۱۱.۷.۸۸

چرا ايران عرب نشد

زمانيکه ايران، پس از 1300 سال فرمانروائي در پهنه هاي جهان ، بدست باديه نشينان تازي از پاي در آمد ، تاريکي دهشتناکي به تمام ديار آن رخنه کرد، در نخستين سده آن دوران سياه، خود برتر انگاري تازيان پيروز و تحقير روزانه ايرانيان به بالاترين مرزهاي خود رسيده بود . سرداران عرب مانند حجاج بن يوسف ، يزيدبن مهلب و قتيبه دهها هزار ايراني را قتل عام کرده بودند . گرفتن مالياتهاي سنگين همگاني و مالياتهاي سرانه ويژه بنام « جزيه » از کساني که از پذيرفتن آئين آنان سرباز زده بودند کمر ايرانيان را شکسته بود.

تازيان نژاد پرست نيمي از کارمزد روزانه دهقانان ايراني را که آنها را « موالي » مي ناميدند نصيب خود کرده بودند و آنها را پياده در حاليکه خود سوار بر اسب يا شتر بودند به جنگهاي گوناگون براي تسخير ملل ديگر ميبردند . پارسي گوئي را تحقير ميکردند و ايرانياني را که به عربي گفتگو نميکردند « عجم » بچم «گنگ» لقب داده بودند . تازيان تمام مشاغل مهم اداري را با اينکه هيچگونه اطلاعي از آن نداشتند نصيب خود کرده بودند.

تاريخ دان ابوالفرج اصفهاني درباره تحقير بيش از مرز ايرانيان مي نويسد«زماني که زني عرب با مرد ايراني ازدواج کرد حاکم مدينه ماموري فرستاد و آن زن را ناگزير کرد که از شوهرش طلاق بگيرد . سپس فرمان داد به آن مرد دويست تازيانه زدند که بميرد».

در آن دوران سياه ، هزاران هزار کتاب خطي و نقاشي شده يعني گنجينه سده ها پندار و انديشه ايراني در آتش سوخته يا به آب بسته شده بودند. در خراسان دو قبيله عرب ، يماني و مفر ، که پس از پيروزي تازيان به آن ديار کوچ کرده و قدرت را در دست گرفته بودند ، به نوشته ابن خلدون تمام ايرانيان را از مقامهاي اداري بر کنار و جاي آنها را به اعراب دادند. در برابر اعتراض ايرانيان دو هزار نفر را با يک شبيخون سر بريدند . تمام نوشته هاي رسمي و اداري به عربي نگارش ميشد و پارسي نويسي را گناهي نا بخشوده مي شمردند . بسياري از ايرانيان از ترس تحقير يا کشته شدن نامهاي عربي براي خود گزيدند و با زباني نيمه پارسي و نيمه عربي با يکديگر گفتگو ميکردند . همين ترس باعث شد که به هر عربي ، حتي از پائين ترين قبيله « سيد » به چم « آقا» لقب دهند.

در چنين شرائطي بود که در سده هشتم ، بزرگترين نخبگان ، خردمندان و دلاوران ايراني براي بازسازي آبرو و حيثيت بر باد رفته خود و براي رهائي فرهنگ و آئين تحقير شده خود بوسيله مشتي عرب بياباني که دانشي جز غنيمت گيري و تاراج نداشتند در جنبش رهائي بخش گرد آمدند که بعد ها بنام « جنبش آزادگان » يا « نهضت شعوبيه » شناخته شد. «جنبش آزادگان» نخستين قيام ملي ايرانيان در برابر آئين بدوي و تحميلي تازيان و آنهمه سرافکندگي بشمار ميآيد.


نخستين اقدام سياسي جنبش آزادگان

پس از تسخير ايران بوسيله عمربن خطاب دومين خليفه مسلمانان ، تعداد زيادي از شخصيتهاي صاحب مقام و خردمند ايراني به اسارت به مدينه برده شدند .

» جنبش آزادگان » با ايجاد ارتباط با اسراي ايراني در مدينه در همان زمان نقشه قتل عمر را طرح ريزي کرد و آنرا بدست « پيروز پارسي » که تازيان به او « ابو لولو » ميگفتند به اجرا گزاشت.معدوم کردن عمر نخستين واکنش مهم سياسي از سوي ايرانيان پس از تسخير ايران بدست تازيان بود . واکنش تازيان در برابر اين اعدام سياسي بسيار شديد بود . آنها به انتقام خون عمر تعداد زيادي از ايرانيان از جمله هرمزان سردار معروف ساساني را که به اسارت در آمده بود کشتند . اين کشتارها باعث شد که ايرانيان بيش از پيش بيکديگر نزديک گشته و چندين سازمان سياسي ـ نظامي بر عليه تسلط تازيان پي ريزي کنند .

