به عنوان تنوع‏طلبي مطرح شد، ولي در واقع سبب غفلت‏زايي مداوم از خود و هم‏نوع خود و جهان اطراف گرديد; بنابراين برهنگي عمومي، از خودبيگانگي عمومي را براي انسان غربي به ارمغان آورد .

13 . برهنگي در غرب، بي‏رغبتي جنسي را براي غربي به ارمغان آورد، چرا كه برهنگي سبب تحريك اوليه انسان به طرف عمل جنسي در سنين اوليه بلوغ مي‏شود، ولي در نهايت‏به سرد مزاجي جنسي تبديل مي‏شود، چرا كه اسراف جنسي در دوران بلوغ، به بي‏رغبتي جنسي در سنين بالاتر منتهي مي‏شود، مگر آنكه كالاهاي رغبت افزاي جنسي به ميدان بيايد، مثل الكل و يا قرص‏هاي نشاط آور جنسي كه باز در دراز مدت سبب بي‏رغبتي جنسي بيشتر خواهد بود و چون غريزه جنسي كه نشاط آور زندگي است، به ركود كشانده شود، بنياد خانواده رو به سستي مي‏رود و فحشا جاي آن را پر مي‏كند و افسردگي فردي بر افراد حاكم مي‏شود كه به عنوان طاعون عصر غرب مطرح شده است; پس برهنگي بر افسردگي جنسي غرب، و ركود روحي و رواني افراد افزوده است .

14 . حجاب در اسلام براي حفظ نشاط جنسي است، چون حجاب تخيل جنسي را تحريك مي‏كند و سبب مي‏شود كه مسئله جنسي معنادار شود و دچار بي‏معنايي نگردد (مثل برهنگي) و چون اسلام بر طبيعت جنسي سخت تاكيد دارد و انسان كامل خود را نه فقط در معنويت انسان كامل، بلكه در مسائل دنيوي و جنسي او مي‏داند (چون نكاح و عمل جنسي از سنت انسان كامل در اسلام مي‏باشد و هر كس از اين سنت روي بر مي‏گرداند، از او نيست) . پس انسان كامل در اسلام الگوي جامع و كامل انسان در دنيا و آخرت و از جمله مسئله جنسي است كه بايد مورد تقليد قرار گيرد .

پس حجاب يك فرهنگ جنسي است كه سبب گرم واقع شدن غريزه جنسي در سطح يك جامعه و هدايت ارضاي آن در قالب خانواده مي‏شود به همين دليل امروزه شرق به علت محور قرار دادن ارضاي جنسي و حجاب، جنسي‏تر از غرب قرار داده شده است و تاريخ شرق و غرب نيز مؤيد مسئله است و شايد به همين دليل است كه عرفان شرقي در هند و عالم اسلام به زبان جنسي بيان مي‏شود; مثل شعر حافظ و ابن عربي كه فص محمديه را فص نكاحيه و جنسي ناميده است; به همين دليل است كه معنويت از جنسيت جدا نيست و حجاب علاوه بر حفظ كرامت انساني، سبب رشد انگيزه جنسي در جامعه و نيز رشد نشاط جامعه اسلامي مي‏شود، بدون آنكه به سستي و لهو و لعب دچار شود .



اين هم لينك مطلب در سايت رجا نيوز:


http://www.rajanews.com/