تسخير ايران بوسيله عمر و کشتار بي رحمانه تازيان تخم کينه اعراب بويژه عمر را در دل ايرانيان کاشت. « جنبش آزادگان » اين مورد ويژه را سر آغازي براي بهره برداري سياسي ـ فرهنگي ـ نظامي خود کرد. آنها عمر را نماد هر گونه پليدي و پستي و زشتي به ايرانيان معرفي کردند و تخم کينه او را در دل هر ايراني پروراندند . بهمين جهت ايرانيان براي سده ها هر سال « عيد عمر » بر پا کردند و مجسمه کاهي يا پارچه اي او را سوزاندند و براي هر واقعه بدي که به آنها روي ميداد « لعنت به عمر » مي فرستادند . اين رسم بگونه اي ريشه اي در فرهنگ ايرانيان جاي گرفت بطوريکه تا زمان ما هنوز ايرانيان ، از هر طبقه اي که باشند، عيد عمر سوزاني بر پا ميکنند و لعنت به عمر مي فرستند.


گسترش » جنبش آزادگان «

در آغاز حکومت خلفاي بني اميه کم کم « جنبش آزادگان » گسترش پيدا کرده بود و بسياري از نويسندگان ، انديشمندان ، شعرا و سرداران ايراني به آن پيوسته بودند. شاخه هاي گوناگوني مانند « گروه تسويه » که هم ترازي ومساوي بودن ملل زير ستم اعراب را با اعراب تبليغ ميکردند ، يا « زنديک ها » که تازيان بآن زنديقه ميگفتند و بازگشت به آئين ايرانيان و زند و اوستا را تبليغ ميکرد بوجود آمد.
يکي از نقشهاي « جنبش آزادگان » ياري دادن به هر گروهي چه ايراني و چه عرب که بر عليه حکومت بني اميه بر مي خاستند بود. در رابطه با اين نقش يکي از اعضاي جنبش که «بشکست» ناميده ميشد در مدينه به آموزش دانش فلسفه اشتغال داشت ، شورش « خوارج » را با کمک عده اي از اعراب پي ريزي کرد. او سرانجام بوسيله ماموران خليفه اموي دستگير و به قتل رسيد.

از نقشهاي ديگر و خيلي مهم «جنبش آزادگان» مقابله با از خود برتر انگاري اعراب و تحقير ايرانيان بود. در رابطه با اين نقش شاعران ايراني از آغاز به ستايش و ياد آوري از فرهنگ منهدم شده خود که در حال فراموش شدن بود، کردند و باديه نشينان عرب را خوار شمردند.

نخستين شاعري که در بزرگداشت فرهنگ ايران و در مقابله با از خود برتر انگاري اعراب داد سخن داد« اسماعيل يسار » بود که شعري در ستايش ايرانيان و فرومايگي اعراب در برابر هشام بن عبدالملک خليفه اموي خواند. آن خليفه بگونه اي بخشم آمد که گفت سزاي آن کس که به پادشاهان کافر خود افتخار نمايد مرگ است و دستور داد تا يسار را به آب انداخته و مبادرت به خفه کردن او کنند . يسار يکي از نخستين اعضاي جنبش آزادگان بود و با عمل دلاورانه خود نشان داد که نبرد ميان پيروان اهورا مزدا و و پيروان دروغ و فريب درمرحله آغاز خود است و تا پيروزي کامل اهورا مزدا ادامه خواهد داشت . او در يکي از بيت هاي خود به خليفه مسلمان گفت :« ما دختران خود را تربيت ميکرديم و آنها را تا مقام شاهي ميرسانديم و شما زنده بگور ميکرديد« .

»گروه تسويه« شاخه زيرزمين» جنبش آزادگان « براي رسوا کردن خود برتر انگاري اعراب و در هم کوبيدن دولت بني اميه و جلب کساني که بضرب زور مسلمان شده بودند بطرف خود، انديشه هاي خود را موافق با برخي از آيات قرآن ساخته و ترويج ميکردند . آنها ميگفتند که مطابق با حديث نبوي » عرب هيچ برتري به عجم ندارد مگر به پرهيز گاري » و در قرآن آمده که « هيچ يک نزد خدا به ديگري برتري ندارد مگر به تقوا .«

رواج نام يا شعار « تسويه » که به چم هم ترازي و يا برابر ساختن است ، سبب شد که مردم ناراضي و ملتهاي غير عرب زير ستم نژاد پرستي تازيان ، دستاويزي براي ابراز عقايد خود پيدا کنند و بدان وسيله به مخالفت با خلفاي مسلمان بني اميه برخيزند . همچنين به آنان جرات داد تا گام از اين دايره فراتر نهاده و نه تنها ادعاي برتري اعراب را به مسخره بگيرند بلکه براي ملتهاي ديگر هم نسبت به تازيان برتري قائل شوند و بگويند اعراب از هر قوم بدوي هم پست ترند. « جنبش آزادگان » نه تنها از ايرانيان بلکه از تمام ملتهاي ديگر در برابر تازيان دفاع ميکرد و ميگفت که عرب نه هنر دارد ، نه فرهنگ . آنها مانند گرگان خونخوار طايفه به طايفه به جان هم مي افتند و خون هم را مي ريزند ، زنان و مردان يکديگر را به اسارت گرفته و در بازار برده فروشان به حراج مي گزارند.

شاخه ديگري از « جنبش آزادگان » بنام زندکيها ( پيروان زند اوستا ) که اعراب به آنها زنديقه ميگفتند آشکارا با اسلام مخالفت نشان ميدادند .

از بزرگترين کارهاي « جنبش آزادگان » در مبارزه با تازيان، نوشتن و تاليف و انتشار کتاب بود. از مهمترين آنها کتابهاي آئين نامه ، خداينامه ، تاج ، کاروند ، پند و اندرزهاي بزرگمهر ، پيمان اردشير ، جاودان ، ويس و رامين ، هزار انسان ، ترانه هاي خسرواني و مزدک نامه بود. کتابهاي گوناگوني در رد آئين و ويژگيهاي اعراب نوشته شد. کتابهاي علان شعوبي ، سعيدبن حميد نخبتگان ، هيثم عدي و ابو عبيده راويه را در اين زمينه ميتوان نام برد. از اين کتابها هيچ کدام تاکنون به ما نرسيده ، شايد هم تازي پرستان تمامي را نابود کرده باشند اما درباره آنها در کتابهاي اغاني ، عقدالفريد ، مقريزي ، مروج المذهب ، الفهرست و بيان التبين سخن رفته است .

لازم به يادآوري دوباره است که اين کتابها تمام بعربي است چون همانگونه که گفته شد ، پارسي نويسي را تازيان گناه نابخشودني ميدانستند و از انتشار هر کتابي به پارسي جلوگيري ميکردند. کتابهاي پارسي يادآوري شده در پيش ، بگونه اي زيرزميني پخش ميشدند. شعوبيان ، بسياري از کتابهاي پارسي را براي نشان دادن فرهنگ والاي ايران به تازيان به عربي برگرداندند . ابن مقفع که يکي از بزرگترين و نامدارترين عضو جنبش آزادگان است آنچه توانست از کتابهاي ايراني را به عربي برگردانيد. از ميان آنان ميتوان از کتاب ماني حکيم و برزويه حکيم نام برد. ابن مقفع با نوشتار کتابهاي بيشمار، هم تازيان را به ارجمندي فرهنگ ايرانيان آشنا کرد و هم ايرانيان را به ياد دوران شکوهمند جهانداري و تمدن و فرهنگ نياکان خود انداخت و روح پهلواني و عشق به آئين هاي ديرين را در دل هاي ايشان دميد و با ترجمه و انتشار کتابهاي انديشمندان ايراني براي نخستين بار فن استدلال را در زبان عربي رواج داد . سرانجام اين انديشمند بزرگ به جرم عضويت در جنبش آزادگان بدستور مهدي خليفه عباسي با وحشي گري قطعه قطعه و در آتش سوزانده شد .

از ديگر اعضاء انديشمند جنبش آزادگان که کتابهاي گوناگوني بر ضد آئين تازيان و در باره فرهنگ درخشان ايران نوشتند ، اشخاص زير را ميتوان نام برد : ابو عبيده معمر مثني ، هيثم ابن عدي ، ابو عثمان سعيدبن بختگان ، ابو عبيده راويه ، علان شعوبي ، سهل بن هارون دشت ميشاني ، ابو اسحاق ابراهيم بن ممشاد اصفهاني و تا حد کمتري ابوالحسن مهيار ديلمي . اگر خوانندگان ارجمند مي بينيد که بيشتر اين نامها عربي است باين دليل است که در ايران تسخير شده ايرانيان نميتوانستند نام ايراني براي خود برگزينند . آنها تنها در دهکده هاي دور دست که نسبتاً از گزند تازيان و بعدها تازي پرستان در امان مانده بود هنوز ايرانيان آزادي گزينش نامهاي ايراني را داشتند .
در سده دهم ، جنبش آزادگان به اوج قدرت خود رسيد . انديشمندان و دلاوراني که اين جنبش را پي ريزي کرده بودند مي بايست بخود ببالند چون آنها به آرمان خود يعني نجات زبان و فرهنگ پارسي رسيده و از عرب شدن يکپارچه اي ايران جلوگيري کرده بودند . نامدارترين عضو جنبش آزادگان فردوسي توسي بود که با شاهکار جهاني خود شاهنامه براي هميشه زبان و فرهنگ و تاريخ ايران را از تازيان نجات داد. پس از سده يازدهم با از ميان رفتن دليل وجود جنبش آزادگان ، اين جنبش هم کم کم غروب کرد و مشعل فروزان خود را به خرم دينان و سپس هزار فرزانگان سپرد.




نويسنده: دکتر خسرو خزاعي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر